ترور حقیقت با دروغهای مسلح در جنگ روایتها
در جهان دروغی که برساخته شده، «بختیاری قرآن و نماز نمیخواند»، اما تنها چند روز بعد، عکس جادهی بیانتهای تشییع کنندگان تابوت شهید گمنام 17 ساله در روستای پرندجان یکی از شهرستانهای چهارمحال و بختیاری، همه را مبهوت و شگفتزده میکند.
گروه اندیشه تسنیم - محمدجواد نجفی: به نام خدای رنگین کمان. وقتی نور خورشید از منشور یا هر چیز شبیه آن، مثل قطرات باران عبور کند، تجزیه میشود. حالا هفت رنگ در کنار هم وجود دارد که رنگین کمان نامیده میشود. هفت رنگی که هیچ کدام به تنهایی قابلیت نور سفید را ندارند اما جزئی از نور هستند و هنوز به سختی قابلیت دیدن را فراهم میکنند. این مثال ممکن است شما را به اشتباه بیاندازد. جنگ روایتها، روایت کردن یکی از آن رنگها برای رسیدن به کل ماجرا نیست. جنگ روایتها، شکاندن منبع نور با روایتهای دروغ است، دعوت مخاطب به دنیایی تاریک و غیرواقعی.
روز 25 آبان 1401 برای اعتصاب و اعتراض فراخوان داده شد. فقط بیست و یک روز پس از حمله تروریستی داعش به شاهچراغ، هنوز روز به پایان نرسیده که ایذه سر خط اخبار میشود. خبر میگوید دو موتورسوار در ایذه به سمت مردم شلیک کردهاند. این خبر را زودتر یکی از صفحات مجازی که در فراخوان شرکت داشته به علامت پیروزی منتشر کردهاست. کمکم نام شهدا اعلام میشود. کیان پیرفلک، پسرک ده، ساله یکی از شهداست.
خبر شهادت کیان باعث تغییر موضع صفحات و حسابهای مجازیای شد که اولین بار خبر حمله مسلحانه به ماموران امنیتی در ایذه را به عنوان پیروزی منتشر کرده بودند. این اکانتها با تکروایتِ «کیان را مامورها کشتند»، به جنگ واقعیت آمدند، هرچند توانایی تغییر واقعیت را نداشتند اما توانستند دنیایی دروغین بسازند که در آن، «بختیاری قرآن و نماز نمیخواند». این جملهای بود که برخی بر سر مزار کیان فریاد میزد. بعضی دیگر هم گفتند کیان قرآن نمیخوانده. مدتی بعد فیلمهایی از کیان منتشر میشود که در حال قرائت قرآن است.
روایتی دروغ که بارها و بارها توسط قوم غیور بختیاری در دنیای واقعی خلافش ثابت شده اما هنوز که هنوز است تکرار میشود تا در جهانِ دروغِ ساخته شده به وسیله آن، «کیان را مامورها کشتند» راحتتر باور شود.
این دنیای دروغ، آنقدر همهگیر میشود که همه از فیلم تشییع شهید گمنام در لردگان و سیل جمعیت متعجب هستند. طرفدار و مخالف نظام از عکس شهرستان پردنجان و جادهی بیانتهای تشییع کنندگان تابوت شهید گمنام 17 ساله شگفتزده میشوند. جهان دروغین در تلاش است تجزیهطلبی را نرمال جلوه دهد اما در واقعیت، لر و کرد و ترک و عرب در سختترین شرایط اقتصادی برای تشییع شهید در برف و باران حاضرند.
جنگ روایتها، انکار واقعیتها
جنگ روایتها اصطلاحی است که این روزها شاید حتی بیش از اندازه استفاده میشود. سالها ایرانیها با این جنگ دست و پنجه نرم میکنند اما کمتر به تلاش برای فهم چیستی و چگونگی کارکرد این جنگ پرداخته شده است. آیا استفاده از جنگ در این اصطلاح زیاده روی نیست؟ جنگ روایتها چیست؟
جنگ روایتها، جنگ علیه واقعیت است، استراتژیای پستمدرن برای کمرنگ شدن واقعیتها است. وقتی واقعیت کمرنگ شود، دروغ جای واقعیت را میگیرد. جنگ روایت با انکار واقعیت، جهانی دروغین میسازد. جهانی که شناخت افراد با تنفس مستمر در این جهان ساخته میشود و هنگامی که پای این شناخت به ساحت کنش و عمل کشیده میشود هزینه های گوناگونی را تحمیل میکند.
جنگ روایتها از همان روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی علیه تصویر انقلاب در جهان و ایران شروع به کار کرد. هجومی از جنس پساحقیقت، که روز به روز با پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی ابعاد و تاثیرش روشنتر شد. اتفاقات اخیر که باتوجه به تکثر روایتهای دروغ نام «بلبشو» برازندهاش است، این جنس دنیاهای متضاد را به خوبی نشان داد.
فحش درد ندارد احمدزیدآبادی جزو معدود اصلاحطلبانی بود که از روزهای ابتدایی بلبشوی 1401 با دعوت طرفین به گفتوگو و حضور در برنامهها و دانشگاههای مختلف سعی در میانجیگری و حفظ آرامش اجتماعی داشت.
جلسه دانشگاه شریف از اولین جلساتی بود که زیدآبادی همراه با عبداللهگنجی در آن برنامه حضور کرد. زیدآبادی در پاسخ به پرسش «نظر شما درباره فحشهای رکیک این اتفاقات چیست؟» با همان لحن و صدای آرام خود گفت: «فحش باد هواست و نباید خیلی جدیاش گرفت». بعد از این پاسخ فقط چند روز لازم بود تا زیدآبادی یکی از جنجالیترین پیامهای خود را در مجازی منتشر کند. زیدآبادی پستی در نقد عملکرد حامد اسماعیلیون، کانادانشینِ طرفدارِ جنگ و تحریم علیه ایران، نوشت. او با دیدن واکنشها به این نقد، پایش از جهان روایتها به جهان واقعی جنگ باز شد. سیل فحش و ناسزا و تهدید به تجاوز و قتل به سمت پیج زیدآبادی روانه شد.
این برخورد نه چندان سخت با دیوار واقعیت و مواجه شدن با فحشهای رکیک و تهدیدهایی که زیدآبادی چند روز قبل «باد هوا» نامیده بود، آنهم فقط و فقط برای نقد علیه کسی که رسماً دنبال جنگ و خونریزی در ایران است، آنقدر برای زیدآبادی گران تمان شد که نامه خداحافظی از عالم سیاست نوشت و منتشر کرد. اما فهمِ ناواقعیتی که در پسِ زیستن در جهان دروغین و خیالی جنگ روایتها وجود دارد، همیشه این اندازه آسان و سطحی و بدون هزینه نیست.
ادعاهای دروغین، سلاحهای واقعی بودریار، فیلسوف پست مدرن فرانسوی، در جنگ خلیج فارس زمانی که خوشبینانه نام این پدیده را "حادواقعیت" گذاشت، حواسش نبود که بعد از انکار واقعیت، دیگر ذرهای از واقعیت نباید باشد. دنیل جی لوتین، اسم کتابش را دقیقتر انتخاب کرد: «دروغهای مسلح: شیوههای اندیشیدن انتقادی در عصر پساحقیقت». کتابی که برنده جایزهی کتاب تجاری سال 2017 هم شد. او معتقد است در دنیایی با سلاحهایی از جنس دروغ، آگاهانهترین رفتار، بیاعتمادی به همهچیز و همهکس است که به انفعال میرساند. راهکار اصلی پیشنهادی لوتین، تمایز قائل شدن میان ادعای با مدرک و ادعای بدون سند است.
سال 2003 در مورد عراق دو روایت در رسانههای جریان اصلی منتشر شد: وجود سلاحهای کشتار جمعی شیمیایی در عراق و ارتباط دولت این کشور با تروریستهای القاعده. دو ادعایی که بهانه حمله نظامی و لشکرکشی دولت آمریکایی جورج بوش پسر به عراق شد. دو ادعایی که بعد از نزدیک به بیست سال هنوز اثبات نشده، و نه تنها اثبات نشده بلکه آمریکاییها بارها و بارها در اسناد مختلف به دروغ بودن آن روایتها اعتراف کردند. روایتهای دروغی که این دفعه مثل مورد زیدآبادی به یک پست خداحافظی و بازگشت دوباره و بدون هزینه ختم نشد!
این جنگ طبق آمار سازمان انگلیسی (Opinion Research Business) تنها تا سال 2007، یعنی 4 سال پس از آغاز جنگ، یک میلیون و دویست هزار کشته داشت که 40 درصد از این کشتهها را زنان و کودکان تشکیل میدادند.
صلیب سرخ، آوارگان عراقی را دو میلیون و سیصدهزار نفر تخمین زد. این آمار در سال 2015 به چهار میلیون و چهارصدهزار آواره رسید. 4.4 میلیون انسان آواره حاصل عملیاتی با توجیهی دروغ بود که نامش را «آزادی عراق» گذاشته بودند. دانشگاه بروکسل نیز در گزارشی اعلام کرد بیش از 10 هزار زن عراقی در زندانهای آمریکایی به سر میبردند که به 95 رصد آنان تجاوز شده بود. همین آمار کافی است و نیاز به توضیح بیشتری درمورد چگونگی آمار رشد اقتصادی کشور جنگزده و ویرانشده عراق نیستو هر چند در دنیایی که روایتهای دروغ تاثیرات واقعی میگذارند، باید کاملتر و دقیقتر حجم این جنگ خانمانسوز را یادآوری کرد. بخش زیادی از زیرساختهای عراق نابود شد و این کشور فرصت ده سالهای برای بازسازی را به واسطه حضور نیروهای آمریکایی و ایجاد ناامنیهای فراوان از دست داد و تازه مجبور به پرداخت غرامت 400 میلیون دلاری به آمریکاییها هم شد.
جنگ روایت، جهان دروغین، سندهایی که نه دیده میشود و نه باور میشود
دنیل جی لوتین گفته بود سندها را جدی بگیرید، اصلی به شدت بدیهی که نیاز به بیان و تکرار ندارد! اما جنگ روایتها و دنیای دروغینی که میسازد و مدام بازتولید میکند، کور و کر میکند. جنگ روایتها آنچنان چشم و گوشها را طلسم میکند که هر لحظه لازم به یادآوری همین نکته بدیهی است: «تمایز قائل شدن میان ادعای با مدرک و ادعای بدون سند».
باید دوباره روزهای ابتدایی بلبشو 1401 را به یادآورد. اکانتهای شبکههای اجتماعیِ مرجع این اتفاقات از مجریهای شبکه های خارجی تا هنرمندانی که آتشبیار معرکه بودند، کم دروغ نگفتند. خبر از گودبای پارتی میدادند.
اسامی شهرهای سقوط کرده را اعلام میکردند. خبر فوری از اینکه نیروهای انتظامی خیابان را رها کرده و بزرگان نظام از کشور فرار کردهاند! خبر دروغ فوت رهبری و کشتن مهسا امینی هم که اخبار ابتدایی شروع این اتفاقات بود.
با همه این دروغهای بیسندی که به ساعت نرسیده و با اولین حضور مخاطب در خیابان، دروغ بودنش عیان میشد اما این اکانتها تا روزها تاثیرگذاری داشتند و بعد از اعلام اخبار دروغ، هنوز توانایی راه انداختن موج مجازی را دارند.
نمونه حسین رونقی
داستان حسین رونقی قصه دیگری از این جنس است. او که یکی از بازداشتیهای اتفاقات اخیر بود در کمال ناباوری روز دوم بعد از آزادی روی پاهای خودش ایستاد و عکسهایی منتشر کرد. رونقی یادآور روز شمار اعتصاب و دعوا بر سر ارائه ترسناکتر از سیاهچالهای جمهوری اسلامی بود! زندانی که داخلش هر روز چند نوبت رونقی را کتک میزدند و دو پای او را شکسته بودند! رونقی از رنج اعتصاب، پوست و استخوان شده، خون ریزی داخلی دارد و خلاصه رو به موت است.
حالا در روز دوم آزادی از آن زندان مخوف، خود رونقی عکس سرتاپایی منتشر میکند. گویی رونقی میخواهد طرفدارانش را تحقیر کند یا شاید هم قرار بود سطح بیحافظگی مخاطبانش سنجیده شود؛ مجازینشینهایی که سر قبر خالی چه مرثیهها که نخوانده بودند!
دیوار اسطوره حسین رونقی در قامت "بابی ساندز" ترک برمیدارد. رونقی در عکس صحیح و سالم است. نه آثاری از اعتصاب غذای شصت روزه هست و نه آثار ضرب و شتم در بدن نیمه برهنه رونقی یافت میشود.
چرخه بازتولید انحراف در شناخت
صبحگاه یکی از دوشنبههای این بلبشو، خبر اعدام مجیدرضا رهنورد، مجرمی که به دو قتل اعتراف کرده بود، منتشر شد. مجیدرضا رهنورد نزدیکترین و شاید سختترین مورد است.
سختی برخورد به دیوار واقعیتی که اتفاق افتاده و آوار جهان دروغ حاصل از جنگ روایت، آنقدر سهمگین بوده که خودش فریاد میزند و التماس میکند که هر چه زودتر او را اعدام کنند و بلکه سه بار اعدام کنند. او قصاص اما سوژهی آغاز دوبارهی جنگ روایتها میشود.
کشتن دو انسان توسط رهنورد حاصل جهانهای دروغین پسینیای بود که در 26 آبان با جهان واقعی برخورد داشتند و نتیجهاش فریاد «من را بکشید من برادر کشی کردم» بود.
فیلم اعترافات رهنورد در دادگاه و پیامش خطاب به علی کریمی به لخت ترین صورت، جهانهای دروغین ساخته شده را بر ملا میکند. روایتهای دروغین، آنچنان تنفر و خشونتی میسازند که انسان را به قاتل تبدیل میکند و از فردا همین قاتل و روایتهای دروغ پیرامونش چرخه انحراف بر روی انحراف را استمرار میدهد.
دیگر رهنورد و دلیل اعدامش مهم نیست. با صورتبندی جدید، شخصی به دست حکومت کشته شده است. شخصی که قاتل بودنش کمرنگ میشود و معترض بودنش پررنگ. شخصی که ورزشکار بوده و قصاص نشده بلکه کشته شده است. اخبار دروغی که به مجیدرضاهای دیگر میرسد و درآنها خشم و نفرت میسازد و روز از نو!
کنشها باید مسئولانهتر باشد
اصطلاح «جنگ روایت» از ادبیات پستمدرنی آمده که میگوید هیچ راه حل قابل اعتمادی وجود ندارد؛ دنیایی با حداکثر تضاد، که امکان وحدت در هیچ یک از ساحاتش نیست. بیتعارف میگوید در اصل اصلاً حقیقتی وجود ندارد و بلافاصله بعد از انکار حقیقت، از جنگ میان حق و باطل سلب موضوعیت میکند و بازگشت به عصر سوفسطاییان را وعده میدهد.
ایران مورد هجوم است و باید دفاع کند. ایرانی که مجبور به ارایه دقیقترین روایت بود، امروز محکوم به ارایهی شفافترین و کارآمدترین عملکرد است.
جنگ روایتها با انکار واقعیت، خودخواسته و آگاهانه دو یا چند جهان متضاد میسازد. به فاصلهی دو مسافر مجاور متروی شلوغ تهران بزرگ، دو جهان متضاد ساخته میشود که یک رخداد واحد در جهانی به یک روایت اتفاق افتاده و در جهانی دیگر به روایتی دیگر و شاید در جهان سومِ نزدیکتر به واقعیت، اصلاً این رخداد اتفاق نیفتاده باشد.
جهانهایی متضاد، به فاصله ده، بیست سانتیمتر از یکدیگر، در تلفنهای همراه دو مسافر مترو وجود دارند و شاید در آینده نزدیک در واقعیت بر یکدیگر اثر بگذارند.
جنگ روایت، ویرانگر واقعیت و سازندهی "جهانهای دروغ" است. جهانهای دروغی که قرار است کنشهایی واقعی را سامان دهند و آثاری واقعی داشته باشند. اینجا دیگر صرف کنشگر بودن بودن امتیاز نیست. اینجا باید کنشگری بود که جهان دروغین بیسند را از جهان واقعی تشخیص میدهد و براساس شناختی که در حد توانش برای نزدیک بودن آن به واقعیت تلاش کرده کنش میکند.