شهدای کردستانی که به واسطه اقدامات تروریستی پژاک داغدار هستند
استان کردستان جایگاه شهیدان، رزمندگان، دلاورمردان و جانبرکفانی است که در اوج مظلومیت و خاموشی متحمل سختیهای زیادی شدند، اما هیچگاه دست از حمایت از انقلاب اسلامی و مقتدای خود برنداشتند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کردتودی، استان کردستان جایگاه شهیدان، رزمندگان، دلاورمردان و جانبرکفانی است که در اوج مظلومیت و خاموشی متحمل سختیهای زیادی شدند، اما هیچگاه دست از حمایت از انقلاب اسلامی و مقتدای خود برنداشتند.
مرور زندگی شهدا نکات زیادی را میتواند در خود داشته باشد اما آنچه مهم است این است که میآموزیم در هر خانواده و یا جامعه و محیطی باشی میتوانی شهید شوی. میتوانی لحظه لحظه زندگیات را گره بزنی به آسمان و قدم بگذاری در سیر الی الله و فنا شوی در این عاشقی.
گروهک تروریستی پژاک عامل بسیاری از حملات تروریستی مرزهای غربی کشور است که تاکنون تعداد زیادی از هموطنان و مدافعان وطن را با اقدامات تروریستی و بزدلانه به شهادت رسانده است.
یکی از اقدامات تروریستی این گروهک، حمله به پاسگاه یگان ویژه سنندج بود. در تاریخ 4 اردیبهشت1388، این گروهک تروریستی به پاسگاه مرزی استان کردستان (یگان ویژه سنندج) حمله کرده و دو نفر از پرسنل نیروی انتظامی را به شهادت رساند.
شهید بابک اسدی سرمستی، افسر وظیفه یکی از شهدای پاسگاه یگان ویژه سنندج می باشد.
وی در تاریخ 16آذر1359 در کرمانشاه (شهر اسلام آباد غرب) در خانواده ای مذهبی متولد شد. تحصیلاتش را تا اخذ مدرک لیسانس در رشته تربیتبدنی ادامه داد، سپس به کلاسهای آموزشی نیروی انتظامی رفته، فرمانده پاسگاه قصر شیرین شد.
شهید اسدی سرانجام در سحرگاه جمعه 4 اردیبهشت 1388 در حالی که در یگان نظامی خود مشغول به انجام وظیفه بوده مورد حمله گروهک تروریستی و ضد کرد پژاک قرار گرفته که با جانفشانی خود باعث توقف عملیات تروریستی گروهک شده و در اثر اصابت گلوله مجروح گردیده و ساعتی بعد به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.
پدر شهید اسدی در ادامه افزود: مردم کردستان انسان های وطن دوست و انقلابی زیاد دارد ولی گروهک تروریستی پژاک یک گروه فریب خورده است که به پشتیبانی کشورهای غربی جهت ضربه زدن به ایران به وجود آمده است.
وی همچنین با چشمی گریان ادامه داد که خانواده های زیادی در کردستان به واسطه اقدامات تروریستی پژاک داغدار هستند و من کسانی می شناسم که تنها یک پسر داشتند آن هم تروریست های پژاک ناجوانمردانه به شهادت رساندند
وقتی مادر لحظه های زندگی فرزندش را فراموش نمی کند
سنندج را به مقصد شهرستان قروه از توابع استان کردستان ترک کردم، بعد از پیمودن مسیری 95 کیلومتری نزدیک عصر بود که به شهرستان شهید پرور قروه رسیدم. مسیر هموار بود وآدرس سر راست. کوچه مزین شده بود به نام مبارک شهید «آرش زارعی» تنها سربازی که در عملیات تروریستی شهر مرزی مریوان به شهادت رسید. شهیدی که نامش برتارک کوچه منزلشان می درخشید.
کاملا مشهود بود که مردم محله افتخار می کردند بچه محل آنها شهید شده است این را از نگاه همسایه ها فهمیدم وقتی نشانی منزل پدر شهید را نشانم دادند.
پدر شهید آمدنم را از راه دور خوش آمد میگوید وبه رسم مهمان نوازی مرا به منزل دعوت کرد، وارد حیاط که شدم اولین چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد زندگی دور از تجملات و کاملا ساده وبی آلایش خانواده شهید بود.
مادر و خواهر شهید هم در خانه منتظر آمدنم بودند، قامت سیاه پوش و چهره غمگین وآرام مادر حکایت از درونی داشت که زیربار غم اولاد خم شده بود. چهارگوشه اتاق عکس شهید و همرزمانش بود گویی این عکس ها تسلای خاطری بود بر غم خانواده تا شاید جای خالی فرزند را پرکند.
مادر آرش می گوید: پسرم بسیار حرف گوش کن، آرام و بی سروصدا بود، ورزشکارو قهرمان شهر بود همیشه به وجودش افتخارمی کردم، چون تا لحظه ای که زنده بود کسی از دست و زبانش ناراضی نبود.
چند شب قبل از شهادتش من وخواهرش خواب دیده بودیم که آرش شهید می شود تاروز شهادتش حس عجیبی آزارم می داد وخودم هم نمی فهمیدم چیست؟ شب قبل از حادثه دست وپاهای خودش وهمرزمانش را حنا بسته بود، انگار خبرداشت که شهید می شود.
اشک از چشمانش به پهنای صورتش جاری می شود با گوشه روسریش اشکهایش راپاک می کند، آهی می کشد ومی گوید: آرش فقط یک سرباز وظیفه بود و در حال خدمت به این آب و خاک بود، آن شبی هم که تروریست ها به پاسگاهشان حمله کردند شیرمردانه جلو رفت وسینه سپرکرد تا دست مزدوران وخود فروختگان هرگز به این آب وخاک نرسد ودر این راه هم جانش را فداکرد.
مادر آرش تنفر وانزجار درونیش نسبت به تروریست ها را برایم بیان می کند و می گوید: اینها مشتی خار و خاشاک هستند که دستمایه آمریکا و اسرائیل و حامیانشان شده اند وهدفشان برادرکشی است، اما بدانند که به لطف خدا در این مملکت هیچ غلطی نمی توانند بکنند و به گفته «مقام معظم رهبری» یکی بزنند ده تا می خورند ما همیشه پشت ولایت فقیه ایستاده ایم ومن حاضرم برای دفاع از آب وخاکمان سه فرزند دیگرم را هم در این راه فداکنم.
شهیدی که حقوقش را به مسجد و شهدا تخصیص داد
شادمان مرادی از جمله شهدایی است که در حمله اخیر گروهک های ضد انقلاب و معاند به پاسگاه مرزی نزدیک روستای دری در شهرستان مریوان به شهادت رسید، او را فردی معتقد و با ایمان می شناسند و آنطور که پدر همسرش می گوید از 2 ماه قبل از ماه رمضان؛ روزه گرفتن را شروع می کرد.
شهید پاسدار شادمان مرادی در وصیت نامه خود برای حقوق پس از مرگ نیز برنامه ریزی کرده و سهم فقرا و مسجد را از یاد نبرده است، او 60 درصد حقوق خود را برای تنها فرزندش، 20 درصد را برای همسرش، 10 درصد را برای فقرا و 10 درصد را نیز برای مسجد روستای پایگلان محلی که در آنجا به دنیا آمده، در نظر گرفته است.
مادر شهید مرادی می گوید: شادمان برای همه احترام قائل بود، پاک و با ایمان بود و از اینکه پسرم در راه دفاع از اسلام به شهادت رسیده افتخار می کنم.
پسر دیگر این مادر بسیجی است و در پایگاه مرزی دیگری در شهرستان مریوان مشغول پاسداری از حریم، امنیت و مرزهای ایران اسلامی است تا چشم طمع دشمنان را کور کند.
شادمان مرادی هفت سال پیش پدرش را از دست داده و اینک کودک خردسال او نیز با شهادت پدر یتیم شده است.
شهید بومی مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب
شهید «بختیار امینی» از پاسداران بومی کردستان است که اول شهریورماه 1389 در درگیری با گروهک پژاک به شهادت رسید. این شهید در سال 54 در روستای پایگان از توابع شهرستان سروآباد متولد شد.
خواهر این شهید بزرگوار می گوید: خاطرات زیادی از برادرم دارم که هیچ وقت برایم فراموششدنی نیست. چند روز قبل از شهادتش کمی کسالت داشتم. بختیار برای عیادت به همراه خانوادهاش پیش من آمد و با دلسوزی تمام از همسرش خواست برایم مقداری سوپ درست کند. خودش شخصا داروهایم را به من داد. همیشه میگفت اگر خدمت در سپاه را انتخاب کردهام نه به عنوان یک شغل بلکه انگیزه و عشقی است که با تمام وجود برایش ارزش قائلم. برادرم برای ایده، انگیزه و هدفش ارزش قائل بود و با انتخاب این شغل قدم در مسیری گذاشت که از مقتدایش امام حسین (ع) آموخته بود.
آن روز که برادرم شبش شهید شد، دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. اضطراب عجیبی وجودم را گرفته بود. تلفنم که به صدا در آمد حس عجیبی داشتم. برداشتم و خبر تصادف بهداد پسر بختیار را به من دادند. فکر کردم حتما دلشورهام به خاطر همین اتفاق بوده است. ناراحت بودم که چطور خبر تصادف بهداد را به برادرم بدهم.
در حالی که اشک میریختم به سرعت از محل کار بیرون آمدم. در طول مسیر با تمام وجود از خدا میخواستم اتفاق بدی برای بهداد نیفتاده باشد. به خانه که رسیدم دیدم بهداد صحیح و سالم است. تازه آنجا بود که در میان اشک و آه خانواده خبر شهید شدن بختیار را شنیدم. شنیدن شهادت عزیزترین انسان زندگیام که همیشه جای خالی پدر را برایم پر میکرد بسیار سخت بود. اما به عنوان خواهر دو شهید به خود افتخار میکنم و تنها هدفم حرکت در مسیر اهداف و خواستههای آنان است. زمانی که برادر اولم بعد از دیدار با امام (ره) ترور شد، بختیار تنها چهار سال داشت، اما همین طفل چهار ساله به انسان بزرگی تبدیل شد که با تبعیت از راه پدر و برادر در راه اعتقادات و دفاع از ارزشهای انقلاب به شهادت رسید.
آن هنگام که مردان بیادعا در دورافتادهترین نقاط مرزی وظیفه خود را انجام میدهند و ما بیهیچ دغدغهای به زندگی و فعالیتهای روزانهمان مشغولیم، ای کاش قدری نیز به یاد این همه ایثار آنها باشیم.
میهن، امروز وامدار کیاندارانی است که پیشدستانه در راه افزایش امنیت در سرمای منفی 30 درجه با قلبی که دعاهای مردم ایران زمین به آن گرمی میبخشند، خدمت میکنند.
مطمئنا کشوری به پهناوری ایران و مرزهایی با این گستردگی، به خودی خود نمیتواند امن باشد، عنایات حضرت حق و همه دستگاههای امنیتی و گامهایی به استواری گامهای نیروهای امنیتی میخواهد که بیمنت وجب به وجب این خاک را زیر چتر حمایت خود دارند تا ما امنیت را با همه وجود خود حس کنیم.
انتهای پیام /