ترانههایی برای فوتبال
دلتنگی پدیده روانی است که در این دوران بسیار احساس می شود تا ما را به حسرت زندگی پیش از کرونا وا دارد. اما نیز می تواند نگاه ما را به زندگی و همینطور به فوتبال تغییر دهد.
دلتنگی پدیده روانی است که در این دوران بسیار احساس می شود تا ما را به حسرت زندگی پیش از کرونا وا دارد. اما نیز می تواند نگاه ما را به زندگی و همینطور به فوتبال تغییر دهد.
خبرگزاری مهر - گروه ورزشی: در کتاب «ارباب حلقه ها» شاه تئودن زمانیکه برای اولین بار، وارد جنگل اسرارآمیز و خوفناکی به نام فنگورن می شود به همراهانش میگوید: «ما زندگی آدمیان را راه و رسم دنیا انگاشته ایم. کمتر به آنچه در آن سوی مرزهای سرزمین ما قرار دارد اعتنا کرده ایم. ترانه هایی داریم که از آن چیزها سخن می گویند، اما فراموششان می کنیم و آنها را در مقام سنتی که چندان شایسته توجه نیست، تنها به کودکان می آموزیم و اکنون ترانه ها از جاهای عجیب بر سر ما نازل شده اند، و در روز روشن راه می روند.»
توصیف شاه تئودن از وقایع و دیدنی های غیر مترقبه، بی ارتباط به زمانه امروز ما نیست. ویروسی نامانوس، از قلمروی ناشناخته، با دریدگی و شتاب، ظهور کرده تا دنیای انسانها را دچار تحول عظیمی کند. تحولی که آنها را از لحاظ روانی، زیستی و اجتماعی به ورطه مشکلات، رکود و حتی نابودی کشانده تا ترانه های زندگی آنها به مرثیه ها شبیه تر گردند، هرچند که قطعه ای از این ترانه ها در هزارتوی هیجانها، احساسات و عواطف منفی، هنوز هم ماهیت خودشان را حفظ کرده اند.
برخی از آنها ترانه هایی هستند که از حنجره دلتنگی خوانده می شوند تا در دوران تاخت و تاز کرونا، در دهکده قلب ها، در لابه لای دوریها، گوشها را نوازش کنند و فوتبال را نیز مانند سایرین در این سیاهه قرار دهند. همانطور که اخیرا پپ گواردیولا گفته بود «دلمان برای فوتبال و زندگی که در روزهای گذشته داشته ایم، تنگ شده است. اما الان زمان پیروی کردن از پژوهشگران، پزشکان و پرستاران است... ما از این اوضاع، قوی تر، بهتر، مهربان تر و کمی چاق تر، بازخواهیم گشت. در خانه بمانید تا در امان باشید.»
پیش درآمدی بر دلتنگی در واقع دلتنگی آمیزه ای از دو هیجان عشق و غم می باشد. مفهوم قریب و غریبی که ساده ترین صورت آن در غیاب تعلقات خاطری است که می تواند شخص، شی، موقعیت یا هرچیزی باشد که بنا به دلایلی برای مدتی یا برای همیشه از آن دور مانده ایم و سبب اندوه ما می گردد. اما گاه نیز در در قواره «نوستالژی» عیان می شود تا ما با خمیرمایه حسرت به خاطره ای از گذشته که به آن عشق می ورزیم نظری بیفکنیم و گاهی هم جامه «سوداد» را بر تن می کند تا در حالتی فرانوستالژی (عمیق تر و شدیدتر از نوستالژی) افسوس شخص، فرصت، مکان و یا احساس شادی آوری را بخوریم که از دست داده ایم اما همچنان امید به بازگشتش داریم، هرچند که از طرفی هم احتمال می دهیم که هرگز باز نگردد.
در واقع دلتنگی و مشتقاتش ریشه در عشقی دارد که با آن آغاز و به غم منتهی می شود که بدون یکی از این دو هیجان، شکل نخواهد گرفت. به عنوان مثال می توان «نوستالژی» و «سوداد» را در شاهکار گوته به نام فاوست (از زبان شاعر نمایشنامه نویس خطاب به مدیر تماشاخانه) مشاهده کرد که نوشته بود: «خب، پس! روزگار نوجوانی ام را به من بازگردان که در آن من هنوز جز امیدی در آینده نبودم؛ به من بازگردان آن سالهای پربار از نغمه های خوش آهنگ را که چشمانم از دیدن تباهی های جامعه به وحشت نیفتاده بود و، دور از نام و مقام، دلم شیفته چیزی جز گلها، این گنج های دلفریب دره های سیراب، نبود! من در رویاهای زرین خود سرودخوان می رفتم؛ هیچ چیز نداشتم، و با این همه خوشبخت بودم! تو آن آروزها را که زندگی ام را خسته می کردند به من بازگردان، آن اندوه های دلخراش را که اکنون در حسرت آنم، جوانی ام را... در یک کلمه، کاری کن که در من نیروی کین داشتن و توان عشق ورزیدن از نو زنده شود!»
دلتنگی برای آن جادو «دلم برای فوتبال تنگ شده. گذر روزها بدون آن برایم بسیار ناراحت کننده است؛ زیرا ورزش خود زندگی و مایه شادمانی است. حتی جنگ های جهانی هم نتوانستند به طور کامل آن را متوقف کنند و این ما را در خصوص جدی بودن این مشکل به تامل وا می دارد. فوتبال ساده ترین و قدرتمندترین ابزار برای متحد کردن جوانان در سراسر جهان است که پایش را از تمام مرزها، ایدئولوژی ها و حتی سیاست نیز فراتر می گذارد. ما حتما دوباره آن را شروع خواهیم کرد؛ امیدوارم که بهتر از پیش.» جیووانی تراپاتونی سرمربی 81 ساله و پرآوازه ایتالیایی در مصاحبه با La Repubblica دوپامین یکی از انتقال دهنده های عصبی است که در سیستم پاداش مغز فعالیت دارد و کارکرد اصلی اش ایجاد احساس سرخوشی و لذت، و به تعبیری دیگر، میل به خواستن نیز می باشد. به طوری که انجام رفتارهای لذتبخش سبب تولید بیشترش و همینطور اعتیاد به آن رفتار می گردد تا میزان این سرخوشی و لذت افزایش یابد.
ظاهرا تماشای بازی فوتبال نیز سبب افزایش تولید دوپامین می شود. فوتبالی که هر هفته آن را مانند سریالی ناتمام فصل به فصل، نسل به نسل، تا مادامی که جهان برقرار است، دنبال می کنیم. ارمغانی آسمانی، از جنس شور و شوق و شیدایی که برای بسیاری از ما مثل مسواک زدن، بدل به عادتی روزانه شده، از تماشای بازی های زنده گرفته، تا خواندن مصاحبه ها و مقاله ها، کری ها و تحلیل های شخصی که برای یکدیگر می کنیم.
حتی برای برخی منزلتش از قلمرو سرگرمی نیز فراتر می رود، تا لایه ای جداناپذیر از وجودشان گردد. لایه ای که حتی می تواند، نقش مسکنی را برای روان های آشفته ایفا کند یا جوامعی را از آشوب های اجتماعی نجات دهد.
اما هفته هاست که مجبور به ترک این عادت شده ایم. عادت جادویی که یورگن کلوپ در ستایشش می گفت: «برای من فوتبال تنها چیزی است که از سینما الهام بخش تر است. صبح از خواب بلند می شوی و می بینی که تمام آن جادو واقعی بود.» جادویی که در ایام مالامال از تشویش و دلشوره می توانست روان های ملتهب را کمی آرام کند؛ اما روزها از خواب، بیدار می شویم، تقویم بازیها را ورق می زنیم، به ساعت نگاهی می اندازیم، به انتظار شب می نشینیم اما در نهایت یکی دیگر از شب های بدون فوتبال را شب بخیر می گوییم. سرد، تلخ، آهسته و پیوسته.
در این دور تسلسل ناگزیر می شویم که به بازیهای کلاسیک تاریخ یا سکانس های درخشان تیم ها و بازیکنان محبوبمان پناه ببریم؛ که علی رغم دلنواز بودنشان بازهم اقناع کننده به نظر نمی رسند، چرا که جذابیت فوتبال به آنات و لحظاتش است، به زنده بودنش، به پویا بودنش، به فارغ بودنش از هرگونه سناریوی از پیش نوشته ای، به تهییج آینده نیامده، به تک تک ثانیه هایی که می تواند سرنوشت یک تیم، یک شهر و حتی یک کشور را رقم بزند. اما اینک نه از آن جادو خبری است و نه از آن لحظات پرهیجان و سمپاتیک. در واقع این اولین بار پس از جنگ جهانی دوم است که در چنین مقاطع زمانی مسابقات رسمی برگزار نمی شود و اکنون بازیگران نمایشنامه ملودرام فوتبال، این بار، نقش های خودشان را بر روی صحنه دیگری بازی می کنند.
همدلی در کنار دلتنگی یک ضرب المثل افریقایی است که می گوید «اگر می خواهید سریع بروید، تنها بروید. اگر می خواهید به جای دوری بروید، با یکدیگر بروید.»
اغلب هیجان از محرک های بیرونی ایجاد و سپس به احساس تبدیل می شود تا احساس معنای آگاهی و هشیاری از هیجان را به خودش بگیرد. در سایه روشن های این دوران، با توجه به اوضاع بغرنجی که در جامعه جهانی پیش آمده، هیجان هایی (ترس، غم و عشق) نیز جلوه گسترده تری پیدا کرده اند. به این ترتیب، یکی از احساساتی که در کنار دلتنگی قرار گرفته، همدلی می باشد. در در واقع همدلی در ساده ترین تعریفش، به معنای درک حالات هیجانی شخص دیگر و خود را در جایگاه وی قرار دادن است.
این روزها، درهای برخی از ورزشگاه های فوتبال نه برای مسابقات بلکه برای حمایت از بیمارستانها و مردم بی پناه باز شده. باشگاه ها، مربیان و بازیکنان، با کم کردن یا بخشیدن دستمزدهایشان، با کمک های نقدی چشمگیر و همینطور غیر نقدی ای مانند تهیه مواد غذایی و بهداشتی به یاری بیمارستانها و آزمایشگاه ها، مردم کم بضاعت و یا اهالی سرزمین هایشان شتافند.
چرا که بی تردید سلامتی، معیشت و ارتزاق مردم مقدم و مهمتر از فوتبال و هرچیز دیگریست که برای بسیاری به ویژه قشر طبقه کارگر در این وضعیت با بحران جدی مواجه شده، بحرانی که می تواند به قیمت جانشان تمام شود. در رابطه با این معضل برخی از فوتبالیست ها نیز مصاحبه های درخور توجهی کرده اند. یکی از آنها کارلوس توز مهاجم آرژانتینی بوکاجونیورز است که در گفتگو با America TV به این مسئله اشاره کرد: «یک الگوی فوق العاده برای همه ما می تواند فوتبالیستها و بازیگرانی باشند که به محلات فقیرنشین می روند و کمک می کنند، به جایی که کمک در آنجا لازم است و منم آماده ام که چنین کاری را انجام دهم. هر فوتبالیستی می تواند شش ماه یا یک سال بدون اینکه دستمزدش را دریافت کند، زندگی کند... ما حس نا امیدی و دلسردی آنها را نداریم، آنهایی که هر روز مجبورند 6 صبح خانه را ترک کنند و 7 غروب بازگردند تا برای روز بعدی خانواده هایشان غذا تهیه کنند. برای ما، آسان است که از خانه هایمان درمورد این مسئله صحبت کنیم، آن هم به علم اینکه می دانیم در آنجا برای بچه هایمان غذا است. اما برای آن افراد نا امید، که کاری از دستشان بر نمی آید، در صورتی که خانه هایشان را ترک کنند، دستگیر می شوند و نمی توانند مواد غذایی برای فرزندان خود فراهم کنند؛ این بسیار نگران کننده است.» همچنین، پپه رینا دروازه بان اسپانیایی استون ویلا _که به کرونا مبتلا شده بود و طبق گفته خودش 25 دقیقه مشکل حاد تنفسی داشته که از آن به عنوان سخت ترین دقایق زندگی اش یاد کرد_ در مصاحبه با Cadena Cope radio اظهار نظر جالبی کرد: «ما فوتبالیست ها از مزیت هایی بهره مندیم. برای من بسیار راحت تر است که در خانه بمانم. قهرمانها، آنهایی هستند که می توانند در یک خانه 70 متری با سه بچه زندگی کنند.»
گویا این اولین بار در طول تاریخ «بازی زیبا» است که یک همبستگی آن هم به یک مقصود برای تمامی ساکنان قلمروش به وجود آمده تا همه تنها یک دورازه را نشانه بگیرند. آن هم در این نمایشنامه ملودرام که صحنه اش همان ورزشگاه مرگ است، ورزشگاهی که تمام تماشاگرانش، نود دقیقه یک سرود را فقط برای یک تیم می خوانند، تیمی که بازیگرانش برای پیروزی بایستی با پای انسانیت به توپ زندگی ضربه بزنند تا آن را وارد دروازه پلشتی کنند. تا از همدلی، یکدلی (دوستی خالص) را بیافرینند و اتحاد جای افتراق را بگیرد. هرچند که این همدلی و یکدلی نمی تواند از دلتنگی مان برای فوتبال بکاهد اما با این تفاسیر، شاید بتواند کرانه های انگاره ما را، به زندگی، به فوتبال، ولو اندکی که هم شده تغییر دهد. همانگونه که بیل شنکلی سرمربی افسانه ای لیورپول گفته بود «سوسیالیسمی (جامعه گرایی) که من به آن باور دارم این است که همه برای یکدیگر کار کنند و دستاوردهایشان را با هم به اشتراک بگذارند. این نگاهی است که من با آن فوتبال را می بینم، نگاهی که زندگی را می بینم».
دلتنگی از چشم اندازی دیگر «سفر اکتشافی واقعی صرفا دیدن مناظر جدید نیست بلکه داشتن چشم هایی جدید است.» مارسل پروست، نویسنده، منتقد و مقاله نویس سرشناس فرانسوی
اگرچه دوپامین کم ترشح می شود، اگرچه ترک عادات و دوری ها ملال آور هستند و کرونا و دردسرهایش نیز هنوز گریزناپذیر به نظر می رسند، اما می توان به دلتنگی از چشم انداز دیگری هم نگریست. به نیمه عشقش، بیش از غمش. بسان بارقه ای که بر ناملایتمی های این روزگار می تابد تا مرهم ولو اندکی برای سیرت های مجروح باشد. اساسا دوری و دلتنگی، «نوستالژی» و «سوداد»، درانسان خلایی ایجاد می کند و او را به اعماق اندیشه و مرور سرگذشتش وا می دارد و می تواند در وی انگیزه ای را غلیان کند تا اگر امکانش را داشته باشد، بتواند آن خلا را در آینده پر کند.
این همان ویژگی برجسته دلتنگی است که سبب می شود ما قدردان داشته ها، ثانیه ها، فرصت ها و اوقات با هم بودن و لذن بردن از تک تک آنها باشیم. غنائمی که ساده از کنارشان عبور می کردیم و خوشبختی را در وجودشان نمی دیدیم و اکنون آرزوی دوباره داشتن همانها را داریم. درست مشابه فوتبال که او نیز یکی از همان غنائم است. فوتبالی که خالق پاره ای از خاطرات تلخ و شیرین، بافنده دوستی ها و نوازشگر روان های آزرده است، که حالا، بومش با اقلام گوناگون دلتنگی رنگ آمیزی شده تا وقتی که موعد بازگشتش رسید، او را نیز همانند زندگی از ور تازه ای مشاهده کنیم. همانطور که پپ گواردیولا گفته بود «قوی تر، بهتر، مهربان تر»؛ و البته، با اشتیاق و قدرشناسی افزونتر.
اینگونه است که نظیر تئودن شاه، این بار، اینجا، در زمانه ما، در عصر فرمانروایی کرونا، در میان انبوهی از مرثیه ها، ترانه هایی نیز از آن سوی مرزها، از جاهای عجیب و نامانوس بر سر ما نازل شده اند تا در زمره ترانه های دلنشین دیگر دنیا قرار بگیرند؛ ترانه هایی که از آن چیزها سخن می گویند، در روز روشن راه می روند و هیچگاه فراموش نمی شوند. به نام زندگی، از جنس دلتنگی، و برخی، «ترانه هایی برای فوتبال».
* رامتین ایمانی نوبر