دو نکته در باره شیخ یوسف قرضاوی
بنده با تلاش فراوان توانستم او را به کشورمان دعوت کنم و با میزبانی مرحوم آیتالله تسخیری دبیرکل وقت مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی، سفر بسیار موفق و تاریخی داشته باشد.
وی پس از بازگشت از نخستین و آخرین سفرش از ایران، با شگفتی خاصی از پیشرفت و روحیات ایرانیان تمجید می کرد و از گفتوگوهایش با علما و مراجع حوزه و دیدارهایش از اماکن زیبای کشورمان سخن میگفت. گاه حتی اشاره به تاثیر تبلیغات مسموم رسانهها داشت که ناخواسته بر ذهن او نیز نقش نهاده بود:
جمله «قرآن ایرانیان با قرآن ما و دیگر مسلمانان تفاوت ندارد (!!!)»، گفتار مکرر او در جلسات خصوصی با میهمانانش پس از بازگشت از ایران بود. البته او با بازخوانی اشعاری که در حمایت از نهضت ملی شدن نفت و در حمایت از مرحوم مصدق و آیتالله کاشانی، خود در آن دوران سروده بود، میزبانانش را به وجد آورده بود.
شیخ تازه درگذشته، همهساله به مناسبت سالروز «جنگ بدر» و همزمان با سالروز میلاد امام حسن مجتبی (ع) و در آستانه روز جهانی قدس، در ضیافت افطارِ باشکوهی که با حضور علما، نخبگان، دانشگاهیان و اصحاب رسانه در مرکز فرهنگی ایران در قطر برگزار میشد، شرکت میکرد و اصولا وی از مدعوین ثابت این مراسم بود. پس از اقامه نماز جماعت به امامت شیخ، مراسم با سخنرانی اینجانب و ایشان و صرف افطار خاتمه مییافت.
محور سخنرانیها و گفتوگوهای این سلسله مراسم، همواره تاکید بر وحدت و همبستگی در جهان اسلام بود و انعکاس آن روز بعد بر صفحات روزنامههای محلی و با درج مقالات و گزارشهای متنوع، مورد اهتمام همگان قرار میگرفت. از آنجاییکه این مراسم هر ساله به عنوانی خاص نام میگرفت، لذا تاثیر فضای حاکم بر کلیت جهان اسلام بر نامگذاری هویدا بود. رمضان سال 1380، عنوانِ نشست «لَم تَزل بَدر قائِمه و البُشری قادِمه و ما النَصرُ الا مِن عِندالله» بود (بدر همچنان پابرجا و نویددهنده بشارت و پیروزی از آن خداوند است).
در خاطرم هست که در آن سال سخنان اینجانب اشاره به این نکته داشت که مهمترین سلاحی که میتواند امنیت امت اسلامی را تامین کند، وحدت میان همه مذاهب و طوایف است و این وحدت همواره هدف راهبردی انقلاب اسلامی از آغاز پیروزی بوده است. شیخ هم با بیان اینکه:
«وه! امروز چه نیازمند همبستگی دلها بر محور محبت و ارادهها هستیم»، به این جمله رسید که: «ما نیازمند لطف خداوند و بخشش یک روزی همانند روز بدر هستیم».
شیخ که رییس اتحادیهای موسوم به «اتحادیه علمای جهان اسلام» بود، همواره مورد انتقاد جریانهای واپسگرای همکیشان خود هم قرار داشت و چنین مواضع و روابطی، از علل اساسی آماج حملات گسترده و بی امان وهابیت علیه وی بود که او را سخت متاثر ساخته بود.
روزی در منزلش، کتاب «القرضاوی فی المیزان» را که تازه توسط دستگاه مذهبی سعودیها انتشار یافته بود، نشانم داد و با تأثری فراوان گفت: «دکتر عباس! ببین وهابیهای بی انصاف با من چه میکنند؟!». نویسنده سعودی کتابِ مذکور، قرضاوی را به خاطر دیدگاهش نسبت به مقولههایی همچون زنان، رابطهاش با ایرانیان (و یا به تعبیر وهابیان روافض) و... سخت مورد تهاجم قرار داده بود و همین مایه دلشکستگی شیخ بود که اصل وحدت و همبستگی مسلمانان را ترویج میکرد.
سالها گذشت و حوادث و ناملایمات و درگیریهای مذهبی و طایفهای عراق و سوریه پیش آمد و به دلایل «معلوم!! و نامعلوم!!» مواضع شیخِ وحدتگرا تحولی تازه و ناباورانه یافت؛ بطوریکه مواضع جنجالی و خشونتآمیز وی بازتاب ناگواری در جهان اسلام و کشورمان برجای نهاد.
توصیهها و تقاضاهای مکرر همکیشان، دوستان و یاران روشنفکر و خیرخواه ایشان بیفایده بود و جلسات و گفتوگوهای متعدد مسئولان و نخبگان کشورمان با ایشان که عموماً به کارگزاری اینجانب تشکیل میشد هم مؤثر واقع نگردید. جلسه و گفتگوهای مهم و تاریخی و توجیهی هیئت اعزامی کشورمان به ریاست دکتر ولایتی در هتل شیراتون دوحه با ایشان، آخرین تلاشمان در این رابطه بود.
طراحی مناظره وحدتبخش و تقریبی زنده تلویزیونی ایشان با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در شبکه الجزیره توسط دلسوزان دو طرف، هم از سیاق طبیعیاش خارج و با طرح مسائل حاشیهای و برخلاف توافق اولیه، نتیجه مطلوبی به همراه نداشت. به تعلیق درآمدن عضویت شیعیان و جدایی آیتالله تسخیری از اتحادیه، داستان غمبار و پُر ماجرای دیگری است که شرح آن هم وقت جداگانهای را میطلبد.
همواره در آن دوره و پس از آن، پرسش افکار عمومی آن بود که چه شده که اصل مبنایی وحدت میان طوائف و فِرق که باور عمیق شیخ بود، جای خود را به ترویج نفرت داده است؟ و چه کسانی و چه جریانها و یا رژیمهایی، قرضاوی را به اتخاذ چنین مواضعی واداشتهاند و یا زمینه آن را فراهم ساختهاند؟ به گونهای که استمرار این رویکرد، شیخ را برای مدتی به پرچمدار مخالفت با تشیع در جهان اسلام تبدیل کرد؛ به حدی که با اتخاذ شدیدترین مواضع فرقهای و طایفهای به ایرانهراسی و شیعههراسی و تفرقه در صفوف امت دامن زده شد و بسیاری را در جهان اسلام بر این باور واداشت که خونریزیها و ویرانیهای سالهای اخیر در سوریه و عراق و لیبی، محصول موضعگیریها و فتاوای تحریکآمیز و تکفیری ایشان بوده است. حتی پس از درگذشت او و در طی دو روز گذشته بسیاری از کابران شبکههای اجتماعی در مصر و عربستان و لبنان و سوریه و دیگر کشورها او را متهم به برانگیختن فتنه در جهان عرب نمودند.
شاید عبرتآموزترین بخش این داستان، اقدام غیرمنتظره از ناحیه وی بود که به سوی دستگاه سیاسی و مذهبی همان جریانی رفت که از قضاوت آنها نسبت به خود سخت برآشفته بود. این ندامت از عالمی که دارای جایگاه نزد اهل سنت نزد سعودیها تا سطح درخواست عفو و بخشش، مانندی نداشت و به همان میزانی که به اعتبار وی لطمه زد، مفهوم وحدت درون اسلامی از نگاه اهل سنت حامی وی را نیز مخدوش ساخت. میزبانان وهابی و دولتمردان سعودی، با اغتنام فرصت پیش آمده از چرخش شیخ، حداکثر بهره را در واگرایی جهان اسلام و مسلمانان کسب نموده و بر طبل وهابیت تندرو در مقابل سایر نحلههای اسلامی از جمله تشیع با آوای شیخ کوفتند.
با این همه، حکایتِ شیخ تمام نشد؛ و پس از بحران بیسابقه در روابط دوحه و ریاض، نام قرضاوی ناباورانه در صدر بیانیه ائتلاف عربی ضد قطر و لیست سیاه تروریسم، جای گرفت و حامی و بخشنده دیروزین شیخ، خصم سرسخت دوباره او شد!!!.
در این بازی روزگار، قرضاوی نماد پیشین وحدتگرای دنیای اهل سنت که در دلدادگی به وهابیان نجد، گذشته درخشان و باور قرآنی خود را فدا کرده بود، در تخاصم سیاسی و رقابتهای شیوخ درون منطقه، خویش را فنا شدهای سخت دژم میبیند. اعتماد و اطمینان شیخ به دشمنان فکری و عقیدتی دیرین و کمتوجهی و زودباوری در دشمنی با منظومه مقاومتی بود که خصم را نه عرب و عجم، شیعه و سنی، وهابی و اخوانی بلکه اسرائیل میدانسته و میداند. امیدم آن بود که خداوند منان دعای شیخ را که در بخش پایانی پیام تصویریاش به مراسم تودیع اینجانب در هتل ماریوت دوحه پخش گردید، مستجاب میکرد که گفته بود: «سلام ما را به برادرانمان در تهران و سراسر ایران برسانید و از خدا میخواهیم بار دیگر ما و شما را بر گرد آنچه موجب رضای اوست، جمع کند؛ انشاءالله».
6565
کد خبر 1679528