آدرسهای درست و غلط کاهش مشارکت
بعد از ملموس شدن نتیجه مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری 1400 هر کسی متناسب با گرایش و نسبت خود با نظام جمهوری اسلامی ایران، عللی را برای آن تحلیل کرد. برخی از این تحلیلگران خود کنشگر سیاسی هستند، اما پوستین تحلیلگر پوشیدهاند و در داخل و خارج کشور مشغول تخریب نظام هستند که تحلیل آنان نباید مورد اعتنا قرار گیرد
دکتر عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت: بعد از ملموس شدن نتیجه مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری 1400 هر کسی متناسب با گرایش و نسبت خود با نظام جمهوری اسلامی ایران، عللی را برای آن تحلیل کرد. برخی از این تحلیلگران خود کنشگر سیاسی هستند، اما پوستین تحلیلگر پوشیدهاند و در داخل و خارج کشور مشغول تخریب نظام هستند که تحلیل آنان نباید مورد اعتنا قرار گیرد. روایت اپوزیسیون، سعودیها و غرب از مشارکت، «عناد» مردم با نظام است. چنان تبلیغ میکنند که مردم از اساس جمهوری اسلامی عبور کردهاند، به صورتی در این گزاره میدمند که گویی جان بولتون و منافقین در راه ورود به تهران برای برگزاری جشنهای سال نوی میلادی هستند و سر راه پهلوی را هم سوار کردهاند! این عده هیچ حجتی برای ژست طلبکاری ارائه نمیکنند نگارنده اکثر سنجشهای اجتماعی قبل و بعد از احراز صلاحیتها را بررسی کردم که تحلیل آن را تقدیم میکنم. طبق نظرسنجی بهمنماه 1399 دانشگاه مریلند امریکا، عناد با اساس جمهوری اسلامی در درون ایران. پنج درصد است. این عدد در نظرسنجیهای داخلی اردیبهشت و خرداد 1400 به عدد، 7/8 درصد میرسد؛ یعنی به روایتی 95 درصد و به روایتی حدود 92 درصد مردم با اساس نظام مخالف نیستند. در نقطه مقابل هیچ موقع جایگاه منافقین و سلطنتطلبها در ایران به 5 درصد نرسیده است؛ بنابراین گزاره عبور از جمهوری اسلامی آن هم طی چهار سال (73 درصد مشارکت در سال 1396) مدعایی موهوم و بدون سند و تحلیل آرزوهاست. اما روایت دوم که عمدتا اصلاحطلبان یا دوستداران احمدینژاد آن را طرح میکنند، این است که عامل اصلی کاهش مشارکت عدم احراز صلاحیتهاست. برای راستیآزمایی این مهم چندین نظرسنجی را در دو مقطع قبل از رد صلاحیتها و بعد از آن مطالعه کردم. گزاره «شرکت نمیکنم» یا «احتمالا شرکت نمیکنم» یا «تصمیم نگرفتهام» در اردیبهشت ماه که هنوز احراز صلاحیتها انجام نشده بود از نمونه 15 هزار و 500 نفری سراسر کشور به ترتیب 26/7 درصد، 7/4 درصد و 13/3 درصد است، یعنی در اردیبهشت ماه حدود 57/4 درصد گرایش به سمت عدم مشارکت دارند و از قضا این عدد بعد از رد صلاحیتها هنوز بالای 50 درصد بوده است، اما قدری کاهش یافته است. رأی آقای لاریجانی در اردیبهشت 2/1 درصد، جهانگیری 2 درصد و پزشکیان 7دهم درصد بوده است. در این میان رأی احمدینژاد قابل توجه است که در جای دیگری به آن اشاره میشود. علاوه بر آن رأی 1392 در غیاب هاشمی و 1396 در عدم احراز صلاحیت احمدینژاد به ترتیب حدود 73 درصد و 73 درصد است. در این چهارسال جز نارضایتی اقتصادی چه اتفاق حادی افتاده است؟ علاوه بر آن در شوراها که اصلاحطلبان در تهران با یک لیست مقابل سه لیست اصولگرایی بودند و خاتمی، کروبی، سروش و 15 حزب اصلاحات نیز به میدان همتی آمدند، اتفاقی نیفتاد که نشان میدهد پایگاه اصلاحطلبان به دلیل چفت و بست با دولت مستقر تضعیف شده است. از سوی دیگر میزان مشارکت در همه نظرسنجیهای قبل با بعد از احراز صلاحیتها، تفاوت معناداری ندارد و میزان مشارکت عمدتا در همه سنجشها بین 41 تا 52 درصد بوده که به واقعیت نزدیک است و از قضا این دوره نظرسنجیها معتبرتر از همیشه جلوه کرد. رأی رئیسی در ششم خرداد در نظرسنجی جهاد دانشگاهی 70/4 درصد و در 20 خرداد 63/6 درصد است این درحالی بود که همه رقبا هنوز در صحنه بودند. مشارکت قبل و بعد از رد صلاحیتها به صورت میانگین در مرکز رشد دانشگاه امام صادق 48/2 درصد، ایسپا 44 درصد، وزارت ارشاد 49 درصد، صدا و سیما 47/3 درصد، مرکز افکارسنجی ایرانیان 49/8 درصد و دانشگاه تهران 53 درصد است که نشان میدهد تفاوت معناداری بیش از 5 درصد به وجود نیامده است. رأی رئیسی نیز به صورت میانگین در نظرسنجی دانشگاه امام صادق 60/4 درصد، ایسپا 63/7 درصد، وزارت ارشاد 68 درصد، صدا و سیما 68/9 درصد و مرکز افکارسنجی ایرانیان 69/9 درصد است؛ بنابراین رأی رئیسی نیز در قبل و بعد از رد صلاحیتها تغییر ماهوی و غیرمنتظره نداشته است. حال سؤال این است که علت کاهش مشارکت چیست و آیا بخشی از مردم به خاطر عدم احراز صلاحیتها طور دیگری عمل کردهاند؟ یک نظرسنجی معتبر در اردیبهشت میگوید 10/9 درصد مردم گفتهاند کرونا در عدم مشارکت خیلی زیاد تأثیر دارد و 17/5 درصد گفتهاند زیاد مؤثر است که روی هم بالای 28 درصد است.
علاوه بر آن در سنجش علت عدم مشارکت، مشکلات موجود اقتصادی بالای 30 درصد، عدم امید به آینده 17 درصد و بیعدالتی 10 درصد از دلایل عدم شرکت را به خود اختصاص داده است که حدود 57 درصد عدم مشارکت (که در بالا آورده شد) را به خود اختصاص داده است. رد صلاحیتها در کاهش مشارکت بیتأثیر نیست، اما تأثیر ناچیزی دارد. رأی معترضان به رد صلاحیتها را باید در آرای باطله جست. یعنی کسانی که نظام را قبول دارند و رأی میدهند، اما گزینه مطلوب را نمییابند. اگر عدد 3/7 میلیون رأی باطله را - که نسبت به گذشته عدد قابل توجهی است - تجزیه نماییم، بخش قابل توجهی از آن به این دلیل است که بعضا اسامی کاندیداهای رد شده روی آن نوشته شده است. شاید مؤثرترین کاندیدا در آرای باطله احمدینژاد باشد که آن هم در سر جمع 59 میلیون نفر ناچیز است. نتیجه اینکه برای عدم مشارکت در این دوره نمیتوان ابتدا عدد مشارکت را صددرصد لحاظ کرد بعد نتیجه کاهش مشارکت گرفت؛ اولا حدود 3/5 میلیون ایرانی خارج از کشور هستند که تعداد بسیار کمی شرکت میکنند و همیشه اینگونه بوده است. دوم اینکه عدم مشارکت در این دوره را باید به فاصله بین 73 درصد 1396 و 49 درصد فعلی جستوجو کرد که نشان میدهد 24 درصد واجدان شرایط یعنی بین 14 تا 15 میلیون نفر در انتخابات این دوره شرکت نکردهاند. نمیتوان بدون توجه به عدم شرکت در دورههای قبل عدم حضور 51 درصد فعلی را تصمیم جدید برای عدم مشارکت مردم دانست. تجربه تاریخی نیز نشان میدهد نارضایتی عامل اصلی است و جبران میشود. رأی سال 1372 ریاستجمهوری کمی بالای 50 درصد بود و رئیسجمهور 10/5 میلیونی انتخاب شد. این در حالی بود که آن زمان توقعات از حاکمیت و دولت کمتر از اکنون بود، اما در سال 1376 این مشارکت به 28 میلیون رسید و منتخب ملت 20 میلیونی شد. اقدامات دولت جدید انشاءالله بتواند تجربه 1376 را در 1404 تکرار کند.