جمشید نجات میتواند بنگاهش را حفظ کند؟ | مأموریت جدید تینا پاکروان

اقتصادنیوز: درحالیکه سینمای ایران، بهویژه در دهههای گذشته، کارآفرینان را اغلب با چهرهای منفی چون «زالوصفت»، «مرفه بیدرد» یا شخصیتهای بیاخلاق و بیرحم به تصویر میکشید، تاسیان با خلق شخصیت جمشید نجات، این کلیشهها را درهم شکست.
به گزارش اقتصادنیوز، «نجات آینده» تیتر جلد شماره 601 هفته نامه تجارت فردا است که با عکسی از جمشید نجات، شخصیت سریال تاسیان به این سوال پرداخته است که «آیا جمشید نجات در فصلهای بعدی سریال میتواند بنگاهش را از گزند حوادث پیشرو سالم نگه دارد؟«
"محمد طاهری"، سردبیر هفته نامه تجارت فردا در سرمقاله این شماره نوشت؛
«تاسیان» به پایان رسید؛ سریالی که با عبور از خط قرمزهای دیرینه تلویزیون و سینمای ایران، نام خود را در حافظه مخاطبان ثبت کرد. فارغ از بحثهای فنی و هنری، آنچه تاسیان را متمایز میکند، جسارت آن در به چالش کشیدن کلیشههای رایج درباره کارآفرینان و سرمایهدارانی است که سالها در فیلمها و سریالهای ایرانی، نقش منفی داستانها را بر دوش داشتند.
خبر مرتبط هزینه سنگین اندیشه چپ بر اقتصاد ایران به بهانه «سریال تاسیان»/ اگر بخش خصوصی قدرتمند داشتیم، مسیر کشور متفاوت بوداقتصادنیوز: جعفر خیرخواهان، اقتصاددان می گوید: سرمایهداری مولد و کارآفرین عملاً از کشور رفته است. آنها در این فضای ملتهب، تبعیضآمیز و بیثبات نتوانستند ادامه حیات دهند. بسیاری از این افراد از کشور مهاجرت کردند.
درحالیکه سینمای ایران، بهویژه در دهههای گذشته، کارآفرینان را اغلب با چهرهای منفی چون «زالوصفت»، «مرفه بیدرد» یا شخصیتهای بیاخلاق و بیرحم به تصویر میکشید، تاسیان با خلق شخصیت جمشید نجات، این کلیشهها را درهم شکست.
خانم تینا پاکروان، کارگردان سریال، نهتنها از سنت فیلمسازان چپگرا فاصله گرفت، بلکه از چارچوبهای کلیشهای صداوسیما نیز عبور کرد.
جمشید نجات، کارآفرینی خودساخته با ارادهای پولادین، نمادی از پشتکار و تلاش کارآفرین ایرانی بود. این سریال با ظرافت، او را از دل شخصیتهای بدنام سینمای ایران بیرون کشید و چهرهای متفاوت از صنعتگر ایرانی ارائه داد؛ مردی میهندوست، عاشق خانواده و دلبسته به کار و تلاش که روزگاری خود کارگری ساده در کسبوکار خاندان خسروشاهی بود.
در سکانسی کلیدی، وقتی کارخانه در آستانه توقف و کارگران در اعتصاب بودند، جمشید از گذشتهاش سخن گفت؛ از روزهایی که با تلاش شبانهروزی و بدون دسترسی به رانت، کارخانهاش را بنا نهاد تا جوانان را استخدام کند. او قصد داشت به کارگران ناراضیاش بفهماند که حفظ کارخانه از گزند حوادث مختلف، چقدر مهم است و زندگی حال و آینده آنها به کار کردن بدون وقفه این کارخانه بستگی دارد. این سکانس، نهفقط مهمترین بخش از داستان زندگی او، بلکه بخشی از تاریخ فراموششده کارآفرینی ایران را روایت کرد.
خاندان خسروشاهی در «تاسیان» نمادی از تاجرانی سختکوش بودند که از اواخر قاجار تا پهلوی، مسیر دشواری را در کسبوکار خود پیمودند اما بسیار موفق بودند. جمشید نجات که زمانی کارگری ساده در این چرخه بود، خود را تجسم این روحیه میدانست؛ صنعتگری که برای آبادانی وطن و بهبود زندگی کارگرانش تلاش میکند.
خبر مرتبط عوارض نفوذ تفکرات چپ و مدیران سیاسی در اقتصاد ایران / سرزعیم: بنگاههای دولتی با وجود داشتن رانت، سودآور نشدنداقتصادنیوز: علی سرزعیم، اقتصاددان میگوید: هیچکدام از بنگاههای دولتی، با وجود این که رانتهای مختلفی داشتند، سودآور نیستند.
بااینحال، سریال به شکافی عمیق اشاره داشت؛ کارگرانی که با وجود داشتن کار و درآمد، تحت تأثیر تبلیغات جریانهای چپ، احساس نابرابری میکردند. تاسیان در به تصویر کشیدن ریشههای این احساس موفق بود.
سرنوشت جمشید نجات اما تلخ بود. او که زندگیاش را وقف کارخانه و کارگرانش کرده بود، در نهایت تنها ماند؛ نه کارگرانش عشق عمیق او را درک کردند و نه موفق شد خانوادهاش و به خصوص دخترش را از گزند حوادث حفظ کند. شیرین در پایان مرد و کارخانهاش نیز در آتش سوخت و این پایان، بازتابی از سرنوشت بسیاری از کارآفرینان ایرانی بود که در طوفان تغییرات سیاسی و اجتماعی رنج کشیدند و تحقیر شدند.
تاسیان با نمایش این رنج، یادآوری کرد که پشت هر کارخانه، داستانی از تلاش، عشق و فداکاری نهفته است؛ داستانی که شاید هرگز به گوش نسلهای بعد نرسد، اما در تاریخ اقتصاد ایران جاودانه خواهد ماند.
اگر فرض کنیم جمشید نجات از طوفان اولیه انقلاب جان به در برده باشد، فصل دوم سریال میتواند او را در مواجهه با چالشهای کسبوکار در سالهای پس از انقلاب نشان دهد. احتمالا کارخانه نساجی او، که زمانی فرصتهای شغلی بسیاری ایجاد کرده بود و محصولاتش صادر میشد، به اتهام ارتباط مالکانش با نظامیان رژیم پهلوی مصادره میشود.
دولت انقلابی، مدیریت کارخانه را به سازمانهای دولتی میسپارد و جمشید، با پایبندی به آرمانهایش، برای حفظ بنگاهش تلاش میکند. شاید جمشید نجات هرگز موفق به پس گرفتن کارخانهاش نشود. شاید هم مانند محسن خلیلیعراقی، 254 بار در دادگاهها حاضر شود تا کارخانهاش را پس بگیرد. شاید مانند اصغر قندچی که کارخانهاش مصادره شد، به نیروهای پشتیبان جنگ بپیوندد و در کارخانه خودش به عنوان کارگر برای وطن تلاش کند. یا شاید پس از جنگ، به کشور بازگردد و کارخانهاش را احیا کند، چنانکه محمدتقی توکلی انجام داد.
آیا او در فصلهای بعدی سریال تاسیان میتواند بنگاهش را از گزند حوادث حفظ کند؟ پاسخ به این پرسش، نهتنها سرنوشت یک شخصیت داستانی، بلکه روایتی از مقاومت و امید کارآفرینان ایرانی در برابر طوفانهای تاریخ است و شاید به تصویر کشیدن این مقاومت، مأموریت بعدی خانم تینا پاکروان باشد.
همچنین بخوانید ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید
