دوشنبه 11 تیر 1403

دلیل بی تفاوتی اجتماعی ایرانیان در برابر بحران ها

خبرگزاری اکو نیوز مشاهده در مرجع
دلیل بی تفاوتی اجتماعی ایرانیان در برابر بحران ها

به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، احتمالا بارها پیش آمده که فیلم‌هایی از یک تصادف، نزاع، دزدی و زورگیری را ببینیم و بیشتر از ناراحتی برای صحنه دلخراش در فیلم، در حال قضاوت و خشم درمورد عابران و ناظرانی هستیم که در آن صحنه حضور دارند و آنها را بی‌تفاوت‌ترین، بی‌مسوولیت‌ترین و شاید بی‌عاطفه‌ترین افراد بدانیم و البته این قضاوت‌ها در حالی است که خودمان، در خانه، روی کاناپه دراز کشیده‌ایم و در حال استراحت هستیم.

آیا اگر خود ما در یک صحنه ناخوشایند قرار بگیریم، همچون قهرمانان فیلم‌ها به دل حادثه می‌زنیم و همه را نجات می‌دهیم؟ قطعا نه و البته این موضوع هرگز نباید دلیلی برای سرزنش ما و دیگران باشد. از طرفی، اما اگر فردی در یک نزاع خیابانی وارد شود و خودش در آن زدوخورد آسیب ببیند، کسی به او کمک می‌کند؟ یا اگر در یک تصادف اگر یک تماشاگر مداخله کند و مصدوم را بیشتر دچار مشکل کند، آیا او را متهم به دخالت بی‌جا نمی‌کنیم؟

عوامل مختلفی بر بی‌تفاوتی اجتماعی دخیل است

یکی از مسائل اجتماعی که به‌خصوص در سال‌های اخیر، بسیار مورد توجه جامعه‌شناسان و روان‌شناسان قرار گرفته، مبحث بی‌تفاوتی اجتماعی است؛ به معنی دوری و امتناع اجتماع از مشارکت، احساس تعهد نداشتن و بی‌مسوولیتی که در سراسر جهان قابل مشاهده و در حال افزایش است. نکته مهم در بررسی این پدیده، این است که قبل از قضاوت و برچسب زدن بر افراد، ضرورت دارد پیشینه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و البته شخصی افراد مورد بررسی قرار بگیرد تا درک بهتری از واکنش داشتن یا نداشتن آنها در شرایط نامطلوب به دست بیاوریم. در واقع، توقع داشتن از مداخله دیگری در یک شرایط اضطراری، بیشتر از آنکه ترویج همدلی و همراهی باشد، شاید فقط قضاوتی بدون درنظرگرفتن تمامی شرایط جانبی برای آن موقعیت بحرانی و آن فرد حاضر در آن موقعیت باشد.

بی‌تفاوتی اجتماعی و تماشاگر بودن، عوامل متعددی دارد اما قطعا این عوامل در چند دسته‌بندی کلی قرار می‌گیرند. فاطمه‌سادات علمدار، جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه روان‌شناسی اجتماعی درباره این عوامل می‌گوید: «در بسترهای فرهنگی متفاوت، عوامل مختلفی بر این بی‌تفاوتی دخیل هستند. اگر بخواهیم ناظر بر جامعه ایران صحبت کنیم، بر اساس پژوهشی که انجام دادم، در جامعه ایران، سه نگاه یا برداشت از موقعیت بر انتخاب بی‌تفاوتی در برابر وضعیت نامطلوب تاثیرگذار است.

در نگاه اول، بحث تشخیص مطرح می‌شود. ما در مواجهه با یک وضعیت نامطلوب، باید تشخیص بدهیم که آیا مداخله من در این وضعیت به لحاظ اخلاقی و ارزشی صحیح است یا نه؟ یعنی اگر تشخیص بدهیم که آن وضعیت نامطلوب، حق کسی است در آن گرفتار شده، از نظر فرهنگی، ترجیح‌مان این است که در آن وضعیت دخالت نکنیم.

مثلا کودکی را می‌بینیم که رفتار ناخوشایند و دور از ادب نشان داده و مادر آن کودک، در حال تنبیه کردن و کتک زدنش است. ما در اینجا با اینکه وضعیت برای کودک نامطلوب است، اما در تربیت او مداخله نمی‌کنیم، مگر اینکه حد برخورد فیزیکی، خطرناک باشد. در واقع در نگاه اول، مداخله کردن یا نکردن کاملا بستگی به تشخیص‌مان از وضعیت دارد.»

تراز بین هزینه و فایده در مداخله سنجیده می‌شود

هرچند که عموما مداخله در شرایط نامطلوب، مورد تایید است و به مداخله‌گر، گاهی به چشم قهرمان نگاه می‌شود و آنکه مداخله نکرده را شاید ترسو خطاب کنیم اما اگر آن قهرمانی که در بحرانی مداخله کرده، دچار آسیب جدی شود، احتمالا به او خواهیم گفت که ضرورت داشته ابتدا به سلامت و مصلحت خودش بیندیشد. علمدار هم نکته دوم عوامل تاثیرگذار بر بی‌تفاوتی اجتماعی را بحث مصلحت‌سنجی می‌داند و می‌گوید: «فرد با مقایسه هزینه‌هایی که این مداخله به او تحمیل می‌کند در مقایسه با فوایدی که می‌تواند برای فرد گرفتار در شرایط نامطلوب داشته باشد، تصمیم می‌گیرد که بی‌تفاوت باشد یا مداخله کند.

در واقع تراز بین هزینه و فایده در مداخله سنجیده می‌شود. مثلا در خیابان شاهد یک دعوا هستیم. در آن شرایط اینکه دوطرف دعوا غیرمسلح باشند یا اینکه با قمه در حال زدن همدیگر باشند در تصمیم ما برای مداخله اثرگذار است و شاید دچار مصلحت‌اندیشی شویم و تصمیم به مداخله از برآیند این محاسبات گرفته می‌شود.»

به‌گفته علمدار، سومین نکته در بررسی بی‌تفاوتی اجتماعی این است که فرد ناظر احساس اثربخشی می‌کند یا خیر که این نکته بسیار مهم است. او در این مورد توضیح می‌دهد: «اینکه فرد در مقابل یک وضعیت بی‌تفاوت باشد یا نه، بستگی به این دارد که چقدر خودش را موجود اثربخشی می‌داند یا نه و چقدر در بستر فرهنگی اثربخشی جدی گرفته شده و به آن بها داده شده باشد.

اگر فرد احساس درماندگی کند، یعنی بر این باور باشد که هیچ کاری برای بهترکردن وضعیت نامطلوب از او برنمی‌آید و هر نوع مداخله‌ای فقط اوضاع را بدتر می‌کند و تاثیر پایداری ندارد یا فقط هزینه‌های اضافه به آنها تحمیل می‌کند، نسبت به جامعه و وضعیت نامطلوب، بی‌تفاوت می‌شود. این مورد، اشاره‌ای هم به بحث درماندگی آموخته شده در روان‌شناسی دارد که فرد آنقدر تجربیات ناموفق در تلاش‌هایش برای ایجاد تغییر و بهترکردن وضعیت‌های نامطلوب دارد که دیگر باور کرده هیچ کنترلی بر اوضاع بیرونی و آنچه از محیط به او تحمیل می‌شود، ندارد و تسلیم شده است.»

خودشماتتگری در پس جمله «ما بدیم»

شاید این صحبت بارهای شنیده شده باشد که ما پیش از این، مردمانی بودیم که توجه کافی به اطراف‌مان داشتیم و همدلی و همدردی بسیاری در بین ما رواج داشت و امروز، آن را از دست داده و به فردی بی‌تفاوت تبدیل شده‌ایم. این پژوهشگر حوزه روان‌شناسی اجتماعی درباره چنین تحلیل‌هایی از عملکرد افراد در شرایط نامطلوب، می‌گوید: «خیلی با این نگاه موافق نیستم؛ چراکه در پس آن نوعی خودشماتتگری و خودتحقیری دیده می‌شود که عزت‌نفس‌مان را کاهش می‌دهد و به نظر من یکی از موانع اصلی و جدی ما در مسیر بازنگری خود و تلاش برای بهبود وضعیت‌مان همین نگاهی است که می‌گوید: «ما بدیم» و باید بگویم این نوستالژی‌ای که فکر می‌کنیم در گذشته همه چیز خیلی بهتر بوده، بازهم نگاه سوگیرانه‌ای است، چراکه اگر در کتاب‌های قدیمی و سفرنامه‌ها بخوانیم، متوجه می‌شویم که انگار چنین نقدی درمورد تمامی جوامع و همیشه وجود داشته است.

در واقع معضل بی‌تفاوتی، نه مساله اکنونِ ماست و نه مساله اینجا؛ این موضوع یک معضل جهانی است که در فرهنگ‌های مختلف و برحسب ویژگی‌های ساختاری و حاکمیتی، در هر محیطی خصوصیات و اقتضائات خاص خودش را پیدا می‌کند. بنابراین بهتر است راجع به اینکه امروز برای ما ایرانی‌ها چه اتفاقی افتاده که حس می‌کنیم دچار بی‌تفاوتی شده‌ایم صحبت کنیم چون مقایسه با گذشته خیلی تخصصی و متفاوت از این بحث است.»

وقتی که از بی‌تفاوتی اجتماعی صحبت می‌کنیم، مخاطب این بحث شهروندان به‌صورت فردی هستند اما بی‌شک باور و رفتار غالب جامعه و به‌خصوص حاکمیت، همواره تاثیر قابل‌توجهی بر عملکرد فردی شهروندان دارد و به‌نوعی مسیر اجتماعی آنها را تعریف می‌کند. علمدار درمورد اینکه در امروز و اکنون ما چه اتفاقی افتاده که نسبت به پاره‌ای مسائل دچار بی‌تفاوتی شده‌ایم، توضیح می‌دهد: «من این موضوع را با احساس عدم اثربخشی مرتبط می‌دانم که در نظریه بندورا راجع به آن صحبت شده است؛ آلبرت بندورا، روان‌شناس شناختی - اجتماعی، می‌گوید که احساس اثربخشی در افراد به چند عامل بستگی دارد: مورد اول مشاهده موفقیت‌های خودشان و به‌ثمر رسیدن تلاش‌های‌شان است.

بر این اساس هر قدر تعداد موفقیت‌های افراد کمتر باشد و هرقدر تلاش‌های‌شان برای بهبود وضعیت‌های نامطلوب - مانند حل منازعات یا جلوگیری از فساد اقتصادی و...‌- بی‌ثمرتر باشد، بیشتر احساس عدم اثربخشی می‌کنند. عامل دوم دیدن موفقیت دیگران در واکنش اثربخش نشان دادن به وضعیت نامطلوب است که باعث می‌شود فرد انگیزه بگیرد و خود را اثرگذار ببیند؛ هرقدر افرادی که در تلاش برای اثرگذاری بر وضعیتی نامطلوب هستند، ناکام‌تر باشند، احساس اثربخشی در دیگرانی که مشاهده‌گر آنها هستند هم ضعیف‌تر می‌شود.

عامل سوم هم این است که آیا جامعه اعضایش را به مطالبه‌گری و بی‌تفاوت‌نبودن تشویق می‌کند یا اینکه تلاش برای تغییر وضعیت نامطلوب را ناشی از جوانی و خامی و بی‌فکری تعبیر می‌کند؟ هرقدر افراد برای مداخلات خود بیشتر تشویق شوند، احساس اثربخشی بیشتری می‌کنند و برعکس، هرقدر اطرافیان و جامعه بیشتر افراد را درمورد مداخلات‌شان سرزنش و حتی تهدید کنند و بر این باور باشند که این مداخلات دخالت بی‌جاست، احساس اثربخشی فرد کاهش پیدا می‌کند.»

قوانین حاکمیتی، ما را به سکوت و مداخله نکردن تشویق می‌کند

تاکنون چند بار تلاش کردیم که مشکلی از دیگران حل کنیم یا در مسیر بهبود یک معضل یا مطالبه اجتماعی قدم برداریم؟ چند بار از این تلاش‌ها موفقیت‌آمیز بوده یا از طرف نهاد یا گروهی از مردم قدردانی شده است؟ احتمالا خودمان و اطرافیان‌مان هیچ پاسخ مناسبی برای این پرسش نداریم. اگر هم پاسخ مثبتی باشد، احتمالا در میان انبوه پاسخ‌های منفی و تلاش‌های به‌ثمر نرسیده گم خواهد شد یا همان یکی، دو موردی که تلاش‌مان برای تغییر وضع نامطلوب به نتیجه مثبت رسیده، اثری کوتاه‌مدت و کمرنگ داشته و دوباره اوضاع به روال سابق برگشته است.

این پژوهشگر روان‌شناسی اجتماعی هم در این باره توضیح می‌دهد: «آنچه امروز درمورد ما رخ داده، این است که هم موفقیت‌های خودمان در اثرگذاری در وضعیت نامطلوب کاهش پیدا کرده و هم موفقیت‌های دیگران. از طرفی، جامعه و در مواردی قوانین حاکمیتی، ما را به سکوت و مداخله نکردن تشویق می‌کند و به سمتی سوق می‌دهد که خودمان را درگیر ایجاد تغییر در محیط اطراف و جامعه نکنیم.

در این شرایط، افراد احساس عدم اثربخشی می‌کنند و این باور در آنها ایجاد می‌شود که کنترلی بر وضعیت ندارند که بخواهند و بتوانند برای تغییر آن تلاش کنند. هر قدر هم وضعیت‌های نامطلوب فراگیرتر شود و تلاش‌های مردم برای تغییر آنها ناکام‌تر بماند، احساس ناتوانی و بی‌تفاوتی در آنها افزایش بیشتری پیدا خواهد کرد؛ چراکه تجربه عدم موفقیت در برابر رفتار نامطلوب هم در آنها بیشتر می‌شود. درنهایت احساس عدم تاثیرگذاری و به تبع آن احساس درماندگی و کنترل نداشتن پیدا می‌کنند.»

پیامدهای خطرناک «هیچ کس بودن» برای روح جمعی جامعه

موضوع دیگر که ضرورت دارد به آن پرداخته شود، بحث آگاهی و شناخت صحیح از موقعیت است؛ تمام ما بارها در روز و در مواجهه با اخبار گفته‌ایم: «معلوم نیست چه خبره؟ آدم نمی‌دونه کدوم خبر رو باور کنه...» به گفته علمدار، وقتی در جامعه‌ای شفافیت اطلاعاتی وجود نداشته باشد و مدام به افراد القا شود که چیزهایی پشت‌پرده است که نمی‌دانند و قرار هم نیست که بدانند مردم اعتماد به نفس‌شان برای تشخیص وضعیت را ازدست می‌دهند.

مخصوصا که مدام در برابر تصمیمات مختلف‌شان به آنها گفته شود که فریب خوردید و تصمیم‌تان غلط بود و مداخله‌تان به نفع دشمن تمام شد و.... او در این باره توضیح می‌دهد: «اینجا اهمیت وجود رسانه‌های آزاد و شفافیت اطلاعاتی در انتخاب‌های رفتاری مردم جامعه را می‌توانیم ببینیم. وقتی در جامعه‌ای این امکان وجود داشته باشد که اخبار و وقایع به صورت شفاف و از زاویه نگاه‌ه‌های مختلف در دسترس مردم قرار بگیرد، مردم هم می‌توانند براساس اطلاعات و مستنداتی که دارند بهترین تصمیم را بگیرند و اعتماد به نفس کنشگری‌شان با نگرانی از اشتباه‌کردن، به خطر نمی‌افتد.

در وضعیتی غیر از این اما در این تصور قرار می‌گیریم که تمامی وضعیت‌های نامطلوب پشت پرده‌هایی دارد که عیان نشده و قرار هم نیست عیان بشود. در این شرایط افراد نه به‌لحاظ روانی اعتماد به نفس مداخله را دارند و نه به لحاظ عینی از تجربیات مداخله‌گری‌های شخصی خودشان و همچنین تجربیات مداخله‌گری دیگران احساس رضایت و اثرگذاری می‌کنند.

بنابراین طبیعی است که افراد ترجیح بدهند در پوسته محافظه‌کارانه قرار بگیرند و نگران باشند که مداخلات‌شان اشتباه نباشد. به بیان دیگر، وقتی فرد هم در مرحله تشخیص وضعیت و هم در مرحله واکنش صحیح نشان دادن به وضعیت، احساس درماندگی بکند، با نوعی احساس دردناک بی‌تفاوتی مضاعف دست و پنجه نرم می‌کند که درنهایت باعث می‌شود احساس ارزشمندی‌اش هم از بین برود و حس «هیچ‌کس بودن» پیدا کند.

این درماندگی مضاعف، آدم‌ها را از درون تهی می‌کند و پیامدهای آن برای روح جمعی جامعه، بسیار خطرناک است.» احتمالا تمام ما این تجربه را داشتیم که وقتی درمورد معضل یا مشکلی صحبت می‌کنیم و از تصمیم خود برای حل آن گفتیم، با جملاتی بازدارنده مواجه شدیم؛ «مگه بیکاری الکی خودت رو توی دردسر بندازی؟ می‌خوای پای تو هم گیر کنه؟ مگه کاری از دست ما برمی‌آد؟»

این جامعه‌شناس و نویسنده کتاب «بی‌تفاوتی، یک انتخاب ناگزیر!» درباره آنچه مردم می‌توانند برای کنترل این حس عدم ارزشمندی انجام بدهند، می‌گوید: «کاری که از دست مردم در این شرایط برمی‌آید این است که تلخی این درماندگی مضاعف را با خودسرزنشگریهای بی‌رحمانه بیشتر نکنند و به جای آن تلاش کنند تا در حوزه‌های خرد زندگی اجتماعی که کنترل بیشتری بر آنها دارند، مثلا درون خانواده یا روابط دوستانه یا روابط همکاری و غیره، به یکدیگر فرصت بدهند که با تجربیات موفق در تغییر وضعیت‌هایی که نامطلوب تشخیص داده‌اند، احساس درماندگی‌شان کاهش یافته و احساس ارزشمندی و اثربخشی را تجربه کنند و حتی همدیگر را به بیان آزادانه نظرات و اطلاعات و ایده‌ها تشویق کنند در واقع در شرایطی که گفته شد، مردم می‌توانند در قلمروهای خرد جامعه مدنی، بیشترین کنش‌ورزی را داشته باشند و توانایی خود را شکوفا کنند و کمک کنند که خودشان و نسل بعد اعتماد به نفس لازم برای اثرگذاری در حوزه‌های کلان‌تر اجتماعی را به دست آورند.»

فرهنگ ما ایرانی‌ها، فرهنگ همدلی و دوستی است و شاید بیشتر از سایر جوامع شاهد حضور مردم در حل بحران‌های عمومی مانند زلزله، سیل، آتش‌سوزی و... بوده‌ایم. در واقع، در شرایط خاص جنگ، سوانح طبیعی، بیماری و... مردم بسیار حمایتگر و حساس هستند، اما گاهی در عرصه‌های مدنی و اجتماعی، مراعات حقوق دیگران، حفظ محیط‌زیست و... با «بی‌تفاوتی عملی» مواجه هستیم؛ حتی اگر به‌لحاظ نظری نگرش مثبتی وجود داشته باشد. اما این همدلی داشتن یا نداشتن و بی‌تفاوتی اجتماعی یا مداخله در رویدادها، عوامل متعددی دارد؛ همان‌طور که گفته شد، در بحث تاثیرگذاری اجتماعی، هم عوامل جمعی و رفتار جامعه و حاکمیت موثر است و هم عوامل فردی و روانشناختی.

گاهی اوقات مداخلات هیجانی آسیب بیشتری دارد

رضا فرهمند، متخصص روان‌شناسی سلامت، در این مورد می‌گوید: «قبل از شروع بحث درمورد اینکه چه مسائلی در بحث بی‌تفاوتی تماشاگر نقش دارند، باید به چند نکته اشاره کرد؛ اول اینکه برخلاف آن باور رایج که شهروندان و افراد را در فضای جامعه به بی‌تفاوتی محکوم می‌کند، باید بگویم اتفاقا در فرهنگ ما، با تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی که افراد دارند، عادت یاری رساندن نسبت به فرهنگ‌های دیگر پررنگ‌تر است، اما نکته‌ای که در اینجا مطرح می‌شود، مداخله احساسی و هیجانی است. مثلا وقتی که یک تصادف رخ می‌دهد، شاید مداخلات هیجانی بسیاری انجام شود اما می‌دانیم که اکثر متخصصان بر این باورند که اتفاقا در آن شرایط نباید هیچ مداخله فیزیکی انجام شود و فقط باید مسوول یا متخصص آن موضوع را خبردار کنیم. در واقع گاهی اوقات مداخلات هیجانی ما ممکن است آسیب بیشتری به‌دنبال داشته باشد.»

به‌گفته این متخصص روانشناسی بالینی، تصمیم‌گیری در مواقع بحرانی و شرایط نامطلوب، باید به سرعت و آنی انجام شود و نوع این تصمیم، به عوامل و پیش‌زمینه‌های متعددی مربوط است؛ چه درمورد کسانی که مداخله می‌کند و چه درمورد افرادی که هیچ واکنشی ندارند. وقتی با نگاه روان‌شناختی به این موضوع ورود می‌کنیم، باید توجه داشته باشیم که ما در معرض خطای بنیادی انتساب هم هستیم. مثلا زمانی را تصور کنید که خودمان در شرایط راحت در خانه و در حال استراحت هستیم و تصویری از افراد در شرایط بحرانی می‌بینیم. اگر از طرف آن افرادی که در شرایط نامطلوب هستند مداخله‌ای صورت نگیرد، این موضوع را به شخصیت آنها ارتباط می‌دهیم اما اگر خودمان در رخدادها مداخله نکنیم و کاری انجام ندهیم، عوامل اجتماعی را مانع معرفی می‌کنیم.

حتما برای ما پیش آمده که از خیابان به خانه برگشتیم و کسی از ما می‌پرسد که آیا ماشین قرمز را سر خیابان دیدی و ما نمی‌توانیم پاسخ بدهیم، آن‌هم در صورتی که از سر خیابان گذر کردیم و احتمالا مشکل بینایی هم نداشتیم. با این‌حال، یک ماشین با رنگ متفاوت از سایر ماشین‌ها را ندیده‌ایم. حالا تصور کنید که صاحب آن ماشین، در همان لحظه عبور ما، مرتکب جنایت هولناکی هم شده باشد؛ قطعا ما متهم به بی‌توجهی و بی‌تفاوتی و حتی بی‌مسوولیتی خواهیم شد. اما فرهمند این بی‌توجهی را نتیجه مجموعه‌ای از عوامل می‌بیند و می‌گوید: «در توضیح عواملی که منجر به بی‌تفاوتی اجتماعی می‌شود باید گفت اولین موضوع درمورد بی‌تفاوتی تماشاگر در شرایط نامطلوب، بحث توجه است؛ اینکه ما به موضوع، واقعه اجتماعی و عامل اضطراری توجه می‌کنیم یا آن را نادیده می‌گیریم. گاهی آن موضوع، با علائق ما همسو نیست یا گاهی، به‌قدری دغدغه و مشغله‌های مالی، شغلی، خانوادگی و... ما زیاد است که اصلا اتفاقات اطراف را نمی‌بینیم. بنابراین در روان‌شناسی اجتماعی، یکی از مهم‌ترین عوامل در بررسی واکنش افراد در شرایط نامطلوب، بحث تمرکز و توجه است. موضوع دیگر در بحث تمرکز و توجه، پخش مسوولیت و همان پدیده «اثر تماشاگر» است؛ نتایج تحقیقات و پژوهش‌ها نشان می‌دهد هرقدر تعداد ناظران بیشتر باشد، احتمال کمک‌کردن کمتر می‌شود و عمدتا افراد مسوولیت را به افراد دیگر واگذار می‌کنند و البته این پخش مسوولیت، توجه و تمرکز ما را نسبت به موضوع ناخوشایند، کاهش می‌دهد. در اینجا باید به شبکه‌های اجتماعی هم اشاره داشته باشیم که به‌نوعی، بخش قابل‌توجهی از تمرکز و توجه ما را به خود اختصاص می‌دهند. اگر این موضوع را مثلا با 40 سال پیش مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم به‌دلیل حضور گسترده در شبکه‌های اجتماعی (فارغ از دلیل استفاده از این شبکه‌ها) بخش مهمی از توجه ما در روز، از واقعیت و آنچه اطراف‌مان اتفاق می‌افتد، به دور است.»

هیچ یک از ناظران از آنچه رخ می‌دهد مطمئن نیستند

به‌گفته این متخصص روان‌شناسی سلامت، دومین عامل در بحث «بی‌توجهی اجتماعی» تفسیر درست در مورد اتفاق و شرایط نامطلوبی است که در اجتماع و پیرامون خود می‌بینیم. گاهی ممکن است یک اتفاق در خیابان، از دید من اضطراری و از دید دیگری، بدون اهمیت باشد. یعنی با توجه به درک و شرایط فردی، ممکن است شیوه تبیین و تشخیص متفاوتی درمورد اتفاق‌ها داشته باشیم. همچنین ممکن است به‌دلیل اطلاعات مبهم، افراد قدرت تشخیص صحیح نداشته باشند یا بگویند به دلیل اینکه اطلاعات ما کامل نیست، بنابراین نمی‌توانیم مداخله‌ای داشته باشیم. در واقع در اینجا باید به غفلت جمعی هم توجه کنیم، هیچ یک از ناظران از آنچه رخ می‌دهند، مطمئن نیستند و اقدام را به دیگری واگذار می‌کنند. وقتی ما از بی‌تفاوتی اجتماعی و تماشاگر صحبت می‌کنیم، از مردمی حرف می‌زنیم که بارها شاهد بودیم در حوادث طبیعی، رخدادهای بزرگ و فعالیت‌های عام‌المنفعه، با میل خودشان حضور یافتند و تلاش‌های بسیاری کرده‌اند، اما نکته اصلی در اینجا، انتخاب مداخله صحیح است که اثرگذاری مثبت هم داشته باشد؛ چه بسا در مواردی، مداخله افراد غیرمتخصص و عموم جامعه، شرایط را برای کارشناسان آن حادثه و رویداد، دشوارتر هم بکند.

آیا اصلا مداخله من مفید است؟

این روان‌شناس بالینی با ذکر اینکه سومین عامل بااهمیت در بی‌تفاوتی اجتماعی، تصمیم‌گیری صحیح برای مداخله است، توضیح می‌دهد: «همان‌طور که در ابتدای بحث اشاره شد، اتفاقا ممکن است افراد در بحران‌ها به سرعت اقدام به مداخله داشته باشند اما موضوع قابل توجه بحث تخصص و توانمندی برای مداخله است؛ گاهی ممکن است افراد با حس همدلی یا حتی نگاه قهرمان‌پروری به مساله‌ای ورود کنند و بخواهند در شرایط اضطراری مداخله داشته باشند، اما تخصص نداشتن و ناآگاهی آنها بیشتر آسیب‌زننده خواهد بود، هم برای خودشان و هم دیگری. بنابراین موضوع دیگری که گاهی مانع افراد برای مداخله می‌شود، این است که آیا اصلا مداخله من می‌تواند مفید باشد، یا آیا تخصص لازم را برای مداخله دارم. نکته بسیار مهم این است که توجه داشته باشیم کمک نکردن به دیگران را غیرمنصفانه ندانیم. یعنی بدانیم که انفعال و سکوت افراد و شاید بی‌تفاوتی آنها، دلایل و پیش‌زمینه‌های متفاوتی دارد. از طرفی، زندگی در دنیای شهری و مدرن، نشان داده که کمک‌کردن حرفه‌ای و تخصصی با مداخله هیجانی تمایز دارد. نگاه حرفه‌ای درمورد مداخله در شرایط نامطلوب، کمک‌گرفتن و خبرکردن متخصصان است، هرچند که شاید در کشور نقص‌هایی در امدادرسانی داشته باشیم اما اتفاقا ضرورت دارد که با ارجاع دادن رخدادها به نهادهای مربوط، به‌نوعی مطالبه‌گری انجام بدهیم. در واقع انگار درخواست‌کردن از متولیان یک امری، آنها را موظف کند که شرایط را برای حل بحران فراهم یا مطلوب‌تر و باکیفیت‌تر بکنند. در واقع برخلاف اینکه تصور می‌کنیم مداخله‌کردن حتما ورود شخصی برای حل مساله است، اتفاقا گاهی مطالبه‌گری و پیگیری ایجاد یک زیرساخت برای حل یک معضل، نوعی واکنش و مداخله صحیح باشد. حتی شاید بتوانیم بگوییم که تقویت مطالبه‌گری، می‌تواند بهترین نوع مداخله در یک شرایط نامطلوب باشد.»

به‌گفته فرهمند، موضوع بعدی که درنهایت افراد را به تصمیم‌گیری نهایی می‌رساند، عوامل بازدارنده‌ای مانند ترس‌ها، پیامدهای منفی، دردسرها و چالش‌ها و... است که فرد را به بررسی سود و زیان می‌رساند.

هرچند که جامعه‌شناسان عواملی مانند رشد و توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش افسارگسیخته جمعیت، حرکات وسیع جمعیتی، گسترش فرهنگ شهرنشینی، مجاورت فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌های متفاوت، رشد ارتباطات مجازی، عقلانی‌شدن رفتار انسان، گسترش منطق محاسبه‌گری، فردگرایی، ضعف نهادها، ازبین‌رفتن هویت‌های گروهی و محلی و... را ازجمله عوامل موثر بر بی‌توجهی اجتماعی می‌دانند اما در کنار تمامی این موارد، ضرورت دارد بیشتر به شرایط جامعه و زیست افراد، به‌صورت جداگانه توجه کنیم. ما «بی‌تفاوت» نیستیم، فقط در سیطره قوانین حاکمیتی، قضاوت جامعه و البته مهم‌تر از هم بار سنگین مسوولیت زندگی فردی، قرار گرفته‌ایم و در زمانی که باید برای همدلی و کمک به دیگری تصمیم بگیریم، شاید فقط چند دقیقه یا حتی چند ثانیه وقت داشته باشیم که تمامی این موارد را از ذهن بگذرانیم و درنهایت با قبول این واقعیت که در پذیرش مسوولیت مداخله کردن یا نکردن‌مان تنها هستیم، تصمیم بگیریم.