حاشیه سفر هیات ایرانی به آمریکا؛ از لابیهای گروسی در هتل تا اینترنت لاکپشتی نیویورک
گروه سیاسی خبرگزاری فارس، حاشیه نگاری سفر به نیویورک - قسمت دوم - محمد نسیمی روزنامهنگار: بعد از دیدار با مدیران رسانههای آمریکایی برنامه دیگری برای ملاقات با رئیس جمهور کرواسی داشتیم. یکی از معضلات ما در این هتل 38 طبقه وضعیت آسانسورهای آن بود. چون این هتل قدیمی بود آسانسورها هم به تبع خیلی فرسوده بودند و با سرعت لاکپشتی حرکت می کردند.
ملاقات با مدیرکل آرژانتینی آژانس در طبقه 31
سوار آسانسور که شدم دکمه طبقه 31 را زدم و در مسیر نسبتا طولانی بالا رفتن به این فکر میکردم که چه سیاستمدارانی سوار این آسانسور شدهاند، به کدام طبقات رفتهاند و چه جلساتی در آنجا برگزار شده است، در همین فکر بودم که آسانسور در طبقه 31 ایستاد و وقتی در باز شد چهرهای مقابلم بود که دیدنش آنجا مرا غافلگیر کرد.
رافائل گروسی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی هستهای مقابل من بود، هیچوقت فکرش را نمیکردم که روزی درب آسانسور باز شود و رخ تو رخ و چشم در چشم فردی شوم که در جوامع جهانی و سازمانهای بینالمللی کم پنبه ایران را نزده است و هر بار که قرار بوده وضعیت هستهای ایران به سرانجامی برسد، یک رژیم یا سازمانی نخ داده و این مدیرکل آرژانتینی هم نخ را گرفته و طناب کرده و دور دست و پای ایرانیها پیچیده و یک پرونده قطور تشکیل داده و بعد هم مدعی شده چه نشستهاید که احتمال میرود در فلان نقطه ایران اقدامات هستهای تایید نشده در جریان باشد، جالب است این نخ را هم رژیمی داده که خودش بزرگترین زرادخانه ها و بیشترین بمبهای اتمی جهان را دارد.
میخواستم از مدیر کل آژانس بپرسم آقای گروسی میدانید شما و اسلافتان در آژانس با تصمیمهای منفعلانه، تحت تاثیر قرار گرفتنها و حتی با حرف نزدنها، سکوت و سرپوش گذشتنهایتان چه بلایی بر سر یک ملت آوردهاید؟ میدانی درز اطلاعات دانشمندان هسته ای ما از آژانس چند تن از فرزندان و دانشمندان علمی ایران زمین را پرپر کرده؟ مگر انرژی صلحآمیز هستهای حق مسلم هر کشور نیست؟ حق مسلم هر کشور مستقلی. پس چرا تعهدات هستهای ایران را نادیده میگیرید و آنها را ذیل تفسیرهای اسرائیلی و آمریکایی فهم میکنید و نمیخواهید حق را بگویید و هرروز یک بازی جدید در می آورید؟ آن هم فردای روزی که در تهران تعهد همکاری سازنده دادید؟
هیچکدام از این حرفها را به گروسی نزدم؛ فقط گفتم "من خبرنگارم اعزامی از ایران هستم، وقت گفتوگوی کوتاه دارید" گفت "باید یه جلسهای بروم و عذرخواهی کرد!" در حالی که بعدا فهمیدم هنگام خروج از هتل میلینیوم پاسخ کارمند اینترنشنال را داده و اظهاراتی ضدایرانی مطرح کرده بود.
من هم فقط لبخند سرد و خشکی که بر لب داشتم را تحویلش دادم و از آنجا گذشتم.
ملاقات باقری و گروسی در خیابان 43 منتهن؟
به ذهنم آمد اینکه علی باقری مذاکره کننده ارشد ایرانی با گروسی در یک هتل هستند نشان دهنده چیست؟ در فکر و خیال خودم تصور کردم آیا ممکن است این دو نفر هم در طبقه 31 هتل میلینیوم نیویورک چشم در چشم یکدیگر شوند، سلام کنند و گروسی بگوید چطوری علی؟! و باقری هم بگوید علی نه بگو آقای باقری تا دهانت عادت کند! و با هم بخندند و روی موکتهای فرسوده و کلاسیک هتل قدم بزنند تا ته راهرو و گروسی بگوید بیا به طبقه 27 برویم هم در باشگاه ورزش کنیم و هم درباره پرونده هستهای ایران حرف بزنیم و علی باقری هم به او بگوید عمراً! مذاکره برای جاهای رسمی است. گذشت آن زمانی که کنار دریاچه و در خیابانهای ژنو قدم میزدند و کلاه سرمان میگذاشتید و مثلا امضای جان کری تضمین بود، حالا ما تضمین واقعی میخواهیم.
وصله ناجور رود هادسن
با این فکر و خیالها به پنجره کنار اتاقم رسیدم و شمایل یک ساختمان زمخت، تکیده و بیقواره را دیدم که مثل قوطی کبریت جلویم قد علم کرده بود، با آن لباس شیشهای سیاه کنار رود هادسن یک وصله ناجور بود. با دیدن این ساختمان زمخت سوالهای زیادی در ذهنم شکل گرفت که مهمترینش این بود که در اینجا حقوق کدام ملت مظلومی احقاق شده؟ چه جفاهایی در این ساختمان به ایران شده است آیا این سازمان واقعاً در خدمت ملل است یا در خدمت دولتهای مستکبر.
سوپرایز مخالفان جمهوری اسلامی در نشست با رئیس جمهور
در ادامه برنامههای رئیس جمهور در روز اول، نشست خبری با اندیشمندان سیاست خارجی آمریکا برنامه جالبی بود که مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی هم به آنجا دعوت شدند، برایشان عجیب بود و میگفتند باورمان نمیشود که از ما هم برای این دیدار دعوت شده باشند. فکر میکردند همفکران و موافقان به این نشست دعوت شده باشند!
نکات رئیس جمهور چه در جلسات صبح و عصر آن روز آنها را حسابی کاملاً غافلگیر کرده بود، مثلاً رئیس جمهور از آنها پرسید نظرشان درباره دخالتهای آمریکا در عراق و افغانستان چیست و از آنها پرسید آیا میدانند بزرگترین زندان زنان در ایالات متحده است یا خبر دارند که بیشترین مادران صاحب فرزند در زندانهای آمریکا هستند؟ البته پاسخ به این سوالات در چهره آنها هویدا شده بود و تعجب میکردند وقتی که حقیقت آنقدر لخت و عریان به صورت آنها کوبیده میشد.
مصائب اینترنت ملایم در نیویورک!
یکی از موضوعاتی که در نیویورک درگیر آن بودیم سرعت اینترنت بود، به طوری که برای فرستادن یک فایل 14 مگابایتی معطلی داشتیم.
این وضعیت باعث شد یک تست سرعت اینترنت بگیرم که نتیجه جالب بود، وضعیت را با یکی از دوستانم در تهران مقایسه کردم، باورش نمیشد با چند نفر دیگر در تهران هم که متخصص این حوزه بودند، صحبت کردم آنها هم باورشان نمیشد که وضعیت اینترنت نیویورک اینگونه باشد.
استدلال یکیشان این بود چون ما هیئت ایرانی هستیم اینترنت ما را کند کردند در صورتی که اینترنت ما مثل بقیه وایفای اتصالی به هتل و مکانهای سازمان ملل بود و همه به صورت یکسان از آن استفاده میکردند، فرد دیگری گفت شاید به خاطر اینکه هزینههای اینترنت زیاد است و شما اینترنت خوبی تهیه نکردید اینچنین است!
53 کالانعام بل هم اضل!
حالا هتل محل اقامت رئیس جمهور شلوغتر از همیشه شده بود و هیئتهایی از چند کشور در همین هتل اقامت داشتند، نزدیکی این هتل به سازمان ملل آن را در معرض انتخاب بسیاری از هیئتهای دیپلماتیک قرار داده بود.
هتل ما در خیابان 44 یعنی دقیقاً در مقابل سازمان ملل قرار داشت، مطلع شدم که منافقین، تجزیه طلبان و گروهکهای دیگر با عِده و عُده در خیابان 47 یعنی سه خیابان پایینتر از ما مثلا برای اعتراض به حضور تیم ایرانی مستقر شدهاند، خود را به آنجا رساندم اما دیدم تعدادی پیرمرد و پیرزن در حال دریافت صبحانه و بگو بخند و دورهمی هستند، هتل ما در خیابان 44 یعنی دقیقاً در مقابل سازمان ملل قرار داشت، بعضیهایشان آنقدر سنهایشان بالا و اوضاعشان افتضاح بود که توان نگه داشتن خود را نداشتند و چند توالت سیار برای آنها تدارک دیده شده بود.
برخی از آنها مشغول دل دادن و قلوه گرفتن به یکدیگر بودند و کاری به سیاست نداشتند، اصلاً به آنجا آمده بودند چیزی بخورند و خوشگذرانی کنند و دوباره دنبال کارشان بروند این وسط یک غذای مجانی هم گیرشان آمد.
یکی از همین پیرمردها برای اینکه سر صحبت را با یک پیرزن باز کند به او گفت صبحانه خوردی؟ او گفت بله، اما پیرمرد رشته کلام را ادامه داد و گفت اگر صبحانه نخوردهای آنجا هنوز پذیرایی میکنند، من که کنار آنها بودم با تعجب پرسیدم کجا صبحانه میدهند که با دست نقطهای را نشان داد که بساط صبحانهخوری به پا بود اما به محض اینکه متوجه شد فیلم میگیرم هول شد و گفت نمیدانم خبر ندارم!
برای اینکه جمعیت آنها را بهتر ببینم به بالای ساختمان یکی از هتلها رفتم تا جمعیتشان را از بالا فیلم بگیرم، تعداد آنها آنقدر کم بود که قابل شمارش بود. 51 نفر که دو نفرشان هم پلیس نیویورک بودند! فیلم را برای یکی از دوستانم در تهران فرستادم که او آن دو پلیس را هم در جمعیت منافقین حساب کرده بود! سگ خور. حالا تو بگو 53 قلاده!
آنها موجودات قابل ترحمی نیستند آنها حتی لیاقت ترحم هم ندارند آنها کسانی هستند که در دهه 60 هرچه جنایت بلد بودند علیه مردم ایران در کوچه پس کوچههای شهر انجام دادند و در کنار صدام، جنگ شهری به راه انداختند و افرادی را تنها به جرم داشتن ریش و پوشیدن لباس پاگندار و جیبدار کشتند و سر چند خانواده را بریدند و اتوهای داغ را برای شکنجه بر ابدان بسیاری از شهدا پیش از شهادتشان گذاشتند آن هم فقط به جرم اینکه از نظر سیاسی با آنها هم عقیده نبودند، تنها به جرم اینکه ریش و چادر داشتند یا مربی قرآن بودند.
یاد ناهید افتادم... ناهید فاتحی کرجو که همه او را به نام سمیه کردستان میشناسند چون او هم مانند سمیه زیر شکنجه به شهادت رسید. او در کردستان و در روستایی مربی قرآن بود و منافقین به همین جرم ابتدا موهایش را تراشیدند سپس با چاقو به طرز فجیعی او را مجروح کردند و سپس پوست سرش را کندند و نهایتاً با آب جوش بدن او را سوزاندند و زنده به گورش کردند.
این جماعت اصلاً قابل ترحم نیستند این دربدری و آوارگی در پیری هم جایزه آنهاست که وقت گردن کلفتی هرچه از دستشان آمده بود جنایت کردهاند.
حتی در زمان جنگ و اشغال بخشی از ایران آنها به کمک اشغالگران رفتند و اسیران ایرانی را در بند و زندانهای حزب بعث آزار دادند و شکنجه کردند، به گواه تاریخ آنها انسان نیستند، این جماعت هیچاند.
حالا افرادی مانند حمید فرخ نژاد، برزو ارجمند، احسان کرمی و همه آنهایی که یکباره بعد از اتفاقات سال گذشته ژست مخالفت با جمهوری اسلامی گرفتهاند و فراری هستند، با این جماعت بل هم اضل همداستان شدهاند.
تبادل تهران واشنگتن خوار چشم اینترنشنالیها
دوباره بحث فراریها...؛ یاد اینترنشنالیها افتادم؛ نکته جالب بجز کمین کردن کفتارهای اینترنشنال، عصبی بودن آنها از یک اتفاق مهم در حوزه دیپلماسی برای تهران در صبح آن روز بود و آن هم تبادل زندانیان ایرانی و آمریکایی و آزاد شدن 6 میلیارد دلار پولهای بلوکه شده بود که اتاق جنگ اینترنشنال به شدت از این موضوع عصبانی بود و از شدت خشم سعی میکردند که حاشیهای برای هیئت ایرانی به وجود آورند.
مانند اسپند روی آتش بالا و پایین میپریدند بلکه بتوانند اعضای هیئت ایرانی را عصبانی کنند و سوژهای به دست بیاورند، با این رفتار یاد مگسی افتادم که وقتی وارد یک اتاق میشود صدای وزوز آن روی اعصاب است اما نمیتواند آسیبی به تو برساند، دقیقا این وضعیت را اینترنشنالیها داشتند تقلا میکردند و مدام در کمین بودند که بتوانند برای صاحب کار خود سوژه دندانگیری به دست آورند و حقوقشان را حلال کنند!
جای خالی مجانین اپوزیسیون در نیویورک در نیویورک و حواشی آن جای خالی برخی افراد و گروهها هم محسوس بود، مثلاً جای پلیس آلبانی خالی بود برای اینکه از خجالت منافقین در بیاید! آنها حتی از شنیدن نام پلیس آلبانی هم محتاج توالت میشوند! یا آن لات دهن گشاد که برای کشتیگیران ما در سال گذشته که برای انجام مسابقه به آمریکا آمده بودند مزاحمت ایجاد کرده بود و نگذاشت تیم ایرانی با تمرکز و خیال راحت مسابقه بدهد و کشتی گیران ما که کسوت پهلوانیشان زبانزد خاص و عام است چشم بر مزاحمتهای او بستند و او را آدم حساب نکرده بودند! حالا سام رجبی در تیمارستان بستری است!
جای معصومه علینژاد قمی هم خالی بود. خودش میگوید آمریکاییها افسار او را گرفتهاند و از او خواستهاند که دیگر پارس نکند و باید حتی نام خود را یکبار دیگر فراموش کند.
از اینها که بگذریم خوانندههایی که کاسب خون مردم بودند هم جایشان خالی بود، همان خواننده پرمدعایی که تا دو سال پیش وقتی به او میگفتند چرا ترانه خلیج فارس را در آن کشور عربی نمیخوانی میگفت من آدم سیاسی نیستم اما حالا که دیده بود از این رهگذر میتواند آلاف و اولفی به دست آورد و توبره برایش منفعت دارد، سرش را در آخور آن کشورهای عربی کرده بود. اما حتی او هم نیامد چون مشغول بلیط فروشی در جای دیگری برای کنسرتش بود.
از آن طرف هم نو کیسههایی که به اسم شورش زن زندگی آزادی از ایران رفته بودند هم نیامدند چون برایشان هزینه داشت و کلا مدلشان این است که فقط مهمان جشنها شوند و اگر جایی بویی از حضور تیم جمهوری اسلامی به مشامشان برسد فرار را بر قرار ترجیح میدهند چون حساسیت زیادی به گونی دارند و مهمترین نگرانیشان مسئله گونی است!
اما در این میان ضایع شدنهای پی در پی و مکرر کارکنان اینترنشنال هم جالب توجه بود.
مثلاً زمانی که یکی از عوامل اینترنشنال با صدای مسخرهاش که مرا یاد یکی از شخصیتهای مزخرف کارتونی میاندازد جلوی هتل ایستاده بود و برای تحقیر هیئت ایرانی میگفت اینجا چند هیئت آفریقایی مستقر هستند، نژادپرستی از سر و روی آنها میبارید. با این ادعاها مثلا میخواستند، بگویند این هتل خیلی سطح پایین و بیخود است که این هیئت ایرانی به آنجا آمدند. اما فقط کافیست بخواهند بگویند هیئت ایرانی در نیویورک خیلی خرج کرده، در اینصورت حتی اگر به ارزانترین هتل هم میرفتیم میگفتند تیم ایرانی با پول ملت ایران ریخت و پاش میکند و شبی چندین هزار دلار هزینه کرده است! وارونه نمایی و دروغ کسب و کار آنهاست.
پایان پیام /