یک‌شنبه 4 آذر 1403

قصه سفره‌های هفت سین جنگی!

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
قصه سفره‌های هفت سین جنگی!

هفت سین‌مان همان سفره‌ی غذایمان بود. جایی نبود که سفره ثابت پهن کنیم و بگذاریمش و برویم. هرشب کنار غذایمان از سر ذوق چیزهایی به سفره اضافه می‌کردیم. نزدیک عید که می شد، سبزه سبز می کردیم.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عید نوروز در زمان جنگ تحمیلی نیز حال و هوای بهاری خودش را داشت. رزمندگان و همه کسانی که در مناطق جنگی حضور داشتند سعی می کردند با انداختن یک سفره هفت سین کوچک حال و هوای خود را بهاری و فضای سخت جنگ را قابل تحمل تر کنند. مریم کاظم زاده از خبرنگاران و عکاسان جنگ بود که مدت زیادی در مناطق درگیری غرب کشور حضور داشت و تصاویری از آن ایام را ثبت و با قلم خود روایت کرد.

آنچه می خوانید روایتی است از مرحوم کاظم زاده که از حال و هوای هفت سین جنگی اینطور می گوید:

در درمانگاه سرپل‌ذهاب یک اتاق داشتیم. یک اتاق دراز و تاریک کنار سالن درمانگاه. به غیر از دری که حایلش یک پتو بود، هیچ روزنه‌ی دیگری به بیرون نداشت. تنها منبع نور اتاق یک مهتابی بود که با ژنراتور برق روشن می‌شد. شب‌ها اگر کسی می‌خواست شب‌زنده‌داری کند باید برای خودش فانوس می‌آورد.

در صحبت‌هایمان «خوابگاه خواهران» می‌خواندیمش اما فقط خوابگاه نبود. پناهگاه گذشته‌هامان و امیدگاه آینده‌مان بود. در آن اتاق دختران دانشجو می‌شدیم و بحث می‌کردیم. زنان عاشق می‌شدیم و از دردهایمان حرف می‌زدیم. مادرهای دلسوز می‌شدیم و همدیگر را دلداری می‌دادیم. عکس شهیدهایمان را در سفره می‌گذاشتیم بدون این که از قضاوتی بترسیم. فشنگ و نارنجک را چون بخشی از وجودمان پذیرفته بودیم و به امید فردای صلح شعر می‌خواندیم. بیرون آن اتاقِ تاریک به جنگ با واقعیت می‌رفتیم و شب‌ها به پناهگاه باورهایمان بازمی‌گشتیم.

ای کاش «فاطمه رسولی» این مطلب را ببیند! / پرستاری که در نوشته‌های مریم کاظم زاده یک اسطوره است

هفت سین‌مان همان سفره‌ی غذایمان بود. جایی نبود که سفره ثابت پهن کنیم و بگذاریمش و برویم. هرشب کنار غذایمان از سر ذوق چیزهایی به سفره اضافه می‌کردیم. نزدیک عید که می شد، سبزه سبز می کردیم. شیرینی‌مان هم همیشه خرما بود. گاهی هم که از کمک‌های پشت جبهه نان برنجی بهمان می‌رسید، سفره‌مان رنگی‌تر می‌شد.

پای ثابت سفره‌هایمان پوسترهای شهدا بود، هر هفته مهمان سفره‌هایمان تازه می‌شد. هرشب بعد از غذا فال حافظ می‌گرفتیم. نمی‌دانم چرا اما همه‌مان از صمیم قلب اعتقاد داشتیم حافظ جوابمان را می‌دهد. امروز به یاد آن سفره و آن جمع و آن نوروزها دیوان گشودم.

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

قصه سفره‌های هفت سین جنگی! 2