«برای ایجاد حسادت همسرم نام زن صیغهایام را روی بازویم تتو کردم!»
مرد گفت: به پیشنهاد یکی از دوستانم مصرف مواد مخدر سنتی را آغاز کردم. فرزانه بعد از مدتی متوجه موضوع شد و مرا در مرکز ترک اعتیاد بستری کرد، اما بی توجهی هایش همچنان ادامه داشت. من با نظر یکی از مشاوران خانواده برایش هدیه میخریدم تا توجهش را به خودم جلب کنم، اما او از ابراز گلایههای من ناراحت میشد و مرا به پرتوقعی متهم میکرد. خلاصه در همین گیرو دار با زن مطلقهای آشنا شدم و او را...
با آن که 9 سال برای ازدواج با همسرم انتظار کشیدم و حتی برای جلب رضایت خانوادهها دست به خودکشی زدم، اما اکنون هیچ ارتباط عاطفی بین ما وجود ندارد و تا مرز طلاق پیش رفتیم چرا که...
به گزارش خراسان، مرد 40 ساله با بیان این که همسر صیغهای ام را نیز طلاق داده ام، اما گویی همسرم مرا به فراموشی سپرده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: کودکی خردسال بودم که مادرم فوت کرد و پدرم نیز در حالی ازدواج کرد که من به همراه پنج خواهر و برادر دیگرم در کنار نامادری بزرگ شدیم. وقتی به سن نوجوانی رسیدم دل به دختر همسایه باختم.
وی ادامه داد: «فرزانه» هم عاشق من شد، اما هر بار به خواستگاری اش میرفتم مرا جدی نمیگرفتند و پاسخ منفی میدادند این درحالی بود که فرزانه هم مرا دوست داشت و برای راضی کردن خانواده اش تلاش میکرد. کار به جایی رسید که برای ازدواج با او دست به خودکشی زدم، اما قبل از آن که آخرین نفس هایم را بکشم نامادری ام به طور اتفاقی متوجه ماجرا شد و مرا از مرگ نجات داد. در همین حال فرزانه هم شرایطی بهتر از من نداشت و روزگار سختی را میگذراند.
او افزود: بالاخره بعد از 9 سال انتظار و خواستگاریهای متعدد خانوادهها رضایت دادند و ما با هم ازدواج کردیم، اما آنها ما را طرد کردند و به همین دلیل بدون هیچ پشتوانه مالی و با اجاره خانهای در حاشیه مشهد زندگی مشترک مان را آغاز کردیم. ابتدا روزهای خوشی را میگذراندیم تا این که همسرم پسرم را باردار شد، اما به من ویار پیدا کرد به گونهای که مجبور بودم حتی از دور با او گفتگو کنم.
او ادامه داد: اطرافیان مان معتقد بودند بعد از تولد فرزندمان همه چیز رو به راه میشود، ولی بعد از این که «سامان» به دنیا آمد شیوه زندگی ما نیز تغییر کرد چرا که پسرم روزها میخوابید و شبها بیدار بود. فرزانه هم به ناچار تا صبح بیدار میماند تا از فرزندمان مراقبت کند. آرام آرام خوشبختی در زندگی ما رنگ باخت به طوری که دیگر همسرم حتی نمیتوانست برای من صبحانه آماده کند یا با من به تفریح و گشت و گذار بیاید. به ناچار شام را نیز به تنهایی میخوردم. از سوی دیگر مورد تمسخر همکارانم در شرکت قرار گرفته بودم چرا که قبلا ناهارم را از منزل میآوردم و با حرص و ولع خاصی آن را میبلعیدم، اما حالا دیگر از ناهار هم خبری نبود.
او بیان کرد: در این شرایط و در حالی که به فردی گوشه گیر تبدیل شده بودم به پیشنهاد یکی از دوستانم مصرف مواد مخدر سنتی را آغاز کردم. فرزانه بعد از مدتی متوجه موضوع شد و مرا در مرکز ترک اعتیاد بستری کرد، اما بی توجهی هایش همچنان ادامه داشت. من با نظر یکی از مشاوران خانواده برایش هدیه میخریدم تا توجهش را به خودم جلب کنم، اما او از ابراز گلایههای من ناراحت میشد و مرا به پرتوقعی متهم میکرد. خلاصه در همین گیرو دار با زن مطلقهای آشنا شدم و او را به عقد موقت خودم درآوردم.
مرد ادامه داد: حتی نام آن زن را روی بازویم تتو کردم تا شاید به خود بیاید و حسادت زنانگی اش برانگیخته شود، ولی این کارها نه تنها تاثیری در رفتارهای همسرم نداشت بلکه اوضاع را بدتر کرد به گونهای که دیگر مدام با هم درگیر بودیم و به مشاجره میپرداختیم. با آن که چند بار فرزانه با حالت قهر خانه را ترک کرد و ما تا مرز طلاق پیش رفتیم، ولی باز هم زندگی ما روی ریل بی توجهیها میگذشت تا این که همسرم دوباره به طور ناخواسته باردار شد.
وی گفت: من هم برای حفظ زندگی ام همسر صیغهای ام را طلاق دادم تا شاید مانند روزهای آغازین زندگی مشترک مورد توجه فرزانه قرار بگیرم، ولی باز هم او ادعا میکند فرزندان مان بزرگ شده اند و باید به فکر آنها باشیم تا... اکنون نیز به کلانتری آمده ام چرا که دیگر به چیزی جز طلاق نمیاندیشم.
گزارش حاکی است با توجه به اهمیت این ماجرا و با راهنماییهای سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) این پرونده برای اقدامات مشاورهای و بررسیهای روان شناختی در اختیار کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.
از میان اخبار