چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403

«بدرود» روایتی از یک پنهان‌کاری دست جمعی

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع

فیلم سینمایی «بدرود / Farewell» ساخته لولو وانگ فیلمساز چینی، روایتی از کوشش برای یک پنهان‌کاری دسته جمعی درباره اتفاقی تلخ است؛ پنهان‌کاری که از سر مصلحت انجام می‌شود اما فرجامش مطابق با پیش‌بینی‌ها نیست.

فیلم سینمایی «بدرود / Farewell»

به گزارش «تابناک»؛ خانم «آوکافینا» که به نسبت نقش خود در فیلم «آسیایی‌های خرپول» (Crazy Rich Asians) میزان برون‌گرایی کمتری در نقش خود دارد، در این فیلم به عنوان زنی آمریکایی - چینی ایفای نقش کرده است که متوجه می‌شود مادربزرگش در آستانه‌ی مرگ قرار دارد اما مجبور است که آن را در این داستان کمدی براساس واقعیت به عنوان یک راز نگه دارد.

در تقریبا یک دهه‌ی اخیر یا کمی هم بیشتر، منتقدان از سوی افراد مجبور شده اند تا در صورت وجود بخشی در مطلب که تجربه‌ی فیلم برای بینندگان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، آن را با دادن یک اخطار مشخص بکنند. اما اگر در زندگی عادی و روزمرده فردی با این «اسپویلرها» یا «لودهنده‌ها» مواجه شود باید چه واکنشی نشان بدهد؟ اگر شما اطلاعاتی را داشتید که به صورت بالقوه می‌توانست ادامه‌ی زندگی یک نفر بر روی کره‌ی زمین را نابود کند - برای مثال می‌دانستید که یک نفر سرطان ریه‌ی درجه‌ی 4 دارد و تنها 3 ماه فرصت از ادامه‌ی زندگیش باقی مانده است - مخفی نگه داشتن این اطلاعات لطف در حق آن‌ها است؟ آیا آن‌ها نمی‌خواهند که این اطلاعات را بدانند؟

فیلم «بدرود» (Farewell) ساخته‌ی آقای «لو وانگ» با نشان دادن این پیام بر روی صفحه شروع می‌شود:«بر اساس یک دروغ واقعی» که راه بامزه‌ای برای نشان دادن این مسئله است که داستان بر اساس واقعیت ساخته شده است. واقعیت پشت داستان این است که خانواده ی چینی - آمریکایی این فیلم‌ساز تصمیم گرفتند تا چشم بر روی بیماری مهلک مادربزرگشان ببندند.

آن‌ها نمی‌خواهند زمان کوتاه باقی‌مانده‌ی او را به هدر بدهند برای همین تصمیم می‌گیرند تا این قضیه را مخفی نگه دارند و طوری وانمود کنند که انگار همه چیز در حالت عادی است. البته این قضیه عادی نیست چون که تمام آن‌ها به خاطر دانستن این مسئله ناراحت اند، به همین دلیل تصمیم می‌گیرند تا یک مراسم عروسی تصنعی برای یکی از نوه‌های آن پیرزن در چین برگزار کنند و به همه این فرصت را بدهند تا در کنار یکدیگر با مادربزرگ خداحافظی بکنند. و به همین ترتیب، چیزی که در ابتدا یک دروغ کوچک بود - «یک دروغ خوب» به گفته‌ی دکتر - همچون یک گلوله‌ی برفی تبدیل به یک فریب بسیار بزرگ می‌شود.

آقای «وانگ» قبلا یک نسخه از این داستان را از طریق یک پادکست به نام «این زندگی آمریکایی» (This American Life) به گوش عامه‌ی مردم رسانده بود و با ساخت این اثر او یک چرخش تراژیک - کمدی گونه به آن داده است. او «آوکاوفینا» (که شاید با یک چهارم توانایی‌ش در این اثر حضور داشته است) را در نقش خود واقعیش انتخاب کرده است؛ زنی جوان که بین کشورهای مختلفی گیر کرده است.

او نمی‌تواند با فرهنگ آمریکایی همذات‌پنداری بکند و در عین حال نیز نمی‌تواند فرهنگ چینی را که با دروغ گفتن به بیماران در هنگام مریضی سعی در مراقبت از آن‌ها دارند درک بکند، حداقل اینکه نمی‌تواند آن را تایید بکند. «آوکوافینا» همان‌طور که می‌دانیم ستاره‌ی مشترک درخشان و پر زرق و برق فیلم «آسیایی‌های خرپول» است که نزدیک بود فیلم را از شخصیت اصلیش بدزدد و همه امیدوار بودند که موفقیت آن فیلم بتواند باعث تبلیغات مثبتی برای فیلم «بدرود» بشود، حتی اگر سرنوشتش این است که تنها بخشی از مخاطبان آن اثر را به دست بیاورد.

واقعا نیاز به گفتن نیست که تمامی خانواده‌ها وقتی که با چنین مشکلی یعنی مریضی مهلک یکی از نزدیکانشان روبه‌رو می‌شوند، چنین سوالاتی در مقابل آن‌ها قرار می‌گیرند. چیزی که باعث شده است «بدرود» تا این حد تاثیرگذار باشد این است که فیلم با دخیل کردن چنین مورد خاصی، از بینندگان می‌خواهد که به از دست دادن عزیزان خود فکر بکنند. در این فیلم هیچکس نمی‌خواهد که «نای نای» (ژائو شوژن) را دچار دردسر بکند اما این تنها دروغ گفته شده در اثر نیست.

«بیلی» (آوکوافینا) می‌داند که او بورسیه‌ی Guggenheim را دریافت نکرده است اما این خبر را به کسی نمی‌دهد. و وقتی که او به دیدن پدر و مادرش در شهر نیویورک می‌رود آن‌ها در ابتدا سعی می‌کنند که بیماری «نای نای» را از او مخفی بکنند. او زمانی از حقیقت باخبر می‌شود که حس می‌کند یک چیزی اشکال دارد و درخواست توضیح از پدر و مادرش می‌کند؛ اقدامی قاطعانه در جهت جلوگیری از نوعی دروغ‌گویی که برای محافظت از احساسات دیگران گفته می‌شود.

حتی در این شرایط هم مادر (دایانا لین) و پدر (ژی ما) او در ابتدا پیشنهاد می‌کنند که او اقدامی نکند. آن‌ها اخطار می‌دهند که:«تو نمی‌توانی احساساتت را مخفی کنی» و صدالبته که حق هم دارند. وقتی که «بیلی» بدون اعلام قبلی به دیدن «نای نای» می‌روند، صورت او و حالت آن به گونه‌ای است که گویی در مراسم ختم حاضر است و نه عروسی، عروسی‌ای که قرار بود برای سرپوش گذاشتن بر روی داستان باشد. حتی با این وجود هم «نای نای» باز متوجه چیزی نمی‌شود و این بازی را تا انتها بدون فهمیدنش ادامه می‌دهد.

فیلمنامه‌ی آقای «وانگ» که بین مالیخولیای وابسته به موقعیت و مشاهدات کمدی‌گونه در گذار است، زمان خیلی زیادی را صرف بالا پایین کردن اخلاقی بودن دروغ‌های جمعی خانوادگی می‌کند اما هیچ‌وقت این سوال را مطرح نمی‌کند که آیا «نای نای» واقعا می‌داند چقدر مریض است یا نه. و در عین حال با توجه به اینکه اتفاق مشابهی با همسر فقیدش روی داده بود (او در حال حاضر با یک مرد مسن به نام آقای «لی» زندگی می‌کند که در زمان ملاقات خانواده از آنها دور شده است)، احتمال خیلی زیادی وجود دارد که این «دروغ» تنها بی اطلاعی عمدی است. برای هر کسی که در این مسئله درگیر است، این مراسم عروسی تصنعی راهی برای پرت کردن حواسشان از موقعیت افسرده‌کننده‌ی پیش رو است و در عین حال به هر کس آن لحظه‌ی پایانی مورد نیاز را می‌دهد.

پیش‌فرض داستانی اثر هر چقدر هم که جهانی باشند، به عنوان پنجره‌ای به یک دنیای متفاوت - یا برای کسانی که ریشه‌ی چینی دارند، بازتابی از فرهنگ خودی - چیزی را به بینندگان نشان می‌دهد بدون اینکه رفتارهایی که لزوما درونی نیستند را توضیح بدهد. در نتیجه، تاثیرگذاری اثر بر اساس تجارب شخصی و ارجاعی هر فرد متفاوت خواهد بود. مهاجران نسل اولی و دومی احتمالا علاقه دارند که بر روی بسیاری از رفتارهای افراد در این اثر تاکید بکنند که احتمالا به درک بهتر برخی از مسائل کمک خواهد کرد. اینکه برای مثال «لاغر» خطاب شدن از سوی یک فرد بزرگ‌تر به چه معنی است یا چرا «نای نای» به تای چی و ویتامین‌ها بیشتر از داروهای مدرن اطمینان دارد.

اما فیلم «بدرود» به دنبال آن نوعی از خندیدن مخاطب نیست که برای مثال در تلاش‌های فیلمی مثل «بیماری بزرگ»(The Big Sick) می‌بینیم، و آنچنان هم بر روی عناصر اشک‌دربیار خود تکیه نمی‌کند. صادقانه بخواهم بگویم، صدها راه وجود داشت که آقای «وانگ» می‌توانست با استفاده از آن‌ها فیلم را برای سلیقه‌ی مردم عامه بیشتر هموار بکند اما در عین حال او ترجیح می‌دهد تا لحن فیلم شبیه به فیلم «دسته‌گل عروسی» (The Wedding banquet) ساخته‌ی «انگ لی» بکند، فیلمی که خود نیز از یک مراسم غذاخوری دروغین استفاده کرد تا خانواده را در بی‌خبری نگه دارد، البته که قصد هر دو فیلم متفاوت بوده است.

در نهایت هم باید گفت که نگه داشتن موارد مختلف در سطح زیرین اقدام هوشمندانه‌ای بوده است؛ ما را با موقعیت‌های خنده‌دار با فیلم همراه می‌کند و در عین حال لایه‌ای از غم را در سطح زیرین شکل می‌دهد. کارگردان به ما اجازه می‌دهد که بفهمیم ملاقات «بیلی» چیزی فراتر از صرف خداحافظی کردن با مادربزرگش است؛ این مسئله فرصت مناسبی برای دیدن چین است که او در 3 سالگی آن را ترک کرده بود. شما می‌توانید صحنه‌ی پایانی اثر را یک خداحافظی دوسویه بدانید؛ خداحافظی با زنی که عاشقش است و کشوری که نوعی راز را از او مخفی نگه داشته است؛ چین به اندازه‌ای که او تصور می‌کرد بی‌نقص نیست.