یک‌شنبه 4 آذر 1403

سریال خاتون؛ زنانه‌ترین روایت از یک زن قهرمان

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
سریال خاتون؛ زنانه‌ترین روایت از یک زن قهرمان

بی برو برگرد سریال خاتون مملو از نماهای تکراری است. ورود یک عروس خوب و با سواد از طبقه پایین به طبقه بالا؛ مادرشوهری ظالم؛ خانی ستمگر و عیاش؛ جوانی پرشور و عاشق‌پیشه و...

اما با این وجود می‌توان گفت در دوره بحران سریال‌های رسانه ملی؛ «خاتون» سریالی است که به مدد عوامل حرفه‌ای و زحمات و هزینه‌های زیادی که به پای آن صرف شده، قابل‌تامل؛ آبرومند؛ خوش‌ساخت؛ سرگرم‌کننده از آب درآمده است و بعنوان کمترین حق یک مخاطب، به شعور وی احترام گذاشته تا او را ترغیب به پیگیری وقایع آن نماید. حداقل باید اعتراف کرد زور این سریال بقدری بوده که بتواند شخصی که کمتر برای نقد فیلم دست به قلم می‌شود را مشتاق نوشتن چند خطی آنهم برای یک سریال شبکه خانگی نماید! بر همین اساس؛ سریال فوق را از جهاتی که کمتر به آنها پرداخته شده مورد بررسی قرار می‌دهیم:

داستانی فراتر از واقعیت صرف‌نظر از تاکید فیلم بر واقعی بودن داستان و اینکه چقدر فیلمنامه بر آن وفادار مانده (دغدغه برخی از منتقدان سریال) باید گفت شکل روایت داستان، مخاطب را به حد کافی اقناع می‌کند و او دیگر نیازی به مقایسه فیلمنامه سریال با اصل داستان تاریخی آن نمی‌نبیند. در اصل وقتی چفت و بست و عناصر ساختار درام محکم باشد می‌تواند از خود واقعیت هم سبقت گرفته و منطقی‌تر به نظر برسد. چه بسا حتی فهم واقعیت توسط مخاطب باعث شود آن تصور و تصویر آرمانی زیبایی را که نویسنده و کارگردان خلق کرده‌اند؛ بهم بریزد.

در این اثر؛ مخاطب بعد از سیراب شدن از یک داستان پرکشش، بجای مقایسه بیهوده «داستان» با «واقعیت» دست به مقایسه مهم‌تری مانند تطابق عوارض و واکنش‌های مختلف ناشی از حمله روس‌ها و انگلیس‌ها به کشورمان در سال 1320(علی رغم موضع بی‌طرفانه حکومت وقت) و حمله تحریمی دول غربی به کشورمان در سال 1400 (علی رغم امضای برجام توسط دولت وقت) می‌زند و طی این مسیر به موارد مشابه دیگری هم می‌رسد که همگی برای درس عبرت گرفتن از تاریخ و روشن کردن چراغ آینده بسیار پندآموز خواهند بود.

هر دو رویداد تاریخی فوق با فاصله‌ای کمتر از 80 سال باعث برخی کمبودها؛ گرانی‌ها؛ شیوع امراض و متعاقبا ظهور محتکران و فرصت‌طلبانی برای سود بیشتر به بهای جان مردم شدند و شاید با همین مقایسه بتوان فهمید که در کشور ما بیش از آنکه تاریخ تکرار شود انسان‌های پست؛ سودجو؛ خائن و همچنین ماهیت کثیف استعمارگری تکرار شده‌اند. شاید چنین درکی ما را برآن دارد که بجای فخرفروشی صرف به تاریخ پرافتخار کشورمان و غرق شدن در مظاهر کشورهای غربی بعنوان یک منجی کمی به خود آییم و با شناخت بیشتر و بهتر «درد» به فکر «درمان» آن باشیم.

از معمای شاه تا خاتون ساخت چنین فیلم‌ها و سریال‌هایی بمراتب بیشتر از سریال‌های نازلی همچون معمای شاه و یا صحبت‌های جناب آقای خسرو معتضد می‌توانند برای نشان دادن ارتش پوشالی زمان رضاشاه (که به قلدری و قدرت شهره بود) موثر باشند. وقتی شیرزاد به خاتون می‌گوید: درجه خود را از ارتش شاهنشاهی گرفته است؛ جوابی که خاتون با کنایه به او می‌دهد، به کل های‌وهوی سریال‌های ضد شاهی می‌ارزد:«ارتباط این ارتش با کشور مثل ارتباط من با تو فقط روی کاغذ است!»

قابل توجه مسئولین رسانه ملی برای انتخاب درست و صحیح فیلم نامه‌هایی که به شکل شعاری و مستقیم به جنگ با دشمن آنها نمی‌رود! البته در کنار خائنین؛ محتکرین؛ سازشکاران، در این سریال شاهد معرفی انسان‌های مبارز؛ روشنفکر و وطن‌دوستی هم هستیم که خوشبختانه آنها هم در قالب جنبش‌های مختلف طی تاریخ کشورمان همواره تکرار شده‌اند البته نه به قدر کافی و شاید به همین علت هم بوده که بیشترشان محکوم به شکست بوده‌اند! اما در کنار همه اینها موضوعی که بیشتر جلب نظر می‌کند نگاه خاص تینا پاکروان به زن بود که در سطور زیر بیشتر به آن می‌پردازیم:

یک روایت جدید زنانه از مردستیزی و نحوه حضور زن در جنگ معمولا زنان کارگردان برای گرفتن حق خود از جامعه مردمحور و زن‌ستیز اقدام به ساخت فیلم‌هایی می‌کنند که در آنها نقش مردان به شکل افراطی در حد یک عیاش ستمگر و متعصب غرغرو نشان داده می‌شود و بعد هم برای اینکه ثابت کنند زنان دست کمی از مردان ندارند سعی می‌کنند زنان را از آشپزخانه بیرون کشیده و وظائفی به آنها محول کنند که در جامعه، آنها را مختص مردان می‌دانند. یعنی این بانوان فیلمساز برای بالا بردن مقام زن کارکردی مردانه به آنها قائل می‌شوند و اصولا تاکید دارند بین زن و مرد تفاوتی به لحاظ عملکردی وجود ندارد! همچنین در خصوص جنگ هم، نقش زنان عمدتا در حد یک مادر شهید صبور و یا حداکثر دلاورزنی که اسلحه بدست گرفته و دوشادوش مردان مبارزه می‌کند معرفی می‌شود. اما تینا پاکروان در این سریال بخوبی توانسته با در نظر گرفتن توانایی‌های بالقوه یک زن (و عدم اصرار به نزدیکی این قابلیت‌ها به مرد) او را چه در زندگی شخصی و یا اجتماعی و حتی در مبارزه و جنگ در جایگاه واقعی خود بنشاند. قهرمانان زن در این سریال سعی ندارند خود را مرد جلوه دهند و یا حق خود را از مردان همیشه زورگو بگیرند آنها خونسردانه با توانایی‌های زنانه‌شان حق خود را از جامعه (نه صرفا از مردان) می‌گیرند. البته در این سریال هم؛ مردان منفعل؛ عیاش؛ دیکتاتور؛ مردد؛ مشوش؛ جاسوس و خائن کم نیستند اما فرق آنها با سایر مردان فیلم‌های فمنیستی در این است که آنها خوشان هستند و کار و زندگی خود را ول نمی‌کنند تا فقط به زنان ظلم کنند! زنان هم به معنای واقعی کلمه یک زن هستند و نه زن‌های مردنما! خاتون در حالیکه وظائف شوهرداری و مادری خود را بخوبی انجام می‌دهد برای حفظ زندگی خود با سیاست زنانه‌ای که دارد با مادرشوهر زورگوی خود کنار آمده و در عین حال با کمال خونسردی و بدون های وهوی از پس کارهای خود و گرفتن حقش برمی‌آید. او آزادانه به کتاب فروشی می‌رود و بدون درگیری خاصی با شوهرش که خروج او را از خانه منع کرده به ملاقات‌های روزانه و کمک‌های خیرخواهانه خود می‌پردازد! حتی وقتی با عصبانیت بر سر سفره شام آنها حاضر می‌شود به آرامی تاکید می‌کند برای گرفتن اجازه خروج از شوهرش نیامده بلکه برای گرفتن مجوز برگه عبور آمده! او با اینکه تیرانداز خوبی است کمتر مانند مردان از اسلحه استفاده می‌کند چرا که بهترین سلاح او استفاده ازشیوه‌هایی کاملا زنانه است. اگر هم در قسمت هشتم بناچار از اسلحه استفاده می‌کند بعد از آن، همچون یک زن واقعی اشک می‌ریزد و یا در زمانی که همسر سابقش را به بند می‌کشند باز هم احساست زنانه او در دفاع از همسر خائنش قلیان می‌کند.

باید دانست گریه زن به هیچوجه نشانه ضعف او نیست بلکه سلاحی است قوی بعضا برای به خاک نشاندن مرد. خاتون بدون دعوا و مرافعه با شیرزاد، صبورانه در یک انبار معتکف می‌شود و همسرش را بایکوت می‌کند؛ چون بخوبی می‌داند زنان به همان میزانی که تحمل درد و رنج و مرض را خیلی بیشتر از مردان دارند، می‌توانند با کم توجهی و قهر فرسایشی و زیرپوستی؛ مردان کم حوصله را از پای دربیاورند! شما را ارجاع می دهیم به نگاه های حسرت آمیز شیرزاد از پشت پنجره انبار به خاتون!

خاتون هیچ نیازی نمی‌بیند برای اثبات خود؛ یک مرد باشد چراکه بخوبی فهمیده که اگر به معنی واقعی کلمه یک زن باشد می‌تواند در میان همه مردان یک قهرمان باشد! برعکس تصورات عمومی، «زن آشپزخانه‌ای» هیچگاه در برابر مرد ضعیف نیست بشرط آنکه بداند مردانی که معمولا در صدد «درآوردن دلی از عزا» هستند می‌شود با یک دستپخت‌خوب (نه با ضرب‌دست و مشت) دمار از روزگارشان درآورد! چه خوشتان بیاید چه نیاید کاری با شعارهایی از قبیل ابزاری بودن زن نداریم؛ باید گفت همانقدر که جذابیت مرد قدرتش است قدرت زن هم جذابیتش است. پس زن عروسکی به هیچوجه نقطه ضعف نیست اما مهم این است که نخ های آن عروسک در دستان خودش باشد. گاهی به اقتضای شرائط؛ «شیرزنی می‌تواند پلنگ شود!» خاتون هم با همین شیوه زنانه کمیسر بی‌احساس روس‌ها را دچار احساسات عاشقانه کرد و بارها از او فرجه گرفت. از طرفی هم؛ متانت یک زن توانسته نظر خیلی از مردها را جلب کرده تا با این شیوه به خواست خود برسد و خاتون همواره این خصوصیت را حتی بعد از جدایی از همسرش بارها به نمایش گذاشت. می‌بینید؟ سلاح برای قهرمان جلوه‌دادن زنان به اندازه راه‌های رسیدن به خدا زیاد است و نیازی به تنه زدن به تنه مردها که فقط و فقط زور و بازو دارند، نیست. تاثیری که یک مادر می‌تواند بر روی فرزندان خود بگذارد هیچگاه پدر با کلی ید و بیضایش نمی‌تواند!

سایر زنان سریال هم؛ با همین کارکرد زنانه، تاثیرگذار نشان داده می‌شوند از زن دایی جاسوسی که دارای یک شوهر بی‌بخار است گرفته تا زن باردار سروان نجومی و حتی پروینی که علی رغم مبارز بودنش کمتر آن را با اسلحه می‌بینیم! حتی در میان مهاجران هم باز شاهد زنی هنرمند و تاثیرگذار هستیم. باید این نگاه بدیع تینا پاکروان به یک زن قهرمان با مشخصات مختص یک زن را - علی رغم همه مرد ستیزی هایش - ستود چراکه خاتون بخوبی چنین چیزی را نشان داد.

بازیگران سریال خاتون بازی اشکان خطیبی در نقش کسی که توانایی انتخاب راه درست ندارد و همواره بین آنچه که در دل پرشور و افکار مصلحت اندیشش می‌گذرد مردد می‌ماند بسیار خوب درآمده توجه شما را به سکانسی جلب می‌کنم که شیرزاد اذیت و آزار یک عابر دوچرخه سوار توسط سربازان روسی را می‌بیند و بشدت منقلب می‌شود اما در عین حال کار خاصی به جز خاموش کردن آتش (خشم) فندکش نمی‌کند!

البته بقیه تیپ و شخصیت‌ها هم علی‌رغم همه تکراری بودن آنها در سایر فیلم‌ها (از جمله: همسران اول دوم خان؛ کتابفروش؛ مبارزان مخفی؛ دختردایی شیرزاد و ...) باز جا افتاده و مقبول بودند.

اما بقولی یک دارم خوب؛ درامی است که شخصیت منفی و ضد قهرمان آن بسیار تاثیرگذار باشد که در اینجا باید گفت شخصیت کمیسر با بازی بی نقص بابک حمیدیان بسیار جذاب و عالی از آب درآمده است.

نویسندگی و کارگردانی با احترام به برخی از نقدهای منتشر شده مبنی بر شعاری بودن دیالوگ‌های سریال، باید گفت دیالوگ‌ها حساب شده و با هوشیاری خاصی انتخاب شده‌اند. خصوصا دیالوگ‌هایی که احتمال شعاری شدن آنها مانند «دیالوگ خاتون با کمیسر و شیرزاد» در سکانس بازجویی‌ها فراوان بود. همچنین دیالوگ‌ها و واکنش‌هایی که در عین عاشقانه بودن به شکل تلویحی ارتباط واقعی و دور بودن شیرزاد از خاتون را لو می‌دادند! بعنوان مثال زمانی که خاتون اظهار می‌دارد: هنوز شیرزاد متوجه علائق واقعی او نشده است و یا شیرزاد کتابی را که خاتون برای او به زندان آورده با بی‌علاقگی به سمتی پرت می‌کند و یا گرفتن اسلحه به سمت شیرزاد از سوی خاتون (که البته در وهله اول می‌تواند یک شوخی زناشویی صرف تلقی شود اما نه زمانی که قبل از آن خشاب اسلحه توسط خاتون پر شده که در ادامه سریا، همان صحنه به شکل واقعی تفسیر می‌گردد.) یا جایی که خاتون ارتباط زناشویی‌شان را مانند ارتباط ارتش ایران با کشور، تنها بر روی کاغذ معرفی می‌کند و یا شیرزاد را فردی بی‌اختیار مانند زمانی که خبر مرگ فرزندش را شنیده بود معرفی می‌کند و... صحنه‌های هم مانند پایین آوردن قاب عکس رضا شاه بدون آنکه تاکیدی بر قلدری و یا اهانت مستقیم به وی شود؛ گویای هر چیزی بود و نیازی به بیان شعاری علیه او و یا ظلم‌هایش نبود. در پایان باید گفت همین که لوکیشن فیلم در شهرک سینمایی نخ نماشده غزالی نبود با توجه به محدودیت‌ها؛ جای تقدیر داشت. جلوه‌های تصویری از جمله طیاره‌ها هم خوب از آب درآمده بودند. سایر عوامل فنی از جمله فیلمبردار هم که نیازی به تعریف و تمجید نیست که همگی حرفه‌ای و خوب از عهده کارشان برآمده بودند.

هنر می جمله چو گفتی عیبش را نیز بگو  همان طور که در اول این متن گفته شد برخی از صحنه‌های این سریال نوعی گرته‌برداری و تکرار مکررات بود که با دیدن آنها بی‌اختیار به یاد برخی ازفیلم‌های ساخته شده در همین دوران مانند شهرزاد می‌افتیم! همچنین می‌توان به فیلم‌هایی مانند ارتش سری (کارکردن مبارزان مخفی در یک رستوران) بربادرفته (صحنه جمع شدن زخمی ها در یک سالن بزرگ فقط با یک دکتر) و فیلم‌هایی که در آنها ارتباط خان و رعیت و مادرشوهر و عروس بارها و بارها به تصویر کشیده شده اند. حتی شخصیت‌های غائب اما موثر در این سریال ما را به یاد فیلم ربکا می‌اندازد! شخصیت‌هایی مانند زندایی؛ پدرخاتون و خان مرحوم همچنین ایکاش استفاده از لهجه بومی صرفا برای افراد رده پایین استفاده نمی‌شد و این تبعیض گویش تهرانی با سایر لهجه‌های شهرستانی تا این حد آزار دهنده به نظر نمی‌رسید!

عنصر تصادف هم در وقایع داستان (بجای استفاده درست از روابط علت و معلولی) بارها و بارها به چشم می‌خورد که طبعا باعث تضعیف درام می‌شود. دیدن تصادفی اشخاص و ریختن مهمات دقیقا بر سر راه ماشین شیرزاد و عدم توجه شیرزاد به پیشنهاد راننده برای برگشت به روستا 1 دقیقه قبل از رسیدن به مهمات ریخته شده در رودخانه؛ متواری شدن غیرمنطقی مردم متحصن جلوی سفارت روس با یک تهدید آبکی شیرزاد و....

باری به هر جهت به کلیه عوامل این سریال خسته نباشید می‌گوییم و منتظر فصل دوم سریال می‌نشینیم.

کد خبر 1562168