یک‌شنبه 15 مهر 1403

بهار برمی‌گردد

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
بهار برمی‌گردد

در جهانی که مانند کوه، افعال ما را منعکس می‌کند؛ حتی پرواز پروانه‌ای در گوشه‌ای، می‌تواند در مکانی دیگر طوفان به راه بیندازد و بعید نیست که افتادن پر کاهی در ته چاهی بر تمام عالم اثرگذار باشد. کیم کی‌دوک در هشتمین تجربه‌ی فیلمسازی‌اش به دنبال خلق این معنا بوده است.

بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار (Spring, Summer, Fall, Winter and Spring) یکی از مهم‌ترین فیلم‌های کیم کی‌دوک کارگردان صاحب‌نام کره‌ای است که در سال 2003 به نمایش در آمد. فضای رؤیاگونه‌ی فیلم در کنار بیان ساده و تصویری مفاهیم عمیق، توانست توجه منتقدان را جلب کند و مقدمه‌ای باشد برای موفقیت‌های بین المللی این کارگردان در سال‌های بعد.

این فیلم که دارای مضامین اخلاقی و عرفانی است پس از اکران خود توانست جایزه‌ی اژدهای آبی را که یکی از جوایز معتبر سینمای کره محسوب می‌شود، به دست آورد و علاوه بر آن در گیشه نیز موفق عمل کند. امتیاز 85 از متاکریتیک و حضور در لیست «فیلم‌هایی که باید دید» این سایت در کنار امتیاز قابل توجه 94 از راتن تومیتوز و 8 از آی‌ام‌دی‌بی نشانگر علاقه‌ی زیاد مخاطبان و منتقدان به این فیلم سینمایی است؛ شاهدی بر اینکه نمی‌توان آن را نادیده رها کرد. فیلمی که پس از پایان نیز تا مدت‌ها در ذهن ادامه می‌یابد.

کیم کی‌دوک فیلمش را در پنج قسمت روایت می‌کند. فصل‌های سال هر یک، قسمتی از فیلم را به خود اختصاص می‌دهند و در نهایت بهار باز می‌گردد و یک چرخه را به نمایش می‌گذارد. بهار فصلی است که در آن، یک راهب به همراه یک پسر بچه بر صومعه‌ای شناور گذران عمر می‌کنند. راهب به عنوان استاد، همیشه اعمال پسر بچه را زیر نظر دارد و بعد از اینکه متوجه می‌شود او با بستن سنگ به یک غورباقه، ماهی و مار آنها را اذیت کرده است، سنگی به پشت کودک می‌بندد و مجبورش می‌کند آنها را پیدا کند اما به او یادآور می‌شود که چنانچه هر یک از آنها مرده باشند، تا همیشه سنگی در قلب او سنگینی خواهد کرد. در فصل‌های بعدی این پسر بچه بزرگ شده و به خاطر علاقه به دختری، استادش را ترک می‌کند و در نهایت با خیانت دختر بر می‌گردد و تا رهایی از خویشتن و رسیدن به مقام استادی در فصل آخر فیلم با مشکلات دست و پنجه نرم کرده و بازگشت بهار داستان را مانند ابتدای فیلم تکرار می‌کند.

آنچه بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار را به یک اثر چشمگیر تبدیل می‌کند، استفاده‌ی بی نظیر از نماهای باز طبیعت است که به همراه توجه به جزئیات و استفاده از نمادها، فضای اخلاقی مد نظر کارگردان را به خوبی ساخته است. موسیقی متن در کنار صدای طبیعت به یکی از زیباترین هارمونی‌های موزیکال تبدیل شده و علاوه بر تشدید حس نماها، معانی مستقلی نیز ایجاد می‌کند. یکی از نکات جالب این فیلم بازی خود کیم کی‌دوک در دو قسمت پایانی فیلم یعنی زمستان و بهار است که پسربچه‌ی ابتدای فیلم را پس از طی مشکلات در هیبت راهبی میانسال نشان می‌دهد.

در بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار دیالوگ‌ها جای خود را به تصاویر داده‌اند و اکثر لحظات فیلم در سکوت شخصیت‌ها لابه‌لای اصوات بکر طبیعت می‌گذرد. این خلأ در قاب‌های فیلم نیز وجود دارد و یادآور نقاشیهای چینی و ژاپنی تحت تعالیم مکتب ذن است که فضاهای خالی قاب نیز در خلق احساسات ناب و معانی عمیق نقش ویژه‌ای می‌یابد. اگرچه استفاده‌ی زیاد از سمبل‌های مخصوص فرهنگ کره و مشرق زمین می‌تواند فهم فیلم را برای مخاطبان ناآشنا سخت کند، اما کارکرد بصری آن‌ها توانسته تا حدودی این ضعف را بپوشاند و تا انتها مخاطب را همراه کند.

دنیایی که کیم کی دوک می‌سازد، سراسر ارجاع است و سمبل. مکتب اخلاقی بودا و بازگشت به طبیعت و همچنین چرخه‌ی کارما در تمام لحظات فیلم جاری است. حتی نام فیلم هم به نوعی به این چرخه اشاره دارد. درهای بی دیوار، نوعی از نظم اخلاقی را به تصویر کشیده و در زمانی که این حریم شکسته می‌شود عواقب آن به سراغ راهب جوان می‌آید. در انتها شاید بتوان این فیلم را ترجمه‌ی تصویری این شعر از جناب مولانا دانست که: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا. هر آنچه که راهب استاد در بهار اول به کودک توصیه می‌کند تا آخرین بهار فیلم، مؤید این معناست که آثار اعمال انسان تا همیشه همراهش خواهد بود و برای رهایی از آن‌ها، مسیر سخت و پرزحمتی را در پیش خواهد داشت.

*س_برچسب‌ها_س*