درباره پاسخهای سست زیباکلام به یک بازیگر در مورد امنیت ملی / واشقانی، زیباکلام را ناوکاوت کرد

در عوض اما، واشقانی در حصار ناآشنایی برای سوژه مصاحبه خود، فهم واقعگرایانهای نسبت به اتفاقات در حال وقوع داشت و توانست حسابی با طرح سؤالات چالشبرانگیز زیباکلام را در گوشه رینگ گیر بیندازد.
به گزارش مشرق، برنامههای گفتوگومحور یا بهاصطلاحی که در فرنگ رایج است: «تاکشو» با چه هدفی برای مخاطب تولید میشوند؟
هدف اصلی و اساسی این برنامهها دامن زدن به حواشی، اظهارنظر در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... است تا به این واسطه بتوانند مخاطب را جذب و سرگرم کنند.
سنت برپایی چنین شوهایی در غرب و بهویژه در ایالات متحده آمریکا از گذشته استمرار داشته و حتی با وجود تغییر نسلها و ذائقهها دوامش را حفظ کرده است، زیرا همچنان برای مردم اهمیت دارد که بدانند سلبریتیها در مورد مسائل مختلف چگونه فکر میکنند. اما در ایران ما چطور؟
ظهور و بروز تاکشوهای ایرانی در داخل - و نه در جامعه ایرانیان آمریکا - بهشکلی که رایج است چندان مرسوم نیست و فقط چندسال از عمر آن در رسانهها میگذرد. این برنامهها در ایدهپردازی، لحن و شیوه اجرا، کُپی تاکشوهای آمریکایی هستند، اما سوای نمونههای انگشتشمار و بهواسطه تفاوتهای فرهنگی و سختگیریهای جریان اصلی رسانه در کشور، آنطور که انتظار میرفته با اقبال عمومی مواجه نشدهاند.
در ادامه به برنامه «رُک» و گفتوگوی مجری آن، «مجید واشقانی» با «صادق زیباکلام» بهعنوان یکی از استثنائات ممکن اشاره خواهم کرد، اما فقدان رابطه حسی میان مخاطبان هدف سرگرمی با تاکشوها را باید در دیرپا نبودن سنت اجرای این برنامهها در ایران و محافظت حداکثری از آنچه «آبرو» ی افراد نامیده میشود خلاصه کرد.
البته فرهنگ روادار شرقی در بازگویی برخی مسائل که به صلاح خود، خانواده و جامعه نیست این اجازه را به خود میدهد که ساخت چنین سوژههایی را لااقل در رسانه ملی به تعویق بیندازد و در موارد معدود نظیر «شب خوش» با اجرای «مهران غفوریان» محتوای مورد پذیرش خود را به ساختار تاکشو تحمیل کند.
در این شرایط برنامه به کاری علیالسویه بدل میشود که بود و نبود آن فرقی بهحال بینندگان تلویزیونی ندارد! به بیان دیگر، موفقیت برنامههای گفتوگومحور در گرو فهم جدید از ساختارهای نو و رها شدن از محدودیتهای محتوایی است که با توجه به فراهم نشدن مقدمات این امر در سازمان، باید آدرس تماشای یک تاکشو آبرومند را در فُرمهای جایگزین نظیر پلتفرمها و بسترهای پخش آنلاین مانند یوتیوب و آپارات جستوجو کرد. از همین رو است که تولید و پخش «باضیا»، «اکنون» و «رُک» از دید مخاطبان تیزبین دور نمیماند و آنها را درگیر خود میکند، چون فارغ از نقد ساختاری، این تاکشوها میتوانند در همراهی بیشتر با روح زمانه به بخشی از تمنای جامعه ایرانی برای سرگرم شدن پاسخ دهند و آنها را برای لحظهای هم که شده سر ذوق بیاورند.
مجید واشقانی در جدیدترین قسمت برنامه یوتیوبی رُک به سراغ صادق زیباکلام، بهعنوان یکی از جنجالیترین و رسانهایترین اساتید حوزه علوم سیاسی رفت تا نظرات او در مورد مسائل مختلف از قبیل قدرت موشکی ایران، پرونده هستهای کشور و مواجهه او با امپریالیسم و قدرت تمامیتخواه غرب را به چالش بکشد که با توجه به بازخوردهای موجود در فضای مجازی میتوانیم به موفقیت واشقانی در انجام این امر رأی دهیم. اما چه میشود که مخاطب عادی - و نه افسونشده توسط مدیای غربی - در دوگانه واشقانی - زیباکلام اولی را برمیگزیند و وقع و اهمیتی برای کارشناس حوزه سیاسی داخلی و خارجی قائل نمیشود؟
اشتباه اساسی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتوگو با بازیگر تلویزیون آنجا بود که تلاش کرد برای توجیه نظراتش در زمین واشقانی بازی کند، ولی حریف بیدی نبود که با این بادها لرزه به اندامش بیفتد و صحنه را برای یکهتازی زیباکلام ترک بگوید.
دال مرکزی زیباکلام در گفتوگوهایش با خبرگزاریها، رسانههای چپ، راست، داخلی و خارجی کلیدواژه چیزی جُز «دموکراسی» و بیان طوطیوار آن در همه این سالها نبوده است و اگر بخواهیم پکیج او را در یک کلمه خلاصه کنیم چیزی جُز این واژه بهظاهر زیبا، اما در باطن فریبنده و انتزاعی دستمان را نمیگیرد.
در عوض اما، واشقانی در حصار ناآشنایی برای سوژه مصاحبه خود، فهم واقعگرایانهای نسبت به اتفاقات در حال وقوع داشت و توانست حسابی با طرح سؤالات چالشبرانگیز زیباکلام را در گوشه رینگ گیر بیندازد و واقعیت صحنه نزاع با آمریکا و اسرائیل را برای فهم مخاطبانش دوباره از نو ترسیم کند تا آنها در فضایی متفاوت با بلایی که رسانههای خارجی فارسیزبان بر سر ادراکشان میآورند، میزانسن را همانگونه که هست تماشا کنند، نه آنطور که بیبیسی، اینترنشنال، یورونیوز و... میخواهند.
باری، هم مجید واشقانی و هم صادق زیباکلام هر دو از بازیگران اصلی فرهنگ شهرت به حساب میآیند و کار با ذهنیت مردم را بهخوبی بلدند و با این امر غریبه نیستند، ولی تفاوت مجری - بازیگر برنامه رُک با نویسنده کتاب «غرب چگونه غرب شد؟» آنجاست که واشقانی از قدرت موشکی ایران در جنگ تحمیلی دوازده روزه دفاع میکند و زیباکلام با فهمی کهنه نسبت به مسئله، همان حرفهای قدیمی در باب جامعه باز و دموکراسی را دستمایه بیان نظراتش قرار میدهد!
پُرواضح است که در این صحنهپردازی بیننده طرف کسی که به جوانب و زوایای بحث آشنایی بیشتری دارد را میگیرد و عرصه را برای حضور دیگری در رسانه تنگ میکند.
در اینجا واشقانی با درکی عینی، واقعی و انضمامی برنده نبرد با یک چهره دانشگاهی غربگراست، چون ابتدا حافظه تصویری تماشاگر را احضار میکند و سپس با هر حرف و کلامی به واقعیت نبرد در جنگ دوازده روزه ارجاع میدهد. حرفها و ارجاعات زیباکلام اما با گذشت چهارماه از آن روزها هیچ تفاوتی با محتوای گفتههای او در خلال سخنرانیها و مناظراتش در همه این سالها ندارد و همین هم باعث میشود تا در برابر یک هنرپیشه - که ادعایی هم در باب مسائل علوم انسانی ندارد - حرفی نو برای گفتن نداشته باشد و بیننده هم بهراحتی دستش را بخواند.
رتوریک مجید واشقانی با اتکا به جهان نمایشی در جنگ نرم به کار ما میآید و باقی میکرورسانهها نیز باید همین خط را در نبود فهم درست نسبت به مفهوم جنگ نرم و اهمیت آن با قید فوریت دنبال کنند، اما نباید از یک مسئله اساسی نیز در این میان غافل شد. تکیه بیش از اندازه روی کارکرد نمایشی گفتوگو و همچنین دامن زدن به فرهنگ شهرت ممکن است وقوع امر سیاسی و سیاست در جامعه ایران را به تعویق بیندازد و جنبهای کالایی پیدا کند که با توجه به مصرف حداکثری ایدهها در برنامههای پیشین که با هدف جذب حداکثری مخاطب صورت میگرفت هیچ بعید نیست.
سوای این موارد گفتوگوی مجید واشقانی با زیباکلام نشان میدهد که دست آکادمیسینهای دوستدار غرب تا چه اندازه خالی است و آنها هیچ درک درست و حتی قابل نقدی در مورد ظهور قدرت ایران با توجه به دال مرکزی امنیت ملی ندارند و صرفاً با متلکپرانی میخواهند کارشان را جلو ببرند و ذهن جامعه ایران را اتمیزه کنند.
منبع: روزنامه فرهیختگان

