چهارشنبه 7 آذر 1403

جشن امضای «غروب پالمیرا» در نمایشگاه کتاب برگزار می‌شود

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
جشن امضای «غروب پالمیرا» در نمایشگاه کتاب برگزار می‌شود

جشن امضای کتاب «غروب پالمیرا»؛ زندگی نامه شهید مدافع حرم علی اصغر شیر دل امروز شنبه 23 اردیبهشت در غرفه انتشارات 27 بعثت در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار می‌شود.

جشن امضای کتاب «غروب پالمیرا»؛ زندگی نامه شهید مدافع حرم علی اصغر شیر دل امروز شنبه 23 اردیبهشت در غرفه انتشارات 27 بعثت در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار می‌شود.

به گزارش خبرنگار مهر، جشن امضای کتاب «غروب پالمیرا»؛ زندگی‌نامه شهید مدافع حرم علی‌اصغر شیردل امروز شنبه 23 اردیبهشت در غرفه انتشارات 27 بعثت سی و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی نمایشگاه کتاب تهران برگزار می‌شود.

در این مراسم محبوبه معظمی نویسنده کتاب «غروب پالمیرا» به همراه خانواده شهید شیردل حضور خواهند داشت.

این برنامه امروز شنبه 23 اردیبهشت از ساعت 17 در غرفه انتشارات 27 بعثت سی و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران واقع در شبستان اصلی، راهرو 22، غرفه 2 برگزار می‌شود.

کتاب «غروب پالمیرا» نوشته محبوبه معظمی روایت زندگی شهید مدافع حرم علی اصغر شیردل در 200 صفحه با شمارگان 1000 نسخه انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب دوازدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است که توسط این انتشارات منتشر شده است.

«پالمیرا یکی از معرف‌ترین شهرهای تاریخی دنیا واقع در شهر تدمر سوریه است که هر ساله میلیون‌ها توریست برای بازدید داشته است. این بنای بی‌نظیر دارای یک میدان بزرگ گلادیاتور و هزار ستون پا برجا بود. در روز شهادت علی اصغر این اثر باستانی توسط داعش بمب گذاری می‌شود و نیمی از این اثر بی‌نظیر ویران می‌گردد. آخرین عکس‌های شهید کنار ستون‌های بنای پالمیراست. همان روزی که علی اصغر و همکارانش در 15 اردیبهشت 1394 برای بازدید از این بنای تاریخی به تدمر رفته بودند.»

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

یازدهم خرداد 1395، روز وداع با شهید، همه آمده بودند. بین گریه‌ها و شیون‌ها امیرعلی زار می‌زد. هدی امیرعلی را بالای سر تابوت نشاند و گفت: «اومدیم بابا رو بدرقه کنیم که بره بهشت. هر چی دلت می‌خواد بهش بگو.» امیرعلی چشم‌های خیسش را به هدی دوخت و گفت: «یعنی بابا می‌شنوه؟» هدی گفت: «آره.» امیرعلی گریه می‌کرد و با پدرش حرف می‌زد که یکهو هدی احساس کرد بدن بچه می‌لرزد. از شوهر ندا خواست که امیرعلی را بیرون ببرد.

روز خاکسپاری، هدی زودتر از همه رفت و توی قبر نشست و ناخودآگاه شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد و خاک کربلا را توی مزار ریخت. هرکس بالای سر قبر می‌آمد، ناخودآگاه زیارت عاشورا می‌خواند. مریم دست‌هایش را در خاک کرد و گفت: «خاک، با علی من مهربان باش!»