دوشنبه 21 آبان 1403

بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد

رودبار - قلب شهرستان رودبار در ساعت 30 دقیقه بامداد روز 31 خرداد ماه سال 1369 با لرزش زمین ایستاد اما با گذشت این فاجعه دردناک، گوشه گوشه این شهرستان همچنان در فقر و محرومیت به سر می برد.

رودبار - قلب شهرستان رودبار در ساعت 30 دقیقه بامداد روز 31 خرداد ماه سال 1369 با لرزش زمین ایستاد اما با گذشت این فاجعه دردناک، گوشه گوشه این شهرستان همچنان در فقر و محرومیت به سر می برد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - بهرام قربانپور: «شیرین» دختر روستایی چادر گل گلی فیروزه‌ای اش را به سر گرفت و سراسیمه سوی حیاط سمت دروازه پرچین پرچین شده چوبی دوید و آن سوی پرچین‌های چوبی، جوانی با موهای آب و شانه کرده و لباسی اتو کشیده با شاخه‌ای گل داوودی به انتظار ایستاده بود، کبوترهای عاشقی که چند صباحی دیگر به خانه بخت خواهند رفت و از ماه‌ها قبل در تدارک مقدمات جشن ازدواج و پیوندی مبارک هستند، پیوندی که قرار است «شیرین» قصه ما را به «امید» این قصه ربط دهد.

قصه تلخِ «شیرین و امید»

این زوج عاشق خورجین آرزوهایشان را برداشتند تا در شهر عاشقی چرخ بزنند و برای میزبانی یک ضیافت به یاد ماندنی خرید کنند، شهری که به دیار صلح و دوستی و سرزمین زیتون معروف است. ساعت به غروب سایه افکنده بود و چیزی به پایان حکمرانی خورشید باقی نمانده بود و «شیرین و امید» قصه ما هم کم کم توشه ضیافت عاشقانه از پشت آستین شهر برداشتند و خودشان را به روستا رساندند. غبار شب بر پیکره آسمان دمیده شد و رخ ماه از لابه لای شاخ و برگ‌های درختان زیتون سوسو می‌کرد و هم نوایی باد و رقص شاخ و برگ‌ها، شب تماشایی را رقم زده بود؛ خویشاوندان و خانواده «شیرین و امید» برای هماهنگی‌های نهایی دور هم جمع شدند، مهمانی قشنگی شکل گرفت، مرور خاطرات پدربزرگ و مادربزرگ‌ها از یک سو و شیطنت‌های کودکان از سوی دیگر، شور و نشاط یک خانواده ایرانی و گیلانی را ترسیم می‌کرد.

شب نشینی‌های ساده و مهیج از سنت‌های دیرینه مردمان دیار گیل و دیلم است، شب نشینی خویشاوندی «شیرین و امید» به آخر رسید و مهمان‌ها یکی پس از دیگری به خانه‌هایشان رفتند، چه کسی می‌دانست که شاید این لحظات دیگر هیچ وقت تکرار نشود؛ این دور هم بودن‌ها، این خنده‌ها، این بازی‌های کودکانه بچه‌ها، این خاطره بازی‌های پدربزرگ مادربزرگ‌ها و این عاشقانه‌های «شیرین و امید»، همه و همه شاید دیگر هیچ وقت در مدار تکرار قرار نگیرد!؟

تور عروسی که کفن شد

سکوت شب همه جا را فرا گرفت، در هیاهوی این سکوت وهم انگیز، ناگهان زمین به غرش درآمد و شروع به لرزیدن کرد، گویا در یک لحظه جهان و زمان متوقف شد. جز درختان زیتون، درفک استوار و رودخانه سفیدرود کسی نمی‌داند که چه بلایی سرش آمده است. صبح، وحشت زده تر از همه چراغ بیداری را روشن کرد، اما گویا جز درختان غم زده زیتون، سفیدرود پریشان و درفک خمیده پشت، کسی در این آبادی میل بیدار شدن ندارد، همه زیر خروار خروار خاک خفته اند، گویا قیامتی برپا شده، زن و مرد و پیر و جوان هر یک سراسیمه به یک سو می دوند، یکی زیر آوار می‌زند دست و پا، دیگری نوگلان تشنه اش را می‌دهد آب؛ عجب محشری بر پا شده است.

دیگر از خیالبافی های عاشقانه «شیرین و امید» خبری نیست، آنها رفتند و چمدانی که به شوق خانه بخت، پر از رَخت نو شده بود، حالا زیر خروارهای خاک جا مانده است و آینه و شمعدانی کنار دیوار همانند بختِ شکسته «شیرین و امید»، جایی بهتر از آوارهای این خانه پیدا نکرد و «شیرین» قصه جای تور سفید عروسی، حتی کفن سفید هم نپوشید و رفت و «امید» این روایت تلخ، کامش هیچ گاه «شیرین» نشد. چه تصور غم انگیز و دردناکی ساعتی قبل کنار عزیزانت سفره مهربانی پهن و دیداری تازه کرده باشی و ساعتی دیگر سفره عزا و سوگواری پهن کنی.

واقعه‌ای به پهنای خیال پردازی

شهرستان من رودبار؛ با درختان زیتونش، با سد منجیل و سرو هرزویلش، با سوسن چلچراغش، با پل خشتی لوشانش، با دشت‌های طلایی رنگ گندم و برنج رستم آبادش و هزاران طبیعت و منظره‌های رنگارنگش، در یک پلک به هم زدن آواز مرگ سر داد، شهرستانی که بعد از گذشت 33 سال در و دیوارش هنوز بوی زلزله و مرگ می‌دهد و وهم و ترس چند ثانیه‌ای لرزش مرگبار، هنوز در دل بسیاری از مردمان این دیار، سنگینی می‌کند.

31 خرداد 69 تاریخ منفور، فراموش نشدنی و اسف بار گیلان بویژه مردمان رنجدیده شهرستان رودبار است، در این تاریخ نفرت بار زمان در حوالی یک بامداد متوقف شد تا زمین روی مدار 7.4 قرار گیرد و در چند ثانیه مرگبار، جان حدود 40 هزار نفر را بگیرد و آنها شهید گونه به کام مرگ بفرستد.

قیامت خونین و مرگباری که هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند ابعاد فاجعه آمیز، غم بار و تراژدیک این واقعه شوم را به تصویر بکشد، اگر چه در میان سکوت خبری و رسانه‌ای آن زمان، بسیاری از هنرمندان، فوتبالیست‌های مطرح دنیا با ارسال پیام‌ها و کمک‌های بشردوستانه با مردم دیار صلح و دوستی ابراز همدردی کردند و حتی عده‌ای از هنرمندان در وصف این حادثه دل‌خراش فیلم ساختند، شعر گفتند و کتاب نوشتند، اما همه این اقدامات ارزشمند و قشنگ نتوانست لحظه‌ای از آلام بر جان تنیده مردمان زلزله‌زده شهرستان رودبار را بکاهد.

اکنون که 33 سال از آن حادثه تأسف بار می‌گذرد، هنوز گوشه گوشه شهر و دیار ما، رنگ و بوی آوار 69 می‌دهد، آواری که زیر پوستین تورم کرده‌اش آوازهای غمگین و دلخراشی نهفته است. زخم 33 ساله رودبار به قدری عمیق و سنگین است که نمی‌توان با هیچ ادبیاتی آن را به رشته تحریر درآورد، 31 خرداد که می‌شود به ناگاه شهر سیاه پوش شده و مردمان غم دیده دیار سوگوار شهرستان رودبار، فانوس دلشان را در آرامستان ها روشن کرده و تا صبح گریه و زاری می‌کنند ولی آرام نمی‌شوند، گویا آرامش هم با زلزله 69 به زیر تلی از خاک و آوارها رفته است.

31 خرداد تاریخ منفور و سیاه رودبار است

میرزایی یکی از بازماندگان زلزله 69 رودبار که 3 تن از عزیزانش را در این حادثه از دست داده است، روایتی دردناک از زلزله 31 خرداد 69 دارد و می‌گوید: زلزله شاید در چند ثانیه اتفاق افتاد اما اثرات آن بعد از 33 سال در دل و جان مان جاری و ساری است.

وی در حالی که خاطرات آن شب را در ذهنش مرور می‌کرد با صدایی بغض آلود و نگران گفت: چه کسی می‌تواند در چند ثانیه مرگ پدر، مادر و خواهرش را ببیند و روزگار پیش چشمانش تیره و تار نشود؟

این بازمانده زلزله سال 69 با اشاره به شرایط وهم انگیز و هولناک آن دوران بیان کرد: 31 خرداد تاریخ منفور و سیاه رودبار است که امیدواریم هیچ گاه دیگر تکرار نشود.

میرزایی با اشاره به ویرانی‌های ناشی از زلزله در رودبار اضافه کرد: رودبار پس از زلزله ویرانکده ای بیش نبود و همه جا بوی تعفن و مرگ می‌داد.

وی با بیان اینکه عبرت و پندآموزی با زلزله به رودبار آمد، افزود: زلزله رودبار و تلخ کامی‌ها و اتفاقات پس از آن برای دنیا حاوی پند و درس آموزی بود.

این شهروند رودباری با انتقاد از رهاشدگی این شهر پس از زلزله 69 اضافه کرد: طبق معمول در جایی که زلزله رخ می‌دهد، دامنه توجهات و رسیدگی‌ها به آن منطقه زلزله زده گسیل می‌شود اما رودبار بعد از زلزله 69 به حال خود رها شد و به جز اقدامات مقطعی و سطحی که اوایل زلزله صورت گرفت، دیگر رودبار نتوانست جایگاه واقعی خود را پیدا کند.

میرزایی با بیان اینکه بسیاری از زیرساخت‌های رودبار به دوران زلزله بر می‌گردد، گفت: بسیاری از زیرساخت‌ها از جمله زیرساخت‌های آب شهرستان رودبار، به بیش از 30 سال قبل بر می‌گردد و همین موضوع سبب شده تا مردم این شهرستان هر روز یک زلزله‌ای را از نبود امکانات تجربه کنند.

بازمانده زلزله سال 69، این واقعه دردناک را یک امتحان الهی برشمرد و بیان کرد: دردناک‌ترین لحظات را می‌توان در بیمارستان شهید چمران تهران و دیگر بیمارستان‌ها دید که تمام تخت‌های آن مملو از زلزله‌زدگان رودباری بود.

میرزایی با تقدیر از تلاش‌های شبانه روزی پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان شهید چمران و سایر بیمارستان‌ها به زلزله زدگان رودباری، افزود: بسیاری از پرستاران و کادر پزشکی بیمارستان‌ها با شنیدن داغ زلزله رودبار، هم نوا با مردمان زلزله زده می‌گریستند و این لحظات پر از مهر و معرفت این عزیزان غیر قابل جبران بوده و هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

فراموشی هیچ جایگاهی در زلزله رودبار ندارد

بکیان یکی دیگر از بازماندگان زلزله 69 در حالی که اشک‌های روی گونه اش آلبوم خاطرات آن دوران را ورق می‌زد، اظهار می‌کند: فراموشی هیچ جایگاهی در زلزله رودبار ندارد این غم سنگین را تا پای مرگ هم نمی‌توان به فراموشی سپرد.

وی با انتقاد از سرعت پایین امدادرسانی در آن شرایط حساس افزود: اگر امدادرسانی در آن زمان با سرعت و دقت بیشتری صورت می‌گرفت، آمار قربانیان تعداد قابل توجهی کاهش پیدا می‌کرد، بسیاری از عزیزان قربانی سهل انگاری‌ها در امدادرسانی‌ها و اطلاع رسانی‌ها شدند.

این شهروند رودباری با بیان اینکه کمک‌های بسیاری از سوی هم‌وطنان و همچنین کشورهای خارجی به زلزله‌زدگان شد، گفت: عدم تعهد و همچنین مدیریت صحیح در توزیع کمک‌های مردمی سبب بروز آسیب جدی به زلزله‌زدگان شد تا جایی که عده‌ای چندین بار کمک دریافت کردن و عده‌ای حتی یک بار هم به آنها کمک نرسید.

بکیان با اشاره به اینکه توسعه شهرستان رودبار با زلزله متوقف شد، گفت: غبار محرومیت بر آسمان این شهرستان پر ثروت، سایه گسترانده و اغلب مردم شهرستان رودبار با چالش جدی اشتغال، اقتصاد و معیشت مواجه هستند.

وی با اشاره به چالش جدی مهاجرت و کاهش جمعیت شهرستان رودبار افزود: رودبار اگرچه دارای منابع و معادن ارزشمند است اما عدم توزیع درست و عادلانه منابع سبب شده تا این شهرستان دچار رکود جمعیتی و توسعه‌ای شود.

این شهروند رودباری با بیان اینکه تعطیلی قارچ گونه کارخانجات شهرستان رودبار همانند زلزله 69 فاجعه آمیز است، گفت: تعطیلی کارخانجات، نبود درآمد کافی و اقتصاد شکننده و محرومیت این روزها دردناک‌تر از فاجعه زلزله 69 در رودبار است.

بکیان با اشاره به ساخت و سازهای ضعیف و غیر اصولی در شهرستان رودبار، بیان کرد: نبود سازه‌های مقاوم و اصولی یکی از دلایل مهم افزایش آمار قربانیان زلزله 69 بوده است، موضوعی که بعد از گذشت سه دهه هنوز در این شهرستان رعایت نمی‌شود، گویا مردم و مسئولان به تکرار تجربه‌های تلخ عادت دارند.

زلزله 31 خرداد اتفاقی درس آموز

اسدزاده یکی از شهروندان منجیلی که چند تن از بستگانش را در زلزله خرداد 69 از دست داده در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهار کرد: آن روزها تداعی‌کننده تلخ‌ترین خاطرات برای مردم رودبار، منجیل و دیگر شهرها و روستاهای زلزله زده است و این دوران هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

وی با اشاره به اثرگذاری رسانه و فضای مجازی در مواقع بحران، کندی اطلاع رسانی در زلزله 69 را بزرگترین چالش آن دوران برشمرد و افزود: اگر سال 69 وسعت اطلاع‌رسانی همانند امروز گسترده و متنوع بود آمار تلفات و مصدومین بسیار کاهش پیدا می‌کرد و از سوی دیگر امدادرسانی و کمک‌های مردمی سرعت بیشتری می‌گرفت.

شهروند منجیلی با اشاره به عدم توسعه یافتگی شهرستان رودبار در بخش‌های مختلف، فقدان مدیر جهادی را عامل بر این عقب ماندگی‌ها دانست و بیان کرد: رودبار برای توسعه یافتگی نیازمند مدیر جهادی، دلسوز و میدانی بوده نه افراد فرمایشی و نمایشی است.

اسدزاده با اشاره به اینکه زلزله 31 خرداد یک اتفاقی درس آموز بود، گفت: قرارگیری در شرایط سخت و امتحان الهی، انسان را پخته و صبور بار می‌آورد درسی که از 31 خرداد می‌توان آموخت، صبر پذیری مردم رودبار است.

وی با تاکید بر لزوم برپایی مراسم استانی برای گرامیداشت سوگواره 31 خرداد افزود: باید برنامه منسجم و آبرومندی در سوگ 40 هزار جانباخته زلزله 31 خرداد در گیلان و رودبار برگزار شود مسئله‌ای که همیشه مورد غفلت واقع شده است.

لزوم واکاوی ابعاد مختلف زلزله 69

اسلام پرست یکی از شهروندان رستم آبادی در حالی که گریه کنان خاطرات تلخ 31 خرداد را روایت می‌کرد، گفت: شوک درد آور خرداد 69 همچنان در جسم و روحم متصور است و این خاطره رُعب انگیز هیچ گاه از یادم نمی‌رود.

وی، زلزله 69 را واقعه تلخ تاریخی برشمرد و افزود: شهرستان رودبار در چند ثانیه نابود شد و حالا بیش از 3 دهه است همچنان زیر ترکش این رویداد طبیعی قرار دارد.

این شهروند رستم آبادی با تاکید بر واکاوی ابعاد مختلف زلزله سال 69 از سوی اصحاب رسانه و خبرنگاران بیان کرد: واکاوی ابعاد تلخ و جانسوز زلزله رودبار نیازمند یک عزم و رزمایش رسانه‌ای است.

اسلام پرست با اشاره به عقب ماندگی شهرستان رودبار در بخش‌های مختلف اضافه کرد: فقدان تیم مدیریتی توانمند و دغدغه مند، عدم مطالبه گری درست از سوی رسانه‌ها و همچنین نگاه بخشی و منطقه‌ای به تخصیص امکانات سبب شده تا رودبار به حداقلی‌ها هم دست پیدا نکند.

وی با تاکید بر تشکیل کارگروهی مردمی و مطالبه گر در راستای ارتقای توسعه‌ای شهرستان افزود: بدون مطالبه گری درست و همراه با ارائه راهکار برای برون رفت از مشکلات امکانی و زیرساختی، راه به جایی نمی بریم.

توقف اجباری در رودبار پسا زلزله

«31 خرداد 69» که یادآور زلزله هولناک و تأسف بار رودبار است زلزله‌ای که در آن در عرض چند ثانیه وحشت آور، قریب به 40 هزار نفر شهادت گونه جان به جان آفرین تسلیم گفتند و این حادثه خون بار به عنوان یکی از فجایع انسانی مرگبار تاریخ لقب گرفت تاریخی که به یمن بی توجهی، سهل انگاری‌ها و غفلت‌های صورت گرفته از سوی مسئولان شهرستان رودبار و استان گیلان هیچ جایی در تقویم رسمی کشور و حتی استان گیلان ندارد.

به نظر می‌رسد رودبار پسا زلزله، اگرچه یک بار کامل نابود و به تلی از خاکستر تبدیل شد و از نو نهان گذاری شد و مسیر توسعه را پیش گرفت؛ اما با گذشت 33 سال از آن واقعه دردناک، انتظار می‌رفت چهره این شهرستانِ غم گسار رنگ آبادی، پیشرفت و توسعه به خود ببیند نه آواره‌های به جا مانده خرداد 69.

در طی این 33 سال اگر هر سالی یک آجر روی آجری دیگری گذاشته می‌شد امروز شهرستان توسعه مند تری را به نظاره می‌نشستیم که انتظار می‌رود تا مسئولان و دست اندرکاران این شهرستان عزم جدی تری را برای ترمیم زیرساخت‌ها و پر کردن خلأهای امکانی رودبار بردارند.

بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد 2
بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد 3
بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد 4
بخت سیاه سرزمین زیتون در ساعت 30 دقیقه بامداد 5