طرحی که باعث آشکار شدن بغضهای فروخفته نسبت به نواقص نظام آموزشی شد / دانشجویان چه نگاهی به نظام آموزشی کشور دارند؟
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ ابوالفضل لطفی؛ طی چند روز گذشته و با قوت گرفتن صریب دیده شدن طرح اخیر سازمان سنجش مبنی برعدم پذیرش رشتههای غیرمرتبط در ارشد، حواشی زیادی خصوصا در فضای مجازی به پا شد که واکنشهای مثبت و منفی زیادی را نسبت به آن داشت و حتی کار به جایی رسید که گروههایی از دانشجویان نیز اقدام به نامهنوشتن به مسئولین مربوطه و مطالبه لغو کامل طرح و بررسیهای...
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ ابوالفضل لطفی؛ طی چند روز گذشته و با قوت گرفتن صریب دیده شدن طرح اخیر سازمان سنجش مبنی برعدم پذیرش رشتههای غیرمرتبط در ارشد، حواشی زیادی خصوصا در فضای مجازی به پا شد که واکنشهای مثبت و منفی زیادی را نسبت به آن داشت و حتی کار به جایی رسید که گروههایی از دانشجویان نیز اقدام به نامهنوشتن به مسئولین مربوطه و مطالبه لغو کامل طرح و بررسیهای بیشتر و عمیقتر پیرامون این قضیه را داشتند. علاوه بر این مسائل نیز، مسئلهی دیگری که حائز اهمیت بود، بحث و گفتگوهای مختلف رشتههای فنی و علوم انسانی در فضای مجازی بود که راجع به طرح سازمان سنجش و درست بودن یا نبودن آن و تجربه افراد موفق و یا ناموفق در رشتههای غیرمرتبط در ارشد، بحثهای زیادی شکل گرفت و واکنشهایی را از سوی دو طرف به همرا داشت و عدهای مخالف و عدهای موافق این طرح بودند. اما با گذشت چند روز و فشار و مطالبات مختلفی که در فضای مجازی در این چند روز به وجود آمده بود، مسئولین مربوطه در سازمان سنجش و حتی وزارت علوم و بعضا کمیسون آموزش مجلس شورای اسلامی نیز به صحبت وادار شدند و نکاتی را پیرامون این طرح مطرح کردند و در نهایت نیز در روز گذشته، ایراهیم خدایی، رئیس سازمان سنجش نیز به توضیحات کامل پیرامون این طرح پرداخت و گفت که هنوز بررسی نهایی نشده و بعید است که به این زودیها طرح تصویب شود و تأکید کرد که همه جوانب این موضوع در صورت تصویب درنظر گرفته خواهد شد. اما فارق از اصل این طرح و حواشی آن، مسئله مهمتر در این بین نظام آموزشی کشور است که سالیان متمادی، مورد بحث و مناقشه قرار داشته و از سوی کارشناسان و حتی دانشجویان، مورد نقد و بررسیهای جدی قرار گرفته است و بعضا عیوب و ناکارآمدیهای آن، نه تنها برطرف نشده، بلکه با اقدامات سلبی و کوتاه مدت، مسئله را عمیقتر کردهاند. موضوع نظام آموزش و پرورش و بعد از آن آموزش عالی کشور، مسئله عمیق و ریشهداری است که درمورد نواقص آن به سادگی نمیتوان صحبت کرد و باید بحثهای کارشناسانه زیادی بر روی آنان صورت بگیرد و تمامی جوانب قضیه در نظر گرفته شود. در این میان صحبتهای خود دانشجویان که درگیر این دو سیستم آموزشی کشور بودند و هستند، قطعا قابل تأمل خواهد بود و میتواند نقطه عطفی برای اصلاح سیستم آموزشی کشور باشد. بر این اساس نیز برای بررسی بیشتر نظام آموزشی کشور و همین طور طرح اخیر سازمان سنجش، به سراغ تعدادی از دانشجویان فعال و دغدغهمند در این حوزه رفتیم و با محوریت سوالات زیر، به گفتگو با آنان پرداختیم:
1. تحلیل و نظر کلی شما در مورد نظام آموزش و پرورش فعلی و نواقص آن چیست و چه تاثیر مثبت یا منفی در انتخاب سرنوشت افراد تا قبل از کنکور دارد؟ خصوصا با توجه به اینکه افراد با توجه به شرایط مختلف رشته و بعد از آن وارد پروسه کنکور میشوند.
2. در گام بعدی نظر شما درمورد نظام آموزش عالی و دانشگاه ها برای تربیت درست دانشجویان و رشد آنان برای یک جامعه مطلوب چیست و نواقص آن کجاست؟؟
3. نظر شما در مورد طرح اخیر سازمان سنجش مبنی بر حذف جذب رشته های غیرمرتبط با دوران کارشناسی در دوره ارشد چیست و اهداف پشت آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
4. به نظر شما برای اصلاح نواقص موجود در سیستم آموزشی کشور چه در دوران قبل و چه بعد از ورود به دانشگاه، چه اقداماتی از سوی نهادهای مربوطه باید انجام بگیرد؟؟
5. آیا این مسئله که دانشجویان غیرمرتبط با رشتههای کارشناسی در دوره ارشد موفق نخواهند بود و سواد کافی ندارد را مسئله درستی میدانید یا خیر؟
طیبه احمدی، کارشناسی علوم تربیتی دانشگاه الزهرا (س) و مسئول واحد سیاسی بسیج دانشجویی
یکی از نواقص نظام آموزش و پرورش فعلی، سیاستگذاریهای آن است که با عوض شدن دولتها، خیلی از این روندها تغییر میکند و وزیر آموزش و پرورش با تغییر دولت عوض میشود و به طبع بخشنامهها و اتفاقات و تحولات جدیدی رقم خواهد خورد و این مسئله خودش یک ضعف و ناکارآمدی است که خیلی از مدیران و معلمان را دچار سردرگمی میکند. ما شاهد این هستیم که مدارک تحصیلی مسئولین ما با کار آنان بیربط است و این مسئله در وزارت علوم و آموزش و پرورش زیاد دیده میشود. این قضیه در روند آموزش و پرورش ملت ما تاثیر فراوانی دارد و افراد مسئول باید رشتههای مرتبط داشته باشند.
مسئلهای بعدی این است که نظام آموزش و پرورش باید نظام متمرکزی باشد که شامل قوانین و مسائل معین باشد و دستورات از بالا به پایین وجود نداشته باشد. اینکه بگوییم به کلی نیز نظام غیرمتمرکز باید وجود داشته باشد، نیز امری اشتباه است و در قضیه سند 2030 نیز شاهد آن بودیم. نباید دستورات سفت و سخت از بالا به پایین وجود داشته باشد و باید برای مدیران و معلمان اختیار وجود داشته باشد.
بیشتر تمرکز معلمان بر روی کتابهای درسی و آموزش است و بر روی مهارت پروری ارادهای وجود ندارد. مسئله دیگر سند تحول است که باید متناسب با زمانه جدید در آن بازنگری صورت گیرد. به عنوان مثال سند تحول چقدر برای این ایام کرونا و دوران مجازی مفید بودن است و بیشتر مسائل آن کلی است. باید برخی تغییرها و برنامهریزیها متناسب با شرایط و فضای هر شهر و استان باشد.
مسئله بعدی این است که تناقضاتی بین اصول قانون اساسی در مسئله آموزش و پرورش وجود دارد. اصل سیام قانون اساسی میگوید که آموزش باید رایگان باشد و اصل چهل و چهار نیز به خصوصی سازی مدارس تاکید میکند که این تناقض است. از طرف دیگر مدارس خوب و باکیفیت نیز زیرمجموعهای برخی آقایان است که عدالت را زیر سوال میبرد. همچنین آموزش و پرورش ما از غرب الگوبرداری میکنیم. کشورهایی مثل سوئد و فنلاند نظام آموزش و پرورش قویای دارند که البته به معنای الگوبرداری از آنان نیست و باید ما متناسب با نظام آموزشی و شرایط و هویت خودمان، سیستم مطلوبی را تعیین کنیم.
زمانی که نظام آموزش و پرورش ما دارای مشکل باشد، نظام آموزش عالی نیز به طبع دست کمی از آن ندارد. با صرف کتابهای درسی ما به جایی نمیرسیم و باید خودمان دغدغهمندی و توانایی لازم را کسب کنیم. اساتید به نوعی دانشجویان را تنبل بار میآورند و البته خود دانشجویان نیز کمکاری دارند اما نظام آموزش عالی نیز کار خود را درست انجام نمیدهد. مسئله مدرک گرایی و نمرهگرایی نیز از آسیبهای این بخش است که باید برای آن فکری کرد.
چیزی که در طرح اخیر سازمان سنجش وجود دارد دارای چند بعد است. از طرفی میگویند که افرادی که وارد ارشد میشوند، باید عمیقتر مسائل را بفهمند و بسنجند. از طرف دیگر طبق سیستم معیوب نظام آموزش و پرورش، هدایت تحصیلی درست انجام نمیشود و خیلی از دانشجویان انتخاب رشته درستی ندارند و طبیعتا علاقه نیز ندارند و میخواهند در ارشد به سمت علایق و تواناییهای خود بروند. میتوان برای افرادی که رشته دیگر خواندهاند، دورههای شش ماهه برگزار کرد و آنان را برای رشته ارشد آماده کرد. این طرح به نوعی در حق دانشجویان و استعدادها اجحاف میکند و باید بسیار بیشتر بررسی شود تا موجب استعدادکشی نشود.
باید قبل از ورود به دانشگاه مهارتهای زندگی و علمی به افراد آموزش داده شود و دروس به صورت پژوهشی و عملی تدریس شود تا به صورت ویژه و عینی مسائل آموزش داده شود. نظام آموزش و پرورش و وزارت علوم ما بسیار مهم است که بسیاری از نخبگان و سیاستمداران ما را پرورش میدهد و میتواند تاثیر دراز مدت زیادی را داشته باشد.
حمیدرضا مجتبوی، مهندسی صنایع و دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر
هدایت تحصیلی که در مدارس به شکل ضعیفی صورت میگیره و فکر میکنم از برنامههای اصلی آموزش و پرورش باید ایجاد برنامههای سراسری معرفی رشتههای تحصیلی با ارائه تجربه واقعی فعالان هر رشته برای تمامی دانش آموزان باشد. از طرفی بزرگنمایی بیش از حد کنکور برای دانشآموزان که انگار تمام زندگیشان به آن گره خورده، باعث سرخوردگیشان پس از ورود به دانشگاه میشود که باید جلوی آن گرفته شود.
طرح سنجش، غیرقانونی و دارای ایرادات جدی هست. اولا شورای مذکور طبق قانون صلاحیت تصویب چنین مصوبهای رو ندارد. دوما نگرش طراحان به حل معضل مهاجرت از رشتههای مهندسی به انسانی در مقطع ارشد (که بزرگترین دسته ذی نفعان این مصوبه محسوب میشن) کاملا مقطعی و جزء نگرایانه است. اگر سیستمی به این مساله نگاه کنیم، باید راه حل رو در خود رشتههای مهندسی و بروزرسانی و تطبیق محتوای درسی متناسب با نیاز بازارکار و باز کردن فضای پیگیری علاقه مندیها برای خلق ارزش جستجو کنیم تا این حجم گسترده آمار بیکاران فارغ التحصیل دانشگاههای برتر که بدنبال تغییر رشته یا مهاجرت هستند رو شاهد نباشیم. اتفاقا وظیفه اصلی و تصریح شده این شورا هم همین بوده که از آن غفلت کرده است.
اولا باید اجازه دهند مسیر طبیعی گسترش خلق ارزشهای نو، کسب و کارهای جدید و بخش خصوصی که لاجرم منجر به عبور از مدرک محوری به مهارت و سواد محوری می شود، طی شده و از سنگ اندازی در این مسیر خودداری کنند. ثانیا سهمیههای مختلف پذیرشی که راه دم دستی ولی مضر برای خدمت رسانی به اقشار مختلف هست رو با سهمیههای آموزشی جایگزین کنند تا سطح و کیفیت علمی حفظ بشود. ثالثا باید علم رو از روی طاقچه تقدس بردارند و به کاربردی شدن آن (مثلا اگر مهندسی هست صنعت) با حضور فعالانه بخش عملیاتی و ارائه نیازهای آنها بپردازند. ضمن اینکه کنکور سراسری میتواند با تغییراتی همراه بشود. مثل پذیرفته شدن براساس درصد تصویبی مورد نیاز هر درس برای هر رشته - محل که فشار روانی رتبه و تراز رو از دانشجوها حذف میکنه و ضرایب دروس را به خود دانشگاهها میدهد. در عوض دانشگاهها باید به سمت تولید واقعی ثروت (نه پولی کردن آموزش) بجای مصرف محض منابع بپردازند.
فارغ از غلط بودن این ادعا که اگر اینطور بود باید در نتایج تحصیل در کارشناسی ارشد خودش را نشان می داد، فکر می کنم باید سواد رو از دانش تمییز بدید و سوالهای پایهای تری مطرح کنید. اتفاقا یکی از معدود دستاورد های کنونی دانشگاه این است که عدهای از فارغ التحصیلان کارشناسی متوجه میشوند که آن زمینهای که دارند تحصیل می کنند، برای آنان مناسب نیست و در ارشد تغییر رشته میدهند یا حتی برای پرکردن خلاءهای استفاده عملی از مفاهیم مهندسیشان به رشتههای دیگر مثل مدیریت در ارشد رو میارند.
شادی رضایی، پرستاری دانشگاه علوم پزشکی تهران و مسئول قرارگاه رشد و کادرسازی خواهران بسیج دانشجویی
تجربهای که خیلی از ما در دوران قبل دانشگاه و نظام آموزش و پرورش تجربه کردیم، مسئله ناکارآمدی است و مدیران مجموعه آموزشی ما دید درستی به اون ندارند. اصلا دیده نمیشود که دانشآموز چه نیازهایی دارد و از پلتفرمی که از خیلی سال پیش وجود داشته است، سیستم جلو میرود و انتظار هم هست که نتیجه بهتری گرفته شود. در حالی که آن نظام بندی و برنامهریزی کلی را تغییر نمیدهند. ما نیاز به این داریم که ساختار آموزش و پرورش ما تغییر پیدا کند و خرده کاریها تغییر اساسی در سیستم ندارد و شاید به صورت مقطعی مشکل را حل کند اما در دراز مدت مسئلهای حل نخواهد شد. دانشآموزان واقعا باید استعدادسنجی شوند و نباید انتظار داشت که همه دکتر و مهندس شوند و همه مشاغل اهمیت خود را دارند. مثلا از من نوعی انتظار دارند که پزشک شوم و فضای غالب شهرهای کشور هم به سمت همین رشتههای تایپ هست. بنابراین مشکل ما در همان مسیریابی دانشآموزان است و بچهها یک توانایی صرف ندارند و باید بینش تعیین مسیر به آنان داده شود.
خود غول کنکور به قدری استرس به دانش آموزان وارد میکند که تمام دوازده سال تحصیل خود را در فکر این هستند که کنکور را چه کنند و کدوم کلاس را بروند و چه بخوانند. بعد از آن بیشتر فضا این است که بچههایی سمت هنر و رشتههایی از این دست میروند که شاید خیلی درس خوان نیستند و این حوزههای فرهنگی و هنری خیلی دست کم گرفته میشود. بنابراین به سمتی میرویم که نگاه ما به فرهنگ کالایی میشود. در کنار اینکه نظام آموزشی باید اصلاح شود، نگاه و فرهنگ مردم باید تغییر کند و این نیازمند این است که دولت سیزدهم در حوزه فرهنگ خوب عمل کند.
باید از فضای آکادمیک و پشت میز نشستن و صرف دروس تئوری در دانشگاه دادن، بیرون بیاییم. دانشجو نیاز دارد که وارد فضای کاری رشته خود شود و ببینم وظیفه و رویکرد من در قبال اون رشته چه هست و نه اینکه صرفا بحث بر روی نمره باشد. به عنوان مثال کلاسهای معارف آن کارآیی مطلوب را ندارد و باید تغییر کند و در قالب جدید ارائه شود. فضا نباید بدین نحو باشد که دانشجویان از کلاس و درس و اساتید خسته باشند و همه چیز برایشان تکراری باشد. باید بخشهای عملی بیشتر باشد و کارها بر این مسئله متمرکز شود و به دانشجویان اجازه آزمون و خطا و وارد میدان شدن شود. اینها باعث میشود که نیروی غیرحرفهای ارائه دهیم.
طرح اخیر سازمان سنجش بدین نحو است که میخواستند واقعا اعصاب دانشجویان را بهم بریزند و آینده آنان را دچار ابهام کنند. باید جامعه آماری دانشجویان بررسی شود و نیازهای آنان سنجیده شود و صرفا یک جامعه آماری خاصی دیده نشود. قطعا هر مسئلهای هم سود دارد و هم زیان. نمیتوان بدین نحو گفت که این مصوبه کاملا خوب بود یا خیر ولی با توجه به سیستم معیوب و ناقص آموزشی، این طرح به ضرر خیلی از دانشجویان بود.
ما یک جایگاه را در مدارس داریم به عنوان مشاور که وظیفه آن پایش تمامی دانشآموزان مدرسه است که استعدادهای آنان بررسی شود. ما به همه جایگاهها و مشاغل نیاز داریم و نمیتوان اینگونه گفت که فقط یک رشته تاپ را نیاز داریم و یک مجموعه به صورت کامل در کنار هم کار میکنند. مشاور باید توانمندیهای دانشآموزان را تشخیص دهد و راه را به آنان معرفی کند. ما باید از مسئولیت مشاور در مدرسه به صورت درست استفاده کنیم و خانوادهها نیز باید به این بینش برسند که این خود فرد است که باید راهش را انتخاب کند.
قطعا یکسری افراد بودند که وارد رشتههایی شدند و به علت نبود توانایی و سواد، در آن ناموفق بودند. بنابراین باید توانایی و سواد برای ورود به یک رشته را داشته باشیم و علممان را تکمیل کنیم. باید هر فردی در حد نرم افراد هر رشتهای باشند و تلاش خود را انجام دهند. اما هر کس که میخواهد تغییر رشته دهد، باید این را برای خود جا بیندازد که باید بیشتر از افراد اصلی آن رشته تلاش کند و دانش تئوریک را باید کسب کند. ما از این تغییر رشتههای موفق یا ناموفق را کم نداشتهایم. گروهها و رشتههای مختلف باید به صورت درست شناخته شود و برای همه این مسیرها روشن شود تا همگی بتوانیم مسیر آینده خود را درست تشخیص بدهیم.
محمد حسین طارمی، دانشجو کارشناسی فقه و حقوق اسلامی و عضو شورای مرکزی تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره)
باید ببینیم مسئله چه بوده و راه حل آن چه هست! این مصوبه در شرایط فعلی پیش نیازها و پس نیازهایی لازم دارد؟ آیا واقعا پیوست آموزشی یا زمانی نیاز ندارد؟ در این نظام آموزشی همه ما در سن نوجوانی در متوسطه اول به عنوان یک دانش آموز مجبوریم بر اساس یکسری اعداد و ارقام رشته تحصیلی خودمان را انتخاب کنیم. خب مشکل اول درست در همین جا پدیدار میشود. مشکل کاملا واضح آموزش و پرورش در این مرحله این است که بسیاری از مدارس دولتی که حجم بیشتر دانش آموزان ما در آنجا تحصیل میکنند، از نعمت مشاوره تحصیلی محروم هستند؛ تا جایی که حتی این مدارس دولتی یک نفر را ندارند تا بتوانند این سرمایهها را راهنمایی کنند.
در این نظام طویل و عریض آموزش و پرورش دانش آموز را در آن سالهایی که سرشار از انرژی است باید با این تصمیمات نهال نوپایی بخشکد. خب این دانش آموزان حالا می خواهند بعد از اتمام متوسطه دوم بزرگترین تصمیم این دوران جوانی خود را بگیرند و با شرکت در کنکور رشته تحصیلی دانشگاهی خود را انتخاب کند.
خب درست در همین جا چند اتفاق میافتد، عدهای که به اشتباه انتخاب کرده اند و میخواهند با شرکت در کنکور و به پایان رساندن دوره کارشناسی درست در زمانی که به سنی میرسد که میتواند خودش تصمیم مستقل و آزاد بگیرد و دوره ارشد را بر اساس آنچه استعداد و علاقه دارد پی بگیرد. عده ای هم هستند که به علت مشکلاتی نتوانستند اقدام خوبی انجام دهند و متاسفانه رشته مطلوب خود را قبول نشده اند و به قولی بی خاصیت است. عده ای دیگر هم به اجبار خانواده رشته مورد علاقه خود را نمی توانند انتخاب کنند. طبیعتا با این تفاسیر این راه انتخاب هم طبیعتا در برابر جوان بسته است.
با توجه با این شرایط این دومین مسیری است که بازگشت ندارد، و دانشجو بعد از پایان دوره کارشناسی میخواهد جبران گذشته را کند و به دنبال استعداد و علاقه خود برود. خب این راه بازگشت و جبران تایم از دست رفته جوان است. بسیاری از استعدادها شاید با همین افکار غلط و سلبی به سمت دیگری رفته اند. خیلی از دانشجوها وسط دوره کارشناسی از رشتشون خسته و به اصطلاح میبرند. خب حالا دانشجو میخواهد در ارشد تغییر کند.
ما در برابر خودمان مثالهای بسیار موفق و بسیار ضعیفی از این تغییر رشته در ارشد داریم ولی این مسئله را نباید به همه دانشجویان نسبت دهیم. خلاصه از نظر ساختاری و اجتماعی تصویب چنین مصوبه ای چیزی جز نابودی خیلی از استعداد ها را ندارد. این مصوبه انقدر خنده دار است که دوستان فکر می کنند اینجا اروپا است و یک مرحله قبل از این انتخاب را نمیبینند. یعنی باید اول دوران متوسطه اول را در آموزش و پرورش تصحیح کنیم و بعد با توجه به تمام شرایط، این تصمیمات را اتخاذ کنیم. همه میدانیم که این سیستم آموزش ما فلج، مریض و استعداد سوز است و ما هستیم که میتوانیم این مسیر را اصلاح کنیم، ولی حالا آقایان آمدن قانون گذاشتن که تو همون رشته کارشناسی باید ادامه تحصیل بدهیم.
از نظر بنده عدهای از مدیران به نوعی در کشور عمل میکنند که انگاری عناصر بیگانه در داخل هستند و صبح تا شب در حال جهاد برای اذیت کردن مردم هستند. نهایتا میشه گفت در این چند روز اکثریت جو دانشجویان و افراد صاحب نظر مخالف اجرای این مصوبه هستند و حالا حالا جا برای چکش کاری دارد.
فاطمه خلیل زاده، فیزیک مهندسی و عضو بسیج دانشجویی دانشگاه تهران
نظام آموزش و پرورش فعلی نواقص زیادی دارد و اسم پرروش یک اسم واقعا طنز روی آن است و ربطی به نظام فعلی ندارد و نظام آموزشی صرف است و هیچ پرورشی در بچهها صورت نمیگیرد و این خودش یک نقص بزرگ است. بچهها نیز نمیدانند که در چه چیزی توانایی و دغدغه دارند و آن را به درستی پیدا نمیکنند. به عنوان مثال کنکور هیچ اطلاعات دقیقی از مسیر آینده آنان به دانشآموزان نمیدهد و مسیر درست را به آنان نشان نمیدهد و صرفا با بیان اینکه موفق شوند، آنانرا به دانشگاه میفرستند. به عبارتی دانشآموزان تصور درستی از رشته و دانشگاه ندارند و با تصورات نادرست انتخاب میکنند.
خود نظام آموزش عالی مشکلات زیادی دارند و دید از بالا به پایین در آن وجود دارد و در قبال چیزی که آموزش داده میشود، از سوی دانشگاه انفعال وجود دارد. در دانشگاه نیز مهارتپروری وجود ندارد و صرفا با سیستم نمرهدهی جلو میرود که در اغلب رشتهها و شاخهها این مسئله وجود دارد و دانشجویان فعال بار نمیآیند.
در مورد طرح اخیر سازمان سنجش اولا حذف جذب رشته های غیر مرتبط حتی درون شاخه ای هم یعنی به اصطلاح درون رشته های ریاضی و.. به کل اشتباهه، برخی رشته ها میان رشته ای میشن و کلا این مهاجرت ها درون رشته ای در گرایش های ارشد چیز خوب و لازمیه و در اون شکی نیست. اما موضوع اختلاف در تغییر رشته های شاخه ای هست به اصطلاح از ریاضی به علوم انسانی و امثالهم، که بنظر من این روند مشکل نیست، چیزی که مشکل رو ایجاد کرده نحوه گزینش و پذیرش هست.
تغییردادن مسیر افراد به صورت سلبی به سمت کارشناسی پاک کردن صورت مسئله است و از انتها موضوع را دیدن است و ابتدای موضوع را نمیبینیم و جلوی آن را میبندیم. ما با اینکار به جمعیت افرادی که کنکور صرف انسانی میدهند زیاد میشود و مهاجرت زیاد و زیادتر میشود.
دوران کارشناسی، علوم به افراد آموزش داده میشود و در ارشد آن تولید علوم اتفاق میافتد. مشکل ما این نیست که بچههایی که تغییر رشته میدهند، ضربهای به تولید علم وارد کنند و بهتر است که گزینش بچههای علوم انسانی در ارشد تغییر کند و اینکه صرفا کسی ریاضی آن خوب باشد، دلیل بر پذیرش آنان نیست. بنابراین تولید علم با مبانی فکری مختلفی باید صورت گیرد و این گزینه خوب و مطلوبی است.
بزرگترین نقصی که ما در نظام آموزشی داریم، این است که استعدادیابی نمیشویم و آموزش ما کمکی به خودشناسی آدمها نمیکند و صرفا دروسی یاد داده میشود که مهارتی به انسانها آموزش داده نمیشود. باید آموزش داده شود که چگونه فکر یا ایدهپردازی کنیم و راهمان را انتخاب کنیم. جامعه واقعی به ما نشان داده نمیشود و دچار سردرگمی میشویم.
سید محمد حسین حسینی، کارشناسی روانشناسی و دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان گلستان
نظام حاکم بر آموزش و پرورش، یک سیستم اساسا غلط میباشد. درنظام فعلی، دانش آموزان؛ دانش آموز نیستند و صرفا به جهت رقابت برای کنکور به دنبال اندوخته های ذهنی هستند. متاسفانه سیستم غلط کنکور محوری باعث شده است که دانش آموزان تمام زندگی خود را صرف کنکور کرده و از بالندگی های خود در زمینه های مختلف غافل بمانند. به نحوی دکان و بازار کنکور گرم است که این القا در ذهن دانش آموزان ایجاد شده است که اگر در کنکور قبول نشوند، درآینده هیچ موفقیتی نخواهند داشت. درصورتیکه اگر تخصصی به این امر نگاهی بیندازیم خواهیم دید که کنکور صرفا یک مهارت است نه معیار سنجش علم. سیستم کنونی آموزش و پرورش، از لحاظ روانی برای دانش آموزان بسیار بارسنگینی دارد. کنکور محور بودن آن باعث شده است که دانش آموزان مدام تحت شدید ترین موقعیت های استرس زا بوده و انواع فشار های مختلف را تحمل کنند. ناامیدی، افسردگی، رنج پذیری، پرخاشگری و وسواس تنها نمونه ای از انواع اثرات تخریبی این وضع موجود بر آموزش و پرورش میباشد.
عمیقا باید دید که از وجود کنکور چه کسانی سود میبرند؟ چه کسانی هزینه های گزاف میکنند تا برنامه های تلویزیونی مدام از آنها صحبت کنند و محصولاتشان را تبلیغ کنند؟ دانش آموزان، صرفا قربانی یک بازی مافیایی هستند، مافیایی به نام مافیای آموزش! ما در آموزش و پرورش، چیزی به نام فراگیری درس برای علم و تخصص نداریم. بلکه گفته میشود یاد بگیرید تا درکنکور رتبه بیاورید وگرنه بدبخت می شوید!!! بازارگرمی آموزش و پرورش برای حضرات صاحب امتیاز کنکور بسیار عجیب است. آینده فرزندان این سرزمین را به آسانی هرچه تمام معامله میکنند و خود را پلیس خوب جلوه میدهند.
نظام آموزش عالی دانشگاه ها باید به سمت تخصصی شدن برود. معیار نمره، عیار مناسبی برای سنجش علم دانشجویان نیست. باید میزان علم یک دانشجو را در بکاری آن علم سنجید. اینکه تعدادی سوال جلوی یک دانشجو قرار دهند و بگویند جواب آنهارا بنویس تا عیار علم تو را بسنجیم اینها غلط است. انسان میتواند پاسخ هارا حفظ کند و صرفا برای امتحانات خود را آماده کند نه برای کسب علم! مورد بعدی، کاربردی شدن دروس میباشد. خیلی از دروس دچار فرسودگی محتوا شده اند یا دیگر پاسخگوی نیاز کنونی جامعه نیستند ولی همچنان تدریس میشوند. دانشگاه ها باید دانشجویان را برای جامعه آماده کنند. دانشگاه صرفا محل کسب علم نیست، بلکه محلی برای پرورش جوانانی مدیر و مسئول، برای آینده کشور است.
نظام آموزش عالی دانشگاه ها از نظر بنده میبایست این امر نمایشی پایان نامه هارا پایان دهد! هزاران هزار پایان نامه بدون هیچ سرانجامی درگوشه ای از بایگانی ها و انبارها خاک میخورند و فایده آنها چیست؟ نهایتا بازیافت! بجای این امر، میتوانند دانشجویان را تشویق و به سمت تولید علم بومی سوق دهند که نمونه آن تولید علوم انسانی بومی است. یعنی از قالب ترجمه به تولید برسیم. ترجمه خوب است اما کافی نیست، علوم انسانی میبایست بومی باشد. طرح اخیر سازمان سنجش، یک طرح غلط و فاجعه باری میباشد. اینکه عده ای بیان میکنند این طرح خوب است؛ چراکه دانش آموزان را هدفمند میکند تا در یک مقطع تخصصی ادامه دهند، حرف بسیار کودکانه ای میزنند.
این حرف زمانی درست است که سیستم آموزش و پرورش ما درست باشد، نظام حاکم برآن درست باشد و محوریت آن علم اندوزی باشد؛ نه دکان گرمی برای کنکور! ما در هدایت های تحصیلی بسیار شاهد جفا درحق دانش آموزان بوده ایم و حتی ازپس یک هدایت تحصیلی ساده هم برنیامدند. تعداد کثیری از دانش آموزان همچنان به اصرار والدین، وارد رشته هایی میشوند که خواسته خودشان نیست و تنها امیدشان؛ خواندن رشته دلخواهشان در مقطع دانشگاهی است. اقایان به این موارد فکر نمیکنند و صرفا طرحی را میبندند و آن را به مرحله عملیاتی میرسانند.
انتخاب آزادانه مقاطع، حقی است که میبایست برای افراد قائل شد. بعضی افراد میگویند که کسی که 16سال نتوانسته است علاقه و توانایی خود را بشناسد به بعد هم نخواهد شناخت و باید از راه زور آنهارا مجاب به ادامه دادن یک رشته کرد؛ گویا اصلا دراین جهان زندگی نمیکنند! شاید فردی مدرک فلان رشته کارشناسی خود را به قدر تخصصی بلد باشد و دربازار کار، نیازمند یک مدرک ارشد؛ با گرایش متفاوت و زمینه متفاوت باشد. خب این چه اشکال دارد؟ حرکت اخیر سازمان سنجش، یک تیر به سمت نسل سوزی های آینده خواهد بود.
برای اصلاح نواقص موجود در سیستم اموزشی میبایست یک الگوی دقیق و درست ایجاد شود. ابتدا امر بایستی آموزش و پرورش اصلاح شود تا از رویکرد کنکور محوری و تلف کردن دانشجویان دراین باتلاق، به سمت علم محوری و بالندگی برسد. در ادامه، دانشگاه نیز میبایست دانشجویان را به معنای واقعی کلمه تربیت کند و این تربیت در تمام زمینه ها شامل میشود چه فرهنگی، چه اجتماعی و چه سیاسی و علمی. برای تحقق این امر، ظرفیت های نخبگانی و پژوهشی باید در وسط میدان بیایند و بارعظیم طرح ریزی و مطالبه اجرایی شدن این طرح هارا به دوش بکشند. این گفته بسیار غلط است، برای اثبات غلط بودن آن؛ نمونه های موفق رشته های غیرمرتبط بسیار فراوان است. اینکه گفته می شود فرد سواد کافی ندارد این هم غلط است، مگر افرادی که از رشته های غیرمرتبط وارد رشته های کارشناسی شده اند؛ سواد زمینه ای داشته اند؟ اتفاقا این افرادی که طالب رشته های کارشناسی ارشد غیرمرتبط هستند، تجربه دوره کارشناسی را داشته اند و با محیط و روند آموزشی آشنا هستند و میتوانند اصطلاحا گلیم خود را از آب بکشند.
زهرا وفادار، کارشناسی علوم تربیتی دانشگاه الزهرا (س) و عضو واحد سیاسی بسیج دانشجویی
نظام اموزش و پرورش چند سالی است که در حال پوستاندازی و تغییر است؛ اما هنوز تا رسیدن به نتیجهی مطلوب فاصلهی زیادی دارد. برای اجباری شدن هدایت تحصیلی و تلاش برای معرفی تفاوت رشتهها و از بین بردن رتبهبندی در بین رشتهها مثل اینکه ریاضی بالاتر از انسانی است، تلاشهای خوبی شده است اما هنوز در نگاه جامعه جا نیفتاده است و همین موضوع موجب ایجاد تقاضای اجتماعی غلط از طرف مردم شده است. همچنین با وجود تلاش برای هدایت تحصیلی دانشآموزان، انها به طور دقیق با رشتهها و فرصتهای تحصیلی و شغلی آیندهی آن آشنا نمیشوند و همین موضوع باعث عدم انگیزه در دوره دانشجویی است.
یکی از معضلات عدم دقت به نیاز جامعه و صنعت در یک رشته و در واقع فلهای گرفتن دانشجو است. دانشجویانی که باوجود بهرهمندی از آموزش رایگان دولتی در دانشگاههای کشور یا به شغلهای غیر مرتبط روی میآورند و یا کلا قید تحصیل را میزنند. از طرفی برای دستهای از رشتههای دانشگاهی اصلا آینده شغلی و تحصیلی در کشور متصور نیست.
در دورهای که علوم از تخصصی شدن به سمت تلفیقی شدن میروند، جایگاه این مصوبه را درک نمیکنم. اگر در سالهای قبل از دانشگاه هدایت تحصیلی خوبی شامل حال دانشآموزان میشد و همه براساس علاقه و استعدادشان به دانشگاه میامدند. شاید فرصتی برای گفتگو در باب این قضیه بود اما در شرایطی که دانشجو تازه بعد از 4 سال میفهمد که چه راهی برای ادامه مسیر مناسبتر است، این مصوبه بستن مسیر تحصیلی و پیشرفت انسانهاست. باید به افراد آزادی عمل داد. شاید بعضی بگویند با این مصوبه دانشجویان هدفمندتر به تحصیل میپردازند اما در شرایطی که بعضی از رشتههای دانشگاه آینده تحصیلی و شغلی روشنی ندارند چرا باید فرصت تغییر را از افراد بگیریم.
باید توجه بیشتری به هدایت تحصیلی دانشآموزان نشان دهیم و از طرفی فرصت بیشتری برای آشنایی آنها با رشتههای دانشگاهی و آینده شغلی و تحصیلی آنها بگذاریم. از طرفی در دوران دانشگاه دروس باید عملیتر باشند و دانشجو را برای بازار کار اماده کنند. ما در بعضی از رشتهها با تعدد واحدهای ناکارآمد روبرو هستیم که فرصت مطالعه بهتر واحدهای کارآمد و مهم را میگیرند. به جای دادن اطلاعات بیش از حد زمان خود را صرف عمیقتر کردن آنها کنیم.
خیر، تمام انسانها منبعی از استعدادهای متفاوت و گاهی متناقض هستند. من قصابی را میشناسم که خطاطی می کند و بسیار موفق است. چرا به جای بستن مسیر آن را هدفمند نکنیم. مثلا دانشجویان رشتههای غیر مرتبط را ملزم به گذراندن دروس مهم دوره کارشناسی در مقطع ارشد کنیم و برایشان شرط معدل و نمره بگذاریم. اصلا همین کنکور ارشد مگر نه اینکه سنجش اطلاعات علمی دانشجویان است؟! خب برای دانشجویان غیرمرتبط تعدادی سوال تخصصی و تحلیلی از دوره کارشناسی طرح کنیم و به سوالات چهارگزینهای اکتفا نکنیم.
سارینا رادمهر، کارشناسی علوم تربیتی دانشگاه الزهرا و عضو واحد سیاسی و فرهنگی بسیج دانشجویی
اصلی ترین ضعف و نقص آموزش و پرورش را می توان در یک جمله خلاصه کرد و آن نادیده گرفتن دوران طلایی نوجوانی است دورانی تاثیر گذار، که با استرس کنکور و فشار مدرسه و خانواده، سوخت می شود و گاه همین فشارها در جوانی و بزرگسالی به صورت بیماری عقده یا... نمایان خواهد شد. دورانی که شیرینی آن میتواند تا ابد زیر دندان بماند اما اغلب تلخی اش تا مغز استخوان نفوذ میکند و دوستی هایش وارد فاز کثیف رقابت میشود.
سیستم قدیمی ما، برای ابرغول ناشناختهی رسانه به یک کتاب آن هم با معلمانی نامرتبط و اغلب بدون سواد و شناخت از رسانه، بسنده کرده است. نظام آموزش و پرورش فعلی یا حواسش نیست یا خودش را به حواس پرتی زده است. تیک تاک، اینستا و توییتر را متولدین دهههای هشتاد و نود میچرخانند. چالش میروند، با زنانی همسن مادرشان لایو غیر اخلاقی شرکت میکنند و توییتهای مختلف میزنند. من هم متولد سال هشتاد هستم و بارها در مدرسه شاهد دخترانی با انحرافات اخلاقی و جنسی بودهام. مشاورین مدرسه که سماق میمکند و ناظمها هم که رفتار مناسبی ندارند. دختر طفل معصوم، ف رزند طلاق با پدر و مادری بیمسئولیت، فاسد شدنش دور از انتظار نیست. البته نابغه و فهیمه هم کم نداریم اما در اغلیت هستند.
نقص اصلی، کاربرد نداشتن اکثر دروس است. جامعه ای میتواند موفق باشد؛ که از پایه با برنامه پیش برود. وقتی دختر و پسر، اصول درک متقابل و زندگی مشترک را در خانواده های بعضا پر تنش، مدارس تک بعدی و دانشگاه های مدرک محور نیاموزند؛ نمی توان و نباید از آنها انتظاری برای تربیت نسل سالم، قوی و هوشمند و... داشت. نسلی میتواند طراز گام چهارم انقلاب و انشاءالله ظهور باشد که برای رشد ابعاد مختلفش از ابتدا چشم انداز در نظر داشت و با آمادگی پیش رفت، از امکانات به خوبی استفاده کرد و خلاصه علاوه بر توکل بر خدا وظایف محوله را به خوبی انجام داد. حال سوال اینجاست؛ با توجه به آمار طلاق و بزه، آموزش عالی تاکنون چه قدر موفق بوده است؟
طرح جدید سازمان سنجش دو جنبه دارد که برای دانشجویان جنبه ی منفی آن پر رنگ تر است جنبه ای که سبب نا امیدی دانشجویانی است که قصد داشتند برای ارشد و بعضا دکترا، رشته ای مطابق با علایق و استعداد هایشان انتخاب نمایند و حال برای رسیدن به هدفشان یا باید انصراف داده و کارشناسی را دوباره آغاز کنند و یا از بین گرایش های محدود یکی را انتخاب کرده و تغییر مسیر دهند.
سیستم نیازمند یک انقلاب است. از پایه و بنیان و با کمک دغدغه مندان دلسوز و کار یک شب هم نیست و باید گفت و شنید و نقد کرد و نوشت و زمان گذاشت. سیستم آموزشی ایران نیازمند عدالت آموزشی است. کلاسهای بارسا کجا و کلاسهای جازموریان و قلعه گنج کجا. برای تربیت و آموزش همه باید دست به دست هم دهیم و من به عنوان دانشجو و به قول شهید بهشتی موذن جامعه و شما به عنوان خبرنگار دغدغه مند و اساتید، معلمان، مدیران، مشاوران، خانوادهها، همه و همه و خلاصه هر کس، که دستی بر آتش دارد.
برای اجرای این قانون شاید میبایست ابتدا از کابینه ی دولت شروع می کردند. چنددرصد از وزرا و مشاورین، رشته تحصیلیشان مرتبط با مسولیتشان است؟ رشتهی انتخابی در مقطع کارشناسی، اغلب انتخاب دانشجوی مظلوم 18 ساله با کوله باری آرزو و از قضا بی خبر از همه جا نبوده و نیست. جبر خانواده و مشاور، حرف مردم و محدودیت و حتی تبعیض جنسیت هم در آن دخالت داشته است. حال که این مفلوک مظلوم به شناختی از خود، توانایی و استعداد و مهارت هایش دست یافته و میخواهد آینده اش را رقم بزند محدودش کنیم؟ چون سواد کافی را ندارد؟ خب به دست میآورد و اصلا آمده دانشگاه تا با سواد شود و مگر غیر از این بوده است؟