بلید رانر 2049، روایتی ترسناک از آیندهای نزدیک!
این اثر به عنوان دنبالهای تاثیرگذار بر یک فیلم، با درامی پرتعلیق با وجود آنکه فرجام روایتش برای تماشاگر غیرمنتظره نیست و یک شگفتی را در انتها ندارد؛ اما یک اثر علمی تخیلی نئونوار کار میکند، هرچند شاید طرفداران این سبک فیلمها را آنچنان که باید تحت تاثیر قرار ندهد...
فیلم سینمایی «بلید رانر 2049 / Blade Runner 2049» به عنوان دنبالهای تاثیرگذار بر یک فیلم، با درامی پرتعلیق با وجود آنکه فرجام روایتش برای تماشاگر غیرمنتظره نیست و یک شگفتی را در انتها ندارد، اما به عنوان یک اثر علمی تخیلی نئونوار کار میکند؛ هرچند شاید طرفداران این سبک فیلمها را آنچنان که باید تحت تاثیر قرار ندهد و چه بسا برخی را که در انتظار یک پدیده از خالق سیکاریو هستند، ناامید کند و این اثر را کمی دورتر از توقعشان ببینند.
به گزارش «تابناک»؛ برای 35 سال، این مساله که داستان اصلی فیلم به کجاها ممکن است ختم شود موضوع بحث و جدل طرفداران «بلید رانر» بوده است. کارگردان «ریدلی اسکات» نیز با مشارکت در چندین نسخه بازسازی شده همچون نسخه کارگردان سال 1992 و نسخه نهایی سال 2007 بر این افسانه تاکید کرده است.
هرچند «بلید رانر» در زمان نمایشهای اولیهاش از لحاظ مالی چندان موفق نبود، به لطف انقلابی که در زمینه نمایش خانگی روی داد، فیلم مشهور شده و طرفدارانی برای خود پیدا کرد و از زمان ارائه نسخه نهایی صحبت از ساخته دنبالهای بر آن آغاز شد. برای سالها این مساله همچون یک سخنرانی بی روح بود تا زمانی که «اسکات» و «هریسون فورد» برای مشارکت در ساخت آن ابراز تمایل کردند و این مساله نیز قوت گرفت. اکنون و بعد از بیش از یک نسل رکود، «ریک دکارد» برگشته است.
بر خلاف بسیاری از دنبالهها، این یکی به بازگرداندن عناصر آشنای فیلم اول اکتفا نکرده و برای موفقیت بر موجی از نوستالژیها تکیه نمیکند. «بلید رانر 2049» فیلم اصلی را از راههای مختلفی مفتخر میکند؛ گاه کوچک و گاه بزرگ، ولی این فیلم یک بازسازی صرف نیست، بلکه داستانی جدید با ایدههایی تازه و هدفی نو است. رشتههای مختلفی این داستان را به گذشته مرتبط میکنند، اما با وجود این، فیلم مسیرهای منحصربفردی را در جهانی که به وضوح مشابه و آشکارا متفاوت است، خلق میکند؛ بنابراین، اگر کسی بخواهد، این اثر را با فرانشیز «جنگ ستارگان» مقایسه کند، به نظر میرسد این فیلم بیشتر شبیه به «امپراتوری دوباره ضربه میزند» است تا «نیرو بر میخیزد» که تنها تمها و ایدههای قبلی را بازسازی کرده است.
از آنجا که کمپینهای بازاریابی این اثر بیش از هر چیزی تکیه بر برگشت «هریسون فورد» به نقش «ریک دکارد» دارد، بنابراین صحبت از اینکه او دوباره به فیلم برگشته است، اسپویل به حساب نمیآید؛ اما اگر بازگشت «دکارد» غافلگیری نیست، بسیاری از روایت و الهامات فیلم همانگونه که پیش بینی شده بود از کار درنمیآید. «دکارد» تا زمانی که دو سوم از فیلم تقریبا سه ساعته نگذشته است، در صحنه حضور پیدا نمیکند.
اما حضور او تاثیر بخصوصی در سراسر فیلم دارد. شخصیت اصلی در «بلید رانر 2049»، «بلید رانر» جدیدی است که با نام «کی» یا «جو» (با بازی «رایان گاسلینگ») شناخته میشود و وظیفهاش بازنشسته کردن مدلهای باقی مانده از سری قدیمی «اسکینجاب» است. به نظر میرسد که یک مخترع تازه و پولدار به نام «نیاندرا والاس» (با بازی «جرد لتو») نسل جدیدی از بدلها را ساخته که تابع هستند و هر آنچه از مدلهای سال 2019 شرکت «تایرل» باقی مانده است، باید از بین بروند.
این مساله که ما برای بازگشت «دکارد» به فیلم لحظهشماری نمیکنیم، برای داستانگویی فیلم یک اعتبار به حساب میآید. ما سرگرم دنبال کردن داستان «کی» هستیم؛ جایی که یک کار روتین، او را به درون حفره خرگوشی متعلق به یکی از محافظتشدهترین و مدفونشدهترین رازهای رژیم کنونی میکشاند. زمانی که رئیس «کی»، «ستوان جوشی» (با بازی «رابین رایت») از قضیه مطلع میشود زنگ خطر را به صدا درآورده و مدعی میشود که این مساله ممکن است همه چیز را نابود سازد.
همانگونه که ماموریت به ظاهر ساده «دکارد» در «بلید رانر» او را به درون هزارتویی تاریک و عمیق کشانید در این جا نیز کار «کی» به چیزی بیش از ماموریت ساده پیدا کردن و از بین بردن تبدیل میشود.
«کی» یک تکسوار است، اما تنها نیست. او با دوست دختری دوست داشتنی و فداکار زندگی میکند. «جوی» (با بازی «آنا دی آرماس») زوج کاملی برای شخصی به لجاجت و خجولی «کی» است. علاقه او به «جوی» به وضوح در صحنههای ابتدایی آنها دیده میشود. آنچه در ابتدا به نظر میرسد کمی بیشتر از یک تلاش برای متعادل کردن و بسط شخصیت وی در طول جریان روایت باشد.
«بلید رانر 2049» بر پایه دو تم اساسی بنا شده است که هر دو آنها برای طرفداران فیلمهای علمی تخیلی آشنا خواهد بود؛ یکی معنای هویت را به چالش میکشد. دیگری که نسبی است بر معنای کلی زندگی، انسانیت و روح تمرکز میکند. البته دومی در قلب «بلید رانر» جای داشت، اما «بلید رانر 2049» از رویکردی متفاوت برای پاسخ به آن استفاده میکند.
از آنجایی که «ریدلی اسکات» به دلیل درگیری در ساخت پروژه «بیگانه: میثاق» برای کارگردانی این فیلم در دسترس نبود، «دنی ویلنو» جایگزین او میشود. کارنامه درخشان «ویلنیو» شامل فیلمهایی همچون «زندانیان»، «سیکاریو» و فیلم علمی تخیلی برجسته سال گذشتهاش «ورود» حاکی از این مساله بود که در نبود «اسکات» کارگردانی فیلم به دست شخص درستی سپرده شده است. به عنوان یک طرفدار متعهد «بلید رانر»، «ویلنیو» رنج زیادی برای جلو بردن داستان با حفظ تعادل ما بین عناصر گذشته و نو متحمل میشود. یکی از جنبههای موفقیتآمیز این رویکرد او زمانی است که او پاسخ معمای بزرگ و حلنشدهای که درون «بلید رانر» نهفته است را افشا میکند.
«بلید رانر 2049» نه یک فیلم اکشن علمی تخیلی و نه یک فیلم درباره ماموریتهای فضایی است. از نظر رویکرد، DNA فیلم «ورود» در بسیاری از لحظات فیلم قابل مشاهده است. کارگردان میخواهد، تماشاگران در حالی که تجربه میکنند، تفکر نیز بکنند. او برای رازآلودگی و ابهام ارزش قائل است. پایانبندی نیز به کمال و بهدرستی و درنهایت رضایت بخش است. همانند «بلید رانر» در اینجا نیز صحنههای اکشن، سکانسهای نبرد، تیراندازی و جنگ با سفینههای فضایی وجود دارد. یک شرور هم هست. «لوو چشم آهنی» (با بازی «سیلویا هوک») به عنوان معشوقه «والاس» در فیلم حضور دارد. با این حال اینها همگی عناصر ثانویه هستند که برای طعم دادن به جریان اصلی همچون ادویهای به آن اضافه شدهاند. روایت همچون یک داستان سنتی معمایی بنا شده است.
دو چیز که تماشاگران معمولی عموما از «بلید رانر» به یاد دارند، ظاهر فیلم و موسیقی آن است. تصویری که این فیلم از لسآنجلس سال 2019 ارائه میداد، تلفیقی بود از آیندهنگری و رواج دوباره مدهای قدیمی. در «بلید رانر 2049» «ویلنیو» طراحی اصلی فیلم «اسکات» را حفظ کرده و آن را با استفاده از جلوههای ویژه امروزی گسترش داده است؛ بنابراین لسآنجلس 2049 به طرز قابل توجهی همان شهر قبلی است؛ با این تفاوت که همه چیز در آن بزرگتر و روشنتر شده است. برای مثال در صحنهای از فیلم، «آنا دی آرماس» بوسیله تابلو نئونی بزرگ (و برهنه) خود را «کی» میرساند. طراحی صدای فیلم بلند و خیرهکننده است.
«هانس زیمر» آهنگساز توانمند بدون آنکه مستقیم از کارهای «ونجلیس» کپی کند، ادای دینی به او انجام میدهد. همانگونه که موسیقی «ونجلس» (با استفاده از سازهای برقی) به «بلید رانر» حالتی ماورای این جهان میدهد، موسیقی الکترونیک «هانس زیمر» (با همکاری «بنجامین والفیش») نیز همان حس و حال را در فیلم حفظ میکند.
«هریسون فورد» با تکرار نقشهای بزرگ خود همچون «هان سولو»، «ریک دکارد» و احتمالا «ایندیانا جونز» دوباره به قله دوران کاری خود بازگشته است. در «بلید رانر»، «دکارد» به یک جامعه گریز تبدیل شده و آخرین چیزی که او میخواست تعقیب «روی بتی» و همتایانش بود. در اینجا، «فورد» نقش شخصیتی را ایفا میکند که به مراتب خشنتر، تلختر و تکروتر است. این حضور دوباره یکی از بهترین بازیهای این بازیگر را در طول دوران کاریاش رقم میزند. نقشهای او اغلب با جذابیت و کاریزما همراه است، اما در اینجا او باید عمیقا بکوشد تا به روح «دکارد» دست یابد.
ستاره فیلم یا حداقل کسی که بیشترین حضور را بر پرده دارد «رایان گاسلینگ» است. با «بلید رانر 2049» او توانایی خود برای ایفای نقش در هر ژانری را دوباره اثبات میکند. او در کارنامه کاریاش نقشهای متفاوتی همچون «دفترچه»، «لارس و دختر واقعی» که اشتراکات عجیبی با «بلید رانر 2049» دارد «راندن» و «لالا لند» را دارد. «کی» شاید چالش برانگیزترین نقش وی تا الآن باشد - لایههای زیادی در این شخصیت وجود دارد - و «گاسلینگ» با ظرافت، تمامی این اختلافات جزئی را به تصویر میکشد.
اجراهای مکمل شامل بازیهای «رابین رایت»، «جرد لتو»، «سیلویا هوک»، «آنا دی آرماس» و «دیو باتیستا» میشود. «دی آرماس» و «مکنزی دیویس» صحنه مشترکی در این فیلم دارند که یادآور جنبهای از فیلم سال 2013 «اسپایک جونز»، «او» است؛ و اشارهای به «بلید رانر» اصلی، جایی که «جیمز الموس» آخرین اوریگامی خود را تکمیل میکند.
به طور کلی دنبالهها ظرفیت اعجابآوری برای ناامیدکننده بودن دارند. فشار بسیاری بر دوش فیلمساز برای ساختن فیلمی در حد و یا بالاتر از نسخه اصل و دوست داشتنی اولیه وجود دارد. در مورد فیلمی مثل این که پایههای شهرت فیلم طی دههها بنا شده است، انتظارات تا سطح تقریبا غیرممکنی افزایش مییابد. با «بلید رانر 2049»، «دنی ویلنو» به آن سطح غیرممکن از توقعات میرسد، با ساختن فیلمی که جلب توجه میکند، تخیل را به حرکت وامیدارد و ذهن را درگیر میکند. در عصری که متعلق به سرخوشیهای آنی و نمایشهای تهیمغز است، آیا فیلمی علمی تخیلی با بودجه کلان میتواند چنین ادعایی بکند؟