«زن، زندگی، آزادی» شعاری مردانه است
یک نویسنده و دینپژوه گفت: نگاه ایدئولوژیک به مساله زنان منجر به تفسیر خاصی از زن، زندگی و آزادی شده که امروز شاهد دامنههای سیاسی و اجتماعی آن هستیم؛ «زن، زندگی، آزادی» شعاری مردانه است.
یک نویسنده و دینپژوه گفت: نگاه ایدئولوژیک به مساله زنان منجر به تفسیر خاصی از زن، زندگی و آزادی شده که امروز شاهد دامنههای سیاسی و اجتماعی آن هستیم؛ «زن، زندگی، آزادی» شعاری مردانه است.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: در پی اتفاقات اجتماعی اخیر شاهد برجستهسازی مساله زن و حجاب و گره خوردن این دو مفهوم با اعتراضات در فضای مجازی بودیم. از این رو رسانه فرهنگی چیکتاب سلسله گارگاههایی با هدف بررسی شعار «زن، زندگی، آزادی» برای تبیین نسبت ادعای این شعار با هدفی که از طرح آن دنبال میشود، برگزار میکند. در این کارگاهها صاحب نظران به تبیین آرای خود پیرامون بررسی این شعار از منظرهای تخصصی میپردازند.
این رویداد در دومین جلسه خود میزبان میثم مهدیار، معاون پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است. مطالب جلسه اول اینگفتگو در پیوند «هیچ حقیقتی در شعار «زن، زندگی، آزادی» نهفته نیست» قابل دسترسی و مطالعه است.
مهدیار در جلسه دوم ذیل تحلیل شعار «زن، زندگی، آزادی» به بررسی بنیادهای نظری آن در غرب و سیر تاریخیای که این شعار طی کرده، تحولات و تقابلهایی که در خود غرب با آن صورت گرفته پرداخت. در نهایت درباره راه برون رفت از معضلات نگاه سرمایهداری به زن توضیحاتی داد که متن این گفتار را در ادامه میخوانید.
جایگاه «زن» در نگاه سرمایهداری
در نگاه غربی بر روی زن به عنوان یک عامل پیش برنده مدرنیته سرمایه گذاری میشود و از این رو خیلی از نویسندگان و متفکران گفتهاند که تجدد و مدرنیته، صورتی زنانه دارد. مطرح کردن بحث «زن» در کشور ما محدود به اتفاقات اخیر نیست و از گذشته محل بحث بوده است. جریان تجدد در ایران از مشروطه وارد فضای فرهنگی ایران شد و به دو صورت نرم یعنی در قالب تغییر ارزشهای جامعه ایرانی و سخت یعنی در قالب تغییرات اقتدارگرایانه مثل طرح کشف حجاب رضاخان و اصلاحات ارضی که تغییر ساختهای سنتی اجتماعی ما را هدف قرار داده بود، مورد پیگیری قرار گرفت. امروز اما با ظهور تکنولوژیهای ارتباطی جدید به خصوص تکنولوژیهای تصویری، مسئله بدن و بدنمندی و نشان دادن «خود»، ضریب بیشتری گرفته و منجر به گسترش تلقیهای سرمایهدارانه غربی از بحث زن و زنانگی در جامعه ما شده است.
سرمایهداری دارای ابعاد اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. در بعد اقتصادی، سرمایهداری از دو جهت با بحث زنان پیوند برقرار میکند؛ یکی در حوزه «تولید» و دیگری در حوزه «مصرف». از آنجا که نظام سرمایهداری مبتنی بر تولید است، وقتی بتوانید تولیدکنندگان و نیروی کار بیشتری را وارد عرصه تولید کنید، قطعاً سود بیشتری کسب خواهید کرد. از آنجا که زنان نیروی ارزانتری هستند، به همین خاطر حضورشان یکی از مهمترین سرمایههای نظام سرمایهداری قلمداد میشود.
جامعه مصرفی محصول مصرفی شدن زنان
در حوزه مصرف زنان به علت ویژگیهای زیستی، روحی و روانی خود مورد توجه سرمایهداری هستند. مصرفی شدن زنان به مصرف بیشتر جامعه کمک میکند و برای همین زنان یک عامل مهم در پیش برد اهداف سرمایهداری محسوب میشوند.
میتوان گفت در سرمایهداری متأخر، تولید مردانه و مصرف زنانه شده است. تولید یک امری است که نیاز به انرژی بیشتر، نظم و چارچوبهای اداری و اقتصادی دارد که معمولأ کمتر با روحیات زنانه متناسب است. از آنجا که محیط کار در نظام سرمایهداری یک محیط مردانه است، زنانی که میخواهند در محیط کار حضور پیدا کنند، باید در چارچوب روحیات مردانه حاضر بشوند.
اما در مصرف، زنان به علت دارا بودن ویژگیهای خاص نسبت به مردان مصرفگراتر هستند. به همین دلیل سرمایه گذاری روی زنان در مصرف خیلی بیشتر از مردان بوده و در صنعت مُد یا تبلیغات حضور زنان پررنگتر است. میتوان گفت «مصرف» در سرمایهداری به خاطر تنوع سلایقی که در زنان وجود دارد یا به دلیل نگاههای زیبایی شناسانهای که در آنها قویتر از مردان است، وجهی زنانه پیدا کرده است. از این جهت مصرف در سرمایهداری بیشتر رنگ و بوی زنانه دارد. نسبت اقتصاد و زنان در سرمایهداری متأخر را در این چارچوب میتوان ارزیابی کرد.
سرمایهداری یک وجه انسان شناسانه یا فرهنگی هم دارد. سرمایهداری مبتنی بر لیبرالیسم یا فردگرایی است که یک نوع اومانیسم و انسانمحوری را معیار و محور قرار میدهد و در نهایت منجر به گسترش فردگرایی و اتمیزه شدن جامعه میشود. جامعه وقتی اتمیزه شود، مصرف به طور کل افزایش پیدا میکند و بر نهادهای اجتماعی نیز تأثیر میگذارد. هرچه نهادهای جمعگرایانه اجتماعی تضعیف بشوند، سوژههای مناسبتری برای سرمایهداری فراهم میشود. برای همین ایدئولوژی سرمایهدارانه همواره در حال تقابل با جماعتوارهها از جمله خانواده بوده است. پس فردگرایی و انفراد یکی از مهمترین راهبردهای فرهنگی سرمایهداری هست که منجر به تضعیف خانواده میشود. با تضعیف خانواده، زن از آن چارچوبهای سنتی ارتباطاتی خود خارج شده و به یک موجود منفرد تبدیل میشود که میتواند به عنوان سوژه تولید یا مصرف مورد استفاده سرمایهداری قرار بگیرد.
شبیه شدن زنان به مردان مهمترین راهبرد «فمینیسم کلاسیک»
در غرب از قرن 18 به بعد تا چند دهه قبل ما با رویکردهای مختلف فمنیستی مانند رویکرد لیبرال و رویکرد مارکسیستی مواجه بودیم که چارچوب اصلی همه این رویکردها، تلاش برای تبدیل کردن زنان به یک نیروی کار شبیه مردان بوده است. در یک جمله باید بگویم که «شبیه کردن زنان به مردان برای تبدیل شدن به یک نیروی کار مفید و مؤثر»، مهمترین راهبرد «فمنیسم کلاسیک» بوده است. البته این گرایشها صرفأ در مطالعه باقی نمانده و به جریانهای اجتماعی، راهبردهای سیاستی و تغییر قوانین تبدیل شده تا زنان بتوانند مثل مردان در اشتغال و تولید به عنوان یک نیروی کار، کامل و مؤثر عمل کنند. این چارچوب و راهبرد، تبعاتی داشته است. یکی از مهمترین پیامدهای آن تضعیف نهاد خانواده بوده که آسیبهای فرهنگی و اجتماعی بسیاری به بار آورده است. همین موضوع باعث شده در چند دهه گذشته، یک بازاندیشی در مورد این رویکردها و انگارهها در غرب صورت بگیرد.
در فمنیسم کلاسیک، عمده تلاش این بود که بگویند مرد، معیار یک انسان کامل در عرصه تولید و اجتماع است. بنابراین با در نظر گرفتن مرد بعنوان یک نمونه آرمانی، به نقد وضعیت زنان میپرداختند. معتقد بودند که چون زنان نمیتوانند شبیه مردان در عرصه اجتماعی حاضر بشوند و فعالیت و کسب درآمد کنند، پس وضعیت زنان نابرابر است و در موقعیت ستمدیدگی قرار دارند. بنابراین میگفتند باید زنان را از زیر این ظلم و ستمی که به آنها میشود نجات دهیم تا بتوانند شبیه مردان ایفای نقش کنند. اسم این راهبرد را میتوان «فمنیسم تشابه» گذاشت که به دنبال رفع موانع برای شبیه شدن هر چه بیشتر زنان به مردان بود.
غرب و پایان تاریخ انقضای «فمینیست کلاسیک»
اما در چند دهه گذشته، به خاطر تبعات این رویکرد در حوزه جمعیت، خانواده، ارتباطات اجتماعی و حوزههای فرهنگی، روانی و اقتصادی، مورد بازاندیشی در غرب قرار گرفت. در راهبردهای جدیدی که ارائه میشود، میگویند لازم نیست زنان دقیقأ شبیه مردان باشند و اصلأ مرد معیار نیست. معتقدند زن ویژگیهای مختص به خودش را دارا است؛ مثلاً بدنش یا ویژگیهای طبیعیاش متفاوت است و همین تفاوتها نقشهای متفاوتی را بر عهده او میگذارد وآن نقشها میتواند یک موقعیت آرمانی باشد و لازم نیست حتمأ زنان شبیه مردان شوند و در موقعیت مردانه قرار بگیرند. اینجا ایده «فمینیست تفاوت» منطبق با این نگاه که زنان متفاوت از مردان هستند و باید نقشها و رویکردهای متفاوتی داشته باشند، شکل گرفت. به این ترتیب تفاوتهای زنان و مردان به رسمیت شناخته شد و گرایشهای مختلفی شکل گرفت. یکی از این گرایشها، «اخلاق مراقبت» است.
اخلاق مراقبت میگوید مردان دارای روحیاتی سخت، زمخت و چارچوبمند و ذهن منطقیتری نسبت به زنان هستند و زنان بیشتر روحیاتی مراقبتی دارند، به همین خاطر میتوانند مادر باشند. مهمترین جایی که مراقبت زنانه برجسته میشود، محیط خانواده و محیط تربیت است. برای همین از نظر این دیدگاه زن در خانه، خودش یک ارزش اقتصادی دارد و باید برای آن ارج قائل شد. طبق این ایده میتوان بیمه زنان خانهدار را پیگیری کرد و تسهیلات لازم برای بهرهمندی این زنان از حق و حقوق مورد نیازشان را فراهم آورد. مثلأ میتوان برایشان بیمه عمر تهیه کرد و بسته به سطح فعالیتی که دارند دریافتیهایی اختصاص داد.
فمینیسم ایرانی و فهم زن در چارچوبهای سرمایهداری
اما متأسفانه عمده گرایشها و جریانهای فمینیستی که در ایران فعال هستند، با گرایش «فمنیست تشابه» مرتبطاند. یعنی همان جریانات کلاسیک که اساسأ زن را در چارچوبهای سرمایهداری فهم میکنند. دغدغه فمینیسم ایرانی به تبعیت از فمینیسم کلاسیک غربی این است که همه موانع مردانه شدن زنان را چه در حوزه پوشش، چه در حوزه اقتصادی و اجتماعی برطرف کند. اما توجهی ندارد که در خود غرب هم طی تحولاتی، موج چهارم مطالعات فمنیستی شکل گرفته است. به عنوان مثال در این مطالعات مسئله مادری، یک مسئله بنیادین است و برای زن یک حق مادری قائل هستند که جامعه باید آن را به رسمیت بشناسد و کمک کند.
آن چیزی که در ایران رخ میدهد تلاش ایدئولوژیکی است که حتی تغییرات عمده غرب در بحث مطالعات زنان و جریانات فمنیستی را نادیده میگیرد و فقط همان انگارههای قرن هجده، نوزده و بیستمی را بازتولید میکند که جهت گیریاش به سمت لیبرال سرمایهداری است. شعار «زن، زندگی، آزادی» از این جهت قابل نقد است. آزادی در جهت منویات سرمایهداری و لیبرالی، اگرچه در ظاهر میخواهد زن را از اسارت سنت، نهادهای سنتی و خانواده آزاد کند، اما افراد را به اسارت سرمایهداری درمیآورد، بدون این که سوژههای دارای چنین جهتگیریای، نسبت به این موضوع آگاهی داشته باشند.
وقتی ملاک مردانه باشد، حجاب هم معیارش مردانه میشود و پوشش مردان، معیار قرار میگیرد. نوع زاویه نگاه به مساله زن در جهتگیری مطالبات و شعارها تأثیرگذار است و برای تحلیل این شعار، باید به بنیادهای آن و سیر تاریخیای که این شعار طی کرده، تحولات و تقابلهایی که در خود غرب با آن صورت گرفته توجه کنیم و بعد با استفاده از ظرفیتها و امکاناتی که در سنت، تاریخ و دین و مذهبمان داریم برای آگاهی بخشی و طراحی و تغییر ساختارهای اجتماعی اقدام کنیمفمینیستهای ایرانی هنوز در حال و هوای فمینیسم کلاسیک هستند و خیلی اجازه نمیدهند گرایشهای جدید در ایران طرح بشود. یکی دو سال گذشته روی این که چه ادبیاتی از موج چهارم مطالعات فمنیستی در ایران ترجمه یا به کار گرفته شده، متمرکز شدم، اما در حد انگشتان دو دست هم کار ترجمه یا تألیف در این حوزه ندیدم. در حالیکه در گرایش کلاسیک، هزاران هزار کتاب، مقاله، گفتار، سخنرانی و مصاحبه وجود دارد. عملاً اجازه طرح بحث از زاویههای دیگر داده نمیشود و این نگاه ایدئولوژیک به مسئله زنان منجر به تفسیر خاصی از زن، زندگی و آزادی شده که امروز شاهد دامنههای سیاسی و اجتماعی آن هستیم. «زن، زندگی، آزادی» شعاری مردانه است.
«زندگی» در رویکرد لیبرالی در واقع با یک نوع فردگرایی و انفراد شناخته میشود، درصورتی که «زن» و «زندگی» با رویکرد جماعتگرایانه در یک نهاد اجتماعی و تاریخی مثل خانواده معنا پیدا میکند و صاحب ارزش میشود. اما فمینیسم ایرانی راهبرد شبیه شدن هر چه بیشتر زنان به مردان را متأثر از فمینیسم کلاسیک پیگیری میکند. از این جهت شعار «زن، زندگی، آزادی» معیارش مردانه است و چون آزادی را مردانه میبیند، تلاش میکند زن را به آن معیارهای مردانه نزدیک کند. به این خاطرحجاب برایش مساله میشود، یعنی چون مردان پوششی مانند پوشش زنان ندارند، این جریان حجاب را به عنوان یک اجبار فهم میکند.
وقتی ملاک مردانه باشد، حجاب هم معیارش مردانه میشود و پوشش مردان، معیار قرار میگیرد. نوع زاویه نگاه به مساله زن در جهتگیری مطالبات و شعارها تأثیرگذار است و برای تحلیل این شعار، باید به بنیادهای آن و سیر تاریخیای که این شعار طی کرده، تحولات و تقابلهایی که در خود غرب با آن صورت گرفته توجه کنیم و بعد با استفاده از ظرفیتها و امکاناتی که در سنت، تاریخ و دین و مذهبمان داریم برای آگاهی بخشی و طراحی و تغییر ساختارهای اجتماعی اقدام کنیم.
در خود غرب نگاه سرمایهداری به زن تبعاتی بر زندگیها، روان مردم و ارتباطات اجتماعیشان داشته و آنها را به این نتیجه رسانده که در نگاه خودشان تأملات و بازنگریهایی داشته باشند. ما نیز در این اتفاقات باید آن آسیبها را به مردم گوشزد کنیم و در مقابل جریان عقب مانده فمنیسم ایرانی، رویکردهای رقیب مانند «فمنیسم مادرانه»، «فمنیسم اجتماعی»، «فمنیسم پست مدرن»، «فمنیسم پسااستعماری» و «فمنیسم اخلاق و مراقبت» را که در غرب طی چند دهه اخیر شکل گرفته، مطرح کنیم.
اگرچه این رویکردها در مبنا با ما تفاوتهایی دارند، اما خیلی به ارزشهای دینی، سنتی و تاریخی ما نزدیک هستند. نمیخواهم بگویم صد در صد با ما تطبیق پیدا میکنند، منتها به ما نزدیک هستند و طرح بحث آنها به ما این فرصت و امکان را میدهد که گرایشهای لیبرال را در رویکردهای فمنیستی نقد کنیم و فضای تنفسی بخریم تا بتوانیم برای توسعه ارزشهای تاریخی، فرهنگی و مذهبیمان برنامهریزی کنیم.