«منافع عمومی» چیست و آیا وجود دارد؟
مشکل تعریف "منافع عمومی" از این جا ناشی میشود که منافع عمومی یعنی منافع همگانی. معمولا وقتی از منافع عمومی سخن به میان میآید، این مفهوم به معنای منافع اکثریت یا منافع جمع کثیری از مردم به کار میرود.
عصر ایران - منافع عمومی (public interest)، بنا بر تعریف، عبارت از منافع کلی یا جمعی یک اجتماع است. یعنی آن منافعی که به طور کلی به خیر جامعه است.
درباره مفهوم "منافع عمومی" دو عقیده متعارض بین متفکران سیاسی وجود داشته است. عقیده نخست، بین منافع عمومی و منافع خصوصی فرق میگذارد. مطابق این برداشت، منافع عموم به منزله هیئتی جمعی، تفاوت آشکاری با منافع خودخواهانه یا شخصی دارد. چنین نظری را "برداشت قوی" از منافع عمومی نامیدهاند.
ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم، چنین درکی از منافع عمومی داشت. به عقیده او و بسیاری از سوسیالیستها، منافع عموم "بالاتر" یا از لحاظ اخلاقی برتر از منافع فردی است.
اما "برداشت ضعیف"، فقط منافع خصوصی را میپذیرد. یعنی منافع عمومی را صرفا جمع منافع خصوصی میداند. منافع خصوصی نیز یعنی منافعی که هر فردی برای خودش قائل است.
برخی از فردگرایان اساسا مفهوم "منافع عمومی" را بی معنا تلقی کرده و آن را نپذیرفتهاند.
برخی نیز گفتهاند اگر چیزی به نام "منافع عمومی" وجود دارد، قاعدتا باید بازتاب منافع "همه شهروندان" باشد. این دقیقا همان چیزی است که روسو با طرح مفهوم "اراده عمومی" در نظر داشت.
روسو "اراده عمومی" را اراده همه شهروندان میدانست، به شرط آنکه هر یک از آنها بدون خودخواهی عمل کنند. از نظر لیبرالها، شرطی که روسو برای تحقق اراده عمومی گذاشته، سخن او را مهمل کرده است! زیرا عملا نمیتوان به انبوهی از شهروندان گفت بدون خودخواهی عمل کنید.
علاوه بر این، هیچ ملاکی برای تشخیص اینکه افراد یک اجتماع یا شهروندان یک جامعه بدون خودخواهی عمل کرده یا نظر دادهاند، وجود ندارد. بنابراین هیچ گاه نمیتوان متوجه شد که آیا آنچه که به عنوان "اراده عمومی" پذیرفته شده، واقعا اراده عمومی بوده یا ارادهای آمیخته به خودخواهی افراد بوده است؟
نظر روسو حتی مورد تایید مارکسیستها هم نیست؛ چراکه مارکسیسم بر تضادهای طبقاتی تاکید دارد و رای و عمل افراد را تحت تاثیر منافع طبقاتی آنها میداند. یعنی هر فردی که "آگاهی طبقاتی" دارد، حداکثر مطابق منافع طبقاتیاش عمل میکند نه مطابق "منافع عمومی". در میان افراد طبقات مختلف نیز اختلاف منافع وجود دارد و در این جا نیز افراد مطابق منافع گروهی یا شخصی خود عمل میکنند.
همچنین تاکید جامعهشناسان بر وجود "شکافهای اجتماعی" در جوامع، نافی نظر روسو درباره "اراده عمومی" است. یعنی "اراده اکثریت" را، که معمولا در انتخابات یا رفراندوم معلوم میشود، نباید با اراده عمومی به معنای "اراده همه شهروندان" یکی دانست.
در عرصه انتخابات یا رفراندوم، از نظر لیبرالها و فردگرایان دیگر، چیزی به نام منافع عمومی (به معنای منافع همه شهروندان) متجلی نمیشود؛ بلکه "منافع اکثریت" معلوم میگردد.
در این صورت "منافع عمومی" در بهترین حالت خلاصه میشود به موارد کمشماری که نقش زیربنایی و اساسی در تداوم حیات هر فردی ایفا میکنند. مثل تأمین آب آشامیدنی، دسترسی به مواد غذایی سالم، خدمات بهداشتی و درمانی رایگان یا ارزانقیمت، اشتغال و - احتمالا - امنیت و آموزش.
مشکل تعریف "منافع عمومی" از این جا ناشی میشود که منافع عمومی یعنی منافع همگانی. معمولا وقتی از منافع عمومی سخن به میان میآید، این مفهوم به معنای منافع اکثریت یا منافع جمع کثیری از مردم به کار میرود.
مثلا اگر 5 میلیون نفر از مردم یک جامعه برای تحقق هدفی خاص به خیابانها بیایند و تظاهرات کنند، خواسته آنها مصداق منافع عمومی قلمداد میشود. ولی واقعیت این است هر خواستهای، هر چقدر هم که مطلوبیت گسترده داشته باشد، بعید است که "خواسته همگان" باشد.
مثلا "امنیت" یا "بهبود شرایط اقتصادی" در یک جامعه، که به نظر میرسد باید خواستههایی همگانی و مصداق "منافع عمومی" باشند، مخل کسب و کار و منافع برخی افراد یا اقشارند. و یا آموزش و رشد آگاهی شهروندان، به زیان منافع افراد و اقشاری است که منزلت اجتماعی و قدرت اجتماعی یا سیاسیشان محصول جهل مردم است و از نادانی شهروندان تغذیه میکنند.
در جهان قدیم، سلطه مردان بر زنان تا حد زیادی محصول بیسوادی و کماطلاعی زنان بود. بنابراین وقتی که بحث "آموزش" مطرح میشد، منافع زنان آشکارا به آموزش پیوند میخورد اما این پیوند نافی منافع بسیاری از مردان بود. به همین دلیل مردان زیادی در جهان قدیم با سوادآموزی زنان یا دخترانشان مخالف بودند.
جان رالز فیلسوف آمریکایی
در چنین شرایطی، نمیشد دسترسی به آموزش و تحصیلات و اطلاعات را مصداق "منافع عمومی" دانست؛ چراکه گسترش آموزش در جامعه، منافع همگان را تأمین نمیکرد. و یا لغو بردهداری در آمریکای قرن نوزدهم، منافع همگان را تأمین نمیکرد.
گفتیم که مارکسیستها بر تضادهای طبقاتی تاکید داشتند و به همین دلیل با امکان تحقق چیزی به نام "منافع عمومی در جوامع سرمایهداری" مخالف بودند. از نظر مارکسیستها، منافع عمومی فقط در یک جامعه کمونیستی قابل تعریف و تحقق است؛ چراکه چنین جامعهای فاقد تضاد طبقاتی است.
لیبرالهای فردگرا نیز تاکیدشان بر منافع فردی بود و منافع عمومی را مفهومی بیمعنا میدانستند.
اما جان رالز به عنوان مهمترین فیلسوف سیاسی لیبرال در قرن بیستم، که لیبرالیسمی جمعگرایانه و عدالتخواهانه بود، از آنچه که منافع عمومی نامیده میشود، در ذیل مفهوم "خیر عمومی" دفاع میکرد و آن را قابل تحقق هم میدانست.
رالز خیر عمومی را در بستر "عدالت" تعریف میکرد. یعنی بهره عادلانه همگان در یک همکاری منصفانه بین شهروندان آزاد و برابر.
رالز معتقد بود سه خیر برین و اولیه داریم: حقوق و آزادی، درآمد و ثروت، عزت نفس. او خیر عمومی را بهرهمندی "جامعه" از این سه خیر برین و اولیه میدانست.
تماشاخانه