قوی شویم تا زور نشنویم
دویستوبیستوچهارمین شماره هفتهنامه خط حزبالله، مطلبی تحت عنوان «قوی شویم تا زور نشنویم» را منتشر کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، رهبر انقلاب در هر سه بیانات اخیر خود، بر ضرورت «قوی شدن» کشور تأکید کردند. خط حزبالله با توجه به این بیانات به این موضوع از منظر رهبر انقلاب پرداخته است. در این مطلب آمده است؛
ایران در اشغال نیروهای بیگانه
هشت روز بعد از تاجگذاری احمدشاه به عنوان شاه قاجار، هفته جنگ جهانی اول آغاز شد. ایران گرچه اعلام بی طرفی کرده بود، اما به سرعت تحت اشغال نیروهای انگلیس و روس قرار گرفت. وضعیت حکومت آنقدر متزلزل و آشفته بود که ایران را تا مرز یک حکومت ورشکسته پیش برد و شاه بی کفایت قاجار هم عملا، توانایی مقابله با نیروهای خارجی را نداشت. در اثر اشغال ایران، قحطی بزرگی دامن گیر ایران شد به طوری که جعفر شهری، نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد:«در همین قحطی بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار، هیزم وار بر روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمی گردید.» نیروهای انگلیسی تمامی تولیدات کشاورزی ایران را برای گذران نیاز نظامیان خود خریداری و احتکار کردند و همین هم موجب گرسنگی و مرگ عده ی کثیری از ایرانیان شد که حتی تا ده میلیون نفر نیز برآورد کرده اند.» در همان برهه از زمان و تاریخ بود که نمایندگان دولت آمریکا، دولت روسیه تزاری و دولت انگلیس، در این نقطه، توطئه مشترکی را طراحی کردند و فتنه عجیبی به راه انداختند. هزاران نفر از مسلمانان و مسیحیان، در این فتنه، در همین ارومیه و سلماس و بقیه نقاط کشته شدند. من وقتی آنچه را که بر این استان و بر این شهرها در آن برهه گذشته است، به یادم می آورم، قلبم متلاطم می شود. کاری کردند که مورخ می نویسد: در اطراف سلماس، دیگر هیچ آبادی ای باقی نماند. هزاران نفر در ارومیه کشته شدند. با مردم این منطقه کاری کردند که وقتی عثمانی های متجاوز وارد مرزهای ایران و وارد ارومیه و خوی شدند، مردم از آن ها استقبال کردند!» 75/6/26
محمدقلی مجد در کتاب «قحطی بزرگ» خود نیز چنین می نویسد:«بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فرو پاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند... هیچ تردیدی نیست که انگلیسی ها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده می کردند.» سلطنتی ضعیف تر از سلطنت قاجار گرچه شاه بی کفایت قاجار با کودتای انگلیسی، جای خود را به شاه پهلوی داد، اما در همچنان بر همان پاشنه می چرخید. شاهد مدعا آنکه در جنگ جهانی دوم نیز ایران به همان مصیبت جنگ اول مبتلا شد. و بلکه بدتر! سوم شهریور 1320، نیروهای شوروی از شمال و شرق، و از زمین و هوا به ایران حمله ور شدند و انگلیسی ها نیز از غرب و جنوب. شهرها یک به یک سقوط کرد و بلافاصله نیروهای بیگانه به پایتخت رسیدند.
نیروی دریایی ایران، هم در خلیج فارس و هم در دریای خزر، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد. عمده کشتی های ایران آتش گرفته یا غرق شدند و طبق نقل تاریخی، بیش از پانصد تن از نطامیان ایرانی، از جمله برخی از فرماندهان تراز یک کشور کشته شدند.«با اینکه آن وقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطی نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدت ها نان گندم پیدا نمی شد! ما در خانه ی خودمان، نان جو می خوردیم؛ نان گندم پیدا نمی شد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگی می کردند. قند و شکر پیدا نمی شد که مردم بتوانند چایی خود را با آن بخورند.» 69/2/12
شاه ضعیف ایران، رضا پهلوی که به شدت هراسیده بود، تلگرافی به رئیس جمهور آمریکا، فرانکلین روزولت ارسال کرد و از او درخواست کرد که مانع پیشروی نیروهای انگلیسی و شوروی شود. روزولت اما در جواب رضاشاه، صراحتا درخواست او را رد کرد و گفت که ایالات متحده، هدف انگلیس را هدف خود می داند. سه روز بعد، محمدعلی فروغی، نخست وزیر وقت، در منزل خود با سفرای انگلیس و روسیه دیدار کرد. در این دیدار، سفیر انگلیس از نیت کشور خود برای برکناری و تبعید رضاشاه خبر داد. روز بعد، شاه ترسو و بی عرضه ی ایران، همه ی اعضای خانواده اش، به استثناء محمدرضا را به اصفهان فرستاد که مقدمات استعفاء و خروجش را فراهم کند. 23 شهریورماه، سفرای این دو کشور، به رضاشاه هشدار دادند که تا سه روز دیگر فرصت دارد که استعفاء دهد وگرنه تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس به وجود خواهد آمد. رضاشاه اما آنقدر ترسو بود که اول صبح روز 25 شهریور، درحالی که کشور درگیر انواع و اقسام مشکلات داخلی بود و نیروهای خارجی کشور را اشغال کرده بودند، از سلطنت کناره گیری کرد!
تنها راه علاج مشکلات کشور
می گویند تاریخ چراغ راه آینده است و شاید از این جهت است که رهبر انقلاب در هر سه بیانات اخیر خود (خطبه های نماز جمعه ی تهران در 27دی، دیدار با اقشار مختلف در 16 بهمن، و دیدار با فرماندهای و کارکنان نیروی هوایی ارتش در 19 بهمن)، بر ضرورت «قوی شدن» ایران تأکید کردند. در خطبه ها چنین فرمودند:«تنها راه درپیش پای ملت ایران عبارت است از قوی شدن؛ باید تلاش کنیم قوی بشویم؛ ما از نه از موضع ضعف، از موضع مذاکره هم ابائی نداریم؛ البته نه با آمریکا، با دیگران؛ اما نه از موضع قدرت... البته قدرت فقط قدرت نظامی نیست؛ قدرت، قدرت نظامی نیست؛ اقتصاد کشور باید قوی شود، وابستگی به نفت بایستی تمام بشود، نجات پیدا کنیم از وابستگی اقتصادمان به نفت.» 98/10/27 در دیدار با اقشار مردم نیز با تکرار این موضوع فرمودند:«علاج مشکل ما با دشمنان قوی پنجه بی رحم بین المللی این است که باید قوی بشویم.» 98/11/16
و نهایتا در دیدار آخر نیز تأکید کردند: «ما احتیاج داریم که کشور از همه ی جهات قوی بشود که یکی از جهات هم، جهات نظامی است. ما نمیخواهیم کسی را تهدید کنیم؛ ما که روی قوت نظامی و اقتدار نظامی اصرار میکنیم؛ برای تهدید می کنیم، توصیه می کنیم، برای تهدید هیچ کشوری و هیچ ملتی نیست. برای تهدید نیست. برای جلوگیری از تهدید است. برای حفظ امنیت کشور است. اگر شما ضعیف باشید، دشمن تشویق می شود به اینکه آزار و اذیت بکند شما را؛ اگر شما قوی بودید دشمن جرئت نمی کند نزدیک بیاید. قوی بشویم تا جنگ نشود؛ قوی بشویم تا تهدید دشمن تمام بشود.» 98/11/19
تجربه ی شاهان بی کفایت قاجار و پهلوی پیش روی ماست. این دو سلطنت، ماجرای همیشگی هر کشور و حکومتی است که در این دنیایی که درست یا نادرست، «قدرت» در آن اصالت دارد، ممکن است حادث شود. بنابراین کشورها چاره ای ندارند جز آن که خود را قوی کنند.«اگر ملتی قوی نباشد و ضعیف باشد، هم از او باج میگیرند، زور خواهد شنفت، به او زور می گویند؛ اگر ملتی قوی نباشد، باجگیران عالم از او باج میخواهند؛ اگر بتوانند به او اهانت می کنند؛ اگر بتوانند زیر پا او را لگد می کنند. طبیعت دنیایی که با افکار مادی اداره می شود، همین است؛ هر که احساس قدرت بکند، نسبت به کسانی که در آن ها احساس ضعف می کند، زورگویی خواهد کرد؛ چه نسبت به به خود فرد، چه نسبت به یک ملت، نیاید، اگر یک ملت به خود نیاید، خود را قوی نکند،... دیگران به او زور می گویند.»93/1/1
27215
کد خبر 1352301