شنبه 3 آذر 1403

بازیگر معروفی که کفش واکس میزند!

وب‌گاه گسترش مشاهده در مرجع
بازیگر معروفی که کفش واکس میزند!

انوش معظمی بازیگر شناخته شده‌ای است که مخاطبین او را با بازی در نقش «حرمله» مختارنامه به یاد می‌آورند؛ به سکانس‌هایی اشاره می‌کند که لحظه به لحظه‌اش برای او سختی داشته بارها با آن احوالات شکسته اما همه تلاش خود را کرده تا این شکستن‌ها را مخاطب نبیند.

یکی از کسانی که هر سال محرم خصوصاً شب شهادت حضرت علی اصغر (ع) به یادمان می‌آید و جنایت‌هایش ناراحت‌کننده و آزاردهنده‌اند نام منفور "حرمله" است. همیشه هم برای مداحان و روضه‌خوانان، خواندن وقایع 6 ماهه امام حسین (ع) از نقل دیگر وقایع سخت‌تر بوده، اما «مختارنامه» این روضه‌ها را به نمایش درآورد و جنایت‌های حرمله در قسمت 29 و 30 «مختارنامه» روی آنتن رفت.

آن‌قدر ایفاگر نقش به خوبی مخاطب را با خودش همراه کرد که در برخی اوقات، «انوش معظمی» را با حرمله واقعی اشتباه گرفتند. صحنه تیراندازی و مواجهه‌اش با مختار آنقدر برای او سخت بوده که هنوز هم برای او پخش می‌شود نگاهش نشان می‌دهد چقدر دلش برای مظلومیت امام حسین (ع) سوخته است.

یکی از روضه‌های سنگین قاعدتاً رفتار ددمنشانه حرمله در حادثه کربلاست. جایی که خودِ انوش معظمی درباره‌اش می‌گوید که حرمله سه تیر خلاص به حنجره مبارک حضرت علی‌اصغر (ع)، چشم حضرت عباس (ع) و قلبِ امام حسین (ع) زده است.

انوش معظمی فقط بازیگرِ حرمله نبوده و شمرِ «رستاخیز» احمدرضا درویش بوده است. پیش از این هم با داود میرباقری در فیلم «مسافرری» به ایفای نقش پرداخته و در سال 1394 سریال «دندون طلا» را بازی کرد. در این سال‌ها انوش معظمی با هنرمندان بسیاری تجربه کار داشته است.

در لا به لای صحبت با این بازیگر سینما و تلویزیون، انوش معظمی بارها افتخار کرد که توانست نقش حرمله را در سریال «مختارنامه» ماندگار بازی کند و نسبت به کم‌کاری در حوزه کارهای عاشورایی و هزینه نکردنِ درست در این مسیر، گلایه‌هایی داشت.

بخش‌های مهمی که در میانِ صحبت‌های انوش معظمی می‌توان پیدا کرد شاید این بخش‌ها باشد که شنیدنی‌اند.

- وقتی ناسزا می‌شنوم احساس می‌کنم ثواب بیشتری برده‌ام؛ هرچه‌قدر ما ناسزا بشنویم نشان می‌دهد بنده به عنوان بازیگر کارم را درست انجام داده‌ام. البته خیلی‌ها بودند در این میان کمک کردند تا من بتوانم نقش خودم را درست ایفا کنم؛ در رأس این هرم، داود میرباقری هست و راهنمایی کردند که من به حرمله نزدیک شوم. از طرف دیگر ما دارای اعتقاداتی هستیم؛ هرچه‌قدر این ناسزاها بیشتر می‌شوند احساس می‌کنیم ثواب بیشتری را بردیم؛ خدا را شکر می‌کنم و این ناسزا شنیدن برایم شیرین است.

- سکانس تیر زدن سکانس خیلی مشکلی است. شما می‌دانید قرار است چه اتفاقی بیفتد یک چالش درونی در بازیگر اتفاق می‌افتد. بازیگر بعد از این چالش به پوسته بازیگری می‌رسد تا تنفر در ذهن بیننده ایجاد شود. تنفری که دقیقا با تضاد درون توست، اینکه می‌گویم بازیگر، موجود بی‌پناهی است. برای من این سکانس خیلی سخت بود.

- نمی‌توانستم گریه کنم. اگر گریه می‌کردم همه‌چیز لو می‌رفت و خروجی کار این سکانس‌ها نمی‌شد. تماشاگر ما هم بسیار باهوش و با دقت است. دوربین را نمی‌توان فریب داد و مخاطب متوجه می‌شود دروغین بازی می‌کنید و دوربین شما را لو می‌دهد.

- داود میرباقری یک سال و نیم قبل از «مختارنامه» با من صحبت کرده بود و حرمله را پیشنهاد داد. زمانی که به دفتر تهیه‌کننده دعوت شدم آقای میرباقری دوباره از من پرسیدند نقش مثبت یا منفی! من خودم دست گذاشتم روی حرمله! گفتم یادتان رفته خودتان قولِ حرمله را به من داده بودید.

- مادرم در درجه اول دوست نداشت، این مخالفت در چهره و کلامش بود و به من گفت دیگر نقشی نبود که حرمله را بازی کردی! بعد که «مختارنامه» از تلویزیون پخش شد باز هم در چشمانش دیدم که ناراضی بود؛ اما در ادامه و پخش‌های مجدد و صحبت‌های دوستان مسجدی و روضه‌ای مادرم بابت تبریک و تمجید حتی گفته بودند چقدر ثواب کرده، آن‌وقت نرم‌تر شدند.

او در پایانِ صحبت‌های خود نوحه‌ای قدیمی را بازخوانی کرد که فضای گفت‌وگو را به سمتِ دیگری برد.

 بگذارید از «علقمه سرخ» شروع کنیم که این شب‌ها روی آنتن شبکه آی‌فیلم است نقش شمر را ایفا کرده‌اید. نقشی که پیش‌تر آن را در فیلم «رستاخیز» تجربه کرده بودید. بعد از مدت‌ها با این تله تئاتر تلویزیونی به تلویزیون برگشتید؛ این نقد هم در عین حال نسبت به حضور کمرنگ شما وجود دارد که چرا آن‌قدر کم‌کارید. می‌توانیم گفت‌وگو را از از همین حضورتان در «علقمه سرخ» و کم‌کاری‌تان در عرصه سینما و تلویزیون، آغاز کنیم.

البته من در وزه تئاتر کم‌کار نیستم، بحمدالله همیشه یک سفره تئاتری جلوی روی ما باز است چه به لحاظ نوشتن و ترانه‌سرایی و چه بازیگری؛ اما دلیل کم‌کاری را نباید از من بپرسید، این نکته را باید از مدیران و دست‌اندرکاران بیشتر سؤال کنید. اما آنچه که به ذهن خود من می‌رسد در این سالها به خاطر وضعیت اقتصادی و تحریم‌ها، کمتر بودجه برای ساخت آثار نمایشی محرم و عاشورا اختصاص داده شد.

در این راستا زمانی که ساخت آثار نمایشی عاشورایی به تلویزیون و سینما می‌رسد چرتکه انداختن‌ها آغاز می‌شود. در واقع رسم نامیمونی هم در این سال‌ها باب شده و اصطلاحاتی را با خودش به همراه آورده است. اسپانسر بازیگر و کمک مالی از طرف بازیگر؛ پول ندادن به نابازیگرانی که به آنها می‌گویند بیایید به شما کار یاد می‌دهیم.

وقتی تلویزیون، آثار نمایشی تولیدی خودش را در خیابان‌ها و روی بیلبوردها تبلیغ می‌کند زنگ خطر را برای مدیران تلویزیون به صدا درآورده است. من نمی‌دانم چه زمانی می‌خواهند صدایِ این زنگ خطر را بشنوند.

به خاطر این اتفاقات، بازیگران کاربلد در حاشیه قرار می‌گیرند و تهیه‌کنندگان و کسانی که در این راستا دست‌اندرکارند چرتکه دست‌شان گرفته‌اند و اولین چیزی که به ذهن‌شان می‌رسد این است که از بخش بازیگری کار در واقع کوتاه می‌کنند و می‌زنند.

یعنی دیواری کوتاه‌تر از دیوار بازیگری نیست؛ ما در سال‌های اخیر با احترام به بازیگران خوبی که به تازگی ظهور و بروز پیدا کرده‌اند شاهد حضور نابازیگرانی هستیم که نه تنها نمی‌توانند باورپذیری در شخصیت‌پردازی‌هایشان ایجاد کنند بلکه کیفیت کارهای تلویزیونی را هم پایین آورده‌اند. این نکته برکسی پوشیده نیست.

وقتی تبلیغ سریال‌ها در بیلبوردهای خیابان، زنگ خطر را برای مدیران به صدا درمی‌آورد.

وقتی تلویزیون، آثار نمایشی تولیدی خودش را در خیابان‌ها و روی بیلبوردها تبلیغ می‌کند زنگ خطر را برای مدیران تلویزیون به صدا درآورده است. من نمی‌دانم چه زمانی می‌خواهند صدایِ این زنگ خطر را بشنوند.

اما چرا ما کار نمی‌کنیم؟ شاید این نکته را به حساب خودشیفتگی بگذارند؛ من هم یک قطعه خیلی خیلی کوچک از این مجموعه هستم که بسنده می‌کنم به این ضرب‌المثل که جای گنج گوشه ویرانه است و ما مستثنی از این قاعده نیستیم. من بازیگر بدی نیستم اگر از ما استفاده کردند که خوش به سعادت‌شان و خیلی با صراحت بگویم من هم30 سال تجربه خودم را به میدان می‌آورم و از جانم مایه می‌گذارم اگر استفاده نکردند خودشان ضرر خواهند کرد.

من بارها درباره این مسائل صحبت کردم؛ زمانی که ما را به کاری دعوت می‌کنند یک مدیرتولید جلوی ما می‌نشیند و شروع به چرتکه انداختن می‌کند. واقعاً دلمان به حال سابقه و فعالیت این چند ساله‌مان می‌سوزد که سال‌ها زحمت کشیدیم که آدم‌هایی راحت بیایند و این تلاش‌های چند ساله و سابقه 30 ساله را نبینند. اتفاقاً به هرچیزی اهمیت می‌دهند جز فرهنگ؛ متأسفانه توجه به فضای کیفی و استفاده از هنرمندان کاربلد، مغفول مانده است.

برای کارهای امام حسین (ع) چرتکه می‌اندازند.

گلایه‌ای در میان صحبت‌های شما نهفته است. بعضی از تهیه‌کنندگان دغدغه‌مند هم که در ساخت آثار نمایشی عاشورایی و مذهبی بسیار شناخته شده‌اند به این نکته اشاره می‌کنند تا به کار امام حسین و عاشورایی و مذهبی می‌رسد می‌گویند پول نداریم. نظر شما در این باره چیست؟

بله واقعاً همین‌طوری است. حداقل من خودم مصداقی هستم بر شاهد گفتار شما که خیلی از مواقع برای خودم پیش آمده که در کارهای امام حسین (ع) چرتکه می‌اندازند و به یک باره می‌بینید برای بدیهی‌ترین اتفاقات، هزینه می‌کنند. مثلاً در برخی از کارهای آیینی و عاشورایی که بعضاً ساخته می‌شوند می‌بینید برخوردهایی در پرداخت دستمزد و امکانات دارند که اصلاً در شأن نیست.

متأسفانه خیلی وقت‌ها با این مقوله برخورد کردم از جمله همین «علقمه سرخ» که این روزها روی آنتن است. واقعاً هنرمندان و عوامل این کار از جان و اعتقادات‌شان مایه گذاشتند و با کمترین صرف هزینه‌ای کارشان را پیش می‌برند.

نکته‌ای که همیشه رویِ دل من سنگینی می‌کند و بعضاً بغضِ‌مان شکسته، برخوردهایی است که با بدمن‌های کارهای مذهبی می‌شود. من گاهی در فضای‌مجازی که رصد می‌کنم پیام‌های زیر پست‌های اینستاگرام را می‌خوانم و می‌بینم خیلی راحت ناسزا می گویند؛ مثلاً چنین پیام‌هایی: "آن موقع که پولش را می‌گرفتی یادت نبود که این نقش آن‌قدر ناسزا دارد"؛ در حالی‌که واقعاً یا پولی نگرفتیم که به حساب بیاید و یا از حداقلِ حداقل‌ها هم کمتر بوده که بیشتر موجبات دلسوزی آدم‌ها را فراهم می‌کند.

شما به دلخوری اشاره کردید؟ یک زمانی دلخور می‌شدم اما متأسفانه می‌بینم در این زمانه مدرن وانفسایی که با آن سروکار داریم یک عده منتظرند فقط نقد کنند، ناسزا بگویند و تمام ناکامی‌هایی که در زندگی خودشان از قبل تولدشان هم داشتند را به شخصیت خاصی منتقل می‌کنند که اصلاً سزاوار نیست؛ هرچیزی دلشان می‌خواهد می‌گویند؛ البته اگر آدم‌ها فکر می‌کنند از این طریق می‌توانند خودشان را سبک کنند اشکالی ندارد.

روضه مجلس یزید مرا آتش می‌زند

می‌دانم از دوران کودکی هیئت دارید و در هیئت هم مداحی می‌کنید. کدام روضه خیلی شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد یا به تعبیری منقلب می‌کند.

من آن مجلس یزید که با چوب خیزران به لب و سر مبارک حضرت اباعبدالله (ع) اهانت و توهین می‌کند؛ آن روضه خیلی مرا آتش می‌زند. واقعاً وقتی آن لحظه و روضه برایم تداعی می‌شود دل‌شکسته می‌شوم. البته روضه‌های مختلف دیگری هم هست اما شاخص‌ترینِ آن که خیلی تأثیر می‌گذارد و مرا منقلب می‌کند همان مجلس یزید است.

شاید خدا دوست‌مان داشته که ظهر عاشورا نبودیم

این شب‌ها که مردم به عزاداری حضرت اباعبدالله‌الحسین می‌روند زیاد این جمله را می‌شنویم که اگر ظهر عاشورا بودیم امام حسین (ع) را یاری می‌کردیم. به تعبیری به نوایِ «هل من ناصر ینصرنی» حضرت پاسخ می‌دادیم. شما ظهر عاشورا را با بازی در سریال «مختارنامه» و یا بارها روی صحنه تئاتر و این روزها سریال «علقمه سرخ» درک کردید...

اینکه یک همچنین نیت و آرزویی داشته باشیم که اتفاق خیلی خوبی هست و خوش به سعادت کسانی که همچنین نیتی دارند اما من می‌گویم که شاید واقعاً خدا خیلی دوست‌مان داشته که ما در آن زمان نبودیم. چون اگر در آن زمان بودیم واقعاً معلوم نیست که ما هم کدام طرف بودیم. کسانی که روبروی امام حسین (ع) ایستاده بودند خیلی معتقدتر و متشرع‌تر از ما بودند منتها به هرحال شرایط به گونه‌ای شد که روبروی امام حسین (ع) ایستادند. من می‌گویم که شاید خدا دوست‌مان داشته که آن موقع نبودیم.

وقتی کار عاشورایی و امام حسینی به من پیشنهاد می‌شود نمی‌توانم مقاومت کنم

 اشاره کردید که کارهای عاشورایی با دستمزدهای بسیار ناچیز به شما پیشنهاد می‌شود و شما هم این دعوت‌ها را می‌پذیرید. هزینه‌هایی که باید برای سریال‌های مذهبی اتفاق بیفتد و این اتفاق نمی‌افتد. در لا به لای این صحبت‌ها نکته‌ای را مطرح کردید که قابل توجه بود. باور و اعتقادی که به امام حسین (ع) و واقعه عاشورا دارید باعث می‌شود این دعوت‌ها را با این شرایط می‌پذیرید. این اعتقاد و باور از کجا می‌آید؟

اولاً اینکه همه‌اش لطف حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) است؛ در واقع این اعتقاد و باور هم که من همیشه گفتم به دلیل اینکه مادران ما به عشق حضرت اباعبدالله (ع) و امیرالمومنین (ع) و فرزندان‌شان به ما شیر دادند و خدا را از این بابت شاکرم که در یک اقلیم این چنینی به دنیا آمدم و با یک چنین باورها و اعتقاداتی هم بزرگ شدم؛ ان‌شاءالله که خداوند دستگیر همه ما آن طرفِ خط باشد.

من خودم به شدت باور دارم و به جریانات عاشورا معتقدم؛ برای همین هست که گاهی به من نقدهایی می‌شود چرا در فلان تله تئاتر سطح پایین حضور داشتم؛ به من می‌گویند تو در «مختارنامه» و «رستاخیز» کار کردی و جایگاه این کار خیلی پایین بود. در واقع به خاطر همان باور و اعتقاد، وقتی کار عاشورایی و امام حسینی به من پیشنهاد می‌شود نمی‌توانم مقاومت کنم و دست و پایم سست می‌شود.

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود نوکری حضرت اباعبدالله را از کجا شروع کردم

این خواسته قلبی من بوده است؛ یک جایی از حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) خواستم که به من لطف کنند؛ هیچ‌وقت یادم نمی‌رود نوکری حضرت اباعبدالله را از کجا شروع کردم و اینکه در همان نوکری افتخار بدهند من بمانم. دوم اینکه همواره تا جایی که در توانم هست همیشه سفره عاشورا جلوی من باز باشد چه کم یا زیاد، برکتش را در زندگی مادی و معنوی خودم می‌بینم. به همین خاطر است که کار سطح پایینی به من پیشنهاد شود هم می‌پذیرم اگر سرکار دیگری نباشم.

به هرحال ما به عشق امام حسین (ع) به دنیا آمدیم و به عشق امام حسین (ع) زندگی کردیم و ان‌شاءالله که با ارادت و عشق امام حسین (ع) هم بمیریم.

ماجرای سفر انوش معظمی به کربلا / از واکس زدن تا چایی ریختن

این صحبت‌ها مرا به یاد سفر کربلایتان می‌اندازد که بازتاب‌های فراوانی هم در فضای‌مجازی داشت. وقتی صحنه‌هایی را نشان می‌داد در موکبی شما به میهمانان و زائران حسینی، چایی تعارف می‌کردید.

شما زمانی که به پیاده‌روی اربعین می‌روید این عراقی‌ها واقعاً کولاک می‌کنند. این اتفاق درس بزرگی است و ما باید از آنها یاد بگیریم که با چه شور و غوغا و انرژی‌ای، زائرین امام حسین (ع) را تر و خشک می‌کنند. التماس می‌کنند که خدمات ارائه بدهند و شما به عنوان یک مخاطب حیرت‌زده می‌مانید که خدایا اگر اینها عاشق هستند ما چه هستیم.

بنابراین کمترین کاری که از این کوچک‌ترین نوکر امام حسین (ع) برمی‌آمد اتفاق افتاد. وقتی که من می‌بینم به واسطه این کارهای عاشورایی که انجام دادم خداوند مهرِ مرا در دل این مردم انداخته، حتی مرا تبدیل به یک بازیگر بین‌المللی در اربعین کرده است شکرگذارم. چرا که فقط عراقی‌ها نیستند از انواع و اقسام ملیت‌ها مرا می‌شناختند از یمن، لبنان، عراق و سوریه تا پاکستان و افغانستان؛ وقتی خداوند یک همچنین لطفی به من کرده از جلوی موکبی رد می‌شوم، به من می‌گویند حرمله، می‌آیی در موکب ما!

این کمترین حرکتی است که می‌توانم انجام بدهم و من هم انجام دادم. با افتخار کفش واکس زدم و خاک کفش زائرین را پاک می‌کردم؛ با خودم می‌گفتم خدایا شاهدی که من به این کار چقدر افتخار کردم. در واقع اگر چیزی هم وجود دارد آبرویی است که خود امام حسین (ع) به من داده که روز به روز هم مِهر مرا بیشتر در دل مردم می‌اندازد.

یک زمانی ناراحت می‌شدم الان هم بعضی وقت‌ها هم آدمی است یک جاهایی به من برمی‌خورد اما به سرعت از روی آن عبور می‌کنم چون می‌دانم نیت شری پشت آن نیست. به هر حال ما میهمان ناخوانده در خانه‌های آنها هستیم و بی‌اجازه وارد خانه‌هایشان شدیم. آرام آرام ارتباط گرفتیم و به عبارتی طرفدار پیدا کردیم. برای اینکه من با لباس حرمله به خانه آنها رفتم و مخاطب هم از روی صمیمیت با من روبرو می‌شود مرا حرمله خطاب می‌کند.

وقتی که شما این‌طوری به مسئله نگاه کنید آرام‌آرام از این مسئله عبور می‌کنید. البته یک صدم هم می‌توان در این میان نخالگی و خباثت دید که خیلی به ندرت بوده است. در مجموع، دیگر به خاطر اینکه در جایی حرمله صدایم می‌زنند، ناراحت نمی‌شوم.

آقای میرباقری پیشنهاد نقش «حرمله» را دادند حتی مشعوف و خوشحال شدم

وقتی با آقای فیلی صحبت می‌کردم درباره دعوت به نقش تا پذیرفتن آن یک هفته رویِ نقش شمر فکر می‌کرد تا به آقای میرباقری پاسخ دهد. یک نگاه اعتقادی و باوری برای بچه هیئتی‌ها نسبت به یکسری شخصیت‌های منفور وجود دارد؛ این طفره رفتن برای پذیرفتن نقش حرمله برای شما هم وجود داشت؟

اتفاقی که برای آقای فیلی افتاد که استاد خوب من هستند آن‌طوری برای من نبود. به دلیل اینکه تجربه من از آقای فیلی خیلی کمتر بود؛ ایشان پیشکسوت بودند و یک پس زمینه‌ای به هرحال به لحاظ حرفه‌ای پشت سرشان داشتند و شاید مثلاً خطوطی را می دیدند که از چشم من پنهان بود.

راستش را بخواهید زمانی که آقای میرباقری پیشنهاد اجرای این نقش را دادند حتی مشعوف و خوشحال شدم به دلیل اینکه او کارگردان بزرگی است و تشخیص می‌داد که من با توانایی‌هایی که دارم اگر این نقش را بازی کنم این نقش در واقع سکوی پرتابی به لحاظ بازیگری برای من خواهد شد.

آنچه که من با آن برخورد کردم مدتی بعد از شروع فیلمبرداری بود؛ پیشکسوتانی می‌آمدند زمزمه‌هایی در گوش من می‌کردند که خیلی مراقب باش همچنین نقشی لبه تیغ است. تا جایی‌که امکان دارد برای همیشه بازیگر را زمین بزند. آن موقع بود که یک مقدار ترس در دل من انداختند و تنها چیزی که می‌توانست مرا آرام کند توکل به خود حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) بود که با توکل پیش رفتم.

زمانی که آقای میرباقری پیشنهاد اجرای این نقش را دادند حتی مشعوف و خوشحال شدم به دلیل اینکه او کارگردان بزرگی است و تشخیص می‌داد که من با توانایی‌هایی که دارم اگر این نقش را بازی کنم این نقش در واقع یک سکوی پرتاب به لحاظ بازیگری برای من خواهد بود.

الحمدالله که این نقش را بازی کردم و بازتابش هم خوب بود. اگر این نقش خوب از آب درآمد حاصل تلاش یک تیم بزرگ است که در رأس آن خود آقای میرباقری است. خدا را شکر می‌کنم بعد از 13 سال که پخش سریال «مختارنامه» می‌گذرد از هرکسی بپرسید 5 نقش ماندگار این سریال را نام ببرد؛ قطعاً در این سیاهه یکی نقش حرمله است. این هم لطف خدا بود.

لحظه به لحظه در نقش حرمله شکستم

چون آدم احساساتی هستید این سؤال را می‌پرسم؛ در زمان فیلمبرداری سر نقش حرمله چقدر شکستید؟

یکی از چالش‌های بازیگری همین است؛ وقتی یک شخصیت منفی که مردم نسبت به آن ذهنیت دارند کار بازیگر سخت می‌شود اما بازیگر باید در هر حالی کار خود را انجام دهد. به همین خاطر در صورت احساساتی شدن و شکستن، باید آن‌قدر با خودم بجنگم تا به شخصیت برسم و مخاطب با آن همذات‌پنداری کند. گویی من هیچ احساسی به اتفاقاتی که افتاده ندارم. در حالی که لحظه به لحظه و سکانس به سکانس حرمله در این سریال، شکستم. اما همه تلاشم را کردم این شکستن، دیده نشود.

من برای همین «علقمه سرخ» مونولوگِ جانسوزی داشتم که چند نفر در پشت صحنه گریه‌شان بند نمی‌آمد. واقعاً از کنترل خارج شده بود. این مظلومیت بازیگر و بی‌پناه بودنش را نشان می‌دهد.

دقیقاً در این لحظات است که شما باید فراموش کنید که چه مهر و محبتی نسبت به امام حسین (ع) و حضرت علی‌اصغر (ع) دارید؛ بدانید در این لحظه حرمله‌ای و تمام آن بغض‌هایی که این کاراکتر نسبت به آل‌هاشم و امام حسین (ع) و خانواده‌اش داشته را با پرتاب این تیر، خودش را نشان دهد.

آدمی برای بازی کردن این نقش، سختی می‌کشد، می‌شکند و مو سفید می‌کند. نه تنها این اتفاق برای من افتاده بلکه برای خیلی از اساتید سریال «مختارنامه» چنین سختی‌هایی را شاهد بودیم. اول «مختارنامه» تصویر آقای فیلی را می‌دیدید با آخر «مختارنامه» فرق می‌کرد. این مرحله شکستگی خیلی سریع‌تر برای بازیگر اتفاق می‌افتد.

زمان به عقب برگردد باز هم حرمله می‌شوم

باز هم به عقب برگردید نقش حرمله را انتخاب می‌کنید؟

قطعاً. جایی هم از من سؤال کردند نقش منفی پیشنهاد شود دوباره بازی می‌کنید گفتم من با افتخار برای اهل‌بیت هر شخصیت منفی که باشد می‌پذیرم و به جان، عوارضش را هم می‌خرم. به دلیل اینکه مهر و محبت اهل‌بیت به من اثبات شده است.

انوش معظمی در نقش شمر فیلم «رستاخیز»

تفاوت شمرِ «رستاخیز» و «مختارنامه»

شما نقش شمر را در فیلم «رستاخیز» بازی کردید. این نقش را آقای فیلی در سریال «مختارنامه» ایفا کردند؛ از آنجایی‌که فیلمبرداری فیلم آقای درویش با سریال آقای میرباقری تؤأمان با هم پیش می‌رفت چقدر سعی کردید تفاوتی میانِ این دو نقش ایجاد شود. در واقع مخاطب یک شمرِ دیگری در «رستاخیز» را شاهد باشد. برای ایجاد این وجه تمایز چه کار کردید؟

آن طرف سکان‌دار «رستاخیز»، احمدرضا درویش با یک سناریوی بسیار قوی و با ادبیات خودشان از زاویه‌ای دیگر شمر را دیده بودند و این خودش تا 70 درصد راه را برای ایجاد تفاوت در این نقش رفته بود. از سویی دیگر طبیعت بازی من با طبیعت بازیگری استاد فیلی متفاوت است و آقای درویش قدری شمر را در «رستاخیز» جوان‌تر دیده بودند. این‌ها خودش باعث می‌شد دو شمر متفاوت از آب درآید. ان‌شاءالله شرایطی فراهم شود صدها رستاخیز و مختارنامه ساخته شوند کاراکترها و شخصیت‌های دیگری را شاهد باشیم و درباره‌اش صحبت کنیم.

هیئتی‌ها خیلی خوب با من برخورد کردند

علاوه بر «مختارنامه» چند کار عاشورایی دیگر در تلویزیون و سینما ساخته شده و بازیگران نقش منفی آن آثار هم درباره بازتاب‌های بازی در آن کاراکترها صحبت‌هایی کرده‌اند. چون شما هیئتی هستید این سؤال را می‌پرسم. بعد از ایفای نقش حرمله، نگاه هیئتی‌ها به شما تغییر کرد؟

خیر. اتفاقاً در بحث هیئت و هیئتی‌ها خیلی خوب با من برخورد می‌کنند. آن‌قدر مرا مورد محبت و تفقد قرار می‌دهند. گاهی اوقات خجالت‌زده می‌شوم و همواره صدها دعوت در دهه محرم از سوی هیئت‌های مختلف دارم که برخی از این هیئت‌ها را با افتخار می‌روم.

معمولاً شب حضرت علی‌اصغر (ع) بالای 50 هیئت دعوت می‌شوم که لطف اهل‌بیت، امام حسین (ع) و حضرت علی‌اصغر (ع) است که من همیشه گفتم مُهر غلامی تا قیامت با اجرای این نقش روی پیشانی من حک شده است. هزار سال هم بگذرد باز هم افتخار می‌کنم و هیچ‌وقت هم پشیمان نمی‌شوم.

حتی اگر هزاران هزار شبهه که در این زمینه وانفسا وارد کنند. بارها داستان‌های مختلفی در تاریخ مطرح شده و آدمِ سلحشور هم کم نداشتیم اما این امام حسین (ع) کیست که تا الان ماندگار است. تا جایی که برای پیاده‌روی اربعین و زیارت حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) ولوله‌ای به پا می‌شود؛ از سراسر دنیا به این پیاده‌روی می‌آیند. من زائر افغانستانی را سراغ دارم که 10 جا کتک می‌خورد تا به زیارت می‌رسد.

من بسیاری مواقع این نکته را گفته‌ام بارها دیده‌ام که گروه‌هایی به دنبال ایجاد شبهه در قصه عاشورا و امام حسین‌اند با خودم می‌گویم هنوز هم حضرت اباعبدالله (ع) مظلوم‌اند.

دلم از همان لحظات اول برای امام حسین (ع) می‌سوزد

در «رستاخیز» نقش شمر را بازی کردید و این روزها سریال «علقمه سرخ» هم نشان می‌دهد دوباره در کاراکتر شمر ظاهر شده‌اید. روی صحنه تئاتر هم بارها کارهای عاشورایی دیگری بازی کرده‌اید. در «مختارنامه» نقش حرمله بیش از بقیه کارها دیده شد. در جریان همه این کارهایی که بازی کرده‌اید و مطالعاتی که درباره جریان عاشور داشته‌اید، دلتان برای کدام لحظه امام حسین (ع) سوخت؟

من همیشه دارم برای امام حسین (ع) می‌سوزم؛ همیشه این مثال را به عنوان یادآوری می‌آورم؛ در این زمانه کسی به من قول و وعده‌ای می‌دهد به آن پایبند نباشد چند روز دلخور می‌شوم تازه وعده‌ای که فقط دلخوری و ناراحتی به همراه خودش دارد. اما به روایتی 18 هزار درخواست و نامه به امام حسین (ع) نوشتند و ایشان را دعوت کردند. اما به یک باره ورق برگشت و داستان به سمت دیگری رفت. واقعاً چه حالی به آدم دست می‌دهد؟

در واقع از همان لحظات اول دلم برای امام حسین (ع) می‌سوزد تا وارد کربلا می‌شود. به نظرمن اگر آدمی عمیق وارد قصه عاشورا شود سالم نمی‌ماند. لحظه به لحظه امام حسین این نکته را برای من تداعی می‌کند به خدا قسم مظلوم‌ترین شخصیت تاریخ و تاریخ اسلام هنوز هم امام حسین (ع) است.

وقتی آن سکانس معروف را در تلویزیون دیدم یک لحظه یادم رفت خودم حرمله بودم

سکانس معروفی دارید که نه تنها در تلویزیون بلکه در تلویزیون‌های اسلامی بارها نمایش داده شده و می‌شود. آن صحنه تقابل حرمله با مختار و یادآوری اتفاقات جانسوز کربلا؛ این سکانس بیشتر برای مردم در شب هفتم محرم (شب شهادت حضرت علی‌اصغر) تداعی می‌شود. این سکانس عین روضه است و در هیئت‌هایی هم به نمایش درآمده است. آن زمانی که این سکانس را بازی می‌کردید یک سختی‌هایی داشت زمانی که روی آنتن تلویزیون دیدید و یا در مانیتور هیئت‌ها به نمایش درمی‌آید چه حس و حالی دارید؟

واقعاً زمانی که بازی می‌کنید حکم این را دارد که بدن آدمی گرم است. همچون تصادفی که ماشین تو را به سمتی پرت کرده، هنوز داغ هستید و عمق فاجعه را نمی‌دانید. موقعی که این نقش را بازی می‌کردم متمرکز بودم تا این نقش خوب از آب درآید. چرا این نقش دیده شد؟ دلیل فنی دارد. به دلیل اینکه این شخصیت ملعون شخصیت عجیبی بوده و بد داغی را روی دل شیعه گذاشته است.

یعنی اینکه شما می‌بینید اولین لبخندی که روی لبان مبارک امام سجاد (ع) نقش بست، زمانی بود که خبر کشته شدن این لعین را به او دادند و گفتند حرمله را کشتند. بنابراین بخشی به این ذهنیت‌ها برمی‌گردد و بنابراین بخشی این داستان هست که ذهنیتی است که شیعه نسبت به این کاراکتر دارد.

اما در سال‌های بعد که من این شخصیت را در تلویزیون می‌دیدم و برخورد مردم را شاهد بودم اتفاق دیگری افتاد. هرجا روضه‌ای دعوت می‌شدم می‌دیدم این پلان را جدا کرده‌اند و به نمایش درمی‌آورند خیلی متأثر می‌شدم. آن‌قدر محو این پلان‌ها می‌شوم یک جاهایی یادم می‌رود خودم این نقش را بازی کرده‌ام.

چطور یک نقش ماندگار می‌شود؟

اشاره کردید که نقش حرمله آن‌قدر خوب درآمده که از آن به عنوان 5 نقش مهم سریال «مختارنامه» یاد می‌شود. شاید این نکته آموزشی برای بازیگران تازه‌وارد هم باشد؛ چطور باید یک نقش را ماندگار بازی کرد و یا به عبارت دیگر چطور یک نقش ماندگار درمی‌آید؟

چند فاکتور لازم است؛ نوشته درست، کارگردان درست و انتخاب درست در این راه از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این مسیر، بازیگر هم خودش وظایفی دارد، اینکه برود آن چیزهایی که در متون فیلمنامه مستتر است را مطالعه کند و در جستجوی نقش به مطالعات بیرونی آن شخصیت و کاراکتر روی بیاورد. عاشقانه بازیگری را پیش ببرد نه اینکه نقش را بازیگر بدون مطالعه جلو ببرد. کاری که این روزها خیلی در عرصه بازیگری اتفاق نمی‌افتد.

متأسفانه این عشق و توجه را الان در این برهه و دهه اخیر در عالم بازیگری نمی‌بینیم و بیشتر بازیگران امروز تبدیل به ربات شده‌اند. در واقع امروز کمتر اهل مطالعه‌اند و بیشتر اهل پروپاگاندا کردن و هیاهو هستند. نسل امروز بازیگری کمتر دنبال این اتفاقات هستند.

بارها شده از برخی بازیگران جدید سؤال کردیم مثلاً فیلم «محمد رسول‌الله» را دیده‌اید؟ خیلی راحت می‌گویند خیر. واقعاً برای من قابل تصور نیست بازیگری که امروز فیلم و سریال بازی می‌کند این فیلم بزرگ را ندیده باشد. می‌پرسیم فلان کتاب را خواندید می‌گویند نخوانده‌ایم. فلان فیلم را دیدید باز هم می‌گویند خیر؛ پس من چطور این دسته از بازیگران را راهنمایی کنم. الان با این طیف از بازیگران مواجهیم.

آقای میرباقری تذکراتی برای نقش حرمله داشتند که منحصر به فرد است

همان پروپاگانداهای رسانه‌ای که حتی تشویش اذهان عمومی می‌کنند اطلاعات بدون کارشناسی می‌دهند اصلاً یک فضایی ایجاد شده به بازیگری سطحی نگاه می‌شود.

از رأس هرم ببینید؛ چند کارگردان مثل احمدرضا درویش و استاد میرباقری و احمدجو و خیلی از کارگردانان دیگر سراغ داریم که بازیگردانی را در کارگردانی بسیار می‌دانند و همین نکته به بازیگری و نقش‌آفرینی درست کمک می‌کند؛ نقش‌ها معمولاً در کارهای چنین کارگردانانی باورپذیر از آب درمی‌آید. الان واقعاً برخی از کارگردانان جوان یک کلیت می‌دانند اصلاً در جزئیات دقیق نمی‌شوند.

واقعاً در جریان فیلمبرداری سریال «مختارنامه»، آقای میرباقری تذکراتی برای نقش حرمله می‌دادند که دقت نظری را می‌طلبید که منحصر به فرد است. من در صحنه‌ای زیرپوستی یک کاری انجام دادم که فقط خودم می‌فهمیدم. آقای میرباقری بلند شدند و آمدند به من گفتند مگر داری فیلم دوبله می‌کنی؟ هیچ‌کس به جز من متوجه نشد. ما الان متأسفانه این ظرافت‌ها و دقت‌نظرها را نداریم؛ کارگردانان فقط دنبال یک کلیت‌اند.

در سریال «سلمان فارسی» بازی می‌کنم

خوشحالم از اینکه شنیدم قرار است با آقای میرباقری در سریال «سلمان فارسی» کار کنید و در فصل ایران یک نقشی به شما پیشنهاد شده؛ ماجرا از چه قرار است؟

بله یک نقشی را استاد به من واگذار کردند که تقریباً نقش شیرینی است؛ سرداری که خیلی نمی‌توانم راجع به آن صحبت کنم. ان‌شاءالله که من رو سفید شوم و بتوانم این شخصیت را درست بازی کنم.

با «رستاخیز» احمدرضا درویش چه کردند!

یک نکته‌ای را در ابتدای صحبت‌هایمان مطرح کردیم؛ همان بحث کم‌گذاشتن برای کارهای مذهبی است. چه به لحاظ بودجه‌ای و چه در عرصه فیلمنامه و ساخت و بقیه موارد؛ بارها این جمله را شنیدیم چرا مختارها دیگر ساخته نشدند؛ یعنی سال‌ها می‌گذرد ما بیش از چند سال «مختارنامه» را دیدیم و به این کار خوب افتخار می‌کنیم اما چرا برای امام حسین (ع) آن‌قدر کم‌کاری شده است؟

به زعم من چند دلیل دارد؛ یکی اینکه به بحث فیلم‌های مذهبی به خصوص در گونه عاشورایی متولی زیاد دارد. خیلی از تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها به دلیل نظرات مختلفی که در این باره وجود دارد و برخی از کارهایی که به سرانجام نرسیده‌اند جرأت نمی‌کنند سمت این کارها بیایند.

شما را به رفتار و برخوردی که با فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش شد، ارجاع می‌دهم؛ چون در این فیلم بازی کردم، اصلاً آخرش نفهمیدم که این کم‌لطفی‌ها با «رستاخیز» بابت چه بود؟ به دلیل اینکه من نمونه 190 دقیقه‌ای این کار را دیدم و لحظه به لحظه‌اش مملوء از ارادت خاص به حضرت اباعبدالله (ع) و اهل‌بیت است.

خدا را گواه می‌گیرم آقای درویش برای ساخت این فیلم چه سختی‌هایی کشید. وزنش روز به روز کم می‌شد؛ من آمپول تقویتی برای او می‌زدم. یک جایی آن‌قدر وزن کم کرده بود چند تا امپول تقویتی گرفتند که تزریق می‌کردم و واقعاً نفهمیدم برای چه این برخوردها شد و خود آقای درویش الان باید سه «رستاخیز» دیگر می‌ساخت؛ کاری کردند که 10، 15 سال به طور کل قهر کرد و دلخور شد. این سرمایه‌سوزی نیست؟

بعد از این همه سال به ما ثابت شده، چقدر «مختارنامه» و امثال سریال «یوسف پیامبر»، چه برد تبلیغاتی داشتند. به مدیران‌مان ثابت نشده؟ هنوز ناخن‌خشکی می‌کنند و بلد نیستند کجا پول را خرج کنند. من در کاری بودم که برای بدیهی‌ترین نیازهای صحنه پول تأمین نمی‌شد.

از طرفی شاهد بودم در آن شبکه سفره افطاری نیم‌کیلومتری انداختند که شاید سه مرتبه بالاتر از آن کار، خرج آن سفره بوده است. آن سفره به خدا واجب نیست؛ شاید تبلیغ دین باشد اما در واقع اولویت نیست.

اهم و فی‌الاهم باید کرد چه کسی می‌تواند مُنکر بُرد هنرهای دراماتیک در تبلیغات و فرهنگسازی در هر شاخه‌ای باشد؟ چطور آمریکایی‌ها دنیا هراسی و جهان هراسی را در دل مردم انداختند با همین سینما این کار را کردند. اما ما این نکته را متوجه نشدیم؛ برخی از مدیران ما هنوز متوجه نشدند و ناخن خشکی می‌کنند پول خرج نمی‌کنند.

اتفاقی که برای برخی از بازیگران «مختارنامه» افتاد بعدها در سینمای دفاع‌مقدس هم تکرار شد

بعضی از بازیگران مختارنامه و برخی کارهای الف ویژه دیگر، بیکار شدند و سال‌های بیکاری زیادی داشتند. چرا این اتفاق افتاد؟

همان اتفاقی که در سینمای دفاع مقدس هم برای خیلی از بازیگرانش افتاد. الحمدالله یک سفره تئاتری نه به لحاظ اقتصادی به لحاظ معنوی برای من پهن بوده است. البته پولی در آن نیست به خاطر اینکه روحم تغذیه می‌شود و به ویژه در این سالها کم، کار مذهبی و عاشورایی انجام ندادم. اما سینما و تلویزیون ما بیشتر به سمت فیلمهای تینیجری، کمدی‌های سخیف و بی‌پایه رفت. فیلمنامه‌هایی که برخی از آنها به دست ما هم رسید که واقعاً فاجعه بود. چه لزومی دارد در این کارها بازی کنم.

البته بخشی از آنها به مشکل بودجه‌ای و مالی هم برمی‌گردد که یک شیر بدون یال و دُم و شکمی از آن باقی می‌ماند که کارگردان هم نمی‌داند باید چه کار کند و این وضعیت سریال‌های ما می‌شود. چون نه نوشته خوبی بوده و نه زمان لازم را به عوامل و کارگردان می‌دهند. دنبال کار عجله‌ای و به عبارت بهتر کار بدون کیفیت هستند. فقط می‌خواهند آمار بدهند و بگویند این کار را ساختیم و این کارها را کردیم. اگر به همین روند ادامه دهند هنرمندان خوب ما کماکان خانه‌نشین خواهند بود.

من حر را خیلی دوست دارم

اگر وارد قصه عاشورا شویم دوست دارید با کدام یار و صحابه امام حسین (ع) همراه شوید؟

حر. خوش به حالش در یک لحظه اتفاق می‌افتد و سود از این بالاتر؛ حر شخصیت عجیبی است و شما ببینید از حق تا باطل چند قدم راه بوده است و می‌آید چگونه عاقبت بخیر می‌شود. اولین نفر هم به شهادت می‌رسد. من خیلی حر را دوست دارم، البته شخصیت‌های دیگری را هم دوست دارم. من همیشه گفتم قربانِ تک‌تک بچه‌های امام حسین (ع) بشوم، پیشمرگِ حضرت ابوالفضل (ع) بشوم اما شخصیت حر بیش از بقیه برایم شخصیت جالبی است.

مداحی بازیگر نقش حرمله و بازخوانی یک نوحه قدیمی

حسن ختام این گفت‌وگو می‌خواهم نوحه‌ای را بازخوانی کنید.

صدایم گرفته این روزها آنقدر داد و بیداد کردم. من فقط یک دمِ نوحه را که شاید الان برای جوان‌های امروز خیلی جذاب نباشد را بازخوانی کنم. نوحه‌ای برای حضرت علی‌اکبر (ع) که حالم را دگرگون می‌کند.