دخلهای خالی پشت ویترینهای روشن
ساعت 19؛ مقصد لالهزار. روی پلههای خروجی مترو سعدی، سوز سرمای این زمستان خشک از وسط پلهها احساس میشود. با رسیدن به پلههای اخر تاریکی هوا نمایان میشود و ناگهان از سکوت پلهها به همهمه خیابان میرسم. صدای عبور موتورها از خیابان سنگفرش شده من را از فکر بیرون میآورد، منتظر قرمز شدن چراغ راهنمایی میمانم تا به سمت سعدی جنوبی بروم.
ساعت 19؛ مقصد لالهزار. روی پلههای خروجی مترو سعدی، سوز سرمای این زمستان خشک از وسط پلهها احساس میشود. با رسیدن به پلههای اخر تاریکی هوا نمایان میشود و ناگهان از سکوت پلهها به همهمه خیابان میرسم. صدای عبور موتورها از خیابان سنگفرش شده من را از فکر بیرون میآورد، منتظر قرمز شدن چراغ راهنمایی میمانم تا به سمت سعدی جنوبی بروم. با کمی فاصله از خیابان جمهوری با خیابانی تاریک روبهرو شدم که بیشتر مغازههای آن کرکرههای خود را بسته بودند. بیشتر مغازههای این خیابان دستگاههایی مثل پمپ آب، پمپ هوا و... میفروختند اما ظاهرا دیگر بازار شب برای آنها سودی ندارد که کرکره مغازه را پایین کشیدند. در ادامه مسیر سراغ تلفن همراهم رفتم تا مسیر را راحتتر پیدا کنم، پسری جوان از کنارم رد شد و به تندی گفت «آبجی به پا گوشیتو» در واکنش به حرف پسر جوان به سرعت تلفن همراهم را در جیبم گذاشتم و به خلوتی و تاریکی خیابان خیره شدم که مهر محکمی بر صحبتش بود. بعد از پیادهروی طولانی حس کردم آدرس را گمکردم که نگاهم به دو جوان افتاد که کنار موتور سیکلت خود سیگار میکشیدند، آدرس را از آنها جویا شدم؛ «لالهزار». یکی از آنها جلو آمد «خانم خیلی اومدی پایین، همین خیابون رو صاف بری میرسی به لالهزار». تا خواستم تلفن همراهم را دست بگیرم با لحنی نگران گفت «خانم خیلی مراقب گوشیت باش، اینجا یه لحظه حواست نباشه زدن گوشیتو» باز هم همان واکنش قبلی را نشان دادم و به سمت خیابان لالهزار راهی شدم.
از شانزهلیزه دیروز تا لالهزار امروز
خیابان لالهزار تاریخی طولانی و شنیدنی دارد. خیابانی که روزگاری به «شانزهلیزه» تهران شهرت داشت و امروزه به عنوان یکی از اوراق شناسنامه تهران به این شهر بزرگ هویت بخشیده است. از سینماها و کافهها و مراکز فرهنگی دیگر گرفته تا روزگار کنونی که بورس لوستر فروشی و لوازم برقی است. لالهزار واقع در منطقه 12، خیابانی است جنوبیشمالی که از میدان توپخانه آغاز و به خیابان انقلاب ختم میشود. خیابان جمهوری لاله زار را به دو بخش لاله زار و لاله زار نو تقسیم کرده است. به علت باریکی خیابان لاله زار و متراکم بودن پاساژها و فروشگاههای لوازم برقی، حتی توقف کوتاه با ماشین شخصی در این خیابان دشوار است. حدود نیم قرن پیش، خیابان شمالیجنوبی لاله زار به عنوان قطب فرهنگی پایتخت شناخته میشد. تمام کافههای معروف، سالنهای تئاتر و سینماهای پایتخت در این خیابان قرار داشتند که هویت فرهنگی پایتخت را از دیرباز شکل میدادند. لاله زار در دوران اوج خود، بیش از 18 سینما و شش سالن تئاتر داشت. برخی از مشهورترین هنرمندان ایرانی در عرصه سینما، تئاتر و موسیقی با اجرای برنامههای متعددی در سالنهای لاله زار به شهرت رسیدند. لالهزار خیابانی تاریخی است که بخش مهمی از هویت تاریخی تهران را شکل میدهد و بورس فروش لوستر و لوازم برقی است.
ورود به راسته نورانی لالهزار
از دور برق ویترین مغازه ها چشمم را زد، قبل از رسیدن به خیابان لالهزار به خیابانی رسیدم که سراسر آن از مغازههایی پر شده بود که به فروش تلفنهای ثابت مشغول بودند، از تلفنهای رنگی قدیمی که شمارهگیری با آنها بسیار زمانبر بود تا تلفنهای بیسیم که کار را راحتتر کردند. البته برخی مغازهها تعداد کمی تلفن همراه دسته دوم نیز برای فروش داشتند. با عبور از این خیابان وارد لالهزار شدم. خیابانی باریک که بیشک شما را از ماشین آوردن به این راسته پشیمان خواهد کرد و دو طرف آن پر شده از لوسترفروشیها و چند پاساژ جدید ساخت. ابتدای خیابان بیشتر مربوط به مغازههایی است که لوازم برقی میفروشند؛ از کلید و پریز گرفته تا سهراهیهای برق. پیادهرو بسیار باریک است و برخی کارتنهایی از لامپهای هالوژنی تا برخی رابطها... مقابل درب مغازه گذاشتند و اینگونه برخی اجناس خود را حراج میکنند. با تاریک شدن هوا و روشنشدن اجناس داخل مغازه تازه جلوه واقعی لوسترها نمایان میشود. اگر قصد خرید لوستر دارید بهترین زمان خرید پس از تاریک شدن هوا است. البته در همین زمان مناسب برای خرید نیز مشتری خاصی در راسته لالهزار به چشم نمیآید.
ساختوساز نیست، بازار بیرونق است
نخستین مغازهای که بعد از فروشندههای لوازم برقی، توجهم را به خودش جلب کرد انواع چراغ پارکی، حیاطی و باغی میفروخت. بعد از ورود به مغازه و سلام کردن من، سر از گوشیهای خود بلند کردند. در ابتدا توضیحاتی دادم که خبرنگار هستم و هدف ما سر زدن به راستههای مختلف تهران است تا وضعیت بازار در سالی که رو به پایان است را بررسی کنیم. سه نفری که در مغازه فعالیت داشتند به یکدیگر تعارف میزدند که چه کسی با من صحبت کند که در نهایت قرعه به نام فردی افتاد که به نظر میرسید از 2 نفر دیگر سن بیشتری داشت. آقایی که بیش از 15 سال در این صنف فعالیت داشت اما اکنون به خاطر وضعیت بد بازار مغازه خود را فروخته بود و در راسته اصلی لالهزار با فردی مغازه فعلی را شریک شده بود. همان طور که فاکتور در دستش بود عینکش را از روی چشم برداشت و شروع به صحبت کرد: «خب خانم شما چی رو میخوای بدونی که الان مشخص نیست؟ وضعیت فروش کاملا مشخصه و بازار سوت و کوره...»
- کارهای شما وارداتی هستند؟
- نه. تا چند سال پیش اره اما الان همش داخلیه.
- درحالحاضر با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال هستیم، وضعیت نسبت به سالهای گذشته چطور است؟
- خراب! شاید هر چند روز یه بار یه فاکتور بزنیم. هر چند که تک فروشی داریم اما خب بیشتر وقتا فاکتورامون ماله چند تا کار.
- به نظرتون چرا وضعیت بازار این طور شد؟
- ببین خانم هر چقدر وضعیت ساختوساز بهتر باشه کار ما هم بهتر اما الان مدتیه ساختوسازم تو رکود.
- نسبت به سال 1401 چقدر افزایش نرخ داشتید؟
- بالای 50 درصد. ببین اصلا خیلی وضعیت فرق کرده اصلا نمیدونی جنسی که انقدر گرون میخری چند بفروشی که رو دستت نمونه.
- از شیوه مالیاتستانی راضی هستید؟
- ما یه مبلغی همینجوری میگیم اونا هم یه مبلغی همینجوری میگن. تهش مجبوریم پول بدیم دیگه راه دیگهای نیست، حالا با چی و چجوری حساب میکنن، نمیدونیم.
- به نظرتون چه سالی در طی سالهای فعالیتتون بازار روند خوبی داشته است؟
- دهه 70، بهترین بازار ماله دهه 70 به خصوص سال 75 به بعد.
- وضعیت اجاره مغازهها چطور است؟
- برای اجاره یه مغازه 50 متری باید 3 میلیارد حدودا پیش بدی، ماهی 300 میلیون اجاره، به نظر خودت با این وضع فروش میتونیم اوضاع خوبی داشته باشیم؟
- به خاطر جلوه بیشتر کارها مجبور به مصرف برق زیادی هستید، اتحادیه امتیازی برای شما از اداره برق گرفته است؟
- کدوم اتحادیه؟ اصلا اتحادیه ندیدیم ما! ماهی 3 میلیون پول برق پرداخت میکنیم.
فروشنده حسابی نسبت به وضعیت بازار کلافه بود و هر بار با حالتی تاسفبار اظهار میکرد که دیگر چارهای جز بسوزی و بسازی با بازار نماده است.
اوضاع بد نیست
وارد مغازه دیگری شدم که پخش محافظ برق و انواع سه راهی برق بود. آقایی حدودا 30 ساله پشت میز ایستاده بود. وقتی اوضاع کار و کاسبی را از او جویا شدم یا لحن آرامی شروع به صحبت کرد: «الهی شکر، خدا روزی رسونه اوضامون بد نیست»
- نسبت به سال 1401 چقدر افزایش نرخ داشتید؟
- والا ما چون خودمون پخش هستیم و عمده میخریم خیلی قیمتا فرقی نداشته شاید در حد 5 هزار تومن اینا.
- درحالحاضر با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال هستیم، وضعیت نسبت به سالهای گذشته چطور است؟
- بازار بد نیست، گفتم که شکر خدا وضمون بد نیستش. حداقل ما که راضیایم.
فروشنده نسبت به فروش خود رضایت داشت و اجناس آن نسبت به سال گذشته تغییر نرخ عجیبی نداشتند.
دخلوخرج به هم نمیخورد
سری به مغازه دیگری از خیابان لالهزار زدم که بیشتر به فروش انواع لامپها و لوازم برقی میپرداخت. همان طور که یکی از کارگران مغازه مشغول چیدن وسایل کف مغازه در کمد بود، وارد شدم. یکی از افراد حاضر در مغازه من را به سمت مردی جوان که حدودا 30 ساله به نظر میرسید، هدایت کرد. چندسالی از شروع فعالیتش در لالهزار میگذشت.
- درحالحاضر با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال هستیم، وضعیت نسبت به سالهای گذشته چطور است؟
- اوضاع خرابه خانم. اصلا نمیشه رو هیچی حساب کرد. حالا مثلا از وضعیت بازار به شما بگیم چی عوض میشه؟
- اوضاع اجارهها چطوره؟
- همین مغازه کوچیکی که الان توش وایسادی، ماهی 380 میلیون اجارشه و هیچ وقت با وضعیت این بازار نمیشه دخل و خرجش با هم جور در بیاد.
- نسبت به سال 1401 چقدر افزایش نرخ داشتید؟
- خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنی، بازار کلا رکود و هر روز یه جنسی گرون میشه تا بازار از این رکود خارج نشه هیچی حل نمیشه.
- به خاطر جلوه بیشتر کارها مجبور به مصرف برق زیادی هستید، اتحادیه امتیازی برای شما از اداره برق گرفته است؟
- ماهی یک میلیون و 500 هزار تومان حدودا هزینه برق میاد که توی هزار تا هزینه دیگه هیچی نیست. ول کن خانم هر چی بگیم هیچی عوض نمیشه، حرف زدن من و شما هیچی رو حل نمیکنه.
مرد جوان حسابی به آینده بازار ناامید بود و از نظر او حتی حرف زدن در رابطه با موضوعی که هیچ نقشی در آن نداریم به غیر از وقت تلف کردن چیزی نداشت.
مغازههای سطح شهر، مستقیم از شرکتها خرید میکنند
کمی جلوتر مغازه بزرگی بود که حدود 5 نفر در آن نشسته بودند، البته خبری از مشتری نبود و گشت وگذار در فضای مجازی را به چشمانتظاری و خیره شدن به درب مغازه ترجیح میدادند. پس از توضیحات لازم شروع به صحبت کردیم و همینطور که پسر جوان پاهایش را روی هم انداخته بود و دسته به سینه به من خیره شده بود شروع به صحبت کرد.
- درحالحاضر با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال هستیم، وضعیت نسبت به سالهای گذشته چطور است؟
- وضعیت اصلا خوب نیست حتی داریم زیر نرخ خرید میفروشیم که فقط چکمون دست بقیه نمونه.
- چقدر مغازههای سطح شهر برای خرید به شما مراجعه میکنند؟
- خانم گذشت اون زمانی که ما توزیع میکردیم تو شهر، الان همه خودشون به شرکتا وصل شدن.
- اینجا بیشتر مستاجر هستند یا صاحب مغازه؟
- خانم تو این اوضاع خراب کی میاد ریسک کنه سرمایشو بخوابونه اینجا، همه اینجا مستاجرن چون اصلا صرف نداره صاحب مغازه باشی.
- چه تعداد کارگر دارید؟ حقوق افراد وزارت کاری است؟
-3 کارگر داریم که حدود 6 تومن حقوق میگیرن احتمالا اونور سال فقط یکیشونو میتونیم نگه داریم.
فروشنده به حدی از بازار ناامید بود که حتی نمیخواست در رابطه با بازار شب عید پیشبینی نیز داشته باشد.
مدل کاسبی تغییر کرده است
مغازه کوچک دیگری را انتخاب کردم و وارد شدم، در کنار انواع روشنایی تعدادی آیفون نیز در مغازه برای فروش گذاشته شده است. پسری جوان با موهایی روشن و تیپ اسپرت، عقب مغازه که از بقیه فضا تاریکتر است نشسته و مشغول گشتوگذار در تلفن همراه خود است.
وقتی وضعیت بازار را از او جویا میشوم دستی به ریش خود میکشد و با لحنی از سر غرور شروع به صحبت میکند «ما با دولت کار میکنیم و وضعیت کارمون خوبه، سازمانهای دولتی رو تجهیز میکنیم»
- نسبت به سال 1401 چقدر افزایش نرخ داشتید؟
- افزایش نرخ داشتیم اما بازارمون خوب بوده. البته نباید این رو راجب کل سال گفت چون ما تو یه مقطعی هم کاهش نرخ داشتیم. ما در کل کارمون رو با 10 تا 15 درصد سود حساب میکنیم.
- خیلی از کسبه این راستا معتقدند که بازار خوبی ندارند، چرا در همین راسته وضعیت فروش شما متفاوت است؟
- اینجا بیشتر مستاجر هستند یا صاحب مغازه؟ وضعیت اجارهها چطور است؟
- ما اجاره نیستیم، نمیدونم. شاید اونایی که اجاره باشه مغازشون براشون نصرفه.
- از شیوه مالیاتستانی راضی هستید؟
- والا ما مشاور مالیاتی داریمو همه کارها رو اون دقیق انجام میده و اعتراضی نسبت بهش نداریم. ببین خانم هر کاری کنی باید مالیات رو بدی، وقتی شفاف باشی مشکلی نداری.
- پس از نظر شما بازار آنطور هم که ادعا میشود، رکود نیست؟
- ببین خانم مدل کاسبی تغییر کرده، دیگه باید با فروش آنلاین بری جلو. ما توی خیلی از سایتا هم تبلیغات داریم. وقتی بازار خرابه باید راههای مختلفی رو برای فروش بیشتر امتحان کنی.
فروشنده از اوضاع بازار راضی است و معتقد است حال که روند فروش تغییر کرده، باید حتما فروش آنلاین را در کنار فروش حضوری داشت.
همه چیز به فرهنگ آدمها بر میگردد
سری به یکی از لوسترفروشیهای بزرگ لالهزار زدم، پسری خوشرو و حدود 20 ساله در مغازه نشسته بود. زود سر صحبت را باز میکند «والا گرون آنچنان نشده اما بازار خب مشتری نداره دیگه»
- درحالحاضر با توجه به اینکه در ماههای پایانی سال هستیم، وضعیت نسبت به سالهای گذشته چطور است؟
- یکم زود که بگیم مردم الان برای عید بیان خرید، اما بازار خوب نیست در کل.
- چقدر عروس و دامادها میان برای خرید؟
- خیلی زیاد. بیشترین خریدمون ماله همیناس، اما ببین خانم همه چی به فرهنگ. مثلا تو بالاشهر طرف باید سالی یبار دکور خونش رو عوض کنه و لوسترش رو هم تغییر میده اما مناطق دیگه نه میبینی طرف 10 ساله یه لوستر داره اصلا براشم مهم نیست دکور خونش عوض شده. ببین همه چی به منطقه زندگی بستگی داره. خیلی از افراد منتظرن ببینن فلان بلاگر چه برندی رو تبلیغ کرده که ایناهم برن بخرن.
- کارها رو همون لحظه فروش تحویل میدهید؟
- نه، ممکن طرف یه رنگ دیگه بخواد، یه مدل دیگه بخواد. سفرش میده و تا 20 روز بعد بهش تحویل میدیم نهایتش. اما خب دم عید میان خرید توقعم دارن کار و یه هفتهای تحویل بگیرن.
- قیمت لوسترها چقدر؟
- لوستر بسته به جنس و کیفیت از یک میلیون تومان شروع میشه و سقف نداره و گاهی به 40میلیون هم میرسه اما این فاکتورهای سنگین هر 6 ماه یه بار. اما خب لوستر یه چیزیه که طرف از دور میبینه فک میکنه خیلی گرونه اما اینجوری نیست.
- نسبت به سال 1401 چقدر افزایش نرخ داشتید؟
- پارسال با اینکه گرونتر بود اما بازار بهتر بود. اینم باز برمیگرده به فرهنگ هر چی که گرون شه میریزن تو بازار که بخرن.
- بهترین زمان خرید لوستر چه زمانی است؟
- برعکس اینکه میان شب عید خرید، بهترین زمان برای خرید برج 9 یا 10 سال است.
هر چند که پسر جوان در طول گپوگفت ما بارها تاکید کرد که اهل تخفیف دادن نیست اما بر اساس روی خوشی که در طول مصاحبه داشت فکر میکنم اهل تخفیف هم باشد.
سخن پایانی
در طول مدتی که در میان مغازههای مختلف راسته لالهزار قدم میزدم و با برخی از فروشندههای آنها وارد گپ وگفت میشدم خریدار که هیچ حتی مشتری نیز ندیدم. در کل حال مغازهداران راسته لالهزار نیز خوب نیست و بازار چنگی به دل نمیزند. این در حالی است که با توجه به اجازه مغازههای سنگین این منطقه و معروف بودن آن برای خرید لوستر توقع دیگری از آن داشتیم.