چهارشنبه 18 مهر 1403

عماد افروغ و دغدغه پیوند نظر و عمل

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
عماد افروغ و دغدغه پیوند نظر و عمل

چرا دغدغه پیوند نظر و عمل در نزد دکتر افروغ و نسل ایشان تا این حد تکرارشدنی است؟ شاید پاسخ این پرسش را بتوان ناظر به وقوع انقلاب اسلامی و نسبت آن از یک سو با جهان سنت اسلامی - ایرانی و از سوی دیگر با جهان معاصر غربی یافت.

- اخبار سیاسی -

گروه اندیشه خبرگزاری تسنیممحمدرضا قائمی نیک عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه علوم اسلامی رضوی در یادداشتی نوشت: یکی از آخرین آثاری که به همت مرحوم دکتر افروغ منتشر شده است، کتاب «رابطه نظریه و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» است. شاید این اثر بیش از همه آثار دیگر ایشان گویای دغدغه‌های ایشان در علوم اجتماعی بوده باشد. از این‌جهت، حضور دکتر افروغ در ساحت کنش سیاسی و رفت‌و‌آمد او به قلمرو نظرورزی، نمونه عملی و عینیِ این دغدغه بوده است. اما چرا این دغدغه در نزد دکتر افروغ و نسل ایشان تا این حد تکرارشدنی است؟ شاید پاسخ این پرسش را بتوان ناظر به وقوع انقلاب اسلامی و نسبت آن از یک سو با جهان سنت اسلامی - ایرانی و از سوی دیگر با جهان معاصر غربی یافت.

دکتر افروغ روشنفکری منقطع از زیست عمومی نبود

تاملات دکتر افروغ در این اثر و حتی در دیگر تلاش‌های متاثر از حکمت اسلامی‌شان بیانگر آن است که گویی ما در جهان سنت اسلامی - ایرانی، گونه‌ای از پیوند نظر و عمل را داشته‌ایم که البته در سده‌های اخیر، مخصوصاً پس از مواجهه با جهانِ مدرن غربی، سویه‌های عملیِ آن به حاشیه رفته و تاملات اسلامی - ایرانی عمدتاً در قلمرو نظر استمرار یافته‌اند؛ از سوی دیگر، اتکای صرف به پیوند نظر و عمل در تجربه جهان مدرن از نظر ایشان نمی‌توانست توضیح‌دهنده وقوع انقلاب اسلامی و نحوه پیوند آن در جامعه ایرانی باشد.

در این نقطه حساس بود که او سعی داشت تا با بهره‌گیری از میراث غنی سنت اسلامی و توجه به پیوند نظر و عمل آن، انقلاب اسلامی را به مثابه بزرگترین اتفاق دوره معاصر توضیح دهد. این دغدغه همانطور که می‌دانیم یکی از دغدغه‌های مهم حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی و بلکه پیوند‌دهنده چندین حوزه از آن از جمله جامعه‌شناسی انقلاب، جامعه‌شناسی سیاسی و حتی مخصوصاً با نظر به پژوهش توماس کوهن درباره ساختار انقلاب‌های علمی، مرتبط با جامعه‌شناسی علم و معرفت است.

از همین‌جا است که توجه عماد افروغ به رئالیسم انتقادی و تطبیق‌هایی که او با رئالیسم مطرح در اصول فلسفه و روش رئالیسم یافته بود، آشکار می‌شود. از نظر او، انقلاب اسلامی را از حیث ارتباط با قلمرو علم و معرفت، نمی‌توان همچون توماس کوهن، به‌صورت پارادایمی لاقیاس با گذشته تبیین کرده و توضیح داد، هرچند این انقلاب، استمرار و تداوم صرفِ گذشته نیز نیست.

توجه او به رئالیسم در پیوند با دغدغه‌های او در نسبت با انقلاب اسلامی و حکمت اسلامی بیانگر آن است که اگرچه انقلاب اسلامی، تحولی جدید و بدیع در دوره معاصر قلمداد می‌شود که در گذشته سنت اسلامی، کمتر نظیری دارد، اما این بداعت و نوبودن، به معنای گسست هستی‌شناختی یا معرفت‌شناختی از سنت گذشته اسلامی نیست و همچنان بایستی تقیدی رئالیستی به آن سنت داشت، هرچند به بازتولید آن اندیشید.

دغدغه‌ای که دکتر افروغ آنرا در «انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن» دنبال می‌کرد. تجربه حضور او در یکی از پرتنش ترین ساحت‌های کنش سیاسی یعنی نمایندگی مجلس و استمرار این حضور علمی در وزارت خانه‌ها حتی تا همین اواخر، در کنار تعامل مستمر با مراکز تحصیلی و علمی در قُم و تهران، نمود دیگری از تلاش او برای جمع این دو قلمرو دشوار حیات انسانی یعنی نظر و عمل است.

مروری بر حوادث تاریخی دویست‌ساله گذشته به‌خوبی نشان می‌دهد که این دو قلمرو در حیات انسانِ ایرانی، تا چه اندازه از هم گسیخته و گسسته است و تلاش نظری و عملی دکتر افروغ، فارغ از قضاوت درباره میزان موفقیت در نتیجه آن، تلاشی سترگ و ارزشمند بوده است.

با رفتنِ او از این دار فانی، پرونده فعالیت پر فروغ دکتر عماد افروغ نیز بسته شد، اما آثار او می‌تواند راهی برای استمرار این دغدغه در میان نسل‌های بعدی باشد که به دلیل گره‌خوردن با پدیده عظیم انقلاب اسلامی، خاموش‌شدنی نخواهد بود. احتمالاً ما باید در فردای سوگواری برای از دست دادن دکتر افروغ، بکوشیم تا راه او را با نگاهی انتقادی که منش و روشِ نقد درون‌گفتمانیِ او در مواجهه با افکار و آراء دیگران بود، بخوانیم و از راهی که او گشوده، بهره ببریم.