دختری در دام روباه مکار!
بخشی از اظهارات زن 62 سالهای که برای دومین بار طی چند روز گذشته به پلیس پناه آورده بود تا دخترش را از سقوط در گرداب مخوف دوستیهای خیابانی نجات دهد از نظر میگذرانید.
اگر دختر معلولم این تصاویر و فیلمها را به من نشان نمیداد هیچ گاه تصور نمیکردم که دختر نوجوانم به دام یک روباه مکار افتاده است! هنوز هم باورم نمیشود که زندگی و آینده دخترم در آستانه نابودی قرار دارد؛ چرا که...
اینها بخشی از اظهارات زن 62 سالهای است که برای دومین بار طی چند روز گذشته به پلیس پناه آورده بود تا دخترش را از سقوط در گرداب مخوف دوستیهای خیابانی نجات دهد.
این زن میان سال که مدام برای عزت و سربلندی نیروهای انتظامی دعا میکرد، درباره ماجرایی که او را به مرکز انتظامی کشانده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود یک ماه قبل بود که در جریان رفتارهای مشکوک دختر 16 ساله ام قرار گرفتم و با کمک دختر بزرگ ترم که کر و لال است به ارتباط فرزندم با پسری جوان در فضای مجازی پی بردم.
من که در اوج ناامیدی و حیرانی قرار داشتم جز پلیس پناهگاه و محرمی نیافتم تا از او برای نجات دخترم از این مسیر اشتباه کمک بخواهم این بود که به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آمدم و با سرهنگ زمانی (رئیس کلانتری) برخورد کردم که با گشاده رویی دستورهای ویژهای برای آگاهی بخشی و گفت وگوی مشاوران با دخترم صادر کرد و به این ترتیب وقتی «سمانه» در جریان پروندههای دوستی خیابانی قرار گرفت که چگونه دختران فریب خورده و آینده خود را تباه کرده اند، خیلی زود تصمیم گرفت مسیر درست زندگی را پیدا کند و من به همین دلیل قدردان زحمت کشان نیروی انتظامی هستم.
با آن که دخترم متوجه اشتباه خود شد و از ارتباطهای خود در فضاهای مجازی دست کشید، اما متاسفانه او قبل از این ماجرا، تصاویر و فیلمهایی زشت و زننده برای پسری فرستاده است که در فضای مجازی با او آشنا شده بود. با آن که دختر نوجوانم خجالت میکشید این عکسها و فیلمها را به من یا خواهرانش نشان دهد و دچار نوعی ناراحتیهای روحی شده بود، دختر بزرگم متوجه این تصاویر شد و موضوع را برای من بازگو کرد.
این زن میان سال ادامه داد: بعد از مرگ مادرم، من سرپرستی اعضای خانواده ام را به عهده گرفتم و پس از آن که همه خواهران و برادرانم ازدواج کردند و به خانه بخت رفتند من هم در 30 سالگی با «حمید» ازدواج کردم، اما 5 سال بعد هنگامی که اولین دخترم به دنیا آمد، همسرم بسیار ناراحت شد و زن مطلقه دیگری را به عقد خودش درآورد؛ چراکه دخترم کرو لال بود و او نمیخواست با معلولیت فرزندم کنار بیاید!
در این شرایط من به زندگی مشترک ادامه دادم و در حالی فرزند دوم را باردار شدم که دیگر شوهرم بیشتر اوقات خود را در منزل هوویم میگذراند و مبلغ ناچیزی برای مخارج زندگی به من میداد.
به همین دلیل من در خانههای مردم کار میکردم تا فرزندانم را بزرگ کنم. بالاخره «سمانه» هم که آخرین فرزندم بود به دنیا آمد و من همه همت خودم را به کار گرفتم تا آنها درس بخوانند و کمبودی در زندگی احساس نکنند.
سال گذشته دو نفر از بستگانمان به خواستگاری «سمانه» آمدند، اما او اصرار داشت که ادامه تحصیل بدهد. من هم به خواستگارانش پاسخ منفی دادم، اما نمیدانم او چگونه فریب یک روباه مکار در فضای مجازی را خورد و طوری به او دل باخت که اکنون تصاویر و فیلمهای شخصی اش در اختیار آن جوان حیله گر قرار دارد. اگر او این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کند، دیگر هیچ آبرویی برای من باقی نمیماند که با کارگری و بدبختی تلاش کردم تا آنها را دخترانی با وقار و سنگین بار بیاورم و...
اکنون نیز دوباره به کلانتری آمدم تا از آن پسر مکار شکایت کنم و...
با توجه به نگرانی و اضطراب شدید مادر این دختر نوجوان، بلافاصله هماهنگیهای قضایی با صدور دستورهای محرمانهای از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) برای بررسیهای کارشناسی این ماجرا و دستگیری پسر مورد ادعای وی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی