صد رحمت به عبدالکریم سروش!
در ویدئوئی تحت عنوان «دین و مدرنیته قابل جمع نیست» میگوید که خدای ادیان خدای طلبکار است و خدا در آن مدام از موضع بالا سخن میگوید اما خدای مدرنیته خدایی بدهکار است. این سخنان را آقای محمد تقی اکبرنژاد که خود را استاد در امور دینی و سیاسی میخواند بر زبان رانده است. فرد بینام و نشانی که این روزها با طرح مواضع شاذ دینی و سیاسی سعی در جلب توجه افکار عمومی دارد.
این سخن آقای اکبرنژاد که خدای ادیان خدای طلبکار است، سخن تکراری است. کسان زیادی به انحاء مختلف این مضمون را بازگو کرده اند. از جمله این افراد، عبدالکریم سروش است که از خدای خادم و خدای مخدوم سخن گفته و جانب دومی را میگیرد. اما سروش، دین و مدرنیته را قابل جمع میداند. اساساً پروژه روشنفکری دینی این بوده که تعبد با تعقل سازگار است و نه تمام دین تعبد است و نه تمام مدرنیته تعقل؛ هم مدرنیته وجه تعبدی دارد و هم دین وجه تعقلی. هر چندنگاه اینان نیز به دین کمینه و حداقلی است اما آقای اکبرنژاد با بیانی ملقلق و گفتاری فاقد وجه نظری و ادبیات تخصصی در پروژه خود نظر به ناسازگاری دین و مدرنیته دارد. از سویی دیگر ایشان مدام سعی میکند تلقیهای مدرن را بر دین تحمیل کند. حتی درباره پوشش روحانیت، نظر وی ساخت شکنانه و مبتنی بر شبیه کردن این لباس با لباس آحاد جامعه است.
با این وصف، او باید دین را به کلی کنار بگذارد و به لوازم این ادعایش که میگوید «دین با مدرنیته قابل جمع نیست» وفادار و ملتزم باشد. البته از آنجایی که او نه فیلسوف است و نه متفکر و نه عقل گرا - که و لوازم سخن تن بدهد - الزامیبرای پایبندی به ضرورت های سخن و اصل عدم تناقض و نظیر آن نمیبیند و نمیتواند چنین الزامی را بهجا آورَد.
همچنین او در ویدئوی یادشده تصویری قهار، مطلق و همهجایی از مدرنیته ارائه میدهد که دلالت تضمنی آن تسلیم دین و بدلکردن دین به امری صرفاً بدهکار است که نمیتواند چیزی را طلب کند و بنابراین چیزی را مطلوب بداند. بلکه میبایست همچون یک بدهکار، متواضع و در تردید و تلاش برای بقاء و ادای دِین باشد. در دنیای واقعی یک بدهکار همزمان میتواند طلبکار هم باشد یا میتواند روزی طلبکار و کاملاً مستقل و مقتدر شود. اما تلقی اکبرنژاد از دین، یک ذاتیت عارضی - تعبیر از من است و در ظاهر متناقض مینماید - را بر آن تحمیل کند: «دین در دوره مدرن همیشه مطلقاً بدهکار است.» البته او پا را از دین فراتر برده و خدا را در دوره مدرن خدایی مطلقاً بدهکار تلقی کرده و به این ترتیب، مطلق بودن متعارف در تلقی دینی را از خدا گرفته و به مدرنیته واگذار میکند. به بیان دیگر خدای او خدایی مدرن میشود و در برداشتی رادیکال، شاید خدای او مدرنیته میشود.
در تلقی صحیح دینی، خدا هم خادم و هم مخدوم است. خداوند چیزی را از انسان طلب میکند که بدهی خود انسان به خود انسان است. خداوند در طلب خود و دعوت به مطلوب شدن خود، زندگی مطلوب دنیوی و اخروی را به انسان وعده میدهد. آرامش، استقلال، آزادگی و آزادی را به هدیه میدهد. چنانکه عبودیت نیز به منزله تسلط فرد بر خویشتن و حاکمیت عقل بر غرائز است آن هم بهنحوی که غرائز هم به رشد کلی انسان خدمت کند نه این که غرائز سرکوب شده یا نادیده انگاشته شود.
مخاطب در مواجه با گفتارهای مختلف و متضاد محمدتقی اکبرنژاد ممکن است او را زیرک بداند؛ چراکه در عین ستیز یا چالش با مبانی و اصول دینی و چهرههای برجسته شیعی مانند شیخ انصاری (صاحب رسائل مکاسب و مشهور به شیخ اعظم) و امام خمینی (ره) - که ایشان را به کیش شخصیت متهم میکند و میدانیم که کیش شخصیت اصطلاحی است که ابتدا درباره ژوزف استالین بهکار رفته است - خود را مدافع ولایت میداند. او با تصریح به اینکه کسی دیگر و کسی ناشایست میتوانست جای رهبر فعلی انقلاب اسلامی یعنی جای حضرت آیتالله العظمی خامنهای باشد میکوشد از شخص ولایت فقیه اقتدارزدایی کرده ونقد ایشان را بدل به یک ژانر آن هم ژانر حوزوی کند.
اکبرنژاد همزمان از محمدرضا زائری و مهدی نصیری دفاع میکند و آنها را دلسوزانی خطاب میکند که به سبب شنیدهنشدن، صدایشان را بلندتر کردهاند.
اکبرنژاد که حامیان قلیل اش او را استاد خطاب میکنند، در اظهارات مختلف از جمله نوشتههایش درباره زندگی و تولد و مابقی چیزها، نمودهایی از خودستایی، خوداستادخواندگی و احتمالا کیش شخصیت را دریافت.
تناقضات او همچنین میتواند مخاطب را به این برداشت برساند که اکبرنژاد یک فرد ساده و بسیط است. البته او با برخی اظهارات تلاش میکند با گِلآلودکردن آب مانع دیدهشدن عمق کم فکری خود شود. در این که او مسائل را بهنحو سطحی مطرح کرده و دچار تسطیح است تردیدی نیست اما آنچه عیان است این است که اظهارات او التقاطی است. وی بیش از آنکه با نظام سیاسی مشکل داشته باشد، دین را به چالش گرفته است. بههر روی، او از روشنفکری دینی هم عبور کرده و ضمن جانبداری از مدرنیته، دین را با مدرنیته ناساگار میداند که دلالت التزامی این انگاره، حذف دین از حیات اجتماعی و حتی حیات فردی است که احتمالا گوینده بدان التفات ندارد.
او در ویدئوی صدرالاشاره خدای مدرن را خدایی ناداور میداند که یعنی معیار و ملاک قضاوت نیست. حذف دین از جمله خطرناکترین خطوط تعقیبشده توسط مشارالیه است که هرچند به آن تصریح نمیکند اما از لوازم پروژه وی یا مجموع تحرکات اوست. او همچنین نهاد مرجعیت را به چالش گرفته و در ویدئویی دیگر تحت عنوان «دنیای مدرن، پاپ و مرجع تقلید خود را میسازد» مرجعیت را نیز تضعیف کرده و نهادی مناسب دنیای جدید نمیداند. در مجموع او را میتوان فردی با شمایل دینی و با اندک چاشنی گفتار دینی دانست که دانسته یا نادانسته با نهاد دین در جهان امروز سر ناسازگاری و ستیز دارد و آب به آسیاب جریان سکولار میریزد.