یک‌شنبه 4 آذر 1403

تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه

حکم ملا محمدکاظم خراسانی ملقب به آخوند خراسانی از رهبران جنبش مشروطه در عصر محمدعلی و احمد شاه قاجار از سوی مشروطه خواهان تندرو به خصوص قاضی شرع شیخ ابراهیم زنجانی ایلخانی تفسیر به رای شد و با استناد به این حکم، فرمان قتل شیخ فضل الله نوری دیگر رهبر جنبش مشروطه صادر شد.

به گزارش ایسنا، امروز 20 آذر ماه صد و دهمین سالروز درگذشت مشکوک ملامحمد کاظم خراسانی ملقب به آخوند خراسانی در شهر نجف در سال 1290 است.

محمدکاظم کیست

محمدکاظم در سال 1218 در عصر حکومت محمد شاه قاجار در شهر مشهد متولد شد. پدرش ملا حسین هراتی هم لباس روحانیت به تن داشت و تبلیغ دین می کرد و هم به تجارت ابریشم مشغول بود. او برای فروش ابریشم و متعلقاتش بین شهر هرات در غرب افغانستان و شهر مشهد در غرب ایران در رفت و آمد بود.

ملاحسین در یکی سفرهایش به کاشان سفر کرد و مدتی بعد ازدواج کرد. حاصل این ازدواج چهار پسر به نام های نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمدکاظم بود که محمدکاظم بعد از سکونت ملا در شهر مشهد به دنیا آمد.

با رسیدن محمدکاظم به سن خواندن و نوشتن، نزد پدرش ملاحسین قرآن و نهج البلاغه آموخت و در 12 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و نزد اساتید این حوزه ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول آموخت. او در 18 سالگی ازدواج کرد اما شوق محمدکاظم به درس خواندن باعث شد چهار سال بعد همسر و تک فرزندش را به پدرش ملاحسین بسپارد و همراه کاروان زیارتی به نجف اشرف برود، اما این سفر یک سال و 4 ماه طول کشید.

ماجرا از این قرار بود که محمدکاظم پس از خروج از مشهد در اواخر دی 1239 همراه کاروان زیارتی وارد سبزوار شد. او که وصف حکیم فرزانه و فیلسوف بزرگ ملاهادی سبزواری را در حوزه علمیه مشهد شنیده بود، از کاروان نجف جدا شد و سه ماه بهمن، اسفند و فروردین در حوزه علمیه سبزوار پای درس ملاهادی سبزواری نشست.

محمدکاظم اوائل اردیبهشت 1240 از سبزوار به تهران رفت و تا خرداد 1241 در مدرسه صدر پای درس ملاحسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد. او تابستان 1241 مدرسه صدر را به قصد حوزه علمیه نجف ترک کرد و در این شهر پای درس شیخ مرتضی انصاری شوشتر معروف به شیخ انصاری، شیخ اعظم و خاتم الفقهاء و المجتهدین و میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی مشهور به میرزای بزرگ و میرزای مجدد حضور یافت.

محمدکاظم شدت علاقه اش به درس و تهذیب روح را اینگونه توضیح داد: «تنها خوراک من «فکر» بود ولی قانع نبودم. هیچگاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمیخوابیدم. شبها بیدار بودم با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است.»

او شبها و روزها غرق در درس و تهذیب نفس بود که نامه‌ای تلخ به دستش رسید. نامه خبر از مرگ فرزند خردسالش داد. این اتفاق دلش را سوزاند و اشک از چشمانش جاری کرد. نامه ای به پدر نوشت و از او خواست خانواده اش را به نجف بیاورد و ملاحسین هم چنین کرد.

محمدکاظم و همسرش برای بار دوم تصمیم به بچه دار شدن گرفتند، اما این بار جنین قبل از تولد از دست رفت و مرده به دنیا آمد. این واقعه به همسر محمدکاظم بسیار سخت آمد و وی را مدتی افسرده کرد و با همان حال از دنیا رفت و او ماند و داغ همسر و دو فرزندش، اما تنها تسکین دل داغدارش، مولا امیرالمومنین (ع) بود و حرم حضرتش.

او سالها بعد در دهه 1270 بار دیگر ازدواج کرد و صاحب پنج پسر به نام های مهدی، احمد، محمد، حسین و حسن و یک دختر به نام زهرا شد که از میان پسرانش میرزا مهدی، احمد و محمد در دفتر ایشان و مسائل سیاسی مربوط به پدر مشارکت فعال داشتند.

شیخ مرتضی انصاری

مباحثه آخوند و شیخ

محمدکاظم در کنار تحصیل بسیار شب زنده دار بود. بارها به کربلا و به زیارت امام حسین (ع) رفت اما در یکی از این سفرها پس از زیارت، در درس آیت الله آخوند اردکانی شرکت کرد. آخوند اردکانی با استناد به یکی از نظرات شیخ مرتضی انصاری به آن اشکال وارد کرد. اشکال‌ها درست بود. محمدکاظم پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصاری، اشکال‌های اردکانی را به استاد گفت.

شیخ انصاری یک اشکال را پذیرفت و اشکال دوم را رد کرد. محمدکاظم به دفاع از اشکال دوم اردکانی پرداخت و استاد دوباره پاسخ داد، اما محمدکاظم سخنان شیخ را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانی جدید بیان کرد. گفت و گو بین شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ مرتضی شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه‌ای 23 ساله با کمتر از سه سال شاگردی شیخ مرتضی این گونه بدون ترس و با استدلالی قوی ایرادات استاد را بیان می کند.

توصیف این مباحثه علمی بین محمدکاظم و شیخ مرتضی انصاری بین طلاب نجف دهان به دهان شد. یکی از طلاب نجف در توصیف مواجهه علمی محمدکاظم با استادش به سایر طلاب حوزه علمیه نجف گفت: «این آخوند را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانی) را تأیید می‌کند...» و از آن تاریخ که مصادف با سال 1241 بود محمدکاظم بین طلاب حوزه علمیه نجف به لقب «آخوند» معروف شد.

آخوند از اواسط سال 1239 تا سال 1252 بیش از 13 سال در درس خارج فقه اساتید برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. او از سال 1240 تا 1243 که شیخ مرتضی انصاری درگذشت، بیش از دو سال شاگرد ایشان بود. پس از رحلت شیخ، محمدکاظم تا سال 1245 که آیت الله سید علی شوشتری درگذشت پای درس ایشان نشست. بعد از آیت الله شوشتری تا سال 1252 در محضر آیت الله شیخ راضی بنمحمد نجفی متوفای و آیت الله سید مهدی مجتهد قزوینی درس خواند.

آخوند محمدکاظم همزمان با تلمذ در حضور اساتید برجسته دهه 1240 و 1250، 13 سال در درس میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی ملقب به میرزای بزرگ صاحب فتوای تحریم تنباکو در عصر ناصرالدین شاه در نجف اشرف شرکت کرد.

میرزا سید محمدحسین حسینی شیرازی ملقب به میرزای بزرگ

مباحثه آخوند و میرزای بزرگ

میرزای بزرگ که تا سال 1253 در حوزه علمیه نجف تدریس می کرد در این سال به شهر سامرا رفت تا حوزه علمیه این شهر را فعال کند. همراه او بیشتر شاگردانش به سامرا رفتند، اما آخوند به توصیه میرزا در نجف ماند و به آموزش طلاب جوان پرداخت.

روزی آخوند برای زیارت مرقد امام حسن عسکری و امام هادی (ع) به سامرا رفت و در درس استاد پیشین خود میرزای بزرگ حضور یافت. او در همان جلسه به نظریه میرزای شیرازی اشکال گرفت و میرزا پاسخ داد. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و میرزا بار دیگر پاسخ داد. مباحثه بین استاد و شاگرد ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب از ادامه مباحثه فرو بست. روز بعد میرزای بزرگ قبل از آغاز درس رو به شاگردانش کرد و گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»

اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. او یکی از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی و شیخ انصاری مورد احترام طلاب و علمای نجف و سامرا بود. میرزای شیرازی قبل از مرگ مقام علمی او را به طلبه‌ها گوشزد کرد و آخوند نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نرفت و روی زمین به شاگردانش درس داد.

شدت استقبال شاگردان آخوند خراسانی از مجلس درس

شاگردان آخوند

آخوند از موفقترین استادان تاریخ حوزه‌های علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا 3000 نفر نوشتند و صدها مجتهد در درس او تربیت شدند از جمله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ ابوالقاسم قمی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا احمد خراسانی، سید محمدتقی خوانساری، سید جمالالدین گلپایگانی، شیخ محمدجواد بلاغی، سیدحسن مدرس، حسین قمی، سید صدرالدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقی، شیخ عبدالکریم حائری، سید عبدالله بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمدعلی کاظمی، شیخ محمد حسین نائینی، آقا بزرگ تهرانی، حاج آقا حسین بروجردی و سید محمود شاهرودی.

در سفرنامه‌ای که در سال 1284 نوشته شد تعداد شاگردانی که در مسجد هندی در درس خارج فقه آخوند شرکت داشتند 600 - 700 نفر و در درس خارج اصول فقه او در مسجد طوسی حدود 1000 نفر شرکت داشتند. او در برگزاری جلسات درس بسیار جدی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمی‌کرد حتی در شیوع بیماری وبا در شهر نجف که بیشتر درس‌های حوزه علمیه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد.

آخوند خراسانی درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی تدریس می کرد.

با درگذشت میرزای بزرگ، آخوند خراسانی، برای پاسخ به استفتائات شاگردان میرزا از جمله سیدابوالحسن اصفهانی، محمدحسین غروی اصفهانی، سیدحسن طباطبایی بروجردی، عبدالکریم حائری، آقا ضیا عراقی، آقا حسین قمی و میرزا محمدحسین نایینی، مجلس مشورتی می‌گذاشت.

آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در مجلس خارج فقه

زندگی زاهدانه

آخوند از ابتدای جوانی تا آخر هر روز پیش از طلوع آفتاب به زیارت حضرت علی (ع) مشرف شد بعد از آن به مسجد هندی می‌رفت و درس می‌گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خودش درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبش حتی در سن پیری نیز ترک نشد.

یکی از همسایگان آخوند تعریف کرد که «ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمه‌های شب، قلب هر سنگدلی را می‌لرزاند.»

نظافت آخوند

آخوند به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی می‌داد. همراه سه فرزند که همگی آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگی می‌کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه‌های این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمیرسد.

شیخ فضل الله نوری

ماجرای آخوند و شیخ فضل الله

21 آذر 1284 شش سال قبل از درگذشت آخوند خراسانی، احمدخان علاءالدوله، حاکم تهران در عصر مظفرالدین شاه برای کاهش قیمت قند و شکر دو نفر از تاجران خوشنام تهران را فلک کرد. با اطلاع کسبه و تجار، دکان‌ها و مغازه‌های بازار تعطیل شدند و صدها نفر از تجار و مردم در مسجد بازار تجمع کردند و دامنه اعتراضات رفته رفته به حرم عبدالعظیم حسنی و تحصن در این محل مذهبی گسترش یافت و مهاجرت صغری شکل گرفت.

آیات عظام شیخ فضل الله نوری، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی از پیش قراولان جنبش آزادی خواهی در ایران در زاویه مقدسه حرم، بست نشستند و خواسته‌هایشان مبنی بر برکناری حاکم تهران، برکناری ژوزف نوز مشهور به موسیو نوز بلژیکی وزیرکل گمرکات ایران، اجرای شریعت و تأسیس عدالتخانه را به اطلاع دربار رساندند. مظفرالدین شاه و دربار یک ماه بعد تسلیم خواسته معترضان شدند و رهبران نهضت آزادی خواهی در میان استقبال باشکوه مردم شهر وارد تهران شدند.

با بازگشت علما و مردم از تحصن ری، عین‌الدوله، صدراعظم مظفرالدین شاه واعظان و منبری‌های متحصن را دستگیر کرد. به دنبال این دستگیری راهپیمای دیگری در تهران شکل گرفت که به درگیری تفنگداران دربار با مردم و شهادت طلبه ای به‌نام عبدالحمید منجر شد. مردم جسد او را بر دست گرفته و با سینه‌زنی و عزاداری وارد مسجد بازار شدند و در مسجد تحصن کردند و فرمانده قوای تهران فرمان حمله صادر کرد و با این کار جمعی چند دهه نفره به شهادت رسیدند.

علمای مشروطه و صدها نفر از مردم تهران در اعتراض به این جنایت مظفرالدین شاه، برای تحصن به قم رفتند و مهاجرت کبری را شکل دادند. این اقدام مردم که همراهی مجتهد اول تهران یعنی شیخ فضل‌الله نوری را به‌همراه داشت موجی از قیام سراسری را در کشور به وجود آورد و موجب پیوستن مراجع سایر شهرها از جمله آقانجفی اصفهانی و ملاقربانعلی زنجانی به جمع متحصنان شد. از سوی دیگر روحانیون سایر شهرها نیز با ارسال تلگراف به قم حمایتشان را از آنان اعلام کردند. حمایت مراجع نجف یعنی میرزای نائینی و آخوند خراسانی نیز به دلیل حضور شیخ فضل‌الله در جمع متحصنان اتفاق افتاد.

این بست نشینی آغاز جریان اعتراضی و شکل گیری نهضت مشروطه شد که در نهایت موجب به کرسی نشستن خواسته مشروطه خواهان و امضای قانون مشروطه توسط مظفرالدین شاه در تاریخ 13 مرداد 1288 و تاسیس مجلس شورای ملی شد.

شیخ فضل الله نوری اما یک بار دیگر برای بست نشینی و تحصن، به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی پناه برد اما این بار در اعتراض به رفتار یاران مشروطه خواهش.

شیخ فضل الله که قبل از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و شکست محمدعلی شاه، علم مشروطه مشروعه را بلند کرده بود و خواستار نظارت علما و مراجع دین بر قانون مشروطه مطابق شارع مقدس و اضافه کردن بندی به بندهای این قانون شده بود و به دربار محمدعلی شاه رفت و آمد پیدا کرده بود، رفته رفته مورد غضب مشروطه خواهان ملی گرا قرار گرفت و این عده به مرور علیه شیخ دسیسه کردند و به این کار تا آنجا ادامه دادند که موجب گسترش جو بدبینی علیه شیخ فضل الله نوری بین علمای طرفدار مشروطه یعنی آیات عظام ملا محمدکاظم خراسانی ملقب به آخوند خراسانی، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی شد.

شیخ فضل الله نیز در اعتراض به بی توجهی انقلابیون مشروطه خواه به اصلی ترین خواسته اش یعنی نظارت مراجع و علما بر مصوبات مجلس شورای ملی و اسلامی کردن مصوبات قانونی، همراه جمع زیادی از روحانیون و مردم عادی عازم حرم عبدالعظیم حسنی شد و در حرم مطهر تحصن کرد.

آیت الله سیدعبدالله بهبهانی و آیت الله سیدمحمد طباطبایی که از حامی مشروطه بودند و پس از فتح تهران به دست مشروطه خواهان، نفوذ قابل توجهی در مجلس شورای ملی و بدنه سیاسی و نخبگانی پیدا کرده بودند از این رفتار شیخ به شدت عصبانی شدند و به هر شکلی درصدد حل این چالش برآمدند. آنان به نمایندگی از مشروطه خواهان برای صحبت با شیخ و تشویق وی برای پایان دادن به تحصن، راهی شهر ری شدند.

مهدی ملک زاده، نماینده مجلس شورای ملی، نویسنده کتاب تاریخ مشروطیت انقلاب ایران و پسر ملک المتکلمین از سران نهضت مشروطه که در تاریخ پنجم تیر 1287 در جریان به توپ بستن مجلس توسط قزاق های تحت فرمان ولادیمیر پلاتونوویچ لیاخوف، هفتمین فرمانده روسی بریگاد قزاق ایران در باغ شاه بهارستان به شهادت رسید، در کتابش به روایت ماجرای اعدام شیخ فضل الله نوری پرداخت.

او در کتاب معروفش نوشت: «به دار آویختن حاجی شیخ فضل الله یکی از وقایع مهمی بود که در انقلاب مشروطیت ایران روی داد و اگر بگوییم که یکی از حوادث و اتفاقاتی بود که در قرون اخیر نظیر نداشت و یا نظیر آن به ندرت دیده شده بود، گزافه گویی نکرده و راه خلاف نپیموده ایم.... اگر چه وی مرجع تقلید رسمی نبود ولی در پایتخت بالاترین مقام روحانیت را حائز بود و در ردیف بهبهانی و طباطبایی جای داشت. گفته می‌شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگنهایش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته.

برخلاف محمدعلی شاه و صدر اعظمش سعدالدوله و جمعی از وزرا و درباریان و رجال مستبد، که نامردانه پس از آن همه جنایت و آدمکشی راه فرار را پیش گرفتند و به سفارت اجنبی که بزرگترین دشمن استقلال ایران بود، پناه بردند، حاجی شیخ فضل الله استقامت و شخصیت خودش را حفظ کرد و در خانه ماند و منتظر پیش آمد و تقدیرات شد.

در پایان دادگاه، شیخ ابراهیم زنجانی ایلخانی به پا می‌ایستد و می‌گوید: «جناب حاجی شیخ فضل الله بر طبق فتوا و حکم حجج اسلام نجف اشرف که سواد آن در همه ایران منتشر شده، مفسد فی الارض است و باید بر طبق قوانین اسلام با او همان معامله‌ای را که خداوند راجع به مفسدین فی الارض دستور داده، کرد.»

ملک زاده در کتابش تاکید کرد: «چنانکه گذشت یکی از دستاویزهای دادگاه برای اعدام شیخ فضل الله، فتوای علمای نجف به مفسد فی الارض بودن اوست و گفته‌اند که این فتوا در همه ایران منتشر شده است یعنی چیز محرمانه‌ای نبوده است اما هیچگاه چنین فتوایی از علمای نجف صادر نشد. در حکمی که در روزنامه‌های سال 1286 شمسی یعنی حدود دو سال قبل از جلسه دادگاه به علمای سه گانه نجف نسبت داده شد صرفا حکم به افساد اوست و نه مفسد فی الارض.»

متن حکم منسوب به آخوند خراسانی این بود: «چون نوری مخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است.»

این فتوا بر فرض صحت به هیچ عنوان دال بر جواز قتل نیست. به علاوه در حکمی دیگر، آخوند خراسانی نوشت: «مخالفینی که مباشر در اتلاف نفوس و اموال نبوده‌اند، عفو عمومی داده شود و چنانچه باز هم از افساد آنان اطمینانی نباشد، به محلی که اثری نداشته باشند تبعید شوند.»

البته انتشار این حکم پس از اعدام شیخ فضل الله بود، اما تاریخ وصول آن در تهران مشخص نیست.

از این حکم دانسته می‌شود که مفسدان مذکور قابل عفو هستند و اگر هم بخواهند به کارشان ادامه دهند، باید آنها را تبعید کرد. از این رو این دستاویز دادگاه، باطل بود.

مرگ

آخوند خراسانی در سپیده دم روز سه شنبه 20 آذر ماه 1290 شمسی، در شهر نجف وفات یافت و در همان روز در حرم مطهر حضرت علی (ع) به خاک سپرده شد.

آخوند در وصیتی به فرزندانش نوشت: «از مرگ خویش نگران نیستم، چون به نزد کسی می‌روم که برای من از شما بهتر است. شما نیز از مرگ من نگران نباشید، چون شما را به کسی می‌سپارم که برای شما از من بهتر است.»

برخی مورخان بر این عقیده اند که او به مرگ طبیعی از دنیا نرفت، بلکه با زهر مامور نفوذی دولت روس مسموم شد و درگذشت تا مانع از سفر آخوند از عراق به ایران و مشارکت در جنبش مشروطه ایران شوند.

منابع:

فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج‌2، صص 539

اعظام الوزاره، کتاب خاطرات من، ج1، ص41

ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، 1371ش، ص322

ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 6-7، ص1257-1258

کفای الاصول، محمد کاظم خراسانی، مقدمه جواد شهرستانی، مؤسسه آلالبیت لاحیاءالتراث

مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفایی، کتابفروشی زوار، 1359، ص 14، 21 - 24، 29، 35، 55

هاشم محیط مافی: مقدمات مشروطیت، ص 357 - 368. البته اصل این نوشته‌ها مربوط به کتاب خطی میرزا نصرالله مستوفی تفرشی است و محیط مافی، بدون ذکر منبع، مطالب را از آن کتاب اخذ کرده‌است. جهت توضیح بیش تر، ر. ک. محمد ترکمان: مکتوبات، اعلامیه‌ها،...، ج 2، ص 13-15

انتهای پیام

تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه 2
تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه 3
تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه 4
تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه 5
تفسیر به رای حکم آخوند خراسانی توسط قاضی شرع احمدشاه 6