علوم انسانی، شهر بیدروازه نیست
دانشگاه نهادی است مبتنی بر دیسیپلین و سختگیری علمی.
عصرایران؛ هومان دوراندیش - شورای سنجش و پذیرش مصوب کرده که از سال 1401 سنجش و پذیرش داوطلبان در آزمون کارشناسی ارشد فقط از بین دانشآموختگان دوره کارشناسی رشتههای مرتبط امکانپذیر خواهد بود. البته این مصوبه چند روز بعد و با افزایش اعتراضات، تعلیق شد. اگرچه عبارت "رشتههای مرتبط" میتواند تفسیربردار باشد، ولی اجمالا به نظر میرسد رشتههای مرتبط با رشته روانشناسی یا علوم سیاسی یا جامعهشناسی کم و بیش روشن است. مساله اصلی مخالفین این مصوبه این است که از سال آینده، دانشجویان رشتههای ریاضی و طبیعی (تجربی) نمیتوانند در آزمون کارشناسی ارشد رشتههای انسانی شرکت کنند و این امر موجب محروم شدن رشتههای علوم انسانی از استعدادهای برتر خواهد شد. در حال حاضر کسانی که در یکی از رشتههای علوم انسانی مدرک کارشناسی دارند، نمیتوانند در آزمون کارشناسی ارشد رشتههای تجربی و ریاضی شرکت کنند. یعنی کسانی که لیسانس ادبیات یا تاریخ یا علوم سیاسی دارند، نمیتوانند در آزمون فوق لیسانس زمینشناسی یا زیستشناسی یا ریاضی یا مهندسی برق شرکت کنند. چنین افرادی باید دوباره در کنکور سراسری شرکت کنند و پس از قبولی در مقطع کارشناسی رشتههای زمینشناسی یا ریاضی، دوره چهار ساله کارشناسی این رشتهها را بگذرانند و سپس میتوانند در آزمون کارشناسی ارشد رشتههای مذکور شرکت کنند. در واقع منتقدان مصوبه اخیر شورای سنجش و پذیرش موافقند که سنجش و پذیرش داوطلبان در آزمون کارشناسی ارشد رشتههای ریاضی و تجربی فقط از بین دانشآموختگان دوره کارشناسی رشتههای مرتبط امکانپذیر باشد. که اگر جز این بود، قبلا به منع شرکت لیسانسیههای علوم انسانی در آزمون کارشناسی ارشد رشتههای ریاضی و تجربی (طبیعی) اعتراض میکردند. حرف این منتقدان این است که چنین منعی برای آزمون کارشناسی ارشد رشتههای انسانی نباید وجود داشته باشد. در پس این نگاه، برتری رشتههای ریاضی و تجربی نسبت به رشتههای انسانی مفروض است. در واقع این منتقدین میگویند کسی که لیسانس روانشناسی دارد، حق ندارد فوق لیسانس مهندسی عمران بخواند؛ مگر اینکه ابتدا تحصیل مقدمات کند. و این تحصیل مقدمات یعنی طی کردن دوره چهار ساله مهندسی عمران در مقطع کارشناسی. اما کسی که مهندسی عمران خوانده، حق دارد بدون آن تحصیل مقدمات، در آزمون فوق لیسانس روانشناسی شرکت کند. مطابق این نگاه مرسوم، رشتههای ریاضی صدرنشین دنیای دانشاند، سپس رشتههای تجربی (علوم طبیعی) قرار دارند و رشتههای علوم انسانی هم در پایین طبقه ساختمان دانش قرار میگیرند و در واقع رشتههایی درجه 3 هستند. در اثبات این درجهبندی رشتههای گوناگون دنیای دانش، نمونههایی از افراد تحصیلکرده در رشتههای ریاضی و تجربی میتوان مثال زد که به رشتههای علوم انسانی آمدهاند و موفق هم بودهاند. اما این افراد حتی اگر کثیر باشند، لزوما اکثریت ندارند. ثانیا موفقیت بسیاری از این افراد، عمدتا با ملاک شهرت و شناختهشدگی سنجیده میشود. یعنی کاستیهای این افراد "موفق" چنانکه باید دیده نمیشود. کسی که با لیسانس شیمی دوره فوق لیسانس فلسفه یا جامعهشناسی را میگذراند، معمولا کاستیهایی در رشته تحصیلی جدیدش دارد که جز بر متخصصین فلسفه و جامعهشناسی چنانکه باید معلوم نمیشود. این کاستیها، در یک کلام عبارت است از عدم تسلط کافی بر مبانی رشته جدید. منتقدین این نقد را هم مطرح کردهاند که این مصوبه امکان تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشتههای علوم انسانی را از فارغالتحصیلان رشتههای ریاضی و طبیعی میگیرد. اما این نقد وارد نیست. این مصوبه فقط زمان را از متقاضیان میگیرد نه امکان را. یعنی کسی که لیسانس زمینشناسی دارد، میتواند فوق لیسانس روانشناسی بگیرد به شرطی که ابتدا لیسانس روانشناسی را گرفته باشد. حال ممکن است گفته شود طی کردن دوره چهار ساله لیسانس روانشناسی برای کسی که لیسانس زمینشناسی دارد، مصداق اتلاف وقت است وقت را نباید تلف کرد چراکه عمر کوتاه است. این نقد تا حدی وارد است اما راه رهایی از این اتلاف وقت، معافیت از گذراندن دوره کارشناسی رشته روانشناسی نیست. برای ممانعت از اتلاف وقت چنین فردی در مقطع لیسانس روانشناسی، او میتواند از پاس کردن دروس عمومی و دروس اختیاری معاف شود. در واقع اگر کسی با مدرک کارشناسی یکی از رشتههای ریاضی یا علوم طبیعی در مقطع کارشناسی یکی از رشتههای علوم انسانی پذیرفته شود، به جای اینکه 134 واحد مقطع کارشناسی را پاس کند، باید فقط ملزم به پاس کردن واحدهای تخصصی اجباری باشد. در این صورت مدت تحصیل او در مقطع کارشناسی آن رشته حدود یکسال کاهش مییابد و از چهار سال به سه سال میرسد. اما در بین دروس تخصصی اجباری هم میتوان دست به گزینشی حداکثری زد و اقلیتی از این دروس را، که اهمیت اساسی ندارند، کنار گذاشت تا مدت تحصیل چنین افرادی از سه سال به دو سال و نیم یا حتی دو سال کاهش یابد. وقتی یک مهندس برق میخواهد در مقطع کارشناسی ارشد جامعهشناسی تحصیل کند، منطقی به نظر میرسد که ابتدا در مقطع کارشناسی جامعهشناسی تحصیل کند اما مدت تحصیلش به جای چهار سال، دو سال یا دو سال و نیم باشد. کسی که طلبه دانش باشد، سختی این چهار یا پنج ترم را میپذیرد ولی در عوض از امتیاز حضور در کلاسهای اساتید مهم آن رشته بهرهمند میشود. ممکن است گفته شود میزان دانش و سطح آشنایی افراد با آن رشته خاص در آزمون کارشناسی ارشد معلوم میشود. کسی که در این آزمون قبول شود، سوادش در حد لیسانس آن رشته علوم انسانی بوده و اگر قبول نشود، سوادش در حد لازم نبوده. اما واقعیت این است که قبولی در کنکور برای کسی که وقت بگذارد و منابع کارشناسی ارشد فلان رشته علوم انسانی را بخواند و در تستهای آزمونهای کارشناسی ارشد سالهای قبل غور کند، کار شاقی نیست. اگرچه این کار چندان هم آسان نیست، ولی چندان هم سخت نیست! نکته اصلی این است که بین قبولی در آزمون و بهرهمندی از کلاس درس یک استاد طراز اول، تفاوت مهمی وجود دارد. کسی که در کنکور کارشناسی ارشد علوم سیاسی قبول میشود و از لیسانس ریاضی به فوق لیسانس علوم سیاسی میآید، با کسی که مجبور میشود دوره لیسانس علوم سیاسی را در چهار یا پنج ترم بگذراند و بعد در آزمون کارشناسی ارشد علوم سیاسی شرکت کند، تفاوتی اساسی دارد؛ چراکه این ریاضیخوانده دوم، در این چهار یا پنج ترم مفروض، از فرصت حضور در کلاس درس استادانی چون حسین بشیریه و جواد طباطبایی و داوود فیرحی و احمد نقیبزاده برخوردار میشود و این امر، برخلاف آنچه در بدو امر یا در "نگاهی از دور" به نظر میرسد، اهمیتی بسیار اساسی در فهم علوم سیاسی دارد. البته رشته علوم سیاسی در حال حاضر اکثر اساتید فوق را به دلایل گوناگون از دست داده است، ولی بحث ما بحثی کلی و مربوط به همه رشتههای علوم انسانی است. به هر حال کسی که دروس جامعهشناسی سیاسی یا فقه سیاسی را با استادانی چون بشیریه و فیرحی میگذراند، یعنی در طول آن ترم هفده بار سر کلاس بشیریه یا فیرحی حضور مییابد. چنین مهندسی، قطعا با مهندسی که کلاس چنین استادانی را درک نکرده و به مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی راه یافته، معمولا تفاوتهایی خواهد داشت که قابل چشمپوشی نیستند. فرض کنیم فردی که میخواهد از مهندسی برق به رشته علوم سیاسی بیاید، ملزم باشد بین 80 تا 100 واحد درسی لیسانس را بگذراند. اگر هر ترم حدود 20 واحد پاس کند، طی چهار یا پنج ترم مدرک لیسانس علوم سیاسی را اخذ میکند. او طی این پنج ترم، از چیزی به نام "استاد و کلاس" بهرهمند میشود. و کیست که نداند استاد و کلاس برای دانشجوی حقیقتا علاقهمند، تا چه حد میتواند مفید باشد و چطور دانشجو را با ظرائف و زوایای پنهان یک رشته درسی آشنا میکند؟ وانگهی، وقتی کسی شخصا کتب لازم برای آزمون کارشناسی ارشد را میخواند ولی به استاد و کلاس دسترسی ندارد، قطعا سوالات زیادی برایش پیدا میشود که بیجواب میمانند. اما اگر او پنج ترم در کلاس استادان طراز اول رشته مورد علاقهاش حضور داشته باشد، بسیاری از سوالاتش برطرف میشوند. در پرسیدن دانشجو و توضیح استاد و بحث و گفتوگویی که در کلاس درس درمیگیرد، بسی چیزها وجود دارد که "مطالعه متون درسی در تنهایی" چنین چیزهایی را نصیب مهندس عمرانی که میخواهد فوق لیسانس جامعهشناسی بخواند، نمیکند. غالبا چنین فردی، حتی اگر در آزمون کارشناسی ارشد قبول شود، هر قدر هم که مشتاق و کوشا بوده باشد، به علت محروم بودن از امتیاز "برخورداری از استاد و کلاس" در قیاس با افراد مشتاق و کوشایی که دوره لیسانس آن رشته علوم انسانی را گذراندهاند، کاستیهایی دارد که ممکن است به چشم فرد غیر متخصص در آن رشته نیاید، ولی از نظر متخصصین آن رشته پنهان نمیماند. ممکن است گفته شود قرار نیست همه افراد متخصصین طراز اولی شوند و در رشته تحصیلیشان مو را از ماست بکشند. این انتقاد در واقع میگوید یک پزشک یا یک لیسانسیه فیزیک حق دارد در آزمون کارشناسی ارشد جامعهشناسی یا علوم سیاسی شرکت کند و به صورت نسبتا ذوقی، دو سه سال جامعهشناسی بخواند و مدرک فوق لیسانس جامعهشناسی یا علوم سیاسی را کسب کند. در پاسخ به این نقد باید گفت دانشگاه جای کار ذوقی و نامبتنی بر مبانی محکم نیست. پزشکی که به جامعهشناسی یا فلسفه علاقهمند است، میتواند خارج از دانشگاه نیز متون فلسفه یا جامعهشناسی را مطالعه کند. دانشگاه نهادی است مبتنی بر دیسیپلین و سختگیری علمی. حتی اگر از این به بعد همه بدانند بدون گذراندن دوره کارشناسی هر رشته علمی، حق ندارند دوره کارشناسی ارشد آن رشته را بگذرانند، یعنی دوره لیسانس دو ساله برای فارغالتحصیلان رشتههای ریاضی و تجربی (طبیعی) هم دایر نشود، هیچ فاجعهای رخ نمیدهد. در این صورت، همه ابتدا مدرک لیسانس آن رشته را میگیرند و سپس تلاش میکنند وارد مقطع فوق لیسانس آن رشته شوند. اگر هم کسی پزشک یا مهندس است و واقعا بدون استاد و کلاس میتواند در جامعهشناسی یا روانشناسی غور و پیشرفت کند و آثار مهمی تولید کند، میتواند این کار را خارج از دانشگاه انجام دهد. منطقا ضرورتی ندارد که حتما دانشجو یا استاد آن رشته علوم انسانی شود. اما اگر "دانشجویی در مقطع کارشناسی ارشد" اهمیت دارد، قاعدتا "دانشجویی در مقطع کارشناسی" هم اهمیت دارد. اگر میتوان بدون گذراندن دوره کارشناسی وارد دوره کارشناسی ارشد یک رشته علوم انسانی شد، چرا نتوان بدون گذراندن دوره کارشناسی ارشد وارد دوره دکتری آن رشته شد؟ اگر این باب که فعلا تا حدی باز است، بازتر شود و یک پزشک یا مهندس بتواند در آزمون دکتری جامعهشناسی شرکت کند، آیا اصلا نیازی به تدریس رشته جامعهشناسی در دانشگاه هست؟ اگر گذراندن کلاسهای دانشگاهی اهمیتی ندارد، چرا مدرک و عنوان دانشگاهی باید اهمیت داشته باشد؟ اما اگر رشتههای دانشگاهی در و پیکر دارند، چرا باید در و پیکر رشتههای علوم انسانی را چندان مهم و محکم ندانیم و آن را تا حدی ناقص کنیم؟ چون عدهای از پزشکان و مهندسان و فارغالتحصیلان رشتههای ریاضی و فیزیک و زیستشناسی و زمینشناسی و... حال و حوصله لازم یا وقت کافی برای گذراندن دوره لیسانس فلسفه و جامعهشناسی و روانشناسی و علوم سیاسی را ندارند؟ به نظر میرسد بهتر است چنین افرادی بعد از ورود به مقطع لیسانس رشته مورد نظرشان، به دلیل اینکه قبلا در یکی از رشتههای ریاضی یا تجربی (طبیعی) دست کم مدرک لیسانس گرفتهاند و سن و سال و تجربهشان بیشتر و قاعدتا سطح فکرشان بالاتر از دانشجوی هجده سالهای است که تازه از دبیرستان به دانشگاه آمده، از گذراندن دروس عمومی و اختیاری و حتی برخی از دروس تخصصی اجباری رشته تحصیلی جدیدشان معاف شوند تا نه با مشکل اتلاف وقت و عمر مواجه شوند، نه دچار کاستیهای اساسیای باشند که از فقدان حضور در کلاس و گذراندن دروس اساسی آن رشته علوم انسانی زیر نظر استادان برجسته نشأت میگیرند. کسی که چهار پنج ترم مشغول مطالعه رشته انسانی مورد علاقهاش باشد، قاعدتا جور دیگری با مفاهیم و آموزههای آن رشته کلنجار میرود و در دریای آن علم غور بیشتری میکند. در کنار استاد و کلاس، زمان نیز عامل مهمی برای کلنجار رفتن با مفاهیم علوم انسانی و درک بهتر و عمیقتر تئوریها و آموزههای این علوم است.
ورود این افراد به مقطع کارشناسی رشته انسانی مورد نظرشان هم بهتر است از طریق آزمونی باشد که از سوی دانشگاهی که متقاضی تحصیل در آن هستند، برگزار میشود نه از طریق شرکت در کنکور سراسری؛ چراکه شرکت در کنکور سراسری آنها را مجبور به خواندن دروس عمومیای میکند که قبلا آنها را چه در دوره دبیرستان چه در مقطع لیسانس در رشتههای ریاضی یا تجربی خوانده اند (درسهایی مثل ادبیات و معارف و...). این ایده امکانپذیر است؛ بویژه اینکه احتمال حذف کنکور سراسری نیز بیش از پیش افزایش یافته است. نهایتا باید گفت علوم انسانی، شهر بیدروازه نیست. در عرصه دانشگاه نیز دروازه ورود به رشتههای علوم انسانی منطقا باید گذراندن دوره لیسانس این رشتهها باشد. کسانی هم که در شأن خودشان نمیدانند از این دروازه وارد این شهر پیچیده شوند، کاملا محقاند که آرمانشهر خودشان را، فارغ از متر و معیارهای آکادمیک، در خارج از دانشگاه بنا کنند.
لینک کوتاه: asriran.com/003KU2