سه‌شنبه 6 آذر 1403

برداشت‌های انحرافی از مردمی سازی

خبرگزاری دانا مشاهده در مرجع
برداشت‌های انحرافی از مردمی سازی

وجه معقول مردمی سازی، قرار دادن مردم، بر ریل خلق عرصه‌های جدید قدرت است، موضوعی که در صورت تحقق می‌تواند تمدن نوین اسلامی را رقم زند. به عبارت دیگر اگر عنصر پیشتاز تمدن غربی، سرمایه داری بود که مدام عرصه‌های جدید قدرت را خلق می‌کرد، نیروی پیشتار تمدن اسلامی، باید مردم باشند که مدام عرصه‌های جدید قدرت را خلق می‌کنند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از «سدید»؛ مسئله رجوع به مردم و سپردن أمور به آنان از یقینیات اندیشه انقلاب اسلامی و بنیان گذار آن، حضرت امام خمینی (ره) است. از همین رو انکار آن ملازم با نفی بخشی از جوهره و حقیقت انقلاب خواهد بود که متأسفانه امروزه به واسطه برخی اندیشه‌های دولت محور و ساختار گرا در درون حاکمیت اسلامی رغم می‌خورد، اما گذشته از این موضوع، مسئله طرح واره‌های انحرافی از مقوله مردمی سازی، گاه مساوق با نفهمیدن اصل آن عمل کرده و مجدد بخشی از جوهره انقلاب را به ناچار نادیده می‌انگارد. طرح شعار مردم به عنوان مکمل و یا جانشین دولت از جمله طرح واره‌های انحرافی است که امروزه مطرح می‌شود.

عهد انقلاب اسلامی، زمانه قاجار نیست! اکنون که بیش از چهل سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، مسائل و معضلاتی دامن گیر کشور شده که طرح بحث ناکارآمدی ساختار‌های فعلی را در رأس أمور قرار داده است. به عبارت دیگر با تنگ‌تر شدن کمربند تحریم‌های اقتصادی، دو انگاره جدی در زمینه تحلیل و تبیین (بیان علت) وضع موجود، مطرح می‌گردد. نخستین انگاره، وضع وخیم معیشت مردم را به مسئله سیاست خارجی مرتبط دانسته و به دنبال شعار مذاکره، موفق می‌شود هشت سال سرنوشت أمورات کشور را در دست بگیرد، دومین انگاره ناکارآمدی‌های ساختاری داخلی و سوء مدیریت‌ها را مهم‌ترین بانی وضع موجود دانسته و به دنبال اصلاح أمور، کلان ایده‌هایی را مطرح می‌سازد، توجه به منطقه و روابط حسنه با همسایگان، قرار گرفتن در میانه قطب‌های جهانی و بهره گیری از مزیت جهان چند قطبی موجود، اصلاح ساختاری دولت و در رأس همه این برنامه ها، مسئله مردمی سازی طرح می‌گردد. اما پرسش اصلی آن است که ایده ما در خصوص مردمی سازی چیست؟ یکی از جدی‌ترین انگاره‌های رایج، طرح مردمی سازی به عنوان ایده‌ای است که بنا دارد کاستی‌های دولت را جبران کند، مرز‌های آن را کوچک کرده و زمام أمور را در دست بگیرد و به نحوی مدیریت از پایین! را ایجاد نماید. ارجاعات مختلف به تجاربی همچون جهاد سازندگی، دفاع مقدس و حوادث دیگر نیز به منظور موجه و کارآمد نشان دادن این ایده در صحنه‌های مختلف صورت می‌گیرد. اما باید عنوان ساخت که ایده مردمی ساز به عنوان جانشین دولت ملی، تنها یک عقب نشینی گسترده به گذشته است، در حقیقت عهد فعلی جمهوری اسلامی، نه زمانه قاجار است و نه زمانه نمو و شکل گیری انقلاب اسلامی. ما نه در وضعیت شکل گیری که در مرتبه بسط یافتن ایده خود در ساحات مختلف زندگی هستیم، جنبش مردم مسلمان ایران، در پیمودن مسیر تکاملی خود، از صفویه تا انقلاب اسلامی، موفق می‌شود تا صاحب عرصه رسمی قدرت شده و دست به ساختار سازی زند، حال که برخی ساختار‌ها ناکارآمدی خود را نشان داده اند، راه اصلاح بازگشت به طرح جنبشی از امتداد نهضت اسلامی نیست، در حقیقت این طرح با انکار ماهیت تحول خواه و پیش رونده انقلاب اسلامی، به جای ریل گذاری برای آینده، به دنبال نوعی از دوربرگردان جهت بازگشت به گذشته است. رسیدن به ساختار نحوی از کمال نظام اسلامی است که رهبر انقلاب، طی طرح پنج مرحله‌ای [1] خود از مراتب تکامل نهضت آن را پایه ریزی نمودند. در حالی که به اذعان رهبر انقلاب، حرکت مردم اکنون در لحظه دولت سازی و جامعه سازی است، برخی با طرح شعار مردمی سازی به عنوان جانشین دولت، از لزوم انقلاب اسلامی دوم! و رجوع به مردم سخن می‌گویند، این مسئله در حقیقت ناشی از ضعف در اندیشیدن و بسط نقش مردم در اندیشه امام خمینی، در عهد دولت سازی و جامعه پردازی است. مردم، فاتح عرصه‌های جدید قدرت اما اکنون نوبت پاسخ به این پرسش می‌رسد که قرائت معقول از مسئله مردمی سازی چیست؟ مردمی سازی را به چه وجهی می‌توان حمل نمود که حرکتی رو به جلو و متناسب با زمانه دولت سازی و جامعه پردازی باشد؟ در پاسخ باید عنوان نمود که طرح مردمی سازی را باید به عنوان خالق عرصه‌های جدید قدرت طرح نمود. در توضیح «عرصه جدید از قدرت» باید گفت که تمدن از اساس با ایجاد عرصه‌های جدید قدرت به وجود آمده و بسط می‌یابد، اگر تمدنی ناتوان از خلق عرصه‌های جدید قدرت گردد، به طور حتم زائل خواهد شد. با نگاهی تاریخی می‌توان چنین مطرح کرد که زمانه‌ای بر انسان می‌گذشت که زمین داری، مهم‌ترین منبع قدرت بود، ملاکان و زمین داران، صاحبان عرصه قدرت بودند، نسبت با زمین در حقیقت تعیین کننده جایگاه انسان‌ها بود. نظام فئودالی در اروپای قرون وسطا مبتنی بر زمین اعمال قدرت می‌کرد. اما تمدن جدید غرب شطرنج قدرت را به نفع خود تغییر داد، بورژوازی نوظهور هیچ پایگاهی در شکل مرسوم قدرت (زمین داری) نداشت، بلکه وی توانست تجارت را به خدمت خود گرفته و به عنوان عرصه جدیدی از قدرت مطرح سازد. تنها با گسترش تجارت بود که بورژوازی توانست فئودال‌ها را از شطرنج قدرت خارج سازد. با مهیا شدن زمینه‌های تجارت و گسترش آن، دیگر مهم نبود که شما چه میزان گندم و یا دیگر محصولات کشاورزی تولید می‌کنید، بلکه عامل تعیین کننده کسی بود که محصول را خریده و در نقطه دیگری از دنیا با قیمت چند برابر به فروش می‌رساند، اینگونه تجارت منبع عظیمی از ثروت به نسبت کشاورزی تولید کرده و جریان اجتماعی نوظهور در غرب، غالب می‌آید. اما سرمایه داری نوظهور غرب، در راستای گسترش خود به همین حد اکتفا نکرد، خلق صنعت، تکنولوژی، ظهور مشاغل خدماتی و از همه مهم‌تر خلق اینترنت، رسانه‌های نسل نوین و فضای مجازی از جمله عرصه‌های جدید از قدرت است که سرمایه داری اقدام به خلق آنان کرده، از همین رو امتداد تمدن غرب تا زمانی که این عرصه گشایی‌ها ادامه دار باشد، معقول، ممکن و بلکه حتمی خواهد بود. فروپاشی دولت‌های ملی یکی از مسائلی که امروزه مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته، مسئله فروپاشی دولت‌های ملی است. اما فروپاشی به چه معناست؟ آیا بنا بر آن است که ساختار فعلی دولت‌های ملی به نحو کامل از میان رود؟ بینشی که جوزف نای در کتاب قدرت نرم خود به ما می‌دهد بسیار محل تأمل است. در حقیقت از منظر جوزف نای، بنابر آن نیست که دولت‌های ملی به نحو کامل از میان روند، کما آنکه بورژوازی قلعه‌های فئودال‌ها را با حمله نظامی از میان نبرد، بلکه سرمایه داری در روند تکامل خود، اقدام به خلق حوزه‌هایی از قدرت می‌کند که خارج از تصرف دولت‌های ملی قرار دارد. از اساس در تعریف دولت ملی، مسئله حق انحصاری حاکمیت اخذ شده است، حال آنکه در حوزه‌های جدید قدرت، دولت‌ها یا ناتوان از مداخله هستند و یا بازیگر انحصاری آن نیستند. برای نمونه به مسئله فضای مجازی دقت کنید؛ مسئله مدیریت فضای مجازی امروزه یکی از چالش‌های تمام دولت‌های ملی در دنیا، به صورت کم و بیش است. دولت‌های ملی دیگر بازیگر انحصاری این عرصه نیستند، به هر میزان نیز تلاش کنند تا قوانین محدودیت زا، این عرصه را مدیریت کنند، باز هم از آنجا که صحنه بازیگر‌های دیگری در اختیار دارد، به موفقیت تام و تمام نخواهند رسید. از باب نمونه به یک مثال دیگر (علاوه بر فضای مجازی) توجه کنید. مسئله زندگی دوم و شخصیت ماتریکسی شاید اکنون برای ما جدی نباشید، اما با ورود به عرصه یکسان شدن بازی‌ها با فیلم، تحولات گرافیکی کنسول‌های بازی، گسترش بازی‌های جهان باز، ورود «متا» به عرصه زندگی مجازی و خلق عرصه‌هایی همچون «متاورث» این مسئله بعید نخواهد بود که در صد سال آینده، شخصیت ماتریکسی ما، از شخصیت عینی اهمیت بیشتری داشته باشد. همه این اقدامات، سازنده عرصه‌های جدید از قدرت است که مشخص کنند تمدن برتر فردا خواهد بود. اکنون و با توجه به این تفاصیل، به پرسش قبل باز می‌گردیم، مردمی سازی در آن دولت سازی و جامعه پردازی بر چه وجه معقولی قابل حمل خواهد بود؟ چنان به نظر می‌رسد که وجه معقول مردمی سازی، قرار دادن مردم، بر ریل خلق عرصه‌های جدید قدرت است، موضوعی که در صورت تحقق می‌تواند تمدن نوین اسلامی را رقم زند. به عبارت دیگر اگر عنصر پیشتاز تمدن غربی، سرمایه داری بود که مدام عرصه‌های جدید قدرت را خلق می‌کرد، نیروی پیشتار تمدن اسلامی، باید مردم باشند که مدام عرصه‌های جدید قدرت را خلق می‌کنند. این سخن بدین معناست که از مردم به دو عنوان نباید سوء استفاده کرد، نخست برای تصاحب صندلی‌های قدرت رسمی، بدین بیان که تمام توان مردمی انقلاب را در عرصه سیاست و برای تصاحب دولت خرج کنیم، چراکه در دهه‌های پیش رو، قدرت تعیین کننده دیگر کسی نخواهد بود که حاکم دولت‌های ملی باشد، و در مرتبه بعد استفاده از مردم برای پر کردن خلل‌ها و ناکارآمدی‌های دولت، بلکه ماهیت مردمی سازی باید در خدمت خلق عرصه‌های جدید قدرت قرار گیرد. اکنون و اگر با این دید، به جنبش‌های جهان اسلام و حتی برخی حوادث تاریخی ایران معاصر بنگریم، می‌توان عبرت‌های تاریخی آن دوران را متناسب با وضعیت فعلی و لحظه‌ای که نظام اسلامی در آن قرار دارد استخراج نماییم. در اینجا و فقط از باب نمونه می‌توان به تجربه‌ای که امام موسی صدر، در حرکت المحرومین، در تبدیل عنصر خدمات اجتماعی به عرصه جدید از قدرت (و نه برطرف کننده ناکارامدی‌های حاکمیتی) پرداخت. ورود ایشان به لبنان در حالی صورت می‌گرفت که این کشور متشکل از 16 قومیت بوده که هر قومیت، دارای دیانت مختص به خود و از سوی کشوری بیگانه مورد حمایت قرار داشت. در این میان تنها شیعیان جنوب، به دور از تحصیلات علمی (حتی در اولیه‌ترین حالت)، فاقد شناسنامه، بدون زیرساخت‌هایی همچون جاده، بیمارستان، مدرسه، کارخانه و... و در میانه نبرد مداوم اسرائیل با فلسطین و دولت مرکزی لبنان و بدون هیچ پشتیبان خارجی به سر می‌برد. امام موسی صدر با بازخوانی عقاید اسلامی، مجدد روحیه خودباوری و توانایی را در میان مردمان دمیده و با بازطراحی نظام‌های مالی اسلام و کمک‌های مردمی، شیعیان جنوب لبنان را به عنوان یک نیروی جدید وارد صحنه قدرت کردند. اقدام ایشان تنها عرضه خدمات اجتماعی به منظور کاهش آلام و درد‌های مردمی نبود (که این موضوع نیز بود) بلکه اقدام ایشان بازطراحی اسلام و خدمات اجتماعی به منظور خلق حوزه جدیدی از قدرت بود، به گونه‌ای که امروزه شیعیان جنوب لبنان، به عنوان یکی از بازیگران اصلی منطقه به حساب آمده و گاه نقشی جهانی ایفا می‌نمایند. [1] اشاره به طرح پنج مرحله رهبر انقلاب در خصوص مراحل رشد و تکامل حرکت اسلامی است که متشکل از مراحل: 1- انقلاب اسلامی.2- نظام اسلامی -3- جمهوری اسلامی.4- جامعه اسلامی.5- تمدن اسلامی. / انتهای پیام /