دوشنبه 5 آذر 1403

محمد مثل مادر / جرعه‌ای از مردانگی برای حال خوب کودکان کوچه‌های فقیرنشین

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
محمد مثل مادر / جرعه‌ای از مردانگی برای حال خوب کودکان کوچه‌های فقیرنشین

محمد کولیوند از معلمان لرستانی بوده که با الگو گرفتن از مادرش که او نیز یک معلم دلسوز و خیر بود، با وجود سن کم، دستان پرمهرش پشتوانه و حال خوبی برای کودکان محله‌های فقیرنشین خرم‌آباد شده است.

حرف زدن از محمد کولیوند در حقیقت صحبت از یک نسل است. نسلی که دارای روحیه قوی و حس تعلق و وابستگی عمیق به کشور و میهن خود هستند و در کسب مدارج علمی و همچنین در فعالیت‌های انسان‌دوستانه و اجتماعی بی سر و صدا در حال کسب تجارب ارزشمندی هستند که فردای میهن عزیزمان را خواهند ساخت. امثال محمد کولیوند از منفعت و بهره شخصی دل کنده و دل به بهره رساندن به دیگران و جذب رضای خداوند بسته‌اند. محمد کولیوند جوانی از همین نسل است که در هر شهر یا محله یا کوچه و مدرسه‌ای ضعف و نیاز احساس کند بی‌وقفه ورود می‌کنند. می‌خواهیم از جوانی بگوییم که با وجود سن کم خود بالغ بر 10 جهیزیه برای عروس و دامادهایی که بضاعت شروع زندگی مشترک را نداشتند تأمین کرده، دستان پر مهرش پشتوانه و حال خوبی شده برای کودکان محله‌های فقیرنشین شهر، در سیل پلدختر مأمن خانواده‌هایی شده که بی‌رحمی آب، خانه و کاشانه برایشان باقی نگذاشته بود.

نان را از هر طرف که بخوانیم نان نیست. در برخی از محله‌های شهر، در کوچه‌های نمور و تاریک، پشت دیوار خانه‌های قدیمی و کلنگی، نان حکایت دردناکی دارد. نان نوشته اما درد خوانده می‌شود. اما در این کوچه‌ها ردپای بزرگ‌مردی دیده می‌شود که با قدم‌های خود حال خوب را هم همراه می‌آورد.

محمد کولیوند تربیت شده دامان مادری است که سال‌های زیادی از عمر خود و بخشی از درآمد معلمی خود را صرف هزینه‌های ایتام و کودکان بدسرپرست کرده است، مادری که هر ساله قبل از اینکه فرزندان خودش را با لباس نوی عید به استقبال تحویل سال ببرد، ابتدا لباس این کودکان نیازمند را تأمین می‌کرده است.

اما فوت زودهنگام و ناباورانه مادر محمد، برای این کودکان خبر از روزهای سخت بدون معلم مهربان‌شان را می‌داد و به مدت یک سال این کودکان با نقاشی‌های خود بر مزار معلم‌شان یادش را زنده نگه می‌داشتند و از یتیم شدن مجدد خود پس از مرگ ایشان سخن می‌گفتند.

تا اینکه پس از ورود محمد به دانشگاه فرهنگیان و انتخاب شغل شریف معلمی بارقه‌های امید به محله‌های اسدآبادی بازگشت.

او ادامه‌دهنده راه مادرش شد و البته حضورش کنار حجت‌الاسلام هبت‌اله هاشمی، استاد ریاضی و معاون فرهنگی دانشگاه فرهنگیان هم در این تصمیم نقش بسزایی داشت.

محمد در ابتدا با همراه کردن انجمن‌های دانشگاهی با خود، مدرسه‌ای که سالیان طولانی محل خدمت مادرش بود را به یاد او بستر آغازین فعالیت‌هایش قرار داد. مدرسه حضرت رقیه (س) و با جمع‌آوری وجوهات از دانشجویان، معلمان، پزشکان، آشنایان و بازاریان و تشکیل صندوق خیریه‌ای به نام مهر معلم «به یاد مادر» اقلام غذایی و خشکبار برای مناطق حاشیه‌ای و مردم بی‌بضاعت تهیه می‌کرد و سپس گسترده‌تر و با ایجاد ارتباط با گروه‌های خیریه دیگر، مواد آموزشی و کتب مورد نیاز و حتی تأمین لوازم زندگی هم به فعالیت‌های محمد و دوستانش اضافه شد و این اقلام را اکثر مواقع در تاریکی شب به منازل موردنظر می‌رساندند.

محمد کولیوند دغدغه ضعف‌های فرهنگی و اجتماعی را هم دارد و برای اثرگذاری مثبت در این زمینه شبانه در منازل، مساجد و مدارس محل، در ایام کرونا اقدام به تشکیل کلاس‌های تربیتی برای کودکان و خانواده‌ها کرده است. با این کار شناختش از خانواده‌ها بیشتر شد و با تازه‌عروس و دامادی آشنا شد که به‌دلیل وضعیت اقتصادی نامناسب توان آغاز زندگی مشترک‌شان را نداشتند و به این فکر افتاد که با کمک گرفتن از اطرافیان بانی این کار خیر شود که این زوج جوان به خانه بخت روانه شوند. شاید باور کردنش سخت باشد اما همین کافی بود که امروز آمار جهیزیه‌هایی که این معلم جوان که نه میلیون‌نر است، نه مدیر مؤسسه خاصی و نه پول بی‌حساب کتابی دارد، فقط با چند ماه سابقه خدمت در مدارس، توانسته با تلاش و جمع‌آوری کمک‌ها و اعانت‌های این و آن، به بیش از ده جهیزیه برسد.

محمد می‌گوید بزرگ‌ترین و بهترین معلمش، مادرش بوده و هست. او می‌گوید هرچه دارد از آموزه‌های مادرش دارد و همیشه سعی می‌کند یادش را زنده نگه دارد و نیتش شادی روح این مادر مهربان است.

فروردین 98 را با سیل پلدختر می‌شناسیم، جایی که دل هر کسی را به درد می‌آورد. از سراسر کشور جوانان جهادی پا به عرصه عمل گذاشتند. جوانانی گمنام اما شاخص نزد پروردگار. نمی‌شود جایی نیاز به کمک باشد و محمد کولیوند توان کمک داشته باشد هر چند با دستان خالی، اما خودش را به میدان عمل نرساند.

محمد در سیل پلدختر به مدت 45 روز به دور از دیار و خانواده خود در این شهر به یاری مردم آسیب‌دیده از سیل پرداخت.

دستانش خالی بود اما هر کسی که او را می‌شناخت می‌دانست که با دست خالی هم معجزه می‌کند. او با تلاش‌های خود و ارتباطی که با خیرین استان‌های دیگر داشت با تهیه بالغ بر نه میلیارد ریال لوازم زندگی و بیش از دو میلیارد ریال از طریق جمع‌آوری کمک‌های مردمی به یاری مردم سیل‌زده شتافت و در آن شهر آسیب‌دیده هم ردی از مردانگی خود به جای گذاشت.

محمد ازدواج کرد، زندگی مشترکش هم سرشار از رنگ و بوی انسانیت و نوع‌دوستی است. آدم چه‌قدر می‌تواند محبوب خداوند باشد که شریک زندگیش هم شخصی باشد از جنس خودش حتی پیش‌روتر و دلسوز تر از محمد. امروز با احساس کردن قدم‌ها و همراهی‌های همسر، در کارهای خیر کنار خودش، مصمم‌تر از قبل قدم برمی‌دارد.

و در شب‌هایی که کسی در محله‌های حاشیه‌ای قدم نمی‌زند، محمد کولیوند و همسرش ترجیح می‌دهند شام مهربانی خود را جیره کنند و آن را بر سفره خانواده‌های این مناطق صرف کنند. محمد به تدریس کودکان این خانواده‌ها و همسرش به نظافت و رسیدگی به خانواده آنها می‌پردازند.

انتهای پیام