قتل طیب حاج رضایی در روایتی نو / این جامعه اسطورههایش را میکشد / نسل جان فدای تئاتر را خانهنشین کردند؛ نسل تنبل و بیسواد را جایگزین
مجید رحمتی، کارگردان و کهبد تاراج، نویسندهی این نمایش آدمها را از دل تاریخ پیش کشیدهاند تا همذات پنداری مخاطب را با شخصیتها و وقایع تاریخی، برانگیزانند
آساره کیانی: این را دیگر همه میدانند که تئاتر، هنری نیست که موردحمایت مسئولان مملکت قرار بگیرد حتی در دل پایتخت و روی اصلیترین سالن آن در تئاتر شهر؛ چرا؛ البته ممکن است یکشبه، یک کار مثل قارچ، روی همان سالن اصلی که گفتیم سبز شود با کارگردانی که هیچکدام از اهالی تئاترشهر اسمش را هم نشنیدهاند! میخواستیم به بهانه اجری نمایش «ط» که مخفف اسم طیب حاج رضایی از لوطیهای قدیم تهران است، با کهبد تاراج (نویسنده و بازیگر) و مجید رحمتی (کارگردان) اثر صحبت کنیم که درد دلها باز شد؛ از عدمحمایتها، از خانه تئاتری که رفته تا دیگر زیر نظر وزارت کار قرار بگیرد و به خانه سالمندان بدل شود، از نسل درخشان و جان فدای تئاتری که معلوم نیست چه بلایی به سرشان آمده تا یک نسل تنبل و بیسواد (نقل به مضمون) که برای تئاتر خطرناکاند جایشان را بگیرند، از سی میلیون تومانی که باید پاسخگوی هزینه سه ماه تمرین و اجرای یک گروه باشد؛ خوردوخوراک و لباس و طراحی و بروشور و بیلبورد و غیره و شاید مهمتر از همه از زخمزبانها و انگهای سفارشی که شرایط جامعهایجاب میکند به کاری زده شود که نمادها و نشانههایی از محرم را بهواسطه زمان رخداد حادثه و سرنوشت تاریخی اثر با خود حمل میکند آن هم بهصورت حداقلی و به فراخور تاریخی که نمایش در آن میگذرد، پیچیده در هزارتوی روایتگری، شبیهخوانی و حتی نمایشهای کمدی ایرانی و البته «ترنا» این آیین نمایشی و (کهن بازی) ایرانی. ترنایی که با آن آدمها را از دل تاریخ بیرون میکشند و بهاصطلاح «پیش میکنند» تا به دایره صحنه پا بگذارند، کف بگشایند و پیرمرد از گوشه صحنه برخاسته با رقصی موقر، کرباسِ به هم تابیده را جاری کند درحالیکه یکپا بر هوا دارد و چه قدر عجیب و تماشایی!
توضیح آداب این بازی نمایشی کهن در این مقال نمیگنجد و شاید بهتر باشد از نزدیک، نمایش ط را ببینید تا با توضیحاتی که پیش از اجرا داده میشود و مشارکتی که تماشاگر در این بازی دارد، با ترنا بیشتر آشنا شوید؛ اما کشتن قهرمان و اسطوره و مرگِ مرام و معرفت یا آنچه در فرهنگ مردسالار ما جوانمردی و لوطیگری خوانده میشود، یکی دیگر از موارد بحث با آقایان رحمتی و تاراج بود؛ «اینهمانی» موضوعات و همذات پنداری با وقایع و اتفاقات روز میتواند نظر مخاطبی را که کامنت های تیوال (سایت فروش بلیط) را خوانده و با موضعگیری به تماشای «ط» آمده، عوض کند؛ مخاطبی که به هر دلیل جامعهشناسانهای در ختم صلوات همکاری نکرده؛ صلواتی که بخشی از بازی ترناست و عوامل نمایش برای همکاری مخاطب و ورود او به بازی، آن را به کفِ مرتب بدل کردهاند. در طول این گفتگو میخوانید که فارغ از جنسیت، علیاصغرهای جامعه ما کم نیستند و ضمن ارادتی که هم نویسنده و هم کارگردانِ اثر به امام سوم شیعیان دارند، نمایشی که میخواهد پاسخگوی نیاز امروز جامعه و راهگشای آینده باشد، لزومی ندارد که برای اتفاق افتادن در ایام محرم، نوحه پخش کند و سری بر نیزه بالا ببرد تا از حمایتهای مالی برخوردار شود! با هم این گفتگو را میخوانیم:
یک جامعه عصبانی
در نمایش «ط»، به بحث محرم و یکسری آیینهای مذهبی مرتبط با آن، نقبی زده میشود. بر کسی پوشیده نیست که جامعهای که تئاترروها هم جزئی از آنها هستند، مواضعی نسبت به برخی نمادها و نشانههای مذهبی پیدا کرده؛ حالا به دلایلی مثل سوءاستفادهها و بهرهگیریهایی که در طول تاریخ از مذهب شده. نمایش ط را که ببینید، بیرون کشیدن سنت و تاریخ و حاضر کردن آن در زمان حال و واکاوی و نقد آن را نظاره میکنید بااینحال میخواهیم بدانیم بحث آیینهای مذهبی در این دوره و شرایطی که در آن به سر میبریم چطور مخاطب را در قالب نمایش جذب کرده؟
کهبد تاراج، نویسنده اثر دراینباره میگوید: ما این شکلی نمیخواستیم این کار صورت بگیرد و قصه روایت شود. از سال گذشته بحث طیب را داشتیم اما ماه رمضان که مجید (رحمتی؛ کارگردان اثر) من را به قهوهخانهای در نازیآباد برد و ترنابازی را دیدیم همان شب قصه با ترنا تلفیق شد و خود ترنا یعنی مرام و معرفت. بازی ترنا در ماههای محرم و رمضان انجام میشود. محرم هم از لای این مرام و معرفت سرک میکشد چراکه اگر تعزیه و آیینهای ما نباشد، شکل محرم هم یک ایراداتی دارد. اگر تعزیه و تکیه دولت نبود، نمایش چگونه به ایران وارد میشد؟ البته که آن هم بحث تاریخی دارد و اینجا جایش نیست. پس شاید اگر ما ترنا نمیدیدم، محرم را این شکل ارائه نمیکردیم.
تاراج، معتقد است که اکثر آدمها در جامعه ما اسلام و مراسم و مناسک مذهبی را بستهبندیشده تحویل گرفتهاند و بستهبندیشده هم تحویل میدهند؛ ما نباید مانیفستی اینگونه در کار ارائه بدهیم که یا قرار است محرم را بالا ببریم یا آن را نقد کنیم؛ پیش از آن یک نکته بگویم که شخصیت نمایش ما به محرم نزدیک است؛ قصه ما مربوط به 15 خرداد سال 42 است و تاریخ این را میگوید و ما کاری با محرم نداریم؛ کانسپتمان در محرم است و حالا هم خیلی اتفاقی در محرم اجرا میرویم اما چون جامعه بر اساس آنچه ما از بازخورد مخاطب میبینیم، ملتهب و نسبت به برخی رفتارها و مسائل، عصبانی است، (بنا به دلیل سیاستهای اقتصادی و اجتماعی نادرست در طول سالیان) شما وقتی میگویید صلوات که بخشی از بازی ترناست، پاسخی نمیشنوید و آن را تبدیل به کف زدن میکنید.
این بازیگر، نویسنده و کارگردان به شرایط فعلی جامعه علیالخصوص اوضاع بد اقتصادی اشاره میکند با این توضیح که؛ ما سال گذشته کار محرمی در سنگلج اجرا بردیم و چنین فشاری را نداشتیم و در محرم هم اجرا میرفتیم.
و این نکته را هم مطرح میکند که «الآن عدهای فکر میکنند که ما بهجایی وصل هستیم درحالیکه بیخبرند از همه قولهایی که به ما داده شد و هیچکدام هم نهتنها عمل نشد که عوض شدند. الآن باید پول گرفته باشیم که نگرفتیم، باید تبلیغات شهری گرفته باشیم که نگرفتیم؛ ما کار را با مینیمالترین حالت ممکن به لحاظ مالی بستهایم؛ خیلی پایین و شاید خندهدار...»
فکر میکنند تئاتر همین قرتی بازیهای معمولی است
مجید رحمتی، کارگردان اثر هم طعنههای سفارشی بودن کار را آزاردهنده میداند با این اشاره که «در طول تاریخ، مذهب در مقابل سیاستهایی قرارگرفته و جدایی این دو مطرحشده و من نمیخواهم وارد این قضیه شوم چراکه خیلی مطول و مفصل است و نگاه کارشناسانهای میطلبد اما من هم ما به ازای جامعهشناسی امروز خودم باید سؤال خودم را بپرسم و این در نمایشنامه کاملاً وجود دارد.»
کارگردان، این عینیت را از متن یک نویسنده بیرون کشیده و توسط عناصر اصلیاش که بازیگراناند تعمیم داده اما اینکه گارد و فاصله وجود دارد به گفته رحمتی به این دلیل است که هیچ زمانی هیچ کار دانشبنیانی روی آیینهای نمایشی، روی مذهب و روی شیوههای اجرایی آن انجام نگرفته؛ وقتی میگوییم شبیهخوانی فکر میکنند قرار است مثل قدیم چندین ساعت شبیهخوانی کنیم؛ این کار ما نیست؛ ما باید فکر کنیم که آنها چه کار میکردند که مردم را دورهم جمع میکردند؟ یک بعد آن مذهبی و اعتقادی بود؛ باقی آنکه دیگر اجرا بود چه در متن و بازیگری و چه کارگردانی و حالا من اگر میخواهم در این شیوه، اجرا داشته باشم، بیایم و نوعی شبیهخوانی مدرن را به نمایش بگذارم اما کاراکتر آن نباید لزوماً در صحرای کربلا سرش بر نیزه برود؛ کاراکتر نمایش ما هم آدمی بوده که در طول تاریخ، خواسته یا ناخواسته در شرایطی قرار میگیرد و من باید او را از تاریخ گذشتهام بیرون بکشم و به زمان حال بیاورم؛ برای مردم امروز بگویم بلکه راهگشایی بشود برای آیندهای که در پیش است.
رحمتی که در اجرای نمایشهای آیینی، سنتی و تاریخی هم در کنار سایر ژانر و ردهها و زیرردههای نمایشی سابقه دارد، معتقد است که وقتی خوراک بد به مردم میدهیم فکر میکنند تئاتر همین قرتی بازیهای معمولی است درصورتیکه هستند کسانی که هنوز این پرچم را بالا نگهداشته و رسالتشان بالاتر از گیشه و این است که بعد از اجرا چه کسی برایمان دسته گل میآورد و این سؤالی است که در متن و اجرا وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
وقتی میخواهند آدمها در جای اشتباه باشند / تاثیر مدرنیته و نظام سرمایهداری برفضای انسان
در ستایش عشق و بازی با چشمان کاملا بسته
راههای رفته آقای بازیگر از ملول ناخدا خورشید تا پدر برادران لیلا / شخصیت دادن به نقشهای مکمل
انتقاد جدی سیاوش طهمورث از وضعیت معیشتی کشور / باز چیزی جلوی نفسم را گرفته بود که ناچار شدم معرکه در معرکه را روی صحنه ببرم!
شمر مقابل حضرت عباس کاتا اجرا میکند
اما قرتی بازیهایی که رحمتی از آن در تئاتر یاد میکند به آیینها و سنتهای نمایشی در مراسمی مثل محرم هم نفوذ کرده؛ بشنوید از او که «در محرم امسال شوخیهایی در شبیهخوانی یا دستههای عزاداری دیده میشد؛ یکی لباس نظامی پوشیده و با وضع مسخرهای میرقصد و شمر مقابل حضرت عباس کاتا اجرا میکند و یکخم و دو خم کشتی میگیرند؛ این خیلی بد است و اینجا همان ضرورت کار بنیادی بیشتر نمایان میشود که اگر صورت بگیرد، مطمئن باشید برای تمام نسلها حرف برای گفتن دارد.»
به گفته این نویسنده و کارگردان «بازیگران قرار نیست نقالی کنند؛ میآیند و گفتار میگویند قصههای امروز و تاریخ را میگویند. ما گفتار نویسی داریم و این را از اجدادی مثل بیضائی، ساعدی، رادی و افرادی که در نمایش ایران زحمتکشیدهاند مثل حسین کیانیها به ارث بردهایم.
اینکه به لزوم کار دانشبنیان در دانشگاهها و هم در گروههای نمایشی اشاره میکنم احساس خطری است که به اعتقادم گروههای تئاتری را از حرفهای گری، آموزش و برانگیختن شعور مخاطب دور کردهاند؛ متأسفانه یک نسل تنبل و بیسوادی خیلی راحت وارد تئاتر میشوند که برای هنر اصیل خطرناکاند؛ تعجب میکنم؛ ما روزگاری آمال و آرزویمان بود که از 10 متری تئاتر شهر رد شویم؛ اینقدر دستنیافتنی بود!»
کاری که گیشه دارد لزوماً خوب نیست
تاراج در تأیید و ادامهی این بحث به ارتباطِ میان نسلها و آموزش و یادگیری اشاره میکند و معتقد است که «احترام همه جای جامعه از بین رفته و ما فقط استوریهای هم را میبینیم و این استوریها تنها 24 ساعت هستند؛ یعنی دنیا به تو میگوید که باید بدوی و این دویدن احترام را از بین میبرد و همهچیز را زیر پا له میکند.»
به گفته او «مناسبات تئاتر عوض شده؛ الآن دیگر نمیشود از روی فروش و گیشه به خوب و بد بودن نمایش پی برد؛ آنچه تجارت و مارکت میگوید و این بیسوادی است که جولان میدهد؛ وقتی میبینید یک نمایش با دو نفر آدم، بیست میلیارد میفروشد در پشت پرده، حمایتهای دولت را هم خواهید دید که به آن نمایش بهعنوان ابزاری برای تأمین بودجهاش در بخشهای دیگر نگاه کرده. از طرف دیگر میبینیم که مثلاً سالن اصلی را به مونولوگ میدهند؛ خب جامعه، مونولوگ محور است. مردم مونولوگ دوست دارند؛ اما باید بدانیم همه این مونولوگ ها، یک پرولوگ و پیش گفتاری، قبلش دارند که نمیشود گفت و اگر بگویی سانسورت میکنند.»
آیا تماشاچی با دیدن یک تئاتر انقلاب میکند؟
نویسنده و بازیگر نمایش ط، میگوید «ما حرفهایی میزنیم که در بازبینی گفتهاند نزنید و گفتهاند میآیند و میبرندتان!» تاراج توضیح میدهد: «در بهترین حالت، سه هزار نفر نمایش ما را میبینند. آیا این سه هزار نفر قرار است با دیدن این تئاتر و شنیدن دیالوگهایی که گفتهاند حذف شود انقلاب کنند!»
او ادامه میدهد که «این طرز تفکر اشتباه است و در حال حاضر، خانه تئاتر جلسات سانسور گذاشته. چرا نمیپرسند شما در حال اجرا چه مشکلاتی داشتید؟ من چند روز گذشته برای انجمن کارگردانان خانه تئاتر خبر استادمحمد را فرستادم جوابشان به من این بود که ما دیگر خانه تئاتر نیستیم و صنف جداگانهایم و از این به بعد زیر نظر وزارت کار هستند. با این اوصاف ما از این به بعد شاهد این خواهیم بود که خانه تئاتر تبدیل به خانه سالمندان شود که دیگر کسی انتظاری از آن نداشته باشند هرچند از این خانه کسی پشت ما نیست و صرفاً خواستند رأی بگیرند و بروند آنجا بنشینند.» تاراج میگوید که در چنین شرایطی میآیند و میگویند چرا درباره محرم کار میکنید؟ خب قصه محرم است و من نمیتوانم محرم را بگویم عید نوروز و بگویم که طیب را سر سفره هفتسین زدهاند با ماهی قرمز!
همهچیز اینجا برعکس است
رحمتی هم در ادامه صحبتهای تاراج توضیح میدهد که «یک صحنه محرم داریم و بقیه آن زندگی دراماتیک این آدم است از شرایط تاریخی سیاسی حاکم بر آن برهه از تاریخ جامعه» و بحث عدم توجه مسئولان برای تولید خوراک فکری جامعه را پیش میکشد با این یادآوری که «یکبار آقای روبرتو چولی، کارگردان آلمانی در یک سیمناری (در ایران) حرفی زد که خیلی برای ما جذاب بود؛ هر سال قبل از کریسمس تمام هنرمندان و آرتیستهای کشور آلمان را وزیر مربوطه جمع میکند دورهم و مهمانی میگیرد که با توجه به اینکه در سال گذشته جامعه را رصد کردهاند، از آنها خواهش کند مشکلات و معضلات را سال بعد در قالب هنر به آنها بگویند تا خودشان را اصلاح کنند» ولی انگار همهچیز اینجا برعکس است! و این جمله را رحمتی در انتها میگوید و البته پشتبندش اینکه «مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی به من در اواخر اجرا میگوید که نامهتان را دادهام به شورای حمایت؛ حمایتی که البته پول تبلیغات گروه هم نمیشود.»
سازمان فرهنگی هنری شهردار عرضهاش را ندارد
در بحث مربوط به عدمحمایت از گروه، تاراج این توضیح را هم میدهد که «شهرداری دوست داشت این نمایش برای خودشان بشود اما ما نخواستیم سفارش کسی یا نهادی را کارکنیم؛ دوست داشت از اول نوحه بگذاریم تا آخر؛ خب این دیگر نمایش نیست این مداحی است و ما این کار را نمیکنیم و بازیچه دست کسی نمیشویم. من خودم اعتقاداتی دارم اما فکر میکنم همین الآن صد تا علیاصغر در همین شهر نفس میکشند؛ الآن شمار زیادی از نمود بارز و عینی و امروزی شخصیتهای محرم در سال 60 هجری را در جامعهمان داریم و اگر ما درباره اینها هم نتوانیم حرف بزنیم که دیگر به چه دردی میخوریم؟»
رحمتی هم در خصوص عدمحمایت و مواضع خاص شهرداری بیشتر توضیح میدهد که «در شرایط اخیر با کمک یکسری ارگانها اتفاقاتی در شهر میافتد که شهرداری پشت یکسری ماجراهایی قرار میگیرد که ارتباطی به او ندارد اما وقتی بحث تئاتر میشود، پشت قضیه نمیایستند؛ شهرداری قرار بود برای ما چهارتا بنر شهری بزند، دو هفته فقط نامهنگاریاش طول کشید؛ مگر این بروکراسی اداری چه قدر زمان میبرد؟»
در ادامه تاراج میگوید: «سازمان فرهنگی هنری شهرداری عرضهاش را ندارد که بخواهد از کار مدرن حمایت کند. هر چیزی یک عرضهای میخواهد. شما نگاه کنید در سالن اصلی یکباره یک کاری تولید میشود، ما اسم کارگردان را هم نشنیدهایم»
و بعد «یک نفر در تیوال یکچیزی مینویسد و میگوید اینها یک صلوات فرستادند و دو تا امام حسین گفتند» این را رحمتی میگوید با این ادامه: این تینیجر و جامعه جدیدی که این صفحه را میخواند، یکهو فکر میکند کارِ سفارشی است درصورتیکه همانطور که گفته شد تنها به دلیل سرنوشت تاریخی اثر، بحث محرم مطرح میشود.
مرگ قهرمان
صبح میگویی درود بر مصدق و بعدازظهر میگویی مرگ بر مصدق؛ این جمله توضیحی بر این گفته رحمتی است در مورد کشتن قهرمانها و اسطورهها در طول تاریخ با این ادامه که «قهرمان یا اسطورهای میسازید و تمام بدبختیها و ضعفهای خود را در قالب آن اسطوره تعریف میکنید تا حقتان را بگیرد و حرفتان را بزند و بعد پشت آن اسطوره را خالی میکنید و او را میکشید!چه بهتر که من برای تمام مسائلی که میخواهم برای تماشاگرِ امروز ارائه دهم از شیوههای اجرایی خودم استفاده کنم که ناب و مردمی و برای کوچهبازار است؛ چه زبان کهبد و چه نوع شخصیتپردازی خودم و چه نوع شیوه اجرا و حالا باید به لحاظ سیاسی هم پاسخگو باشد.»
او به شرایط فعلی جامعه اشارهکرده و میگوید: «آنها که در شرایط امروز کار نمیکنند خیلی آدمهای ترسویی هستند؛ چرا سنگر تئاتر باید خالی باشد و چرا نباید تئاتر، رسالت درست خود را داشته باشد؟ چرا نباید یک دقیقه سکوت محمد یعقوبی اجرا شود؟ و کجاست آن نسل؟ و چرا باید یک کار بیبوی بیخاصیت بزک زنگوله پا اجرا کنیم؟»
رحمتی ادامه میدهد که «برای من با تمام احترامی که به همه انواع نمایشنامههای ایرانی قائلم اما این کار من نیست که خورشید کاروان (اشاره به کارهای سفارشی با تم مذهبی) اجرا کنم؛ آن کارِ یک تیم و یک دسته دیگری است. من قرار است نگاهی نو به آیین و نمایش داشته باشم.»
کارگردان ط، معتقد است که «ما سؤالمان را هم میپرسیم؛ صدای محرم رسیده به شهر؛ اگه قراره عزا باشه، ریا نباشه؛ اگه قراره سیاه باشه سیاه بازی نباشه؛داریم میپرسیم که در رکاب چه کسی داریم زنجیر و سینه میزنیم. الآن که بیشتر هیئتهای مذهبی که در تهران میبینیم بیشتر شبیه دیسکو هستند و یک بیت حسین حسین آن وسط میگذارند درحالیکه مفاهیم یکچیز دیگر و برای آزادی و آزاده خواهی بوده؛ من خودم نوکر امام حسین هم هستم.» رحمتی این را میگوید و میرود تا برای اجرا گروه را آماده کند.
بحث کشتن قهرمان و اسطوره را با تاراج ادامه میدهیم با تأکید بر اینکه نمایش ط و اتفاقاتش یک اینهمانی با شرایط امروز دارد و همانطور که او به بحث علیاصغر و شرایط امروز جامعه اشاره کرد، ملموس بودن آن برای تماشاگر تا چه حد است؟
این بازیگر و نویسنده اثر توضیح میدهد که «این را خود تماشاگر بهوضوح گفته که تو از امامحسینی که دوست داری حرف امروز را میزنی با شخصیتی که در تاریخ هست و بحث اصلی هم این است که ما الآن چند تا آدم مثل طیب داریم؛ با مرام؟»
به گفته تاراج «جامعه، قهرمان کش شده و نمیگذارند زیست کند و نمیگذارند تبلور پیدا کند و بالا بیاید و این هم در تمام دنیا باب شده به خاطر فضای مجازی و هم به این دلیل که مردم کتاب نمیخوانند و تاریخشان تاریخ استوری و پستهایشان است. کتابخانهای وجود ندارد. در مورد طیب هم شخصیتی بود که عرق هم میخورد امام حسین را هم دوست داشت و ما نمیتوانیم زندگی کردن را دیکته کنیم مثل مرکزهایی که نمیتوانند به ما دیکته کنند که چطور تئاتر کارکنیم.»
واقعیت را آنهایی میدانند که زیر خاکاند
کهبد تاراج به کسانی که از دور میگویند اینها محرمی کار میکنند و مجوز میگیرند و پول درمیآورند میگوید که «ما این کار را با سیوچند میلیون بستیم که همهچیز از تبلیغات و لباس و خوردوخوراک در حدود سه ماه تمرین و اجرا... در آنجا میگیرد؛ الآن شما دو پرس غذا بخورید 700، 800 هزار تمام میشود.»
ذکر این موضوع برای او مهم است که «اگر محرم را در قصه نیاورم میشود تحریف تاریخ چون 15 خرداد این حرکت انجام میشود و به طیب میگویند که عکس آیتالله خمینی را از علمش پایین بیاورد و او نمیآورد و او را 16 خرداد میگیرند و ماه بعدش هم تیربارانش میکنند خب این تاریخ را چه کار کنم؟»
باید گفت که این هم هوش و ذکاوت عوامل اثر بوده که برای بیرون کشاندن آدمها از دل تاریخ، ترنا را قاطی ماجرا کردهاند و بیشک اگر ترنا نبود شاید بیشتر به آنها نقد میشد.
آنها با ترنا متن را هم میزنند؛ متنی که در دست نویسنده است و این یعنی تنبه نویسنده و بازجو که؛ تاریخ هم به تو دروغ میگوید چون اصل واقعیت را آنها میدانند که زیرخاکاند و ما نمیدانیم...
5757
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1798056