شنبه 10 آذر 1403

داستان یک تقلب حرفه‌ای در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟»

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع
داستان یک تقلب حرفه‌ای در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟»

ساخته ماریل هلر از فرمی قابل توجه برخوردار است که بدون برخورداری از ستاره‌های مشهور هالیوود در نقش محوری درام به پیش رفته و داستان به خوبی قدرت را روی پرده نقره‌ای نشان می‌دهد.

فیلم سینمایی «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» ساخته ماریل هلر از فرمی قابل توجه برخوردار است که بدون برخورداری از ستاره‌های مشهور هالیوود در نقش محوری درام به پیش رفته و داستان به خوبی قدرت را روی پرده نقره‌ای نشان می‌دهد.

به گزارش «تابناک»؛ مدت قابل توجهی از اینکه یک مدل جهانی و زنده از افراد انسان گریز مثل لی ایزرائل روی پرده نقره‌ای آمده‌اند میگذرد، نه یک فرد نارسیسیت حال به هم زن یا یک ضد قهرمان نمایشی و پر زرق و برق، بلکه یک انسان باهوش و غیر عادی که به طرز ملموسی از گوشت و خون ساخته شده است. و همچنین در کنار او نوشیدنی الکلی، زردآب و جوهر ماشین تحریر هم وجود داشته باشد.

یک «لی ازرائل» واقعی وجود داشته است، یک نویسنده که به معنای واقعی کلمه به یک جاعل تبدیل شد و در سال 2014 نیز جان باخت. در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟ / Can You Ever Forgive Me» که با اقتباس از کتاب خاطرات ازرائل با همین نام ساخته شده است، نقش او توسط «ملیسا مک کارتی / Melissa McCarthy» ایفا شده است، یک نقش آفرینی که به خوبی «زندگی مهمانی / Life of the Party» و «قاتلان وقت خوش / The Happytime Murders» را جبران میکند.

اگرچه مک کارتی در گذشته نقش شخصیت‌های کمدی نابهنجار و آسیب پذیر را ایفا کرده است - این یکی از تخصص‌های اوست - ولی «لی» یک مدل سه بعدی از یک گروه کاملا جداست. در اوایل فیلم، او از این سوی منهتن و از خیابان هشتاد و دوم غربی که خانه‌اش است به آن سوی شهر و یک مهمانی ادبی در منزل مدیر برنامه‌های خود میرود، جایی که حسابی از خانه خودش شیک‌تر است.

سال 1991 است و «لی»، نویسنده چندین بیوگرافی پرطرفدار بر اساس زندگی سلبرتی‌های از یاد رفته، خودش را در یک برزخ شغلی گرفتار می‌بیند، یا شاید هم یک سقوط آزاد حرفه‌ای. هنوز خیلی زود است تا افسوس‌های او را در اینترنت ببینیم، همانند نویسنده‌های بعد از او.

به خاطر دلایلی که «مارژوری» با بازی «جین کرتین / Jane Curtin» زیادی مشتاق است تا آن‌ها را مطرح کند، کار روی یک هنرپیشه پرکار یعنی «فنی برایس / Fanny Brice» یک کار بیهوده است. کتاب قبلی او در مورد «استی لادر / Este Lauder» در یک فروشگاه مخصوص کتاب‌های دسته دوم با تخفیفی وحشتناک در حال فروش است. اجاره خانه عقب افتاده است. پولی برای پرداخت هزینههای دامپزشکی «جرسی» باقی نمانده است. زندگی مجرمانه‌ای در راه است.

چاله‌ای که لی به درون آن می‌افتد یک جنایت پیش پا افتاده نیست، و شریک جرم او نیز یکی از آن نوچه‌های دنیای جرایم زیرزمینی نیست. برای مدتی، تنها همراه غیر گربه سان که «لی» می‌تواند تحمل کند «جک هاک» (با بازی «ریچرد ای. گرنت / Richard E. Grant» است، یک مرد خوب با جذابیتی بی‌انتها، بدون هیچ پیشینه مشخص و سرشار از غرایض مبهم. اگر «لی» یک «دوروتی پارکر» نیازمند به اجاره خانه است، «جک» یک «اسکار وایلد / Oscar Wilde» عاشق کاناپه محسوب میشود؛ کسی که به معنای واقعی کلمه از ادبیات هیچ چیز نمی‌داند ولی طبیعتا شوخ طبع است و رفت و آمد با او پر از جذابیت است.

او برای هر کاری هم پایه است، حتی اگر آن کلاهبرداری سریالی باشد. کلاهبرداری به طوری اتفاقی آغاز می‌شود. لی به شکلی اتفاقی دستش به یک نامه «فانی برایس» می‌رسد - باشد، در واقع می‌دزدد - و متوجه میشود که یک بازار مهجور اما پرسود برای چنین یادآورهایی در فروشگاه‌های کتاب دسته دوم شهر وجود دارد. مشکلی که وجود دارد این است که نامه‌هایی که برای فروش قرار می‌گیرد معمولا حوصله سر بر هستند، عمدتا یادداشت‌هایی نه چندان مهم که فقط به خاطر امضای آن شخص معروف به فروش می‌روند.

«لی» به این فکر می‌افتد که این نامه‌های ثبت شده را بهبود ببخشد (و قیمت آن‌ها را هم بالا ببرد) و این کار را از طریق نوشتن نامه‌های جعلی خیره کننده از طرف امثال «پارکر»، «لیلیان هلمن / Lillian Hellman» و «نوئل کوارد / Nol Coward» پیش ببرد. نام فیلم هم بخشی بی‌ارزش از یادداشت دروغین پارکر است. این یک سرقت ادبی پر جزئیات است، ولی همچنین، «لی» این حس را پیدا میکند که، نوعی سبک ادبی جدید را برای خود پایه گذاری کرده است.

«هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» به کارگردانی «ماریل هلر / Marielle Heller» با سابقه کارگردانی «دفتر خاطرات دختر نوجوان» برای علاقمندان به کتاب به شدت جذاب است. تا حدی به این خاطر که فیلم غرق در شخصیت‌هایش و محیط پیرامون آن‌هاست، خیلی بیشتر از صرفا یک اثر برای علاقه مندان جدی به کتاب و کتاب‌خوانی با مخاطب ارتباط برقرار میکند. خانم هلر و فیلمنامه‌نویسان، «جف وایتی / Jeff Whitty» و «نیکول هالفسنر / Nicole Holofcener»، در مقابل این وسوسه که در مورد کارهای اشتباه «لی» پند و اندرز دهند یا بخش‌های منفی او را با هاله‌ای از مثبت نگری نمایش دهند مقاومت کرده‌اند.

مانند «دفتر خاطرات دختر نوجوان» که توانست متریال اولیه ناراحت کننده را با شکوه و شوخ طبعی مناسب همراه کند، «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» نه قضاوت می‌کند و نه از نظر اخلاقی خنثی است. «لی» و «جک» می‌توانند با خوشحالی توجهی به مسئولیت پذیری و اعمال خود نکنند، و برای توجیه کارهای خود حسابی سنگ تمام بگذارند، ولی آن‌ها کاملا از معرفت و هوشیاری عاری نیستند.

«لی» جذاب است چرا که او به شدت خودش است، حتی وقتی که او زندگی‌اش را طوری جلوه می‌دهد که انگار ادای دیگران را درمی‌آورد. نویسندگانی که او ادای آن‌ها را در می‌آورد به خاطر شخصیت بزرگ‌تر از حد اندازه خود دوام می‌آورند، کیفیت قوه اختراع گستاخانه او که او می‌تواند از آن در امر جعل استفاده کند چون که آن را به اشتراک می‌گذارد. البته فقط یک «دوروتی پارکر» وجود دارد. شاید این را هم باید گفت - «لی» خودش هم شاید گفته باشد، در نقش خودش یا نقش پارکر - که یک مجرم مجرم دیگر را به خوبی می‌شناسد.

داستان یک تقلب حرفه‌ای در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» 2
داستان یک تقلب حرفه‌ای در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» 3
داستان یک تقلب حرفه‌ای در «هرگز می‌توانی مرا ببخشی؟» 4