اگر جنگ 5 روز زودتر تمام شده بود...
در «تنگه ابوقریب» امیر جدیدی بازی میکند که در «قهرمان» اصغر فرهادی چنان خوش درخشیده که برخی انتظار دارند جایزه اسکار بازیگری امسال به او تعلق گیرد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - شبکه «آی فیلم» پنج شنبه شب (چهارم آذر 1400) فیلم «تنگه ابوقریب» را نمایش داد که سه سال پیش در سینماها اکران شده بود و همان موقع هم یادداشتی درباره آن نوشتم.
در این فیلم به کارگردانی «بهرام توکلی» از شعارها و کلیشه های مرسوم در سینمای جنگ خبری نیست و جدال گوشت و پوست و استخوان آدم های واقعی با آهن و فولاد به تصویر کشیده شده و از این حیث تکان دهنده است. جدای این در «تنگه ابوقریب» امیر جدیدی بازی می کند که در «قهرمان» اصغر فرهادی چنان خوش درخشیده که برخی انتظار دارند جایزه اسکار امسال به او تعلق گیرد.
سه سال پیش جواد عزتی و حمید رضا آدرنگ در کانون توجه بودند و حالا بیننده حرفهای که «قهرمان» را دیده در بازی او بیشتر دقت میکند. فیلم را کارگردانی ساخته که زاده 1355 خورشیدی است و در شروع جنگ 4 ساله و هنگام پایان آن 12 ساله بوده و چون تجربه مستقیم ندارد خیلیها تصور میکردند نمیتواند در این عرصه موفق باشد و خیلیهای دیگر هم دوست داشتند بدانند کارگردانی که پیش تر «پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «من، دیه گو مارادونا هستم» را ساخته و دوره لیسانس خود را با پژوهشی با عنوان «اگزیستانسیالیسم در آثار آلبر کامو» به پایان برده و عنوان پایاننامه او در کارشناسی ارشد «بررسی مقایسهای سینمای اینگمار برگمان و آندره تارکوفسکی» بوده در این ژانر چه میکند؟
همان سه سال قبل منتقدانی گفتند فیلم، قصه ندارد، قهرمان ندارد، موقعیت جغرافیایی مشخصی ندارد و نمیدانی چه را روایت میکند و نویسندگانی که زبان به ستایش «بهرام توکلی» گشودند، تماشای این اثر را به خاطر دور بودن از فضاهای آرمانی و شعار زدگی و تصویر واقعیت جنگ توصیه کردند.
منتقدانی نقش آفرینی های متفاوت امیر جدیدی، جواد عزتی و حمید رضا آذرنگ را تحسین کردند و کسانی به عکس، پارهای بازیها را با فضای یک فیلم جنگی نامتناسب دانستند. داستان فیلم درباره اتفاقی در 22 تیر 1367 و تنها 5 روز قبل از قبول قطعنامه و پایان جنگ ایران و عراق است. آخرین عملیات نظامی ایران که یک گردان (عمار) با اطلاع از پیشروی عراق خود را به ابو قریب (در نزدیکی دشت عباس و جاده اندیمشک - دهلران) میرساند تا اجازه ندهد عراقیها که در ماه های آخر بسیار تجهیز شده و متصرفات ایران در خاک خودشان را هم باز پس گرفته بودند بار دیگر در خاک ایران جلو بیایند.
بهرام توکلی تنها 10 سال داشت که رسول ملاقلیپور «پرواز در شب» را با موضوعی مشابه ساخت. یک گردان که در محاصره دشمن قرار میگیرد و با لب تشنه فداکاری می کنند. به همین خاطر این پرسش در ذهن بیننده آشنا با آن فضا شکل میگرفت که اگر همان داستان باشد چگونه از پس آن بر میآید در حالی که ملاقلی پور که جنگ را از نزدیک تجربه کرده بود به زیباترین شکل به تصویر کشیده است؟
فیلم را که میبینی اما به همه این سؤالها پاسخ داده میشود. آری، قصه قهرمان ندارد چون همه گردان قهرماناند. به جغرافیا نمیپردازد چون هر که بخواهد با یک جست و جوی ساده در مییابد کجا بوده است. شبیه فیلم مرحوم ملاقلیپور هم نیست چون در «پرواز در شب» مؤلفه های مذهبی و عقیدتی فراواناند و اینجا به جز صحنه نماز یا وضو گرفتن که عادیترین کارهای هر مسلمان است اصراری بر نمایش دیگر نشانههای مذهبی یا داعیههای عرفانی نمیبینیم.
چنان که اشاره شد و تکرار آن ضرورت دارد «تنگه ابوقریب» در واقع حکایت انسان های «پوست و گوشت و استخواندار» است در مقابل واقعیت خشن جنگ. فیلمی که نه جنگی است و نه ضد جنگ.
برای فهم فیلم کافی است به مباحث «مصطفی ملکیان» علاقهمند باشی که انسان، من و شما و هر انسان قابل لمس «پوست و گوشت و استخواندار» را بر هر مفهوم دیگر برتر مینشاند و مثلا درباره «توسعه» میگوید: با من درباره مفاهیم واقعی حرف بزنید نه موضوعات انتزاعی.
تمام هنر توکلی در «تنگه ابو قریب» همین است. برخی انتقاد میکنند صحنههای خشن فیلم زیاد است. اما اینها خشونت نیست. این که خون به روی تصویر میپاشد یادآورهمان خون توصیف شده در نگاه «ملکیان» است (جالب این که نام تهیه کننده هم «ملکان» است).
در تمام فیلم حتی یک سرباز عراقی نمیبینیم. «ماشین نظامی» آنها را میبینیم و تانکهایی که میتوانند انسانهایی را زیر شنیهای خود له کند. عراقی اما نه. (این که در فیلم غالبا و نه همیشه به جای عراقیها میگویند بعثیها تا به روابط کنونی ما آسیب نزند و احتمالا خواست تهیه کننده بوده البته توی ذوق میزند).
فیلم در دقایقی یادآور «پرواز در شب» ملاقلیپور است اما بی شعار و نگاه ایدیولوژیک. یه یاد آوریم صحنهای را که مجید (با بازی جواد عزتی) به نوجوان عکاس میگوید: «جنگ، برنده ندارد. برنده جنگ، کارخانههای تولید کننده و فروشنده اسلحهاند.»
هر چند بعدتر اضافه میکند که «ما نمیجنگیم، دفاع میکنیم» اما میتوان حدس زد که این را بعدتر و باز برای جلب رضایت تهیه کننده و سرمایهگذار اضافه کرده باشند و اصل حرف همان است که «جنگ، برنده ندارد».
دغدغه اگزیستانسیالیست ها «هستن» است. همین که هستیم و نفس میکشیم مهمتراست تا این که چه باوری داریم یا چه آرمانی را دنبال میکنیم. چون اصل، بودن و هستن ماست و بقیه فرع است و از این منظر فیلم بهرام توکلی را می توان اگزیستانسیالیستی دانست.
برخی خرده گرفتهاند که فرمانده گردان عمار، حی و حاضر و زنده است (سردار محمد رضا یزدی) و غلامرضا صالحی قائم مقام لشکر 27 محمد رسولالله هم در 22 تیر 67 به شهادت رسیده اما بعید است که کارگردان و فیلمنامه نویس اینها را ندانند و اتفاقا حدس می زنم به عمد خواسته اند ماجرا را از ابوقریب فراتر برند و همان قصه واقعیت جنگ در میان است. در نگاه فیلم ساز هیچ ارزشی بالاتر از نجات آدمیان نیست چندان که نقش جواد عزتی در فیلم بیش از هر دغدغه دیگر درپی نجات جان انسانها و مجروحان است.
بعضی گفتهاند الگوی این کارگردان، «نجات سرباز رایان» ساخته جاویدان «استیون اسپیلبرگ» است. چه این مدعا را چه بپذیریم و چه نه، در این تردیدی نیست که اینجا هم دغدغه «نجات» است و نجات، فراتر از فتح و پیروزی است.
بار پیش نوشتم و این بار هم تکرار می کنم فلم بیش از آن که یاد ملاقلی پور و حاتمیکیا و اسپیلبرگ را زنده کند، این پرسش را به میان میآورد که اگر جنگ به جای 27 تیر 1367 در روز 17 تیر 1367 تمام شده بود آیا آن جوانان به خانه برنگشته و گل سرها روی موهای دخترکانشان نبود؟ یکی از کلیدی ترین صحنه های فیلم که البته تنها اشارتی است آنجاست که در یک موقعیت کاملا نامتناسب، مجید را با کتاب «پیرمرد و دریا» در دست میبینیم تا تصور نکنیم بهرام توکلی دیگر روشنفکر نیست. هست اما به صحنه واقعی آمده چندان که بازیگر او یا نوجوانی که به جای دوربین، سلاح در دست می گیرد.
نگاه واقعی به جنگ بدون شعار و تبلیغ و ایدیولوژی را پیشتر در فیلم «ملکه»- ساخته «محمد علی باشه آهنگر»- هم دیدهایم با این تفاوت که اما آن فیلم، قهرمان داشت.
در تنگه، همه فیلم اضطراب است و سراسیمگی و اتفاقا تمام حرف توکلی همین است: جنگ یعنی آشفتگی، سراسیمگی، درهمریختگی و کسانی که از این همه شلوغی آشفته شدهاند به این نکته توجه نمیکنند که او به عمد صحنهها را کلاف در کلاف و آشفته درآورده است. پرسش سوزان اما این است که اگر جنگ تنها 5 روز زودتر تمام شده بود سرنوشت این فداکاران متفاوت تر نمیشد؟
روشن است که آی فیلم به این قصد «تنگه ابوقریب» را در جدول نگذاشته بود اما این پیام را هم منتقل میکند که روزها تعیین کنندهاند. برای نسل جدید هم شاید این پرسش شکل گیرد که از 1367 تا 1400 مگر چند سال گذشته که این قدر در نگاه و عمل فاصله افتاده است؟
آرزو میکنم فرماندهان نظامی که به لطف دولت آقای رییسی عهده دار مناصب اجرایی هم شده اند فیلم را با دقت دیده باشند تا چنانچه به نسل اول تعلق دارند با آرمانها تجدید خاطره کنند و اگر جوانترند بدانند هذف این نبود که کسانی بر سفره بنشینند و برای سفر زیارتی به کربلا هم حق مأموریت بگیرند.
لینک کوتاه: asriran.com/003Pte