مبارزه همیشگی حق وباطل درتاریخ / مکتب تشیع برآزادی تفکر استوار است
رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم گفت: تاریخ بشر صحنه مبارزه حق و باطل، و یکی از مشکلات بشری هم که همواره بوده و هست، تشخیص حق از باطل است. چون باطل تحت پرچم باطل سخن نمیگوید.
رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم گفت: تاریخ بشر صحنه مبارزه حق و باطل، و یکی از مشکلات بشری هم که همواره بوده و هست، تشخیص حق از باطل است. چون باطل تحت پرچم باطل سخن نمیگوید.
به گزارش خبرگزاری مهر، به مناسبت ایام شهادت مولای متقیان حضرت امام علی (ع) و لیالی پرفیض قدر ظهر روز یکشنبه چهارم اردیبهشت سید مصطفی محقق داماد رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم در محل فرهنگستان علوم سخنرانی ایراد کرد.
در این نشست که تعدادی از مسئولان و اعضا و مدیران و کارمندان فرهنگستان علوم حضور داشتند آیت الله محقق داماد با اشاره به اینکه یکی از مشکلات امروز بشری تشخیص حق از باطل است به سخن امام علی علیه السلام در این باره اشاره کرد و اظهار داشت: حضرت مولا (ع) انسانها را به پیروی از خردمندی و معرفت محوری سوق میدهد.
در ادامه مشروح سخنان وی را میخوانید؛
تاریخ بشری صحنهای است از مبارزه حق و باطل. از این رو یکی از مشکلات بشری که همواره بوده و هست، تشخیص حق از باطل است. چون هیچ باطلی تحت پرچم باطل سخن نمیگوید. همه با شعار حق فریاد می کشند و دیگران را به پیروی دعوت میکنند.
حال سخن در این است که وقتی شخصی فریاد حق سر میدهد و دیگران را باطل میخواند و از همه میخواهد که به دنبال وی راه بیفتند، وظیفه مردم عامه و تودههای اجتماعی برای تشخیص چیست؟ آیا بلافاصله بدون ارزیابی باید به دنبال او راه بیفتند؟ قطعاً چنین نیست. پس چه باید بکنند؟
آیا مردم برای تشخیص حق و حقیقت باید منزلت و شخصیتهای افراد و جاذبههای آنان را معیار قرار دهند؟ به یقین چنین نیست. چون جاذبههای کاریزماتیک و یا سخنرانیهای پرجاذبه که موجب بدبختی یک ملت در تاریخ شده معلول همین گونه تبعیت هاست. مردم آلمان چنان مجذوب سخنان هیتلر واقع شده بودند که گوئی توان تفکر و ارزیابی از آنان گرفته شده بود. آنان آنوقت فهمیدند که چه خاکی برسرشان شده که دیدند ارتش متفقین تا وسط برلن آمده و کشورشان کلاً ویران شده است.
به هرحال به مناسبت امروز این سوال را به درگاه حضرت مولا علی (ع) می بریم و از آن بزرگوار میپرسیم و جواب میشنویم.
جملهای حضرت مولا (ع) در جواب این سوال فرموده اند که دکتر طه حسین مصری نویسنده برجسته عرب (1889-1973 م) در کتاب «علی وبنوه» (ص 40) پس از نقل این جمله مینویسد: «بعد از آنکه وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع شد، سخنی بدین عظمت شنیده نشده است». طه حسین جمله را چنین نقل میکند:
«درجریان جنگ جمل مردی دچار حیرت شده بود چرا که میدید شخصیتهای برجسته عالم اسلام مانند طلحه و زبیر و عایشه که به نص قرآن یکی از امهات المومنین است در مقابل علی (ع) قرار گرفته و با او سر جنگ دارند، متحیر شد به محضر مولا (ع) آمد و عرض کرد:
«ایمکن ان تجتمع طلحه و زبیر و عایشه علی باطل؟
آیا ممکن است این افراد بر باطل جتماع کنند؟
حضرت مولا (ع) فرمود:
«انک لملبوس علیک ان الحق والباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله واعرف الباطل تعرف اهله»
یعنی: امر برتو مشتبه شده است. حق و باطل با قدر و منزلت افراد شناخته نمیشود، حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی».
متن فوق که توسط طه حسین نقل شده اندکی با متن منقول در نهج البلاغه که توسط سید رضی (ره) آمده متفاوت است هر چند محتوا یکی است.
در نهج البلاغه چنین آمده است:
«وقیل ان الحارث بن حُوط اتاه فقال اترانی اظن ان اصحاب الجمل کانوا علی ضلاله؟ فقال (ع) یا حارث انک نظرت تحتک ولم تنظر فوقک فحرت. انک لم تعرف الحق فتعرف اهله ولم تعرف الباطل فتعرف من اتاه» (نهج / حکمت /262)
یعنی: آورده اند که حارث بن حوط نزد او آمد و گفت چنین میپنداری که من اصحاب جمل را گمراه می دانم؟
فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر میکنی، فقط به پایین نظر میافکنی، (پیش پای خود را نگاه میکنی) بالای سر خود را نمیبینی لذا حیران شدهای. تو حق را نشناختهای تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختهای تا پیروان آ نرا بشناسی.
حضرت مولا در این جمله تشخیص حق و باطل را بر اساس قدر و منزلت مردود دانسته است. ایشان بالعکس ملاک قدر و منزلت اشخاص را معرفت حق و باطل قرار داده است. ایشان میگوید حق باید محور تشخیص افراد قرار گیرد و برای این منظور بایستی معرفت را معیار قرار دهیم.
عواملی که در بحرانهای اجتماعی که برای جوامع پیش میآید، بسیار مؤثر است و نقش اصلی را ایفا میکند، همین شخصیت گرایی، فرقه گرایی، نژادگرائی، ملیت گرایی، ایدئولوژی گرایی است. بدبختیها، عقب افتادگیها، موانع پیشرفت همه معلول همین گونه گرایشها و پیروی هاست.
حضرت مولا (ع) انسانها را به پیروی از خردمندی و معرفت محوری سوق میدهد. متفکرین موفق که موفق به درانداختن طرح نوشده اند، مؤسس مکتب شده اند همه همین حکمت مولا را معیار قرار داده اند. مرحوم صدرالمتالهین (ره) در مقدمه جلد ششم اسفار بدون آنکه منبع آن را نقل کند متنی آورده است که بسیار نزدیک به همان متن طه حسین است. ایشان میگوید:
والرجل الحکیم لا یلتفت الی المشهور، ولا یبالی اذا اصاب الحق من مخالفه الجمهور، ولا یتوجه فی کل باب الی من قال، بل الی ما قیل؛ کما نقل عن مولانا اما الموحدین و امیرالمومنین علیه السلام انه قال «لا تَعرف الحقَ بالرجال، ولکن اعرف الحق تعرف اهله»
ونحن لم نقصد فی تحقیق کل مساله وتنقیح کل مطلوب الا التقرب الی الله وملکوته الاعلی فی ارشاد طالب ذکی او تهذیب خاطر تقی؛ فان وافق ذلک نظر ابناء البحث والتدقیق فهو الذی اومأناه وان لم یوافق، فمعلوم ان الحق لا یوافق عقول قوم فسدت قرائحم بامراض باطنیه اعیت اطباء النفوس عن علاجهم» (اسفار، انتشارات بنیاد صدرا، ج 6 ص 6)
یعنی: «مرد حکیم التفات به نظریه مشهور نمیکند، هنگامی که به حق برسد از مخالفت مشهور ودرهیچ بابی به من قال یا گوینده توجهی نمیکند بلکه به ما قیل یا گفته توجه میکند، چنانکه از مولای ما امام موحدان نقل شده که فرمود «لایعرف الحق بالرجال ولکن اعرف الحق تعرف اهله» و ما در تحقیق هر مسألهای و تنقیح هر مطلوبی جز تقرب به خداوند و ملکوت اعلای او در ارشاد جوینده های پاک دل و تهذیب خاطری آماده قصد دیگری نداریم. اگر گفته ما با نظر اهل بحث و تحقیق موافق آمد، همان است که اشاره کردیم و اگر موافق نیامد، معلوم است که حق با عقول آنهائی که به سبب امراض باطنی قریحههای فاسد دارند و طبیبان نفوس را از علاج خود عاجز کرده اند موافق نخواهد بود».
متفکرین بزرگ مهمترین نقاد نظرات اساتیدشان بودند، ضمن آنکه کمال احترام را به آنان داشتند. ارسطو شاگرد افلاطون است، برای ارسطو بسیار احترام قائل است، ولی هرگز در مسائل مهم علمی تسلیم مطلق وی نشده و مکتب دیگری ابداع کرده است. این جمله مشهور است که زمانی که به ارسطو اعتراض شد که چرا حرمت استاد خود افلاطون را نگه نداشته و دیدگاههای او را به نقد کشانده و در رد آنها سخن میگوید، ارسطو با سخنی بسیار ارزشمند و جاودانه چنین پاسخ گفت:
افلاطون را دوست دارم اما به حقیقت بیش از افلاطون علاقه دارم. (لغت نامه دهخدا / مدخل ارسطو - ونیز: آئین زندگی؛ اخلاق کاربردی، احمد حسین شریفی، ص 69).
جالب است بدانیم که تحت تأثیر همین مکتب تربیتی بزرگان شیعه حتی دردوره ائمه (ع) بسیاری اوقات با آنان به گفتگوی علمی میپرداختند تا قانع شوند. حدیثی درآغاز کتاب فرایض تهذیب شیخ طوسی وجوددارد که نشان میدهد زراره بن اعین با امام باقر (ع) درمسائل وقواعد ارث چگونه گفتگومی کند.(رک: تهذیب، ج 9 ص 271)
در تاریخ فقه شیعه، شیخ طوسی چنان ابهتی پیدا کرد که تا یک قرن هیچ کس خلاف سخن شیخ حرفی نزد وحتی کلام او را نقد نکرد. لذا این قرن را قرن رکود فقه دانسته اند زیرا در این مقطع گوئی همه مجذوب عظمت شیخ شده بودند و او را معیار تشخیص حق قرار داده بودند. بعد از آن تاریخ یکی از احفاد شیخ طوسی بنام ابن ادریس حلی با تألیف کتاب «السرائر» اکثر نظرات شیخ طوسی جد بزرگوارش را مورد نقادی قرار داد. (رک / ابن ادریس، مصطفی محقق داماد، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن ادریس). درحال حاضر بسیاری موارد فقیهان از شیخ طوسی عبور کرده و کاملاً نظرات جدیدی اتخاذ کرده اند.
همه میدانیم که از افتخارات فقه شیعه آنست که باب اجتهاد مسدود نیست. برخلاف اهل سنت که در قرن دوم باب اجتهاد را مسدود اعلام داشتند. یعنی قرار شد کسی بالای نظرات فقیهان چهارگانه نظری ندهد. این کار دقیقاً به معنای پیروی مطلق از چند شخصیت انسانی و بشری که به یقین هرگز مصون از خطا نیستند. ولی مکتب تشیع بر آزادی تفکر استوار است.