از ناامیدی روزهای معلولیت تا جوانه زدن امید در «مثل ماه»
همه انسان ها در مسیر روزگار با ژانرهای مختلف غم و شادی دست و پنجه نرم می کنند که هر کدام از آن ها دارای حکمت است که شاید انسان در همان لحظه یا سال های بعد قادر به درک و فهم آن نباشد.
به گزارش مشرق، برنامه مثل ماه شب گذشته با دعوت از خانم شیدا طراوتی که بیست سال پیش بر اثر سانحه رانندگی از ناحیه کمر دچار ضایعه نخاعی می شود و حال توانسته است مسیر پیمودن زندگی را برای خود روشن سازد، جلوه ای از حکمت خداوند را به نمایش گذاشت.
خانم طراوت در سال 79 زمانی که تنها 19 سال سن داشت بر اثر سانحه رانندگی در جاده مشهد مادر و خواهر زاده خود را از دست می دهد و خودش به همراه برادر زاده دچار ضایعه نخاعی می شوند. وی درباره این سانحه اظهار کرد: پس از مواجه با مرگ عزیزانم، شنیدن ویلچرنشینی خودم تا آخر عمر خیلی سخت بود چراکه من 19 سال لذت راه رفتن و قدم زدن را چشیده بودم و حال باید در جوانی و در مسیر رسیدن به آمال و آرزوهایم قدرت و اراده ای برای راه رفتن نداشته باشم.
به گفته خانم طراوت ستاره و قهرمانان زندگی کسانی هستند که با موفقیت سختی های زندگی را پشت سر گذاشته اند و بر این باور هستند که که میتوان با تمام مشکلات زندگی جنگید و زندگی را دوباره از نو ساخت. در همین راستا پس از اینکه خودم را بازیافتم دیگر به دنبال چرایی این مسئله نبودم که چرا این اتفاقات برای من افتاده است و تنها به این فکر می کردم که باید با این شرایط جدید کنار آیم و خودم را برای مبارزه با آن آماده کنم.
وی ادامه داد: یک سال و نیم پس از این ماجرا در کنکور شرکت کردم و در رشته حسابداری پذیرفته شدم. با وجود تمام سختی های مسیر تحصیل به دلیل نبود زیرساخت لازم در کشور برای معلولان تحصیلات خود را به اتمام رساندم تا بتوانم با کسب استقلال سختی های تحمیل شده به دوش خانواده را بردارم که متاسفانه در این مسیر پدرم را نیز در سانحه رانندگی دیگری از دست می دهم.
خانم طراوتی بیان کرد: برادرم بعد از تصادف من اقدام به تاسیس انجمنی برای معلولان نجف آباد در استان اصفهان کرد تا در این انجمن، هر کس به هر دلیل که دارای معلولیت است بتواند مشکلاتش را مطرح کند و مجالی برای هم صحبتی و هم فکری داشته باشد.
وی آشنایی با امین، همسرش را نقطه عطفی در زندگی خود دانست و افزود: به دلیل مشکل جسمانی و معلولیت هیچ امیدی به ازدواج و تشکیل خانواده نداشتم تا اینکه از طریق انجمن با امین که کارپرداز مجموعه بود، آشنا شدم و بر اثر روابط خانوادگی احساس صمیمیت بین ما شکل گرفت تا اینکه امین از من خواستگاری کرد. اوایل فکر می کردم شاید این یک حس زودگذر در امین باشد که تمایل به ازدواج دختری معلول دارد و قطعا در مسیر زندگی با او مشکلات و سختی های بسیاری را خواهد چشید. اما امین معتقد بود که من خیلی سخت گیرم و باید به او اعتماد داشته باشم که خوشبختانه پس از گذشت مدتی این اعتماد حاصل شد چراکه امین شخصیت بسیار قوی داشت و شرایط زندگی روح و جسم او را صیقل بخشیده بود. در مدت زمان آشنایی بار ها پیش آمد که دختران سالم را به او معرفی کردم تا شاید از ازدواج با من منصرف شد ولی او همچنان بر سر خواسته اش پابرجا ایستاده بود.
وی ادامه داد: سرانجام در تیرماه سال 88 ما ازدواج کردیم و با وجود مشکلات و چاله های بسیاری که در مسیر خود داشتیم با آرامش روحی توانستیم از آن ها عبور کنیم. اکنون که 11 سال از عمر این زندگی مشترک می گذرد، ما صاحب 2 فرزند هستیم که تمام هدف ما خوشبختی آن ها است و هیچ گاه به این فکر نمی کنیم که در روزهای پیری با وجود مشکل من قطعا مشکلات بیشتری خواهیم داشت. امید به آینده و خوشبختی فرزندانم در کنار آرامش روحی، جوی آرام را بر زندگی ما حاکم ساخته است.