سکوت فرنگیکار دوپینگی شکست: هم تیمیام مرا دوپینگی کرد
فرنگی کار سابق تیم ملی در فاصله 2 ماه مانده به پایان محرومیت 8 ساله اش به علت دوپینگ، برای نخستین بار سکوت خود را شکست و یکی از رقبایش در تیم ملی را عامل دوپینگش معرفی کرد.
به گزارش مشرق، طالب نعمت پور دارنده مدال های طلای جهان 2013، طلای بازی های آسیایی 2010 و طلا، نقره و برنز آسیا، راه پر فراز و نشیبی را در کشتی فرنگی پشت سر گذاشت و سرانجام پس از آنکه برای دومین مرتبه تست دوپینگش مثبت شد، ابتدا با محرومیت 2 ساله، سپس مادام العمر و در نهایت محرومیت 8 ساله از سوی اتحادیه جهانی کشتی روبرو شد.
او دوپینگ نخست در سال 2003 را ناشی از عدم آگاهی در سن 18 سالگی می داند، اتفاقی که محرومیت 2 ساله وی را به دنبال داشت.
اما دومین دوپینگ در شرایطی کاملا متفاوت از مرتبه اول رخ داد، نعمت پور دیگر با کسب مدال طلای جهان و شکست بسیاری از چهره های مطرح کشتی جهان و المپیک، به مدعی درجه یک تیم ملی آن هم در وزنی حساس و شلوغ تبدیل شده بود.
طالب که از بسیاری از رفتارهای مربیان تیم ملی طی سال ها حضورش در اردو گلایه دارد و بر خلاف رقبایش خود را "تنها و غریب" می دانست، یکی از حریفانش در تیم ملی را مسبب اصلی ارتکاب مرتبه دوم به دوپینگ و نابود شدن زندگی ورزشی اش می داند.
طالب نعمت پور پس از گذشت 8 سال از محرومیت خود و در حالیکه تنها 2 ماه به پایان محرومیتش مانده، برای نخستین بار سکوت خود را شکست و گفت یکی از رقبایش که پیش از آن به عمد در تمرینات انگشت دست او را شکسته بود تا خودش به مسابقات آسیایی برود، به عمد دارویی را برای تسکین درد به او داده که همان باعث مثبت شدن تست دوپینگش و خداحافظی همیشگی اش از کشتی شده است.
او می گوید هم تیمی اش پس از آنکه به او داروی ممنوعه دوپینگ داده است، به نوعی از کادر فنی پاداش اینکار را گرفته و به مسابقات قهرمانی آسیا اعزام شده است.
طالب نعمت پور در مصاحبه تفصیلی خود از مشقت های رسیدن به دوبنده تیم ملی، از دست دادن مسابقات جهانی در نخستین حضورش، ماجرای عجیب ارتکاب به دوپینگ با توطئه یکی از هم تیمی هایش تا درگیری با سعید عبدولی در اردوی تیم ملی گفت، که در ادامه می خوانید:
*از 9 سالگی وارد باشگاه کشتی شدم
متولد 1363 در شهرستان کوهدشت استان لرستان هستم. 3 برادر و یک خواهر دارم و پدرم نیز کارمند بازنشسته بود. برادرها و پسرعموهایم اهل ورزش و رشته کشتی بودند و من نیز از سن 9 یا 10 سالگی پایم به باشگاه کشتی باز شد. بعد از آن آرام آرام به کشتی علاقمند شدم و آن را به صورت جدی تر پیگیری کردم.
* ابتدا کارم را در کشتی آزاد شروع کردم
خیلی از مربیانم در شهرستان کوهدشت برایم زحمت کشیدند. شروع کار من ابتدا در رشته کشتی آزاد بود و یدالله کورانی مربیگری ام را بر عهده داشت. مدتی هم کشتی آزاد را ادامه دادم اما سپس به کشتی فرنگی رفتم. اولین مربیانم در کشتی فرنگی، حاج قاسم نعمتی، ابراهیم کرمی و شهاب نعمت پور بودند. کشتی فرنگی را ادامه می دادم اما نه به صورت خیلی جدی، مثلا به یکباره 6 ماه باشگاه نمی رفتم و دوباره باشگاه را شروع می کردم.
* برادرانم باعث شدند به کشتی فرنگی بیایم
پسرعمو و برادرهای بزرگترم فرنگی کار بودند، برادر بزرگترم قهرمان دانشجویان جهان بود، پسرعموهایم قهرمان جوانان آسیا یا قهرمان ایران در کشتی فرنگی بودند، خود به خود وقتی به تمرینات آن ها می رفتم به سمت کشتی فرنگی سوق پیدا کردم.
اولین بار به مسابقات آموزشگاهی نونهالان رفتم که چهارم شدم. سال بعد از آن به مسابقات منطقه ای رفتم که چند استان در آن حضور داشتند و آنجا موفق به کسب مدال طلا شدم. دو سه مسابقه دیگر شرکت کردم و آخرین بار در مسابقات کشوری در وزن 54 کیلوگرم چهارم شدم.
*کشتی گیر ریز نقشی بودم
سال بعد به رده جوانان رفتم و به یکباره قد کشیدم و وزنم در 7 یا 8 ماه از 56 به 74 کیلوگرم رسید و در وزن 69 کیلوگرم کشتی می گرفتم. کشتی گیر ریز نقشی بودم، در رده نونهالان 38 کیلوگرم کشتی می گرفتم، سال اول رده نوجوانان 42 کیلو و سال آخر 54 کیلو کشتی گرفتم.
* برای اولین بار در زمان چمن گلی به اردوی جوانان دعوت شدم سال نخست در رده جوانان به فینال مسابقات کشوری رسیدم، آن سال مربی تیم ملی آقای چمن گلی بود و برای اولین بار در سال 81 به اردوی تیم ملی و در رده جوانان دعوت شدم، ایرادات زیادی داشتم که در اردو این ایرادات تا حد زیادی برطرف شد، مخصوصا در حالت خاک همه ما دچار مشکل و ضعف بودیم.
* مسیر زندگی ورزشی من به سخت ترین شکل ممکن طی شد در تیم ملی جوانان مسیر سختی داشتم، نفراتی در تیم ملی بودند که سال قبل از آن مدال جهانی داشتند و من واقعا بی تجربه بودم. سختی های زیادی کشیدم، خیلی سخت است در هر رشته ای که می خواهی حرفه ای فعالیت کنی مدیر برنامه خوب نداشته باشی. مجموعه ای از عوامل دست به دست هم داد تا مسیر زندگی ورزشی من به سخت ترین شکل ممکن طی شود و شاهد اتفاقات تلخ زیادی بودم.
* پرانرژی بودم اما شر نبودم
در نوجوانی و جوانی به آن معنا که بخواهم به اطرافیان و همسایه ها آزار برسانم شر نبودم اما خیلی پرانرژی و شوخ طبع بودم. با رفقایم شیطنت هایی داشتیم اما همگی در چارچوب ادب بود و همیشه سعی می کردم باعث آزار کسی نشوم، البته شاید گاهی اوقات برخی اطرافیان را اذیت کرده باشم.
*جام ناطق اولین حضورم در رده جوانان بود
در رده جوانان ابتدای کار در جام ناطق کشتی گرفتم که باختم. دوباره به اردوی تیم ملی آمدم، مسابقات قهرمانی آسیای جوانان به میزبانی مشهد در پیش بود و ما نیز 4 نفر بودیم که انتخابی گذاشتند، در مرحله اول با دو نفر انتخابی گرفتم که آن ها را بردم و در واقع نفر اول وزن 69 کیلوگرم شدم. در 74 کیلوگرم دو کشتی گیر خوب به نام اسماعیل نژاد و عباس زاده را داشتند که کادر فنی می خواست یکی از آن ها را انتخاب کند. آن ها سال آخرشان در رده جوانان بود، سعید عباس زاده وزن کم کرد و به 69 آمد که با او هم کشتی گرفتم اما 3 بر یک باختم و ملی پوش نشدم.
* مسعود رشیدیان را دست کم گرفتم و باختم
همان سال یک وزن بالاتر آمدم و در 74 کیلوگرم قهرمان آموزشگاه های کشور شدم. چند ماه بعد از آن در قهرمانی کشور جوانان با مهدی محمدی، مسعود رشیدیان و یک نفر دیگر در یک گروه قرار گرفتیم، من مسعود را نمی شناختم و نمی دانستم که کشتی گیر قابلی است، به همین دلیل اشتباه کردم و کشتی را شل گرفتم و دیدم نه داستان چیز دیگری است و در آخر هم باختم. مسعود سپس به مهدی محمدی باخت و من محمدی را بردم اما در نهایت محمدی بالا آمد و اول شد. 5 یا 6 ماه بعد از طریق استانی سهمیه جام ناطق را گرفتم و در حضور نفراتی مثل مهدی محمدی، کبابی، حبیب اخلاقی، شهاب شکری و فکر می کنم فرشاد علیزاده، قهرمان شدم.
*برای اولین بار در تورنمنت ارمنستان سوم شدم
پس از آن برای اولین بار به تورنمنت جلفالاکیان ارمنستان اعزام شدم. در آنجا به صورت دوره ای، 4 یا 5 کشتی گرفتم که کشتی ام مقابل ارمنستان گره خورد و نتیجه را به او دادند. در آنجا خیلی خوب کشتی گرفتم، نفر اول وزنم را با اختلاف بردم و در نهایت سوم شدم.
*گرشاسبی لب تشک خیلی حرص می خورد
پس از آن من را به جام تختی در رده بزرگسالان فرستادند و برای نخستین بار در رده بزرگسالان در وزن 74 کیلوگرم کشتی گرفتم. خدا بیامرز محسن پودنکی، طاهرزاده، ذبیحی و همه مدعیان دیگر در جام تختی حضور داشتند که من به ماقبل فینال رسیدم و به کشتی گیر آذربایجان خوردم. یادم می آید کشتی خیلی حساس شده بود و حمیدرضا گرشاسبی لب تشک خیلی داد زد و حرص خورد. آن مبارزه به وقت اضافه کشیده شد و در آخر دست کشتی گیر آذربایجان بالا رفت. او مقابل خدابیامرز محسن پودنکی هم پیروز شد و به مقام قهرمانی رسید. البته کشتی گیر آذربایجان در فینال مقابل محسن با اختلاف پیروز شد اما مقابل من 9 دقیقه مبارزه طول کشید و به سختی پیروز شد. من هم برای سوم چهارمی، طاهرزاده، کشکولی و حریف آمریکایی را بردم و به مدال برنز رسیدم.
*قربانی اختلاف کادر فنی جوانان و بزرگسالان شدم
دیگر من هم ملی پوش جوانان بودم و هم بزرگسالان. من اصلا نمی دانستم داستان چیست و کادر دو تیم مشکلی با هم دارند یا نه، کادر بزرگسالان به من می گفت برو به کادر جوانان بگو دیگر به تمرینات بزرگسالان می روم، از آنطرف هم کادر جوانان می گفت برو به آن ها بگو می خواهم با جوانان تمرین کنم. سال بعد هم المپیک بود و متاسفانه من در این بین و بخاطر اختلافاتی که بود نه جوانان من را خواستند و نه بزرگسالان!
*ماجرای مثبت شدن اولین دوپینگ در جام تختی
بعد از مدتی و در سال 2003 یک روز آقای چمن گلی به من گفت مشکلی برایت پیش آمده و برو مدتی استراحت کن. من 18 سالم بود، نه علم این داستان را داشتم و نه اینکاره بودم که بخواهم دوپینگ کنم. هر اتفاقی برای من افتاد بخاطر این بود که علم و سوادش را نداشتم و کسی نبود که من را مدیریت کند. آن اتفاق تلخ زندگی ام بود چرا که با همه سختی ها خودم را به یک نقطه ای رسانده بودم و حالا باید برای مدتی کشتی را کنار می گذاشتم. آن زمان مثل الان نبود که مربیان نگاه حمایتی به کشتی گیر داشته باشند و او را در خیلی موارد مدیریت کنند.
*نگاه ها به من تغییر کرد
باور کن نمی دانم چه اتفاقی افتاد که تستم در جام تختی بزرگسالان که سوم شده بودم مثبت شده بود. هر چه بود روی حساب این بود که سواد این کار را نداشتم. اصلا کسی نبود من را آگاه کند و کمکم باشد. 2 سال محروم شدم، دیگر حتی خانه ماندن، باشگاه رفتن، درس خواندن و هر کاری برایم سخت شده بود، نگاه ها به من تغییر کرده بود، باشگاه می رفتم طور دیگری به من نگاه می کردند، هیچ وقت یادم نمی رود که در آن 2 سال چه رفتارهای زشت و بدی با من شد، انگار جنایت کرده بودم و فکر می کردند دانسته در این ماجرا گرفتار شده بودم.
* در پادگان اهمیتی نمی دادند که کشتی گیر بودم یک سال و خرده ای که از محرومیتم گذشته بود به خدمت سربازی رفتم، 3 ماه آموزشی را در پادگان شهید باکری دزفول پشت سر گذاشتم که دیگر محرومیتم تمام شد. آن زمان شرایط طوری نبود که اصلا بتوانم در مدت 3 ماه آموزشی تمرین جدی داشته باشم، اصلا سیستم سرباز قهرمان و این حرف ها نبود. بعد از آموزشی برای ادامه سربازی به خرم آباد رفتم. دیگر داخل پادگان بودم، یا برای پست دادن به برجک می رفتم یا گردان و دژبانی بودم و اصلا کسی برایش اهمیت نداشت که بالاخره عضو تیم ملی بودم. یک روز که در محل صبحگاه در حال دویدن بودیم، یکی از فرماندهان گردان که همشهری ام بود و می دانست که من ورزشکارم، من را شناخت و گفت اینجا چه کار می کنی و کدام گردان هستی؟ گفتم 104. گفت بیا گردان ما، گفتم نه فقط سفارش کن که کمی هوای من را داشته باشند و کمتر اذیتم کنند. گفت من با فرمانده ات صحبت می کنم که به گردان ما بیایی. خلاصه صحبت کرد و فرمانده ما گفته بود که سرباز ندارم و باید به ما سرباز بدهید، همشهری ما هم گفته بود به جای یک سرباز دو سرباز به شما می دهم. بالاخره با انتقال من موافقت شد و به فرمانده گروهان سپرد که هوای من را داشته باشد.
بیشتر بخوانید:
کاهش محرومیت مادامالعمر طالب نعمتپور به 8 سال
*اشتباهم این بود که در 2 سال محرومیت به وزن بالاتر نرفتم
یک ماه بعد مسابقات استانی بود که رفتم، بعد برای مسابقات کشوری در سنندج 20 روز مرخصی گرفتم و تمرین کردم و به مسابقات کشوری رفتم. یک اشتباهی که من در طول 2 سال محرومیتم داشتم این بود که به یک وزن بالاتر نرفتم و اصرار داشتم در همان وزن 74 کیلوگرم به کشتی ادامه بدهم در حالیکه قدم بلندتر شده بود و فیزیکم کلا از حالت یک کشتی گیر 74 کیلو درآمده بود. من کلا از قوانین جدید کشتی هم اطلاعی نداشتم، فقط در دزفول که بودم یک بار برای تمرین به باشگاه برادران اسفندیاری فر رفتم که در آنجا به من گفتند در قانون جدید دیگر دست از پشت نیست و باید از بغل کنده بگیری.
* به خودم گفتم چرا به کشتی برگشتی؟
در مسابقات کشوری در وزن 74 کیلو کشتی گرفتم، آن زمان قانون کنده آمده بود و همچنین اجازه نمی دادند بین تایم آب بنوشیم، وزن زیادی کم کرده بودم و شدیدا تحت فشار بودم طوریکه صدای تماشاگران سالن در گوشم می پیچید، مقابل کشتی گیر کردستان کشتی گره خورده بود، دیگر چشمانم سیاهی می رفت و اصلا توان ادامه مبارزه را نداشتم، در همان وضعیت خدا را شکر که به یکباره عبدالله عزیزی در یک صحنه به داوری اعتراض کرد، من در تایم 40 ثانیه ای برای بازبینی فیلم به خودم گفتم 2 سال از کشتی دور بودی، برای چه برگشتی؟
* پس از 2 سال دوری قهرمان ایران شدم
قلبم از فشار داشت می ترکید، میخواستم در همان وضعیت اصلا کشتی را رها کنم که مربی ام یک گاز استریل که با آب خیس شده بود را گوشه لبم گذاشت، دهانم خیس شد، کمی جان گرفتم، چشمانم می دید و دیگر صدای سالن در گوشم نمی پیچید، کشتی را بهتر ادامه دادم و پیروز شدم. در کشتی های بعدی مقابل مسعود رشیدیان، شهاب شکری پور و فرشاد علیزاده هم پیروز شدم و در نهایت در اولین میدان جدی پس از 2 سال محرومیت به عنوان قهرمانی ایران رسیدم.
* بعد از قهرمانی کشور بدترین ساعت پست پادگان را برای من گذاشتند! این رقابت ها در زمانی برگزار می شد که تیم ملی عازم مسابقات جهانی 2005 شده بود و در وزن من مهدی محمدی ملی پوش بود. مسئولان تیم نفت اهواز به من زنگ زدند و گفتند برای لیگ من را می خواهند، برای حضور در لیگ یا باید کارت پایان خدمت می داشتم یا گواهی اشتغال به تحصیل، به هر بدختی که بود قرارداد بستم. وقتی از مسابقات قهرمانی کشور سنندج به پادگان بازگشتم شیرینی خریدم تا در گردان پخش کنم. مسابقات من را از تلویزیون دیده بودند و پیش خودم می گفتم دیگر هوای من را بیشتر از قبل هم دارند. حاج یونس قبادی که خدا پدرش را بیامرزد فرمانده ام بود و خیلی هوای من را داشت اما خیلی ها دنبال این بودند که من را اذیت کنند. همان روزی که از مسابقات کشوری به پادگان برگشتم دیدم بدترین پست که از ساعت 2 تا 4 بامداد بود را به من داده اند، چون نه قبل و نه بعد از آن ساعت نمی شد خوابید بدترین زمان پست بود. از این برخوردها خیلی ناراحت می شدم، بغض می کردم و به هم می ریختم اما چیزی نمی گفتم و تحمل می کردم چرا که دیگر نمی خواستم وارد حاشیه شوم. حاج یونس همیشه هوای من را داشت، مثلا پیش فرمانده گروهان می رفتم مرخصی می خواستم نمی داد اما پیش فرمانده گردان می رفتم و میگفتم برای لیگ مرخصی می خواهم میگفت برو. دیگر شرایط جوری شده بود که خودم خجالت می کشیدم.
*در لیگ مهدی محمدی که ملی پوش جهانی بود را شکست دادم
20 روز بعد از مسابقات کشوری، مسابقات لیگ برگزار شد که من در آنجا، مقابل مهدی محمدی که تازه از مسابقات جهانی 2005 برگشته بود با اختلاف پیروز شدم، قبل از آن دو مرتبه در رده جوانان کشتی گرفتیم که هر کدام یکبار صاحب پیروزی شده بودیم اما در اولین مصاف در رده بزرگسالان موفق شدم او را در لیگ شکست بدهم. لیگ به لحاظ مالی نیز در آن برهه کمک خوبی برایم بود و انگیزه ام برای تلاش را بیشتر کرده بود.
* برای تورنمنت بلغارستان کار خروجم درست نشد
اردوی تیم ملی بزرگسالان شروع شد و آقای بنا هم سرمربی بود. بعد از ورود به اردو به جام یادگار رفتم که به کشتی گیر ارمنستان باختم. پس از آن به اردوی تیم ملی بازگشتم و چند مرحله در اردو بودم. قرار بود به جام نیکولاپتروف بروم که کار خروجم از کشور درست نشد.
*من، سوریان و بقیه در تورنمنت لهستان باختیم
در سال 2006 که سرباز بودم بار دیگر در مسابقات قهرمانی کشور به قهرمانی رسیدم و نفر اول وزنم بودم اما داود عابدین زاده کشتی گیر مد نظر آقای بنا بود. برای 2 تورنمنت خارجی اسم من را دادند اما کارهای خروجم از کشور برای حضور در جام پادوبنی درست نشد و تیم رفت و من جا ماندم. گفتم پیگیر کارم بشوم ببینم گیر کارم کجاست، این پادگان، آن پادگان، ستاد مشترک و تربیت بدنی رفتم، در آخر موافقت کردند و به تورنمنت لهستان رفتم. حمید سوریان، محمدی، قاسم رضایی، سامان طهماسبی، مسعود هاشم زاده و پرویز زیدوند هم بودند که همگی باختیم، فقط قاسم رضایی و سامان طهماسبی به سوم چهارمی رسیدند که قاسم موفق شد سامان را شکست بدهد. من هم 2 یا 3 دور بردم اما در یک چهارم باختم.
* نظر بنا روی عابدینزاده بود
من به کسی باختم که در فینال آسیایی مقابل داود عابدین زاده هم پیروز شده بود اما با این وجود عابدین زاده هم به مسابقات جهانی رفت و هم به آسیایی و من به هیچکدام اعزام نشدم. حقیقتش این بود که من در 74 کیلوگرم هر چند قهرمان ایران شده بودم اما نظر سرمربی تیم ملی روی عابدین زاده بود، البته باید واقعیت را گفت که داود از من و دیگران در آن برهه جلوتر بود.
* در وزن جدید قهرمان انتخابی تیم ملی شدم
سال 2006 وزنم را تغییر دادم، برای سال 2007 که آقای بنا هم رفته بود، محمد دلیریان و رضا سیم خواه آمده بودند. در مسابقات استانی در وزن 84 کیلوگرم گرفتم که اول شدم اما 2 یا 3 روز قبل از مسابقات قهرمانی کشور برادرم فوت کرد و نتوانستم در مسابقات کشوری کشتی بگیرم اما 2 یا 3 ماه بعد برای مرحله نهایی انتخابی تیم ملی در شیراز به من سهمیه دادند، قبل از آن تیم به مسابقات آسیایی رفته بود و سامان طهماسبی هم در جهانی 2006 برنز گرفته بود و از انتخابی معاف شده بود. در مرحله نهایی شهاب شکری پور، هدی وند، اخباری و عابدین زاده حضور داشتند که من در اولین حضورم در وزن جدید همه را بردم و قهرمان مرحله نهایی انتخابی تیم ملی شدم.
* در نیکولاپتروف قهرمان المپیک را شکست دادم
40 روز بعد به تورنمنت اوکراین رفتیم که من پنجم شدم اما سامان طهماسبی قهرمان شد. ماقبل فینال با سامان کشتی گرفتم که با نتیجه نزدیک شکست خوردم. 40 روز بعد اینبار به جام نیکولاپتروف رفتیم که سامان دور اول باخت و من قهرمان شدم، در این مسابقات آندره آ مینگوزی از ایتالیا که قهرمان المپیک 2008 پکن شد یا ملونین نومونوی فرانسوی را شکست دادم.
* سیمخواه به دلیریان گفت بگو سامان برای جهانی انتخاب شده است
حالا در یک تورنمنت سامان طهماسبی اول شده بود و تورنمنت دوم او حذف شده بود و من به قهرمانی رسیده بودم. یادم نمی رود، بعد از مسابقات به سالن غذاخوری آمدیم، داشتم غذا می خوردم که دیدم خبرنگاران به دلیریان و سیم خواه زنگ زدند تا ببینند وضعیت انتخاب کشتی گیر وزن 87 کیلوگرم چه می شود، دلیریان گفت باشد بعدا می گویم که فکر میکنم سیم خواه گفت خب بگو سامان انتخاب شده است. به هر حال سامان طهماسبی را انتخاب کردند و او دوباره اعزام شد و برنز گرفت.
*نمی دانستم ایرادم را به کدام مربی تیم ملی بگویم
چه می توانستم بگویم؟ من کسی را در تیم ملی نداشتم، تک و تنها بودم. سامان کنارش جمشید خیرآبادی را داشت، اخباری و علی اکبری، وزنه ای مثل ناصر نوربخش حمایتشان می کرد یا حبیب اخلاقی و کریم فر که مورد حمایت برادران اسفندیاری فر بودند، من کسی را نداشتم در حالیکه در وزنم همه کشتی گیران هر کدامشان شاگرد یکی از مربیان تیم ملی بودند و بالطبع آن ها هم دوست داشتند شاگرد خودشان ملی پوش شوند. من در چنین شرایطی اصلا نمی دانستم به کدام مربی تیم ملی اعتماد کنم و ایرادم را بگویم چون می ترسیدم همان پاشنه آشیلم بشود!
* تنها به بیمارستان رفتم و چند روز بستری شدم
سال 2008 به جام جهانی زومباتلی مجارستان رفتم، بعد گفتند در جام یادگار هم باید کشتی بگیرید. خدا بیامرز بابک قربانی، علی اکبری، سامان، مجتبی کریم فر و 2 تا داودها (اخباری و عابدین زاده) هم باید کشتی می گرفتند. ده روز مانده به مسابقات دل درد خیلی بدی گرفتم، هیچ کس هم همراهم نبود، تنها به بیمارستان رفتم و 4 روز بستری شدم. دکتر بعد از آزمایش گفت آپاندیست در مرز ترکیدن است، یا باید آن را دربیاوریم یا اینکه چند روز بیمارستان بستری شوی و دارو مصرف کنی که من گفتم در بیمارستان می مانم. چند روزی در بیمارستان تک و تنها بستری شدم. آن موقع وزن عادی من 89 کیلوگرم بود اما وقتی از بیمارستان مرخص شدم و پس از چند روز برای مسابقات روی باسکول رفتم وزنم 83 کیلو و 800 گرم بود و بیشتر از 5 کیلوگرم کم کرده بودم، صورتم مثل گچ سفید شده بود، رفتم پیش آقای سیم خواه و گفتم وزنم افتاده اگر اجازه بدهید کشتی نگیرم اما گفت اگر نگیری دیگر هیچ شانسی نداری. سامان طهماسبی هم آمد وزن کشی کرد اما نمی دانم چرا کشتی نگرفت، خلاصه من با همان وضعیتی که داشتم کشتی گرفتم و قهرمان جام یادگار شدم.
* با باخت در فینال آسیایی بهانه دست کادر فنی دادم
آن موقع سامان طهماسبی با کسب مدال برنز در مسابقات قهرمانی جهان 2007 موفق شده بود سهمیه المپیک 2008 پکن را بگیرد، قرار شد من در مسابقات آسیایی کشتی بگیرم. در فینال مقابل ماتسوموتو ژاپنی که در جام دانکلوف سامان را برده بود در تایم اول 5 بر صفر پیروز شدم اما در دو تایم یک یک باختم و بهانه را به دست کادر فنی تیم ملی دادم. گفتند کسی که در آسیایی می بازد و نقره می گیرد چطور می تواند مدعی المپیک باشد؟ گفتند حالا بیا اردو. نزدیک المپیک بود که یک روز دیدم حمید سوریان، مسعود هاشم زاده، مهدی محمدی و سامان طهماسبی در حال دویدن روی تردمیل هستند، پرسیدم داستان چیست؟ گفتند کادر فنی گفت المپیکی ها بروند روی تردمیل بدوند و بقیه بروند دور دریاچه. گفتم یعنی چه؟ خیلی ناراحت شدم.
* کادر فنی بخاطر 2 برنز جهان نمی توانست براحتی از نام سامان بگذرد
مهمترین دلیلی که کادر فنی سامان طهماسبی را برای المپیک انتخاب کرد این بود که او 2 برنز جهان داشت و به این سادگی ها نمی توانستند از او بگذرند یا حکم به انتخابی رو در رو بدهند. اصلا من مثل همیشه تک و تنها بودم و صدایم به جایی نمی رسید که بخواهم اعتراض کنم. اینطور بود که المپیک پکن را هم از دست دادم. البته فکر می کنم 3 ماه قبل از المپیک من و سامان را به یک تورنمنت فرستادند اما می دانستم روی من هیچ نظری ندارند و حمایتشان از کس دیگری بود، در چنین شرایطی وقتی می دانی کادر فنی تو را نمی خواهد از درون خالی می شوی و دیگر انگیزه ای نداری. من هم انگیزه ای نداشتم و به یک کشتی گیر درجه 2 باختم.
*در جام یادگار اخلاقی و بابک قربانی را بردم
المپیک 2008 تمام شد و باز هم محمد بنا به تیم ملی بازگشت. سال 2009 در لیگ دو مرتبه با سامان طهماسبی کشتی گرفتم که هر 2 بار پیروز شدم، بعد من و حبیب اخلاقی را به جام یادگار فرستادند که قرعه خیلی سختی داشتیم و من و حبیب و مرحوم بابک قربانی در یک گروه قرار گرفتیم که در آخر همه را بردم و طلا گرفتم. سامان هم چون پایش را بعد از المپیک عمل کرده بود غیبت داشت. بعد از آن به مسابقات آسیایی رفتم و قهرمان شدم.
*ماجرای از دست دادن مسابقات جهانی
بعد با بنا درباره مسابقات جهانی صحبت کرده بودیم. 3 ماه مانده به مسابقات جهانی در اردو بودم که دکتر آمد و به او گفتم کمی کمرم درد می کند، معاینه کرد و گفت مو به کمرت برگشته و عفونت کرده است، بنابراین با نظر آقای بنا رفتم و جراحی کردم. همان زمان حبیب اخلاقی در انتخابی مرحله آخر کشتی گرفت و به اردوی تیم ملی آمد، قرار بود من به تورنمنت اوکراین بروم اما بخاطر جراحی آن را از دست دادم، حبیب اخلاقی را به تورنمنت حیدرعلی اف آذربایجان فرستادند که آنجا قهرمان شد. 70 روز مانده به جهانی به تمرین آمدیم و در اردوها حضور داشتیم تا اینکه یک ماه مانده به مسابقات جهانی کادر فنی اعلام کرد شرایط حبیب از من بهتر است. گفتند تو جراحی کرده ای و حبیب هم در تورنمنت آخر نتیجه خوبی گرفته، اینطور شد که اینبار مسابقات جهانی را از دست دادم و اخلاقی اعزام شد و برنز گرفت.
* نمی توانستم به تصمیمات کادر فنی اعتراض کنم
حالا من که چند سال دنبال این بودم سامان را کنار بزنم و پشت او که مدال دارد نمانم، حالا یک مدال دار دیگر هم اضافه شد! اعتراضی نمی توانستم به تصمیمات کادر فنی بکنم و بگویم چرا من را انتخاب نمی کنید؟ صحبت می کردیم اما فایده ای نداشت وقتی تصمیم خود را گرفته بودند.
*در تمرین اگر هم بهترین بودم مربیان به بنا نمی گفتند!
در وزن من همه مربیان تیم ملی شاگرد داشتند و من تنها بودم. شاید هم نظر بنا این نبود اما مربیان تیم ملی روی تصمیم او تاثیر می گذاشتند. مثلا من اگر در تمرین بهترین نفر هم بودم هیچ کدامشان نمی رفت به بنا بگوید طالب امروز خوب بود اما در مقابل اگر یک روز حالم خوب نبود و بد تمرین می کردم سریع آن را به اطلاع بنا می رساندند و گزارش می کردند! دیگر گذشته و من همه شان را حلال کردم. سال بعد که 2010 بود سامان به کشور آذربایجان رفت تا برای آن ها کشتی بگیرد. آمدیم اردوی تیم ملی، گفتند حبیب و اخباری به تورنمنت گرجستان می روند و تو هم باید به تورنمنت آذربایجان بروی. حبیب رفت و با دو باخت پنجم شد و اخباری هم نتیجه نگرفت.
*برنده کوبایی اخلاقی در المپیک را شکست دادم
من که می خواستم به تورنمنت آذربایجان بروم، بنا گفت نه تو که تنها نمی روی، عابدین زاده و اخباری هم باید بیایند. من در آذربایجان قهرمان شدم و عابدین زاده هم سوم شد. سطح کیفی تورنمنت آذربایجان خیلی بالاتر از مسابقات گرجستان بود، من در آنجا زولتان فودور مجارستانی که نایب قهرمان المپیک پکن شده بود را شکست دادم، عابدین زاده را بردم و آلکسی میشین روس که قهرمان المپیک بود را هم شکست دادم و در آخر کشتی گیر آذربایجان که مدال برنز جهان داشت را بردم و طلا گرفتم. البته چند ماه قبل از این تورنمت هم من و حبیب اخلاقی با تیم ملی به جام جهانی مجارستان رفتیم که در آنجا هر دو نفرمان 2 کشتی گرفتیم که پیروز شدیم. من کشتی گیر کوبایی را بردم که در المپیک توانسته بود اخلاقی را شکست دهد و نایب قهرمان جهان هم بود.
*سامان که رفت آذربایجان دیگر خیرآبادی هوای من را داشت
دیگر بعد از طلای جام علی اف، برای مسابقات جهانی 2010 انتخاب شدم. بدنم عالی بود و خیلی خوب تمرین می کردم. سامان طهماسبی هم رفته بود برای آذربایجان کشتی بگیرد و جمشید خیرآبادی دیگر خیلی بیشتر از قبل هوای من را داشت، اخلاقی هم که انتخاب نشده بود و آقا ایرج (اسفندیاری فر) خیلی کمکم می کرد و مورد حمایت بنا هم بودم. اختلاف فنی ام با رقبایم واقعا زیاد بود. این بود که همه چیز دست به دست هم داد تا در بهترین شرایط عازم مسابقات جهانی شوم.
* از دست دادن مسابقات قهرمانی جهان 2010
عازم مسابقات قهرمانی جهان 2010 در مسکو شدیم. در سالن مسابقات بودم که محمد بنا آمد گفت پاشو مسابقه نداری! گفتم خب خدا را شکر دور اول قرعه استراحت دارم. قشنگ یادم می آید 6، 7 کیلو وزن کم کرده بودم و بعد از وزن کشی داشتم کیک میخوردم، بنا هیچی نگفت، فرشاد علیزاده آمد جلو و گفت"داداش خوردی به حریف اسراییلی". برای یک ورزشکار در طول دوران حرفهای، مصدومیت پیش میآید، روی یکی نظر کادر فنی نیست، یکی به قرعه بد میخورد، اما من همه اینها را دیدم.
*میخواستند شکمم را پاره کنند!
گفتم دلم درد میکند. آزمایش آپاندیس گرفتند. دکتر روس گفت باید جراحی کنیم و آپاندیس را دربیاوریم، من به پزشکمان گفتم دکتر اینها چه میگویند؟ میخواهند شکمم را پاره کنند. گفتم بابا من را از اینجا ببرید. آمبولانس آوردند، آمپول به بازوی من زدند، یکی فشارم را چک میکرد، دیگری خونم را می گرفت. لباس اتاق عمل به من پوشاندند. ترسیده بودم و فقط میگفتم جان مادرتان نگذارید شکمم را پاره کنند، خلاصه اینکه این مسابقات هم اینگونه تمام شد.
*کشتی گیرانی که روی سکوی جهانی رفتند را برده بودم
چیزی که من را خیلی بیشتر ناراحت کرد این بود که فردای آن روز دیدم کشتی گیر کوبایی که 2 ماه قبل او را شکست داده بودم به فینال رسید و الکسی میشین که سوم شد را هم برده بودم. دیگر خیلی بیشتر اذیت شدم.
مصاف نعمت پور با سامان طهماسبی در فینال قهرمانی جهان*بعد از جهانی فقط هدایتی یک پژو 206 به من هدیه داد
آمدیم بنا گفت ناراحت نباش دو ماه دیگر بازی های آسیایی است. خلاصه به بازی های آسیایی رفتم و خدا را شکر من، نوروزی، مرحوم بابک قربانی و سعید عبدولی، 4 طلا گرفتیم. بعد بازی های آسیایی به جام جهانی 2011 بلاروس رفتم، آنجا سلیم اف بلاروس که همان سال قهرمان جهان شد، هرناندز کوبایی که نقره و برنز جهان داشت و لی کره ای که در فینال بازی های آسیایی برده بودم را شکست دادم. از جهانی مسکو که برگشتیم حتی فدراسیون اسم من را در لیست ندادند تا من هم جایزه بگیرم! فقط آقای هدایتی به من هم مثل مدال آوران یک خودروی پژو 206 هدیه داد.
* فکر می کردم حبیب اخلاقی در جهانی بهتر نتیجه بگیرد برج 6 که مسابقات جهانی رفتم، برج 8 به بازی های آسیایی اعزام شدم و برج 11 هم به جام جهانی رفتم، دیگر فیکس تیم ملی شده بودم. 4 یا 5 مرحله اردو آمدیم، برج 2 یا 3 بود که حبیب اخلاقی به اردو اضافه شد، من هم واقعا چند مسابقه سنگین رفته بودم و در 7 یا 8 مرحله اردو بودم، هم خسته شده بودم و هم انگیزه لازم را در آن مقطع نداشتم، به جام حیدرعلی اف اعزام شدیم که آنجا حبیب من را برد و به مسابقات جهانی اعزام شد. شرایط حبیب از من بهتر بود و فکر می کردم در جهانی خیلی بهتر نتیجه بگیرد اما از دور مسابقات کنار رفت.
*نمایش بد در گزینشی المپیک لندن نقطه کور زندگی من بود
پس از مدتی دوباره وارد اردو شدیم، یکی دو تورنمنت رفتیم (توضیح: نعمت پور و اخلاقی هر دو به تورنمنت باکو اعزام شدند که اخلاقی قهرمان شد و نعمت پور به عنوان پنجمی رسید، سپس در ادامه نعمت پور به تورنمنت پیت لاسینسکی رفت و نهم شد). نقطه کور کشتی من که هیچوقت آن را گردن کسی نمی اندازم همین یک جا بود، من را به مسابقات گزینشی المپیک در قزاقستان فرستادند که من در آنجا به گاجیف قزاق باختم، هر چند تورلیخانوف خیلی نفوذ کرد اما من باید خیلی بهتر کشتی می گرفتم. به هر حال پنجم شدم و سهمیه را از دست دادم. 40 روز بعد حبیب اخلاقی به گزینشی المپیک در چین اعزام شد و توانست سهمیه المپیک 2012 را کسب کند.
*بنا گفت حبیب گزینه اولم برای المپیک است
قبل از المپیک لندن من را به جام جهانی روسیه فرستادند که سوریان، نوروزی، عبدولی و کل تیم حضور داشتند. من آنجا با طهماسبی، سلیم اف و... کشتی گرفتم و در 5 مبارزه ام به پیروزی رسیدم و عملکرد خیلی خوبی داشتم. بعد که به اردو بازگشتیم دوباره متوجه شدم نگاه ها به من تغییر کرده است و هیچکس من را نگاه هم نمی کند. با بنا صحبت کردم و گفتم جریان چیست؟ گفت اسم تو و حبیب اخلاقی را به کمیته المپیک دادیم اما گزینه اول از نظر ما برای المپیک حبیب است.
*از خدایشان بود اردو را ترک کنم
40 تا 50 روز به المپیک مانده بود و من باید در اردو می ماندم اما به نظر خودم کار خوبی نبود چرا که خدایی ناکرده دوست نداشتم حتی یک لحظه به ذهنم خطور کند و چشمم دنبال این باشد که حبیب آسیب ببیند و به این صورت من شاید به المپیک بروم. بنابراین اردوی تیم ملی را ترک کردم. البته آن ها هم از خدایشان بود که بروم. فقط آقا جمشید آمد یک کم گفت بمان، سیب تا به زمین برسد هزار چرخ می خورد که قبول نکردم و رفتم. در المپیک 3 طلا بدست آمد اما در وزن من حبیب اخلاقی باز هم به حریف کوبایی باخت.
* در جام جهانی باز هم الکسی میشین را شکست دادم بعد از المپیک به مسابقات دانشجویان جهان رفتم که طلا گرفتم، بعد در جام جهانی تهران در فینال 5 بر 2 به روسیه باختیم که من بعد از 4 باخت متوالی توانستم با شکست الکسی میشین، اولین برد را برای ایران بدست بیاورم.
مصاف طالب نعمت پور با الکسی میشین*حریفم در تمرینات به عمد انگشتم را شکست تا به آسیایی برود!
بعد از حضور در جام جهانی، به اردو بازگشتیم و در جریان تمرینات، یکی از کشتی گیران به عمد انگشت دستم را شکست تا بتواند راحت به مسابقات آسیایی برود اما من هم لج کردم و گفتم با همین انگشت شکسته خودم به آسیایی می روم و مشکلی ندارم! رفتم و آنجا به مدال برنز رسیدم.
* در شرایط خیلی بد فدراسیون برای جهانی آماده می شدیم
بعد از آن انتخابی تیم ملی بود که من، قیطاسی، کریم فر، نوری و عابدین زاده بودیم که قیطاسی، عابدین زاده و نوری را بردم. عابدین زاده در مبارزه با سر به ترقوه من زد و متورم شد، در فینال 2 از 3 باید با حسین نوری می گرفتم که پزشکان گفتند آسیب دیدگی داری و کشتی نگیر، در حالیکه به لحاظ فنی از حسین نوری جلوتر بودم و در مسابقه صبح او را شکست داده بودم. آمدیم حسن حسین زاده آمد بالای سر ما و 4، 5 ماه دور دریاچه تمرین یا روی تشک تا 10 شب بمان و صبح زود ساعت 6 از خواب بلند شو و تمرینات سخت و طاقت فرسا آن هم در آن شرایط بسیار بد فدراسیون که مرحوم خطیب حضور داشت.
*با شکست سامان طهماسبی در فینال به طلای جهان رسیدم آن موقع حبیب اخلاقی نبود و بنا هم رفته بود و چمن گلی آمده بود. خلاصه رفتیم مسابقات جهانی 2013 که من 5 کشتی گرفتم. در فینال سامان طهماسبی را بردم و طلای جهان را گرفتم، در نیمه نهایی حمزتوف بلاروس که برنز جهان و المپیک را داشت را شکست دادم و جانیکوفسکی لهستانی که برنز المپیک و نقره جهان داشت را بردم.
نعمت پور بر سکوی قهرمانی جهان*بنا سرم کلاه گذاشت!
از جهانی بوداپست که برگشتیم، بعد از یکی دو ماه در تصادف تاندون های دستم پاره شد و کارم به اتاق عمل کشیده شد. 3 ماه دستم در آتل بود. بعد که پیش دکتر رفتم دستم توان حرکت نداشت، شروع به فیزیوتراپی کردم که محمد آقا سرم کلاه گذاشت (با خنده) و گفت با همین وضعیت بیا اردو و بازی بازی کن. آمدم یک ماه در اردو بودم اما دستم کامل حرکت نمی کرد، با همان وضعیت و حدود 6 ماه پس از کسب طلا در مسابقات جهانی به جام زومباتلی مجارستان رفتم و آنجا هم به مدال طلا رسیدم. حبیب هم وزنش تغییر کرده بود و به لحاظ تیمی وضعیتمان بهتر شده بود.
*هم تیمی ام به من داروی دوپینگ داد
از تورنمنت مجارستان که برگشتم احساس کردم دچار ضعف بدنی شده ام. اواخر اسفند بود، همان دوستی که در تمرینات به عمد انگشت من را شکسته بود به وزن 96 کیلوگرم رفته بود و من هم دیگر مثل سابق حساسیتی روی آن فرد نداشتم. در اردو اتاق او بغل اتاق من بود و ارتباطش با من نزدیکتر از قبل شده بود، در صحبت هایم به او گفتم که دچار ضعف بدنی شده ام او هم دارویی به من داد و گفت من این دارو را قبلا مصرف کردم و به آسیایی رفتم و 10 روز بعد مصرف تست دادم و مشکلی نبود. عجیب اینکه من هم به حرف های او اطمینان کردم و دارو را یکبار مصرف کردم.
استقبال از نعمت پور در کوهدشت پس از قهرمانی جهان* سوریان زنگ زد گفت از فلانی دارو گرفتهای؟
بعد که از اردو رفتم، حمید سوریان به من زنگ زد و گفت طالب از فلانی دارو گرفتی، من هم جواب دادم آره، چطور مگه؟ گفت خدا کند مشکلی برایت ایجاد نشود. من هم فقط یک بار مصرف کرده بودم و با حرف های سوریان دیگر ترسیدم و مصرف نکردم. بعد این ماجرا گذشت و آقای بنا وقتی تیم از آسیایی برگشت بخاطر دخالت های شورای فنی در انتخاب نفراتی که مد نظر او نبود، نزدیک جام جهانی، قهر کرد و رفت، بچه های تیم ملی هم در حمایت از او اردو را ترک کردند. به هر حال با وساطت عزیزی و بابک و فدراسیون، بچه ها به اردو بازگشتند. خود من هم واسطه شدم و با حمید و امید و افشین صحبت کردم و آن ها را راضی به بازگشت به اردو کردم. البته نظر بنا هم قهر بچه ها نبود و به آن ها گفت شما کاری با این کارها نداشته باشید و کار خودتان را بکنید.
* آقا رسول گفت تست دوپینگ تو مثبت شده است
مسابقات قرار بود 27 اردیبهشت برگزار شود، من هم دو دو تا 4 تا کردم پیش خودم گفتم 2 ماه و یکی دو روز از زمان مصرف آن دارو که آن فرد به من داده بود گذشته و قطعا اگر از من تست بگیرند هیچ مشکلی وجود ندارد. از لحاظ بدنی هم در وضعیت خیلی خوبی نبودم چرا که پیک کارم را برای بازی های آسیایی اینچئون و مخصوصا مسابقات جهانی ازبکستان گذاشته بودم. با همین تصور آمدم و در جام جهانی کشتی گرفتم و تست هم دادم. 10 یا 12 روز بعد در اردو بودم که از دفتر آقا رسول (خادم) زنگ زدند و گفتند آقا رسول با شما کار دارد. وقتی به دفتر او رفتم به من گفت مشکل تست دوپینگ برایت بوجود آمده، گفتم چه دارویی که گفت فلان دارو، جعبه دارویی که هم تیمی ام به من داده بود را نگاه کردم دیدم دقیقا همان دارویی است که تست من را مثبت کرده است!
*زندگیام نابود شد
دیگر زندگی ورزشی ام نابود شد و با خاطره خیلی بدی از ورزش رفتم. ابتدا 2 سال محروم شدم، از زمان محرومیت اول من در سال 2003 بیشتر از 10 سال گذشته بود و طبق قانون مرتبه دوم شامل 2 یا 4 سال محرومیت می شد. در داخل برخی ها شیطنت کردند و در حالیکه 15 یا 16 ماه از محرومیت من گذشته بود، نامه ای به من رسید که 2 سال محرومیتم به محرومیت مادام العمر تبدیل شده است. خب اگر قرار بود محرومیت مادام العمر باشد چرا اتحادیه جهانی همان ابتدا این حکم را نداد و در شرایطی که اواخر محرومیتم بود این تصمیم را گرفت؟
*آن کشتی گیر دارو دادن را گردن نگرفت
وقتی به آن آقا که دارو را به من داده بود زنگ زدم و گفتم تست من مثبت شده، فکر کرد دارم صدایش را ضبط می کنم یا می خواهم از او حرف بکشم، اصلا این ماجرا را گردن نگرفت و کلا منکر آن شد. جالب این بود آن کشتی گیر که به من دارو داده بود آن زمان به وزن بالاتر رفته بود، وقتی من محروم شدم دوباره به وزن پایین تر بازگشت و کادر فنی تیم ملی هم به او جایزه داد و او را به مسابقات فرستاد.
*من را به پایین دره پرتاب کردند
زندگی ورزشی ام سربالایی خیلی سختی داشت اما با هر سختی که بود به جایی رسیدم که می خواستم مدال هایم را تکرار کنم و مدال المپیک بگیرم اما من را به یکباره از آن بالا به پایین دره پرتاب کردند.
*یک جاهایی به خودم کمک نکردم
محرومیت در 18 سالگی وقتی هیچ علم و آگاهی نداشتم، ماجراهای سربازی، عمل جراحی قبل از مسابقات جهانی، اینکه کادر فنی روی تو نظر نداشته باشند و در تیم ملی هیچ کس را نداشته باشی و خط بخوری، قرعه مقابل اسراییل در مسابقات جهانی در شرایطی که در بهترین وضعیت بدنی بودم، اینکه یک جاهایی خودم به خودم کمک نکردم، مربی بالای سرم نبود، اینکه اعتماد به یک هم تیمی این بلا را سرم آورد، به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تا به آنچه می خواستم نرسم، محرومیت آخر واقعا تلخ ترین خاطره زندگی ام بود. تا چند سال حال خوبی نداشتم، خیلی اذیت شدم، از دانشگاه فاصله گرفتم، از جامعه کشتی همینطور، کارم را داشتم از دست می دادم، زندگی روز مره ام دچار مشکل شده بود، به خیال 2 سال محرومیت قصد بازگشت داشتم اما بعد از 16 یا 17 ماه به محرومیت دائم تبدیل شد.
استقبال از نعمت پور در کوهدشت پس از قهرمانی جهان* پیش خودم گفتم حداقل زندگی ات را نگه دار
بعد از مدتی به خودم گفتم ورزش که تمام شد، حداقل زندگی ات را از دست نده. آمدم تشکیل خانواده دادم، به بحث های اقتصادی ورود کردم، بعد با تیم ایران مال و بیمه رازی به عنوان مدیر فنی 7 سال قهرمان لیگ شدیم و به بچه ها به لحاظ مالی خیلی کمک شد و به من هم مخصوصا از لحاظ روحی کمک زیادی شد. جا دارد از تک تک اعضای تیم و مخصوصا آقای انصاری که حامی اصلی همه ما بود تشکر کنم.
* دبیر و سوریان باعث شدند محرومیت دائمی به 8 سال تغییر کند
بعد با ورود دکتر دبیر و حمید سوریان به بدنه فدراسیون و از آنجا که شرایط من را می دانستند و مخصوصا حمید که در جریان ریز اتفاقات بود، خیلی پیگیر شدند و محرومیت مادام العمر من را با رایزنی به 8 سال کاهش دادند که این محرومیت 2 ماه دیگر به طور کامل تمام می شود و دیگر مشکلی برای مربیگری و فعالیت در کشتی نخواهم داشت.
*بابک قربانی را خیلی دوست داشتم
بدترین ها و بهترین ها را خدا باید قضاوت کند اما خدا بیامرز بابک قربانی را خیلی دوست داشتم. خدا رفقایمان را نگه دارد همه آن ها را دوست دارم، حمید سوریان، افشین بیابانگرد، فرشاد علیزاده، محمد برادر بابک همه را دوست دارم اما ارتباطم با خدابیامرز بابک خیلی نزدیک بود و ارتباط عاطفی داشتیم اما سرنوشت خیلی تلخی برایش رقم خورد. بابک واقعا بی نظیر بود. با اینکه از من به لحاظ سنی کوچکتر بود اما خیلی چیزها از او یاد گرفتم.
*آن ها که به من بد کردند را به خدا واگذار کردهام آن ها هم که خوب نبودند و با من بد تا کردند را به خدا واگذار کردم. زندگی من را به بازی گرفتند، نمی دانم چرا با من این کارها را کردند؟ مگر می شود کسی با نقشه و ترفند نزدیکت شود، رفاقت کند و این بلا را سر آدم در بیاورد؟
*با آن تجربه نباید حتی از برادرم نیز دارو می گرفتم
مرتبه اول که این بلا سرم آمد واقعیت این بود که علم و آگاهی نداشتم اما دومین بار چوب اعتماد کردنم را خوردم. من نباید در آن سن و سال و با آن پختگی حتی از برادرم هم دارو می گرفتم. 8 سال گذشت، تاوانش را دادم، مدال هایی که می توانستم بگیرم را از دست دادم، حرف شنیدم، لکه در زندگی ورزشی ام افتاد، همه را تحمل کردم و گردن هیچ کس هم نینداختم و هیچ وقت حرفی نزدم، همیشه گفتم خودم اشتباه کردم. الان هم چون دیگر محرومیتم در حال تمام شدن است برای اولین بار واقعیت ها را گفتم.
*من تنهاتر از همه رقبایم بودم
سطح فنی ما در 84 کیلو انقدر به هم نزدیک بود که خیلی اوقات محمد بنا هم دچار تردید می شد. من یکسری فاکتور داشتم و حبیب اخلاقی هم یکسری قابلیت های دیگر داشت. قابلیت های جفتمان خوب بود اما من تنهاتر و غریب تر از همه رقبایم بودم.
استقبال از نعمت پور در کوهدشت پس از قهرمانی جهان*در اردو با عبدولی درگیر شدم در اردوها از این اتفاقات و درگیر های گاهی رخ می داد اما همیشه کنار هم بودیم و بیشتر بینمان محبت بود. داشتیم بسکتبال بازی می کردیم که با سعید عبدولی درگیر شدیم.
* 2 ماه دیگر محرومیتم تمام می شود
2 ماه دیگر محرومیتم تمام می شود. از سال گذشته دکتر دبیر خیلی تمایل دارد که وارد عرصه مربیگری شوم. در بحث انستیتو و مدرسی در شهرستان ها کمک می کردم. بعد آقای دبیر پیشنهاد داد باشگاه امجدیه را راه بیندازیم که قبول کردم و شروع به کار کردیم. آرام آرام به بحث کمیته فنی ورود کردم و باید ببینیم در آینده چه پیش می آید. فعلا چیزی مشخص نیست اما بین خودمان صحبت هایی برای بحث مربیگری انجام شده است.
منبع: ایسنا