دوشنبه 5 آذر 1403

بادهای سرکش هندوکُش در کتابفروشیها وزیدن گرفت / روایت زندگی ابوحامد

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
بادهای سرکش هندوکُش در کتابفروشیها وزیدن گرفت / روایت زندگی ابوحامد

کتاب «بادهای سرکش هندوکُش» نوشته جواد افهمی شامل روایتی از زندگی شهید علیرضا توسلی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر شد.

کتاب «بادهای سرکش هندوکُش» نوشته جواد افهمی شامل روایتی از زندگی شهید علیرضا توسلی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «بادهای سرکش هندوکُش» نوشته جواد افهمی شامل روایتی از زندگی شهید علیرضا توسلی به تازگی توسط انتشارات خط مقدم در 492 صفحه منتشر و روانه بازار نشر شده است.

علیرضا توسلی با نام جهادی ابوحامد؛ اولین فرمانده یگان فاطمیون در سوریه بود. جنگ چکیده ی 46 سال زندگیِ این فرمانده است، برای ابوحامد انگار فرقی نمی‌کرد جنگ در کشور خودش افغانستان باشد یا ایران یا سوریه؟ در نوجوانی به ایران مهاجرت می‌کند. 16 سالگی اش همزمان می‌شود با جنگ تحمیلی ایران؛ و او فکر می‌کند باید بجنگد و راهیِ جبهه شود. برای علیرضا توسلی گویی که فرقی نمی کرده جنگیدن در جبهه کردستان ایران یا دریاچه کوکچه ی افغانستان یا حلبِ سوریه؛ هر جا که پای متجاوزی را حس می کرده؛ خود را موظف به جنگیدن می دانسته. مثل همان روزها که خبر جنگ و ناامنی در سوریه هر روز بیشتر می‌رسیده و ابوحامد زودتر از همه بار سفر به سوریه را می‌بندد. 63 نفر ثبت نام کرده بودند که بروند سوریه. از آن تعداد تنها 22 نفرشان سر قرار حاضر می‌شوند و عازم سوریه می‌شوند، و این 22 نفر یکی شأن علیرضا توسلی بوده که می‌شود فرمانده این گروه، پیشنهاد گذاشتنِ اسم برای این گروه از بچه‌های افغانستانی را هم خودش می‌دهد که بعدها می‌شوند: «فاطمیون»

نویسنده این کتاب زندگی پر فراز و نشیبِ این فرمانده جنگ را از نوجوانی و مهاجرتش به ایران تا مشکلات پذیرفته شدن و درس خواندن در حوزه‌ی علمیه و امرارمعاشِ سخت تا جنگ در هر جغرافیایی که ابوحامد در آن حضور داشته است را روایت کرده. همچنین این کتاب بر پایه گفتگوهایی با همرزمان، دوستان و خویشاوندان شهید ابوحامد شکل گرفته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«از اولین روزی که ابوحامد در نوجوانی و در سن 16 سالگی پا به میدان جنگ گذاشته است، دیگر هرگز به دنیای شخصی گری بازنگشته است و هرگز فرصت‌های دور و دراز فراغت را از جنس فرصت‌هایی که مردم عادی از آن بهره مندند تجربه نکرده است. همیشه دلش را به همین ثانیه‌ها و دقیقه‌های پرشتاب خوش کرده است و گاهی هم در عالم خیال و رؤیا به گذشته سفر کرده است. حالا هم در این قیل و قال شلیک گلوله و انفجار و دود و غبار گاز باروت، باز دلش هوای خاطره بازی کرده است. دلش هوای سفر به وطن کرده است. دارد به افغانستان فکر می‌کند. به زادگاهش ولایت میدان، قریه ی گوردم، روستای بهسود. بهار در منطقه‌ی بهسود زود از راه می‌رسد. همه جای افغانستان همین گونه است، یا او دلش می‌خواهد اینگونه باشد. بادهای سرکش هندوکش از حالا به بعد رمیده تر و سرکش‌تر می وزند. ابوحامد دلش هوای کوهستان‌های وطن را کرده است.»