دختری که شغل متفاوت دارد: میگفتند نهایتا بچهداری میکنی
آزاده رضایی میگوید: من وقتی این کار را شروع کردم و اینستاگرامم را راه انداختم کل فامیل را بلاک کردم. مادرم هم مخالف ورود من به این کار بود و میگفت: این همه هزینه کردیم و تو وقت گذاشتی و مهندسی خواندی، ولی دست آخر میخواهی «ماشین شورشوی.» نمیگذاشتم واکنشهای منفی دیگران در روحیهام اثر بگذارد.»
بذری که بابای آزاده در دل خاک میکاشت، یک روزه رشد نمیکرد که تبدیل به خیار و گوجه و بادمجان شود و عموما حدود سه ماه زمان میبرد تا پس از آبیاری و وجین کردن به بار بنشیند. وقتی هم که او، از مهندسی معماری به پروسه شروع دیتیلینگ یا همان تمیزکاری و نظافت خودرو افتاد، میدانست هر کاری برای رسیدن به نتیجه نیاز به صبر و سرمایهگذاری دارد. حوصله کرد و حالا در قزوین کسب و کار و مرکز دیتیلینگ خود را دارد و حتی این حرفه را به صورت حضوری یا مجازی به دیگران آموزش میدهد.
به گزارش اعتماد، آزاده رضایی از معدود زنانی است که شغل انتخابیاش به گمان دیگران، مردانه است و این جمله را هم بسیار شنیده که «تو به درد این کار نمیخوری. اصلا چرا این شغل را انتخاب کردی؟»، اما او همزمان با شروع کرونا بیشتر روی این ایده وقت گذاشت، ماههای اول، گاهی به پارکینگ یکی از آشنایان میرفت و همانجا بدون دریافت پول، در شستوشوی ماشینها کمک میکرد.
مانند تمام روزهای کودکی و نوجوانی که روی تراکتور کنار پدر مینشست یا به ماشین پدر در حیاط خانه زل میزد، میخواست از خودرو بیشتر سر در بیاورد. وقتی هم که برای کار روی ماشین خود به کارواش یا تعمیرگاه میرفت از نزدیک کار را میدید تا از قطعات خودرو سر در بیاورد. متولد پاییز سال 1370 است و در قزوین به دنیا آمده و معتقد است که هنوز تا رسیدن به سقف آرزوها و هدف هایش راه دارد.
او در گفتگویی از ریشههای علاقه به این حرفه و انگیزههای انتخاب آن و برخورد خانواده، اطرافیان و مشکلات و نحوه ورودش به این رشته صحبت کرد. «چند هفته پیش یکی از بچههای فامیل گفت: تو باعث افتخار فامیل هستی. فکر کنید، کسی که در جمع فامیل میگفت تو هیچی نمیشوی و آخرش میخواهی بچه را عوض کنی چنین جملهای گفت.
این اولین جملهای بود که بعد از سالها در فامیل شنیدم و چشمانم برق زد. یکی از همکاران که همسایهاش بود به او گفته خانمی در اینجا وارد شغل ما شده است که دارد همه را رنده میکند. فامیل ما هم در جواب گفته بود؛ اگر در قزوین است و خانم است حتما از اقوام ما است. من وقتی این کار را شروع کردم و اینستاگرامم را راه انداختم کل فامیل را بلاک کردم، اما آن شب رسیدم خانه و همه را آنبلاک کردم. مادرم هم مخالف ورود من به این کار بود و میگفت: این همه هزینه کردیم و تو وقت گذاشتی و مهندسی خواندی ولی دست آخر میخواهی «ماشین شورشوی.» نمیگذاشتم واکنشهای منفی دیگران در روحیهام اثر بگذارد.»
اول از همه کمی درباره شغلیکهبا آن سروکارداری بگو، دیتیلینگ یعنی چه؟
دیتیلینگ خودرو به صورت تخصصی، شامل ریز جزییات، صفرشویی ماشین، احیای تمام قطعات ماشین از رینگها و شیشهها گرفته تا سرامیک بدنه است و همه جزییات آن را در بر میگیرد و البته احیای بدنه و سرامیک آن، کاربردیتر است. خواهان زیادی هم دارد و خودم هم عاشق احیا و سرامیک بدنه ماشین هستم.
البته که دیتیلینگ کاری تزییناتی است که ذوق و سلیقه هم در آن نقش دارد و اینکه یک زن آن را دست بگیرد زیاد هم دور از انتظار نیست ولی از این جهت که سر و کار فرد با ماشین است، بیشتر مردانه به نظر میرسد. بهطور کلی این علاقه به ماشین و کاری که تقریبا مردانه است یا حداقل اینطور به نظر میرسد از کجا در وجود شما جا گرفت؟
از بچگی به ماشین و رانندگی علاقه داشتم؛ یعنی عشق ماشین بودم. مسافرتهای ما هم بیشتر با ماشین بود و همیشه پدر رانندگی میکرد. از وقتی هم که به دنیا آمدم پدرم ماشین داشت و به قول معروف با آن زندگی کردیم. همیشه جلوی چشمم در حیاط خانه یا پارکینگ بود. بزرگتر که شدم دوست داشتم با ماشین رفت و آمد کنم، به آن برسم و همیشه شیک و تمیز باشد. پدر من کشاورز است و زمین و باغ دارد و از همان زمانی که من کودک بودم، جز ماشین سواری، یک تراکتور هم داشت و ما را سوار تراکتور میکرد و این خیلی حس خوبی داشت.
ما همیشه برای کمک یا تفریح سر زمین و باغ میرفتیم بنابراین من هم به نوعی با شغل مردانه بزرگ شدم تا در مقطع تحصیلی که با اصرار مادرم، معماری را انتخاب کردم. همیشه میگفت باید مهندس شوی ولی من به هنر علاقه داشتم و، چون هنر و معماری به هم ارتباط داشت، وارد معماری شدم. البته در رشته معماری و دیزاین داخلی، مدتی هم کار کردم، موفق هم بودم ولی این کار از یکی دو سال قبل از کرونا بازدهی نداشت تا زمانی که کرونا شیوع پیدا کرد. آن زمان، جرقهای در ذهن من ایجاد شد و وارد این شغل شدم. خودم خواستم و از شستوشوی ماشین هم شروع کردم. یک روز به نمایندگی تویوتا و لکسوز رفتم. آنجا یک مسوول پذیرش خانم داشت و بقیه افراد از مکانیک تا برق کار و صافکار و...، آقا بودند. همانجا صحبت کردم و گفتم این کارها را بلد هستم. آموزشهای کار دیتیلینگ (صفرشویی، موتورشویی و...) را در اینستا و یوتیوب به صورت مجازی دیده بودم، چون در کل هم همیشه اگر چیزی میدیدم سریع یاد میگرفتم. وقتی هم که ماشین خودم را کارواش میبردم، میایستادم و نگاه میکردم. بعد از اینکه آموزشهایش را دیدم، مدتی هم با ماشین خودم در حیاط، کلنجار رفتم و کم کم برخی از وسایل جزیی کار برای ماشین خود را خریدم تا سال 97 که به نمایندگی رفتم و مدیر آنجا هم استقبال کرد. گفتم من کار را بلد هستم و اصلا هم خودم را آدمی تازهوارد، نشان نمیدادم.
او هم فکر کرد حرفهای هستم در صورتیکه در قدمهای اول بودم ولی از اعتمادی که به من کرد، پشیمان نشد. من در کنار استادکار نقاش بیشتر کار پولیشکاری و احیای رنگ حرفهایتر را یاد گرفتم. شروع کار و تمرین و تکرارها هم روی ماشینهای ایرانی نبود و با پرادو، لندکروز، لکسوس، راوفور، هیوندا، سانتافه و توسان کار را آغاز کردم و این برای من خیلی خوب بود. نوع برخورد من با این موضوع، به زمانی برمیگشت که در رشته و کار معماری با آقایان به عنوان بنا، مهندس یا کارگر معمولی سر و کار داشتم و اعتماد به نفسم بالا رفته بود که در هر کاری وارد شوم، میتوانم از پس آن بر بیایم و فقط کافی است که خودم را خوب نشان دهم. خیلی آرام شروع کردم و اگرچه میترسیدم، اما ترسم را بروز نمیدادم. دستگاه پولیش را که دستم میگرفتم، آرام و با دور پایین کار میکردم که اشتباهی نکنم، چون در این کار، ماشینها گران و میلیاردی است و اگر کار خراب شود باید خسارت سنگینی بدهید.
شاید کارم زمان بیشتری طول میکشید و ماشینی که قرار بود دو روزه تمام شود، چهار یا سه روزه تمام میشد ولی در نهایت بینقص بود، کارفرما ایراد نمیگرفت و استاد کارم هم راضی میشد. این را هم بگویم که من فقط کارم مردانه است، اما ظاهر و تمام خصوصیات رفتاریام زنانه است چرا که معتقدم آدم نباید به خاطر شغل از ظرافت خود خارج شود.
دستگاههایی که برای دیتیلینگ با آن کار میکنید سنگین است و مثلا نیاز به زور بازوی زیادی دارد؟
زیاد سنگین نیست؛ شاید دو سه کیلو باشد ولی، چون در بازه زمانی طولانی مدت، در دستت روشن است و حالات چرخشی و ویبره دارد، آدم را خسته میکند مخصوصا کسی که روزهای اول کارش است و صبح تا شب هم کار کند. اصلا اینطور نیست که یک ساعت کار کنید و تمام شود و معمولا کار احیای رنگ یک ماشین دو روز کاری زمان میبرد.
گفتید همان ابتدا و قبل از اینکه به نمایندگی بروید، از شستوشوی ماشین آغاز کردید. یعنی در کارواش بودید؟
در کارواش نبودم ولی هر از گاهی به پارکینگ یکی از دوستان نزدیک خانوادگی میرفتم، نگاه میکردم و کمک میکردم و هیچ پولی هم دریافت نمیکردم. این باعث شد بیشتر به این شغل کشیده شوم و هیچوقت هم آن را بد نمیدانستم.
نحوه برخورد مشتری با شما به عنوان زنی که در پارکینگ، شستوشوی خودرو انجام میدهد، چگونه بود؟ مثلا خاطره خوب یا بدی از نخستین برخوردها دارید؟
مردم خیلی استقبال خوبی داشتند. از همان موقع، دنیای مجازی را هم دوست داشتم و از آنجاییکه در دوران کرونا تقریبا همه فعالیتهای حضوری قطع شد به صورت آنلاین هم کار میکردم. خاطره بدی از آن زمان ندارم. اینستاگرام برایم جذابتر شده بود و حتی در نور کم از خودم عکس و فیلم میگرفتم و در صفحه منتشر میکردم؛ مشتری هم خیلی استقبال میکرد. در قزوین تنها زنی بودم که وارد این کار شده بودم. اکثر کسانی که به نمایندگی میآمدند دکتر، مهندس بودند و ماشینهایشان خوب بود. نخستینبار که آنجا کار دست گرفتم، پزشکی راوفور مشکیاش را برای صفرشویی آورده بود. وقتی آمده بود ماشین را تحویل بگیرد، در پایان داشتم لاستیکهای ماشین را واکس میزدم، وقتی این صحنه را دید از من خواهش کرد این کار را انجام ندهم. گفتم این کار من است و این کار را دوست دارم. شما فکر میکنید کار ماشین شما را چه کسی انجام داده است؟ همه آن را من انجام دادهام. مشتریها در این شرایط وقتی من را میدیدند انعام خوبی میدادند مثلا در سال 98 حدود 500 تا یک تومن انعام داده میشد.
نخستین ماشینی هم که در نمایشگاه مشغول کار روی آن شدم، اسپورتیج نیو فیس بود که آخرین ورژنی که از آن در ایران وجود دارد 2018 است. صاحب این ماشین که جواهرفروشی هم داشت، وقتی من را در حال سرامیک کردن ماشینش دید، گفت: این خانم کار را انجام میدهد؟ گفتند: بله. گفت: بلد است؟ میتواند؟ گفتند: میبینید که در حال انجام کار است. در نهایت، کار زیر ذرهبین این آقا رفت و البته به قدری مورد پسند بود که چند تن از دوستانش را هم معرفی کرد. بهطور کلی الان برخوردها خیلی بهتر شده است. من در آنجا فقط تجربه کسب کردم و کار یاد گرفتم. قشر در ارتباط با این کار، قشر مرفهی بودند و پول خوبی هم بابت آن پرداخت میکردند و حتی وقتی من را از نزدیک میدیدند، پول بیشتری پرداخت میکردند ولی به خودم نمیرسید؛
و چه شد که تصمیم گرفتید کسب و کار خود را در این زمینه راه بیندازید؟
در نمایندگی حدود 5 تا 6 ماه کار کردم تا دستم راه افتاد و تجربه کسب کردم. در آنجا حقوق خوبی دریافت نمیکردم، بیشتر برای تجربه کاری رفته بودم و فقط پول بنزینم از آن طریق تامین میشد. بعد دیدم میتوانم از عهده کار بر بیایم، تصمیم گرفتم کار خودم را شروع کنم اگر چه با کش و قوسهای زیادی روبرو شدم، اما کار کردن به آن صورت دیگر به صرف من نبود، چون زمان طولانی سر کار بودم و دستمزد بسیار پایینی داشتم. پیش از سال 1400 نخستین مغازه شراکتی خود را به راه انداختم؛ سه ماه اول خیلی سخت گذشت و حتی ماه سوم اجاره مغازه را قرض گرفتیم. مخارج مغازه خیلی بالا بود و هر چه سرمایه داشتیم را گذاشته بودیم برای خرید، اما از ماه سوم به بعد، رشد طور دیگری اتفاق افتاد و آن قدم توفانی برداشته شد. نیروهای کار ما زیاد شد و آیتمهای دیگری را هم اضافه کردیم و یکسال بعد هم توانستیم مغازه را بزرگتر کنیم. از حدود یکسال و نیم پیش هم با مجوز رسمی کار میکنم.
حتما کار به این راحتی نبوده و مشکلاتی هم داشتید.
وقتی نخستین مغازه را گرفتیم برای مجوز رسمی اقدام کردم ولی خیلی من را اذیت کردند. در اتحادیه میگفتند، خانم هستی و از عهده این کار بر نمیآیی. هنوز در قزوین شغل من در اتحادیه صافکار و نقاشها به عنوان شغل تعریف نمیشود و من برای دریافت مجوز باید از طریق اتحادیه مکانیکها اقدام میکردم. آنها جواز قطعهشویی و موتورشویی به من دادند در صورتیکه باید در اتحادیه صافکار نقاشها به عنوان دیتیلینگ به من مجوز داده میشد. این شغل اصلا ربطی به کار فنی ماشین ندارد ولی به هر حال وقتی در اتحادیه مکانیکها مراجعه کردم پس از 7 تا 8 ماه رفت و آمد و التماس و درخواست برای اعزام کارشناس به محل کارم برای اثبات اینکه در حال کار هستم، گفتند برای کارشناس پول واریز کن. سرانجام کارشناس آمد ولی 8 ماه زمان برد تا جواز را دریافت کنم.
معمولا این پروسه برای آقایان چقدر زمان میبرد؟
حدود یک تا دو ماه.
در مخالفت با کار شما دقیقا چه میگفتند؟
عین جملهشان این بود: این شغل مردانه است و چرا داخل این شغل آمدهای؟ تو را چه به شغل مردانه. یکی از آقایان هم گفت؛ اصلا از پس این کار برمیآیی؟ مخصوصا اینکه من همیشه لباس هایم خیلی تمیز بود وقتی وارد کار میشدم با لباس کار نبودم. به من میگفتند: هیچ حمایتی از تو نمیکنیم. باید مغازهات را جمع کنی و اگر جمع نکنی خودمان آن را پلمب میکنیم، چون بدون جواز کار میکنی. بهار امسال بعد از دریافت مجوز به اتحادیه رفتم و آنجا متوجه شدم که برای کار پولیش و احیای رنگ، کارشناس میخواهد. خانمی از کارمندهای اداری، آنجا بود. به او گفتم، میتوانم کاندیدا شوم. گفت چرا که نه، ولی پیگیر شدم و دیدم اینها خانم قبول نمیکنند. وقتی به رییس اتحادیه گفتم خندید. گفتم چرا میخندید؟ من اولین خانمی هستم که در استان وارد این کار شدم و به جرات میگویم کارم از خیلی از آقایان در این کار، بینقصتر است. گفت: حالا ببینیم چه میشود، اطلاع میدهیم ولی اطلاع هم ندادند. به هر حال میدانند اگر یک خانم که دقت زیادی هم دارد، وارد این کار شود حتما میخواهد به آنها بگوید این کار را بکن یا این کار را نکن و آقایان هم از اینکه بخواهند از خانمی دستور بگیرند، فراری هستند.
تمرکزم را گذاشتم روی کار خودم و وارد آموزش شدم و مرحله به مرحله دیتیلینگ را صفر تا صد روی ماشینهایمان اجرا کردم. آموزشها را آپلود کردیم و فروش آغاز شد. خیلیها گفتند داری کار را خراب میکنی، اما چون خودم کار را با فیلم یاد گرفته بودم این نیاز را حس میکردم بنابراین این کار را با تمام نگاههای منفی ادامه دادم. تا به حال حدود 60 تا 70 نفر در دورههای من شرکت کردند و برای دورههای حضوری هم از سراسر ایران حتی از بوشهر هنرجو داشتم. البته بیشتر هنرجویان آقا هستند و حدود 5- 4 نفر خانم به صورت غیر حضوری شرکت کردند.
یک نفر برای شروع این کار به چه میزان سرمایهای نیاز دارد؟
برای شروع حتما نیاز نیست عالی بود باید شروع کنید تا عالی شوید. اگر سرمایه دارید بهترین وسایل را بخرید، اما اگر ندارید فقط شروع کنید؛ حتی با 25 میلیون تومان هم میشود برای شروع وسیله خرید. اگر این را هم ندارید با ده تا 12 تومان دو تا دستگاه بخرید، بعد که مشتری بیعانه میدهد لوازم مصرفی را با آن بخرید. کسی که از صفر کاری را شروع کرده باشد همه اینها را درک میکند. در آمد این کار در بد بینانهترین حالت ممکن 30 میلیون تومان است.
در حال حاضر شما در این زمینه کارفرما هم هستید. برخورد کارکنان مرد نسبت به شما چگونه است؟
بعضی از بچههای خودمان به شوخی میگویند و میخندند. الان هم، چون نیرو گرفتیم، تمرکزم را روی آموزش و آوردن آیتمهای جدید گذاشتم و کار فیزیکی زیادی انجام نمیدهم. در کار من را خانم مهندس صدا میکنند و میگویند شما که زیاد کار نمیکنید ولی از همه ما که بیشتر کار میکنیم، درآمد بیشتری دارید. من هم در برابر حرفهایشان میخندم و میگویم: این دوره را من هم گذراندهام ولی خوب است که فکر کنید در این مسیر نمانید. متاسفانه در 90 درصد رشتههای شغلی همین است که وقتی افراد وارد مسیر میشوند، به همان درآمد ماهانه قانع هستند ولی خیلی کم پیش میآید که طرف بگوید: در این مسیر که وارد شدم، الان باید کجا بروم و مسیر بعدی من چیست؟ این باعث میشود که در کار فرد، تغییر ایجاد شود و درآمد او بیشتر شود در حالی که کار فیزیکی او کمتر است.
برگردیم به کودکی شما. مدرسه و دبیرستان چگونه گذشت؟
من فنی حرفهای درس خواندم و مستقیم وارد معماری شدم. همیشه در قسمت ماکتسازی بینقص بودم و در مسابقه ماکتسازی رتبه دوم استانی را آوردم. بعد هم که وارد دانشگاه شدم همه ماکتهای درسی را خودم میساختم. این را از این جهت میگویم، چون اغلب بچهها این کار را خودشان انجام نمیدادند ولی من، چون به کار هنری علاقه داشتم در دوران دانشگاه و حتی دو سال بعد از آن حتی پروژههای دانشجویی انجام میدادم. سال 88 وارد دانشگاه شدم و 92 هم درسم تمام شد.
بیشتر میخواهم بدانم مصمم بودن و اینکه به هر حال با سختیها کنار آمدید و کاری را شروع کردید که دیگران شما را از آن نهی میکردند، از کجا به وجود آمد؟
مخصوصا وقتی یک آقا به من بگوید که نمیتوانی این کار را انجام دهی برای انجام آن مصمم میشوم و آن کار را انجام میدهم. همان زمانی که وارد دانشگاه و رشته معماری شدم، بچههای فامیل میگفتند: هیچی نمیشوی. در فامیل اولین زنی بودم که وارد دانشگاه شدم. معماری هم خرج بالایی دارد بنابراین به خانوادهام میگفتند: الکی برای او هزینه میکنید. آخر باید شوهر کند و بچهداری کند. در جوابشان هیچچیزی نمیگفتم. خودخوری میکردم، نگاه میکردم و به خودم قول دادم، یک روزی همه از من بگویند و آن روز رسید. همین چند هفته پیش یکی از بچههای فامیل گفت: تو باعث افتخار فامیل هستی. فکر کنید، کسی که در جمع فامیل میگفت تو هیچی نمیشوی و آخرش میخواهی بچه را عوض کنی چنین جملهای گفت. این اولین جملهای بود که بعد از سالها در فامیل شنیدم و چشمانم برق زد. یکی از همکاران که همسایهاش بود به او گفته خانمی در اینجا وارد شغل ما شده است که دارد همه را رنده میکند. فامیل ما هم در جواب گفته بود؛ اگر در قزوین است و خانم است حتما از اقوام ما است. من وقتی این کار را شروع کردم و اینستاگرامم را راه انداختم کل فامیل را بلاک کردم، اما آن شب رسیدم خانه و همه را آنبلاک کردم. مادرم هم مخالف ورود من به این کار بود و میگفت: این همه هزینه کردیم و تو وقت گذاشتی و مهندسی خواندی ولی دست آخر میخواهی «ماشینشور شوی.» نمیگذاشتم واکنشهای منفی دیگران در روحیهام اثر بگذارد.
با سختی زیادی به نمایندگی میرفتم و روزی نبود که از سر کار به خانه بیایم و دعوا نداشته باشیم. هر روز در خانهمان بحث بود و امکان نداشت روزی، بحثی سر موضوع کاری و این انتخاب من نباشد، چون آن زمان پول خوبی هم دریافت نمیکردم بنابراین مخالفتها بیشتر بود. وقتی صفحهام در اینستاگرام رشد کرد، میخواستم فشار روحیام بیشتر نشود و تمرکزم را از دست ندهم و به همین دلیل حدود 300 تا 400 نفر از فامیل را بلاک کردم. خانه ما که میآمدند همه حرفشان این بود او که معماری خوانده است چرا یک دفعه وارد این شغل شد؟ حدود یکسال، هر کسی به خانه ما میآمد از اتاق بیرون نمیآمدم و میگفتم بگویید: خانه نیستم، چون از حرفهایشان خوشم نمیآمد و خیلی انرژی منفی بودند. زمانی که پستهای من به اکسپلور رفت فامیل، ویدیوهایم را دیده بودند.
الان چه فکری برای آینده دارید؟
فقط هدفگذاری میکنم و مسیر برایم مهیا شده است و چالشهایم دیگر، چالشهای پیش پا افتاده نیست. همیشه به نیروهایم میگویم ما با جان مردم سر و کار داریم. آن موقع هم که در کار ساختمان بودم، میگفتم ما وارد کاری شدیم که نه فقط با سرمایه آدمها که با جان آدمها کار داریم پس باید جایی را بسازیم که کار آن از نظر زیبایی و استقامت درست باشد.
وارد کار ماشین هم که شدم هنوز همان دیدگاه را دارم. ماشین را باید جوری به مشتری تحویل بدهیم که مشکلش حل شده باشد، چون جان او دست ماست. اگر دکتر با جان فرد کار دارد ما هم با وسیلهای کار میکنیم که جسم آن فرد، در آن است و ممکن است به خطر بیفتد و بعد بخواهد زیر دست پزشک برود و همیشه دیدگاهم همین بوده است و به خیلیها هم این را میگویم. من در کودکی و نوجوانی ماشینهای مختلف را بیشتر در عکسها یا در فیلمها میدیدم ولی وقتی وارد این کار شدم، دیدگاهم متفاوت شد.
دوست دارم در آینده وارد کشور دیگری شوم، در آنجا بتوانم سرمایهگذاری کنم و ماشینهای بهتری داشته باشم و شغلم را ارتقا دهم ولی الان ماشینی که در ایران میتوانم سوار آن شوم ماشین ژاپنی است که آخرین مدلهایش 2017 و 2018 است مثلا لکسوس تیتانیوم رنگ یا پورشه ماکان که آنها را خیلی دوست دارم؛ و پدر و مادر چه میگویند؟
الان دیگر با من کاری ندارند و حتی مادرم اینستاگرامم را به دیگران میدهد. من هم فقط میخواهم هدفهایم را در فکرم تیک بزنم.
در این مسیر شکستی هم داشتید؟
شکست جزیی از مسیر است و اگر بگویم نداشتم اشتباه است ولی به آن فکر نکردم و اگر برایم مشکلی پیش بیاید باید آن را حل کنم.
مثلا ورود به فضای مجازی همیشه همراه با ریسک است چرا که انسان هویت و چهره خود را در آنجا به نمایش میگذارد و شاید یک اشتباه، هویت آدم را با خدشه مواجه کند آیا هیچوقت از این ماجرا نترسیدید؟
پیش از اینکه بهطور جدی وارد فضای مجازی شوم، متوجه شدم کسانی که آنجا فعالیت دارند درآمدشان بیشتر است. به هر حال مسائل منفی، در همه زمینههای کاری وجود دارد و نباید به آن اهمیت بدهید. یک درخت و نهال را که میکارید هزاران علف هرز کنار آن میروید ولی آیا آن بوته، گوجه نمیدهد؟ آیا آن نهال رشد نمیکند؟ منفیها هست ولی نباید به آن توجه کرد و باید آن را هرس کرد؛ و این نوع نگاه و ریشهدار بودن آن در شما، احتمالا به شغل پدر و آن مشاهدات کودکی هم ارتباط دارد.
بارها این صحنه را از نزدیک دیدم. ما گاهی در وجین زدن و برداشت محصول به پدر کمک میکردیم. پدرم باغ پسته و بادام دارد و پیشتر صیفیجات؛ چه بادمجان و چه گوجه داشته است بنابراین در زمان کشت و همه این پروسهها بودم و آن را با تمام وجود لمس و درک کردم. اینکه پدرم در کار کشاورزی بود و این روند را از نزدیک میدیدم باعث موفقیتم در کار خودم و نقطه عطف من شد. میدیدم بابا بذری را میکارد یا با هم بذر بادمجان و خیار میکاریم، اول زمین را شخم میزند و دانه زیر خاک گذاشته میشود ولی دانه همان لحظه، تبدیل به گوجه یا خیار نمیشد. ماهها برای آن زحمت میکشید و بعد از سه ماه تازه میدیدید که تبدیل به نشا شده است و بعد از آن به بار مینشست ضمن اینکه در پروسه به بار نشستن و تبدیل بذر به نشا باید به آن کود بدهید و هفتهای یک یا دو بار مرتبا آن را آبیاری و وجین کنید. بنابراین وقتی وارد کار شدم آن بذر همیشه در ذهنم بود، آن را کاشتم که از آن مراقبت کنم و محصول آن را برداشت کنم.
در این شغل آسیبهای فیزیکی یا روحی هم داشتید؟
از نظر فیزیکی آدم خیلی خسته میشود، چون ما یکسره ابزار به دست میگیریم، کتف و کمر دچار درد و آسیب میشود و این کار پا را هم درگیر میکند. درآمد آن زیاد است ولی زحمت زیادی هم دارد ضمن اینکه اگر کسی دنبال ارتقای کار باشد خود را درگیر کار فیزیکی نمیکند. مثلا من میتوانستم بگویم، پرسنل استخدام نمیکنم و همه این کارها را خودم انجام میدهم و درآمد آن هم کاملا عاید خودم میشود، اما درآمدم از طریق اینستاگرام خیلی بیشتر است. آسیبهای روحی هم همان منفیهایی بود که از طرف نزدیکان میشنیدم و میدیدم. اوایل کار، بعضی مشتریها ماشین را تحویل میگرفتند، اما پرداخت آن خیلی دیر انجام میشد یا اصلا پرداخت نمیشد و این مشکل را با تعیین قرارداد حل کردیم. کسی هم که بخواهد آسیبهای فیزیکی کار را کمتر کند باید بین کار و هر یک ربع یک بار به خود استراحت دهد و اگر ورزش کند حتما تاب و تحمل او بالا میرود و عضلههایش قویتر میشود.
از میان اخبار