از هم نشینی با کارگران تا شهادت با بسیجیان
شهید علیرضا همائی فصیح از شهدای ناجای قم با بسیجی ها مانوس بود و با کارگران شهرداری در محله های منطقه خدمت خود همنشین می شد که در 23 خرداد سال 90در درگیری با اراذل به فیض شهادت نائل آمد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از قم فردا، 23 خرداد سال 90 امیر سرتیپ دوم شهید علیرضا همایی فصیح در ماموریتی در شهر دلگان استان سیستان و بلوچستان در درگیری با اراذل و اوباش و سارقین مسلح که برای ایجاد رعب و وحشت و اخلال در نظم عمومی منطقه اقدام به باجگیری از یک طلافروشی کرده بودند پس از هلاکت چهار نفر از اشرار سرانجام به درجه رفیع شهادت رسید و در 25 خرداد سال 90 در یک مراسم باشکوه در قم تشییع ودر گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد. فروردین سال گذشته سرهنگ درویشی جانشین فرماندهی انتظامی استان قم در دیدار با خانواده شهید همایی فصیح ضمن ابلاغ "سلام مقام معظم رهبری" به خانواده شهید همایی فصیح، گفت: فرمانده معظم کل قوا فرمودند " سلام من را به خانواده شهدای ناجا برسانید" که این خود نشان از اهمیت تکریم این عزیزان دارد. شهید علیرضا همائی فصیح در 1347/03/04 در روستای شیرین آباد همدان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد در چهار سالگی مادرش را از دست داد و پدر و اطرافیانش سرپرستی وی را بر عهده گرفتند. پدرشان با داشتن زمین های زراعتی، علاوه بر کشاورزی، مشکلات مردم را حل و فصل می کردند. به اصطلاح کدخدای ده بودند به قول شهید همائی "درب خانه آن ها به روی همه باز بود" تا اینکه در هفت سالگی به قم مهاجرت کردند و تحصیلاتشان را تا مدرک فوق لیسانس ادامه دادند. در دوره جوانی به مدت شش الی هفت ماه داوطلبانه در جبهه های جنگ حاضر بود، از وی سه فرزند به نام های مینا، محمد و مریم به یادگار مانده است. زهرا علیمرادی همسر شهید علیرضا همایی فصیح در گفتگو با خبرنگار قم فردا اظهار کرد: شهید همایی فصیح به لباسی که به تن داشت افتخار می کرد و آن را مقدس می دانست همواره در حال انجام وظیفه بود زمان هایی که در قم بودند تا نیمه های شب در کلانتری بودند و در زمانی هایی که به مأموریت می رفتند یک ماه و یا چند ماه از ما دور بودند و زمان کمی به مرخصی می آمدند نیروهای ناجا اینگونه برای ملت ایران جانفشانی می کنند. وی تصریح کرد: شهدای ناجا همگی عاشق ولایت و عارف به مسائل بودند من این مسئله را عینا مشاهده کردم سال ها زندگی در کنار شهید همایی فصیح از شهدای ناجا این را به من ثابت کرد که نیروهای ناجا پیرو ولی فقیه و آماده جانفشانی برای مردم ایران هستند. همسر شهید همایی فصیح خاطر نشان کرد: علیرضا بسیار به امام جواد (ع) متوسل می شد. یکی از دوستانش از مشهد یک انگشتری برایش به عنوان سوغات آورده بود که حرز امام جواد روی آن بود. نام خیابان محل زندگی مان هم جواد الائمه است و او در سالروز ولادت امام جواد (ع) به شهادت رسید و در سالروز تولد امام علی (ع) به آغوش خاک سپرده شد. قطعا در میان همه اینها رمز و رازی نهفته است که ما از درک آن عاجزیم. صدای زنگ موبایلش سرود "ایران ایران" بود وی افزود: علیرضا رییس کلانتری محله مان بود اما رفتارش با همه بسیار متواضع بود. او در زندگی بسیار صادق بود و هیچ گاه خلاف آن را ندیدم. حدودا در 5 سال آخر می دیدم که بسیار به نماز غفیله اهمیت میدهد. حتی زمانی هم که کاری فوری پیش می آمد ابتدا نماز غفیله اش را می خواند بعد به کارش می رسید. علیرضا با بسیجیان بسیار تعامل خوبی داشت، تا آنجا که همان روز شهادتش، هنگام درگیری دو بسیجی هم با او آسمانی شدند. اوبه پدرش بسیار احترام می گذاشت. پدر شوهرم به دلیل یک تصادف فراموشی گرفته بود و تا آخر عمر هم این فراموشی همراهش بود. با وجود اینکه فرزندان دیگری هم داشت اما همسرم نگهداری او را به عهده گرفت. او می گفت: من به دلیل یک تعهد قلبی باید از پدرم مراقبت کنم.
علیمرادی ادامه می دهد: بیدارباش نماز صبح علیرضا سوره واقعه بود. در ماه بهمن هم سرود "ایران ایران ایران رگبارمسلسلها" را می گذاشت. در سال 90 هم طبق عادت همیشگی صدای زنگ موبایلش سرود "ایران ایران" بود، اسفند هم همین بود و عید هم که به دید و بازدید میرفتیم همین بود. هنوز هم گهگاهی گوشی اش را روشن میکنم صدای گوشی اش همین است ما آهنگ آن را عوض نکردهایم وتم گوشی اش هم تمثال مبارک حضرت آقاست موبایل، انگشتر، قرآن و چفیه خونی را که گلوله خورده بود به همان شکل نگه داشتم تا به صاحب اصلی اش دهم. یکی از کارمندان شهرداری قم نقل می کند: کارمند شهرداری قم بودم یک سال برف زیادی بارید و من هم برای سرکشی از کارگران به خیابان ها رفتم. وارد کوچه ای شدم و دیدم کارگران با یک نفر در حال خوردن صبحانه هستند، ازآنها پرسیدم: آقا؛ کی باشند؟؟ که کارگرها گفتند: ایشان رئیس کلانتری همین منطقه هستند. هوا سرد بود برایمان چایی و صبحانه آوردند.؛ چند سال بعد وقتی از سرهمان کوچه که رد می شدم تابلویی سر کوچه زده بودند که نوشته شده بود: شهید علیرضا همایی فصیح؛ خاطر نشان می شود 23 خرداد سال 90 مسئولان در فرمانداری شهرستان دلگان، برای تامین امنیت شهر جلسه ای برگزار کردند. در حین جلسه صدای شلیک گلوله می آید. شهید به سرعت از اتاق جلسه بیرون می رود تا سر و گوشی آب دهد که متوجه می شود تعدادی از اشراربه طلا فروشی محل حمله کرده اند. او به سرعت وارد معرکه می شود. آن شش نفر سارق مسلح بودند که به سوی شهید و دو بسیجی تیراندازی می کنند. شهید همایی فصیح و دو بسیجی به شهادت می رسند. انتهای پیام /