راه باریک صلح

دو سال و دو روز بعد از 7اکتبر2023 (15مهرماه1402) توافق صلح بین اسرائیل و حماس اجرایی شد (پنجشنبه 9 اکتبر 2025). در این دو سال غزه به تلی از خاک تبدیل شد. نتیجه این جنگ، بیش از 67هزار کشته و بیش از 170هزار زخمی و ویرانی تمامعیار باریکه است که شاید بازسازی آن سالها به طول انجامد. اگرچه اسرائیل بیش از سایر بازیگران مشتاق صلح بود، اما این صلح را چگونه میجست؟ اسرائیل بر اساس راهبرد «تشدید...
این راهبرد را در روابط بین کشورها میتوان چنین صورتبندی کرد که تشدید تنش یعنی خصومت و نزاع فزاینده «بین کشورها» یا بین «بازیگران فروملی با کشورها». مشخصههای آن مجموعهای از تقابلها، تجمیع قوای نظامی و درگیریهای ایدئولوژیک است که ممکن است یکی از طرفین را به پایان بازی «ترغیب کند» یا «وادارد». این رویکرد نشان میدهد که اختلافات اولیه (گلوله برفی) چگونه میتواند به درگیریهای شدیدتر (بهمن) منجر شود. در این راستا، طرفین درگیر، لفاظیها و قابلیتهای نظامی خود را افزایش داده و به رخ میکشند؛ بهطوریکه گویی بحران از کنترل خارج شده است. این «مارپیچ خشونت» به تقابلهای بزرگتر میانجامد. یعنی سرریز بحران از دو طرف درگیر به چند طرف افزایش مییابد.
«تشدید برای کاهش تنش» نمونههای تاریخی هم دارد. بهطور مثال، بحران موشکی کوبا جهان را به آستانه یک جنگ هستهای نزدیک کرد. این امر باعث تغییر «ادراک» دو ابرقدرت شد؛ بهطوریکه آنها به واقعیت جنگ هستهای نزدیکتر شدند. بنابراین، تلاشهای دیپلماتیک برای کاهش تنش آغاز شد؛ مثل خط ارتباط مستقیم بین واشنگتن و مسکو. این بحران همچنین به آگاهی از ضرورت توافقات مربوط به کنترل تسلیحات منجر شد.
در دوران جنگ سرد، جنگهای نیابتی یا اقماری بازتاب همان تشدید تنش بود؛ بهطوریکه به دو ابرقدرت اجازه میداد به صورت غیرمستقیم یا در منطقه خاکستری با یکدیگر وارد درگیری شوند و دستور کار ایدئولوژیک خود را پی گیرند. دو ابرقدرت از نیروهای اقماری خود در سطح جهان (کره، ویتنام و افغانستان) استفاده کردند و وارد یک رقابت استراتژیک شدند که سرریز آن در سایر مناطق جهان هم احساس میشد. نتیجه این تشدید تنش، بیثباتی و بحرانهای انسانی است که در نبردهای ایدئولوژیک جنگ سرد نمود یافته بود.
بازگردیم به مساله آتشبس حماس و اسرائیل. طی دو سال گذشته، طرفین درگیر آستانه درگیری را به شدت بالا بردند. حماس در سرزمینهای اشغالی، سربازان اسرائیلی را شکار میکرد. در مقابل، اسرائیل با دستاویز قرار دادن «محور مقاومت» نه تنها بازیگران فروملی (همچون حماس) بلکه به دولتهای دارای حاکمیت (سوریه، یمن، ایران و در نهایت قطر) حمله کرد و هر نشانی از حماس را به مثابه هدفی مشروع تلقی میکرد. رویکرد اسرائیل را درخصوص «تشدید برای کاهش تنش» میتوان در دو بعد داخلی و خارجی جست.
در بعد داخلی: پس از اجرایی شدن «ارابههای گیدئون 2» غزه از زمین، هوا و دریا مورد حمله قرار گرفت و هر گونه امدادرسانی به این منطقه مسدود شد. جمعیت آواره دیگر تاب و توان نداشت. بر همین اساس، بسیاری از خانوادهها با وجود تشدید حملات، در برخی مناطق غزه ماندند. از سوی دیگر، اسرائیل بحث الحاق کرانه باختری اشغالی را مطرح کرد و با پروژه شهرکسازی موسوم به «E1» کوشید فشار را افزایش دهد.
در بعد خارجی: ارتش این رژیم در راستای تشدید تنش بحران را به خارج از مناطق فلسطینی منتقل کرد. حملات به حزبالله در جنوب لبنان، حملات به سوریه، یمن و ایران در راستای همان راهبرد دنبال شد. اوج این اقدامات حمله به قطر (بهعنوان متحد غیرناتوی آمریکا) بود که باعث شد این تصور در بازیگران منطقهای و فرامنطقهای شکل بگیرد که رژیم هیچ خط قرمزی را نمیشناسد. در قاموس دولت یهود، هر جا نشانی از حماس باشد، آنجا هدف مشروع خواهد بود. چنین بود که سطح آمادگی نظامی در مصر و ترکیه هم بالا رفت و چنین مینمود که گویی این دو کشور سیبلهای بعدی اسرائیل هستند. فشار دولتهای خارجی به ویژه متحدان اسرائیل در راستای شناسایی دولت فلسطینی در سازمان ملل، تظاهرات مردمی در بسیاری از نقاط دنیا (بهویژه در ایالات متحده، لندن و ملبورن) باعث شد دولتهای غربی هم دست بهکار شوند و برای جلوگیری از اقدامات فراقانونی اسرائیل وارد میدان شوند.
در راستای رویکرد تشدید برای کاهش تنش، «جنگهای نیابتی» با اسرائیل وارد فاز «جنگ مستقیم» شد. دیگر نبرد در منطقه خاکستری نبود. نتیجه این جنگهای دوساله، تشدید بحران انسانی، نسلکشی و ویرانی تمامعیار بود. چنین بود که بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به یک اندازه در جستوجوی راهحلهای دیپلماتیک برآمدند. «تشدید تنش» و فشار نظامی و سرریز آن به سایر نقاط منطقه، بازیگران را به تقلای بیشتر دیپلماتیک برای کاهش تنش واداشت. تداوم این آتشبس به اراده بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بهویژه ایالات متحده بستگی دارد.
* روزنامهنگار