یک‌شنبه 4 آذر 1403

شهید باقری موافق کسب پیروزی به هرقیمتی نبود

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
شهید باقری موافق کسب پیروزی به هرقیمتی نبود

سردار فتح‌الله جعفری گفت: شهید حسن باقری بعد انسانی را در جنگ مد نظر داشت و نمی‌خواست به هر قیمتی پیروزی را کسب کنیم که نتیجه این تفکر سپاه بدر و حشد الشعبی امروز در عراق شد.

سردار فتح‌الله جعفری گفت: شهید حسن باقری بعد انسانی را در جنگ مد نظر داشت و نمی‌خواست به هر قیمتی پیروزی را کسب کنیم که نتیجه این تفکر سپاه بدر و حشد الشعبی امروز در عراق شد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه میرزاجعفری: کتاب «نبرد تنگه ها» روایتی از نقش کلیدی شهید حسن باقری در عملیات فتح المبین است که به قلم مصطفی رحیمی توسط انتشارات شهید حسن باقری به تازگی راهی بازار نشر شده است. «غرب کرخه در اسارت»؛ «شکل گیری محورهای مقاومت»؛ «طرح ریزی عملیات»؛ «چهار محور، چهار قرارگاه»؛ «شمارش معکوس» از مهمترین سرفصل‌های این کتاب است که در 1163 صفحه جمع آوری شده و از آن می‌توان به عنوان یک مرجع بسیار خوب از این عملیات نام برد.

آئین رونمایی از کتاب «نبرد تنگه‌ها» و بحث و گفتگو درباره این کتاب، دوشنبه 13 تیر با حضور سردار فتح‌الله جعفری مدیر انتشارات شهید حسن باقری، سردار عبدالمحمد رئوفی، سردار مرتضی صفاری و جمعی از همرزمان شهید حسن باقری در خبرگزاری مهر برگزار شد. به همین بهانه گفت و گویی با نویسنده این کتاب و همرزمان شهید حسن باقری داشتیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

* همان‌طور که می‌دانیم تا امروز کارهای زیادی با مضمون شهید حسن باقری انجام شده اما از ظاهر این کتاب مشخص است که بسیار مستندتر است؛ با این سوال شروع کنیم که چه منابعی برای نگارش این کتاب توجه شما را جلب کرد و به سراغ چند منبع زنده رفتید و چقدر از منابع شما اسناد بود؟

رحیمی: ما با دریایی از سند برای نگارش این کتاب رو به رو بودیم که عمده اسناد هم مرقوم زحمات خود شهید حسن باقری بود که جمع آوری کرده بودند در این اسناد یک سری اسناد مکتوب وجود داشت که تعداد 18 هزار و 834 سند بود که مربوط به بازه فتح المبین بود که عبارتند از نامه‌ها، دستورالعمل‌ها و طرح‌های عملیاتی، صورت جلسات و گفت و گو ها اینها ما را خیلی امیدوار کرد؛ اما اسناد صوتی که پایه کار ما بود ما را بسیار امیدوار کرد چون اسناد مکتوب هرچقدر هم دست اول باشند در زمان‌هایی و در مواردی تردید برانگیز می‌توانند باشند آنچه که می‌شد به عنوان تکیه گاه آنها را در نظر گرفت سندهای صوتی بود که هم صورت جلسات بودند و هم مکالمات بی سیم.

یک سری از اسناد هم بود که در واقع هم آن زمان و هم بعد از جنگ می‌توانستیم به آن‌ها بپردازیم. برای مثال ما 120 مصاحبه از افراد درجه یک جنگ داشتیم که می‌توانستند در خصوص شهید باقری حرف اول را بزنند تقریباً تمام شخصیت‌های سپاهی و ارتشی مطرح که جایگاه بالایی دارند در این مصاحبه‌ها حضور داشتند و از حدود 60 مصاحبه به صورت مستقیم استفاده کردیم به غیر از اینها 120 عنوان کتاب در دسترس داشتیم البته درباره فتح المبین کتاب‌ها کم و بیش هم مستقیم و هم تلویحاً 50 عنوان بودند که بهره برداری اطلاعاتی شدند؛ 13 مورد شبکه‌های مورد اعتماد بود و دو سفر به منطقه داشتیم چون برایم بسیار مهم بود که بدانم از کدام منطقه صحبت می‌کنم.

مصطفی رحیمی نویسنده کتاب

زمانی که به منطقه فتح‌المبین رفتم و آنجا را با چشم دیدم؛ تنم لرزید، وقتی که نوشته را می‌خوانیم فکر می‌کنیم یک نقطه محدود است اما زمانی که در ارتفاع دهلیز ایستادم که نقطه شمالی عملیات بود و نگاه کردم، هیچ چیز مشخص نبود و می‌توانم بگویم این چهار قرارگاه معجزه‌ای کردند اما آنچه که سبب دلهره برای نوشتن می‌شد سوژه کار بود چون برای پرداختن به افراد بزرگ نویسنده ترس بسیار زیادی دارد که بتواند شخصیت را به درستی معرفی کند و قطعاً معتقدم که شخصیت حسن باقری این چیزی که آمده است نبوده است و کسی که با او زندگی کرده باشد متوجه می‌شود که چه شخصیتی بوده است.

پایه و اسناد ما اسناد صوتی بود که 71 نوار کاست به دست ما رسید که مجموع 84 ساعت طول کشید تا تک‌به‌تک صحبت‌های تمام اعضا را در می‌آوردم و با آن مأنوس شدم و تلاش کردم یکی دو سال اول همنشین فرماندهان باشم و اخلاق هرکدام در دستم باشد در زمان نوشتن به من انتقاد می‌شد که این آدم را بیش از اندازه بزرگ کردید اما جوابم این بود که انسان بزرگ را نمی‌توان کاری کرد؛ متأسفانه ما کتاب‌هایی داریم که من در زمان مواجهه با آنها می گویم بیچاره درختان که تبدیل به اینها شدند، کارهای بدون سند و شعاری بی شمار است و خودم با این مساله بسیار برخورد دارم ولی وقتی سندها را دیدم بزرگی این فرد برای ما مشخص می‌شد و من هرچه جلوتر می‌رفتم، متوجه می‌شدم نمی‌توان بزرگی شهید حسن باقری را در یک‌کتاب آورد.

بنابراین پایه و اسناد ما اسناد صوتی بود که 71 نوار کاست به دست ما رسید که مجموع 84 ساعت طول کشید تا تک‌به‌تک صحبت‌های تمام اعضا را درآورم و با آن مأنوس شدم و تلاش کردم یکی دو سال اول همنشین فرماندهان باشم و اخلاق هرکدام در دستم باشد. نکته بعدی هم اخلاق شهید حسن باقری است که متأسفانه یکی از نکاتی که شایعه شده است این است که در دوران دفاع مقدس بسیجی‌ها شور داشتند و با دشمنان مقابله می‌کردند در حالی که تمام عملیات‌ها با دقت بحث می‌شد حتی درباره اینکه چه زمانی مناسب است برای انجام عملیات، اینکه عملیات‌ها در تاریکی شب به چه صورت انجام شود و تلاش حسن باقری برای تخصصی‌تر کردن بحث‌ها بسیار قابل توجه بود.

* من کتاب را که ورق زدم مشاهده کردم که دو فصل ابتدایی کتاب هیچ ربطی به شهید باقری ندارد؛ حدوداً 200 صفحه کتاب، مقصود شما از نوشتن این صفحات چه بود؟ طبیعتاً کتاب درباره شهید باقری است و مخاطب توقع دارد از همان صفحات اولی با شخصیت او به عنوان نقش اول کتاب مواجهه شود.

رحیمی: بله. همین‌طور است! فصل اول تهاجم عراق و فصل دوم شکل‌گیری محور مقاومت در دزفول است که 200 صفحه ابتدایی کتاب را تشکیل می‌دهد؛ ببینید زمانی کسی می‌خواهد خاطرات یک فرمانده گردان را با جزئیات بگوید فرمانده گردان بازی جنگ نمی‌کند و تنها در یک‌مرحله پدافند را انجام می‌دهد اما حسن باقری جایگاهش بازی جنگ است او با فرمانده سپاه چهارم عراق، فرمانده ده زرهی عراق و یک مکانیزه عراق؛ بازی جنگ می‌کند.

بنابراین قصه این سرزمین باید مشخص باشد که توانایی حسن باقری برای مخاطب مشخص شود پس سوابق رقیب باید مشخص می‌شد. حسن باقری همه‌کاره آن سرزمین است و در جهات مختلف منحصر به فرد است و هیچ کسی بهتر از حسن باقری نمی‌توانست آن منطقه را مدیریت کند و تنها او بود که بهترین اطلاعات را از زمین و دشمن داشت؛ برای مثال سردار رشید در خاطره‌ای می‌گفتند در غرب دزفول به دلیل این‌که من بچه آن‌جا بودم و در آنجا سربازی ام را گذرانده بودم، آن زمین را بهتر از حسن می‌شناخت. اما اصطلاح عجیبی به کار می‌برد و می‌گوید من در فتح‌المبین چشم حسن بودم. ایشان اذعان دارد که مدیریت اطلاعات در دست حسن باقری بود. پس هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که شناسایی آن‌جا در دست حسن باقری نبوده است.

در بحث طرح ریزی عملیات هم سپاه چند طراح داشته است؛ غلامرضا رشید، حسن باقری و رحیم صفوی که همه معترف هستند که گل این سه نفر حسن باقری بود از نظر سازماندهی هم به گفته محسن رضایی به صورت صریح به شهید باقری گفته‌اند که روی بحث سازماندهی متمرکز شود.

برای مثال سردار رشید در خاطره‌ای می‌گفتند در غرب دزفول به دلیل این‌که من بچه آن‌جا بودم و در آنجا سربازی ام را گذرانده بودم، آن زمین را بهتر از حسن می‌شناخت. اما اصطلاح عجیبی به کار می‌برد و می‌گوید من در فتح‌المبین چشم حسن بودم * سازماندهی به چه معنی؟

رحیمی: سپاه قبل از فتح المبین سه‌تیپ داشت که در فتح المبین به 13 تیپ رسید اگر شما یک سرچ کوتاه در اینترنت داشته باشید تمام صحبت‌های شهید قاسم سلیمانی هست که می‌گوید تقریباً تمامی فرماندهان تیپ و لشکرها توسط حسن باقری کشف شدند و تیپ‌ها هم توسط خودش درست می‌شد چنین فرماندهی تنها اسمش فرمانده قرارگاه است اما درواقع در تمام کارها دخیل است این بود که من تاکید داشتم قبل از پرداختن به بحث فتح المبین به شرح آن زمین بپردازم و مخاطب بداند که به لحاظ جغرافیایی به چه شکل است، چه عملیات‌هایی انجام شده است و چرا 18 ماه در دست دشمن بوده است؛ وقتی این موارد برای مخاطب خوب حلاجی شود عظمت شهید باقری برای مخاطب مشخص می‌شود.

* سردار رئوفی، شما همرزم شهید حسن باقری در دوران دفاع مقدس بودید، به نظرتان مهم‌ترین شاخصه شهید باقری چه بود؟

رئوفی: شهید حسن باقری شخصیتی بسیار جامع و کامل است همانطور که بارها شنیده‌ایم به شخصیت ایشان پرداخته شده است و از نبوغ بسیار بالایی برخوردار بود و با آن سن کم و شرایط جسمی که داشت اما از جهت آینده نگری و دیدی که نسبت به جنگ و تحول در جبهه‌ها داشت قابل ستایش بود، من دائماً و بارها از زبان ایشان به صورت مستقیم شنیدم که دید و نگاه تهاجمی داشت تا دفاعی و همیشه دیدش به عقبه دشمن بود.

اولین‌باری که حسن به دزفول آمد، ما بچه‌های دزفول در غالب سپاه دزفول توفیق داشتیم از تنگه سعده یعنی تپه‌ای که مشرف به تنگه چذابه بود، تا ارتفاعات دالپری یعنی مشرف به دهلران، خط پدافندی و حضور داشته باشیم. این وسط جبهه شوش بود و بعد از آن تا دالپری خودمان بودیم. همچنین جناح چپ جبهه شوش از عنکوش باز هم دست نیروهای ما بود و از سمت راست جبهه شوش در رودخانه رفاهیه تا دهلران حضور داشتیم. به همین‌دلیل در قالب‌های مختلف از جمله مقدمات شناسایی و اطلاع از دشمن و شناسایی از زمین، راهکارها و مسیرهای نفوذی و حضور در عقبه‌های دشمن، تا پیش از فتح‌المبین، 18 ماه پدافند کردیم. در این‌باره بارها گفته‌ام برای یک‌هفته نیرو می‌فرستادیم تا در روستاها در غالب نیروهای بومی از خود همان بچه‌ها مستقر شود.

خاطرم هست وقتی این بچه‌ها بر می‌گشتند، سردار رشید آنها را به خط می‌کرد و می‌گفت «چه کاری انجام دادید و چه دیده‌اید؟» این افراد خیلی توپ و تانک را نمی‌شناختند. آن را نقاشی می‌کردند و اطلاعات زیادی از دشمن تا پیش از فتح المبین به دست آورده بودیم. همین‌ها مشوق بسیار خوبی برای حسن شد. بنابراین وقتی آمد، اولین‌بار با موتور به رقابیه بردمش که تعجب کرد. دوربین انداخت و تا ارتفاعات سندال و پشت باتلاق را دید. می‌گفت «این‌ها همه باز است. بچه‌ها بارها و بارها از این مسیر رفتند و کمین زدند» وقتی برای بار دوم او را بردم تا عقبه دشمن را ببیند، خیلی تعجب کرد؛ روی ارتفاعات تی‌شکن مشرف به جاده دشت عباس. حالا آن‌جا کجا بود؟ خط مقدم 70 تا 80 کیلومتری در جناح دشمن! که بارها و بارها تا جاده آسفالت را دوستانمان شناسایی کردند.

سردار عبدالمحمد رئوفی

بنابراین ما اطلاعات جامع و کاملی از این عملیات که بعدها فتح المبین شد داشتیم و به صورت کامل از خط مقدم دشمن تا عقبه را انجام دادیم و این اشرافیت منجر به تصمیم حسن شد که اطلاعات قوی با مسئولیت شهید زین الدین و حسن دانا در آنجا مستقر شدند و از آن به بعد کار توسط عقبه‌های دشمن و اجرای عملیات انجام شد.

وقتی این بچه‌ها بر می‌گشتند، سردار رشید آنها را به خط می‌کرد و می‌گفت چه کاری انجام دادید و چه دیدید؟ این افراد خیلی توپ و تانک را نمی‌شناختند و آن را نقاشی می‌کردند و تصویرسازی می‌کردند و اطلاعات زیادی از دشمن تا قبل از فتح المبین به دست آورده بودیم. همین‌ها یک مشوق بسیار خوبی برای حسن شد در هر صورت کار سنگینی انجام گرفت و از رقابیه تا عین خوش (جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین خوش به چم سری، جاده تنگه ابوغریب، جاده امامزاده عباس به چاه نفت و پل‌های ساخته شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» نیز از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه عملیات فتح المبین محسوب می‌شدند.) کارهای خوبی انجام شد و نهایتاً منجر به طراحی کلی عملیات شد، حسن باقری یک نقش کلیدی در طراحی کل عملیات ضمن فرماندهی قرارگاه در فتح المبین، بیت المقدس و رمضان داشت و صاحب نظر بود و نظر تعیین کننده داشت این را به عنوان یک‌یگان (تیپ 7) می گویم که در هر سه‌عملیات تحت امر قرارگاهی بودیم که حسن باقری فرمانده آن بود و از نزدیک نگاه‌های ایشان و راهبردهایش، تذکر و توصیه‌هایش را می‌دیدیم از ابتدای طراحی کل عملیات تا فرماندهی قرارگاه نصر شاهد نبوغ و مدیریت و دور اندیشی باقری در عملیات و مخصوصاً جسارت و شجاعت ایشان بودیم.

شخصیت حسن و نقش آن در عمیات فتح المبین در این کتاب بسیار خوب پرداخته شده است و بیان شده و در کنار آن حق مردم دزفول هم در این کتاب به خوبی ادا شد که قبل از شروع عملیات فتح المبین آغاز شده بود چراکه عقبه‌های نیروها و نقش و حمایت مردم دزفول 18 ماه قبل از عملیات همگی در دزفول رخ داده بود و از همه مهمتر اتفاقی که سبب رنجش مردم خوب دزفول شده بود توسط این کتاب به خوبی پاسخ داده شد.

متأسفانه تحریفی در کتاب «همپای صاعقه» وجود دارد. در این کتاب به‌صورت شفاف گفته شده بود تصرف سایت و رادار توسط تیپ 27 حضرت رسول انجام شده در صورتی‌که تیپ 7 حضرت ولیعصر (عج) و مردم دزفول این کار را انجام داده‌اند که در دیدارهای بسیاری همه خواستار اصلاح این نکته بودند. اما کتاب «نبرد تنگه‌ها» بسیار شفاف و مستند، مصاحبه فرمانده گردان‌هایی را که روی سایت و رادار رفتند، اصلاح کرد و این نکته هم سبب خوشحالی مردم دزفول و فاتحان واقعی سایت و رادار شد.

* همه ما شهید حسن باقری را با نبوغ، هوش و ذکاوتش می‌شناسیم؛ در این کتاب هم مشاهده کردم که به این موارد اشاره شده است اما چه اتفاقاتی در کتاب «نبرد تنگه ها» وجود دارد که در سایر مستندات نیست و نشان دهنده نبوغ شهید است؟ رحیمی: در صحبتی که با سردار رئوفی داشتم سردار رئوفی یک بار نکته خوبی را گفتند اینکه همه فرماندهان وقتی به جبهه دزفول می‌آمدند رزمندگان را نگاه می‌کردند و در آخر به یک موفق باشید و دعا برای آنها اکتفا می‌کردند، اما حسن باقری که می‌آمد اولین جلسه بر خلاف صدایش، هیکل جمع و جوری داشت می‌گفت از طرف قرارگاه خبر می‌دادند که حسن باقری می‌خواهد بیاید و او را تحویل بگیرید سردار رئوفی می‌گفت که ما هم به بچه‌ها گفته بودیم که وقتی ماشین قرارگاه می‌آید ما را با خبر کنید اما یک‌دفعه گفتند حسن باقری آمده و وقتی او را دیدم، باورم نمی‌شد حسن باقری دوربین به‌دست در حال شناسایی منطقه است. اما وقتی شروع به صحبت کرد، دیدم هم زمین را بهتر می‌شناخته، هم یگان روبه‌رو را. آخر او در ابتدا، سوالات ساده‌ای درباره یگان روبه‌رو کرد. اما در ادامه سوالات سخت‌تری پرسید که سردار رئوفی می‌گفت ما را گیر می‌انداخت و آن‌جا بود که دید اطلاعاتش خیلی خوب است؛ زمانی که کار حسن باقری تمام می‌شد، یک‌باره گفت «خب حالا بریم جلو؛ رئوفی گفته جلو!!!!» و خلاصه رفته بودند.

در بی‌سیم‌ها اگر گوش کنید، خیلی از فرماندهان هم در جبهه فقط روحیه می‌دهند. اما حسن باقری فرماندهی می‌کند. یک‌نمونه‌اش این است که یک سه‌راهی به‌نام سه‌راه قهوه‌خانه در منطقه عملیات فتح‌المبین قرار دارد. به سمت غرب که می‌روید یک جاده است که جاده دهلران است و اگر 60 کیلومتر بروید به عین خوش می‌رسید. این منطقه در 80 کیلومتری مرز است. آن‌جا تیپ 7 ولیعصر (عج) قرار بود سه‌راه قهوه‌خانه را بگیرد. یک‌عده از همین تیپ قرار بود از ارتفاعات بالا بیایند. آقای صبور فرمانده گردانی بود که باید سه راه قهوه خانه را می‌گرفت. او می‌گفت وقتی من آمدم و سه راهی را گرفتم، حسن باقری گفت «صبور واینستا! و چند کیلومتر دیگر برو جلو!» می‌گفتم «حسن من در سه راهی‌ام! همان‌جایی که گفتی!» اما حسن باقری گفته که تو کاری نداشته باش برو جلو فقط!

* بعدش چه‌اتفاقی افتاد؟

رحیمی: در سینه کش کوه یک تیپ عراقی بوده است بچه‌هایی که بودند و از بالا می‌آمدند تیپ بچه‌های ما را محاصره کرده است و زمانی که بچه‌ها به غرب می‌روند عراقی‌ها می‌بینند که پشتشان بسته شده است فرار می‌کنند آقای صبور می‌گفت تازه من متوجه شدم که چرا حسن باقری می‌گفت «برو جلو واینستا!» که دیدم عراقی‌ها در حال فرار هستند.

در آن مقطع که بنی‌صدر معتقد بود دشمن قوی‌تر است و باید راهکار سیاسی را در پیش گرفت، ما اولین برخورد سیاسی را مشاهده کردیم. مثلاً وقتی باقری پیشنهاد داد سپاه می‌تواند جنگ را با حضور مردم اداره کند، شهید رجایی این نظر را داشت که سپاه هنوز به بلوغ کافی برای اداره جنگ نرسیده است تا عراقی‌ها عقب‌نشینی کردند، باقری گفت «صبور، سریع به آن منطقه برو و آن‌جا برای خودت قرارگاه را بگیر برای خودت»؛ از این اتفاقات در بی‌سیم‌ها بسیار زیاد بود و هرکس مشکلی پیدا می‌کرد، حسن باقری چند راه حل داشت؛ مثلاً: من نیرو می‌فرستم؛ تو فقط مراقب چپت باش، بچه‌های آر پی جی زن را بفرست جلو! و فرماندهی می‌کرد، این نبوغ نظامی غیر از بحث طرح‌ریزی در عملیات است و حین کار که من هم دیدم، معمولاً فرماندهان وقتی در کار گیر می‌کنند، خودشان را کنار می‌کشند. اما حسن باقری تازه وقتی کار گیر می‌کند طرح می‌دهد و نبوغش را نشان می‌دهد.

* شهید حسن باقری به واسطه مسئولیتی که در بخش اطلاعاتی_ عملیاتی داشتند با کدام یک از شخصیت‌های سیاسی اختلاف نظر داشتند؟

جعفری: اختلاف نظری آن‌چنان وجود نداشت زمانی که ما تقریباً در سال 59 به بن بست خوردیم شهید باقری برای اداره جنگ برنامه داشت و معتقد بود که ما باید به جای تجهیزات محوری باید جنگ را ادامه دهیم، بنابراین در آغاز سال 60 افرادی مثل شهید رجایی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، مقام معظم رهبری که در منطقه جنوب حضور پیدا می‌کردند حسن باقری درخصوص تغییر استراتژی با این‌ها صحبت می‌کرد و متقاعدشان می‌کرد که می‌توانیم با دشمن بجنگیم؛ در آن مقطع که بنی‌صدر معتقد بود دشمن قوی‌تر است و باید راهکار سیاسی را در پیش گرفت، ما اولین برخورد سیاسی را آن‌جا مشاهده کردیم. مثلاً وقتی حسن باقری پیشنهاد داد سپاه می‌تواند جنگ را با حضور مردم اداره کند، شهید رجایی این نظر را داشت که سپاه هنوز به بلوغ کافی برای اداره جنگ دست نرسیده است. اما شهید باقری معتقد بود می‌توانیم جنگ را اداره کنیم و برنامه داشت.

سردار فتح‌الله جعفری

شهید باقری منتظر بحران نمی‌نشست. کارش را می‌کرد تا از بحران جلوگیری کند و نسبت به تمام مسائل سیاسی کاملاً اشراف داشت و معتقد بود که ما باید در نبرد با دشمن باید به موفقیت برسیم اما به هر قیمتی راضی نبود؛ مثلاً اولین‌کسی که این جمله را گفت که ما در جنگ هدفمان کشتار دشمن نیست و قصد داریم آنها را دور بزنیم و اسیر بگیریم؛ شهید باقری بود و در پشت جلد این کتاب هم آمده که بعد انسانی را در جنگ مد نظر داشت و نمی‌خواست به هر قیمتی پیروزی را کسب کنیم که نتیجه این تفکر سپاه بدر و حشد الشعبی امروز در عراق شد یعنی تفکری که پایدار ماند و عراق را نجات داد این بعد سیاسی علی رغم اینکه آدم سیاسی قدرتمندی بود و همه سازمان‌ها و احزاب را می‌شناخت اما جنگ را فدای اهداف سیاسی نمی‌کرد.

ادامه دارد...

شهید باقری موافق کسب پیروزی به هرقیمتی نبود 2