مهاجرانی: ایران آزاد یعنی ایران تجزیهشده!
«آنان از «امپراتوری ایران» سخن میگویند که میبایست شکسته شود و ایران آزاد شود، یعنی سرزمین ایران تجزیه شود. ملت ایران به اقوام یا به تعبیر آنها به ملیتهای مختلف تقسیم شود؛ همانگونه که شوروی و یوگسلاوی تجزیه سرزمینی و قومیتی و ملی شد.»
سیدعطاءالله مهاجرانی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «امریکاییها و اسراییلیها نتوانستند خویشتنداری کنند و آشکارا از تجزیه ایران و تغییر نظام جمهوری اسلامی سخن نگویند. وقتی ژوزف بایدن که هوش و حواس و حال و روز درستی ندارد، گفت: «امریکا ایران را آزاد میکند!» گرچه بیدرنگ سخنگوی پنتاگون، حرف نابهنگام بایدن را اصلاح کرد و گفت: «مردم ایران، ایران را آزاد میکنند.» اما سخن بایدن همان موضع استراتژیک امریکا و اسراییل و عربستان و دیگر همپیمانان درباره ایران است. منتها بایدن به دلیل حواسپرتی مشهورش که یک بار زنش را با خواهرش عوضی گرفت، یک بار به دونالد ترامپ گفت: «ببین جورج!» یک بار انتخابات ریاستجمهوری را با سنا قاطی کرد. یک بار گفت، پسرش در جنگ عراق کشته شده است! به او یادآوری کردند که پسرش سرطان مغز گرفت و درگذشت.
آنان از «امپراتوری ایران» سخن میگویند که میبایست شکسته شود و ایران آزاد شود، یعنی سرزمین ایران تجزیه شود. ملت ایران به اقوام یا به تعبیر آنها به ملیتهای مختلف تقسیم شود؛ همانگونه که شوروی و یوگسلاوی تجزیه سرزمینی و قومیتی و ملی شد. همین استراتژی و رویکرد را ما در تبیین خط مشی برخی گروههای اپوزیسیون بهروشنی میبینیم.
وقتی از خوزستان با عنوان «عربستان» نام میبرند. همان عنوانی که صدام حسین در جنگ تحمیلی به کار میبرد و میخواست، خوزستان را با عنوان عربستان از ایران تجزیه کند. در تلویزیونهای فارسی لندن و واشنگتن و اتاقهای فکر واشنگتنی و نیز در فضای مجازی آشکارا میبینیم که از تجزیه ایران سخن میگویند. وقتی به عنوان یک خط مشی، تلویزیونهای فارسی مامور میشوند که با رهبران یا افراد شاخص احزاب تجزیهطلب، مصاحبه و از آنها چهرهسازی کنند، مجریان همان «استراتژی تجزیه سرزمینی و ملی ایران» هستند.
در تظاهرات برلین، وقتی در هر گوشه و کناری پرچمی که نشانه تجزیه بخشی از خاک ایران بود، پرچم عربستان و کردستان و بلوچستان و... برافراشته شد، نشانه و گواه روشنی بوده و هست که خط مشی و دستورالعمل اساسی همین است.
ایران یکپارچه و یگانه و قوی به مصلحت و در جهت منافع امریکا و اسراییل و همپیمانان منطقهای نیست. برای تضعیف ایران و نهایتا تجزیه ایران میبایست ارکان وحدت ملی و اقتدار کشور هدف گرفته شود.
بیهوده نیست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش هدفگذاری شدهاند. سلبریتی آلت دستی که یک خط راست نمیتواند بنویسد، یک صفحه کتاب فارسی سوم راهنمایی را نمیتواند درست بخواند، سه دقیقه نمیتواند راست و درست حرف بزند، ارتش را نشانه میگیرد و میخواهد ارتش را در کنار اغتشاشگران و تجزیهطلبان قرار دهد.
اینان چهرههای بادکنکی و مهرههای یک سناریو و یک پروژه تعریفشده هستند. تمام این تلاشها در جنگ هشتساله، با تمرکز بر حمله نظامی به کشور ما انجام شد. ورشو و ناتو پشتوانه ارتش عراق بودند، صدها میلیارد دلار نفتی از سوی کشورهای عربی منطقه به عراق داده شد. نه انقلاب متوقف شد، نه نظام جمهوری اسلامی ایران سرنگون شد و نه خوزستان تجزیه.
ملت ما از یک جنگ جهانی که علیه او سازمان داده شده بود، سربلند و نیرومند بیرون آمد. ققنوسی که از توفان آتش خویش طلوعی دوباره کرد. در اعتراضات و آشوب و اغتشاشات اخیر که براندازان از آن به «انقلاب سوم» تعبیر میکردند و اکنون کوتاه آمده و از «خیزش» صحبت میکنند، تمرکز بر جنگ روانی - تبلیغاتی است. فضای مجازی و تلویزیونهای فارسی در واقع به جای نیروهای مسلح در جنگ هشتساله به میدان آمدهاند.
هدفگذاری هم، مبارزه با ایران قوی است. وقتی دیدند، نمیتوانند در جنگ روانی علیه انقلاب و نظام به پیروزی برسند و اصل نظام را از میان بردارند، آشکارا از مسلحشدن، گروهها و احزاب سخن میگویند. مصاحبه جان بولتون با بیبیسی که بهصراحت از انتقال اسلحه از کردستان عراق به ایران سخن گفت.
از اینکه به تعبیر او معترضان سلاح در دست میگیرند و به سپاه حمله میکنند، خشنود بود و عملیات مسلحانه را تشویق کرد، همه اینها نشانه شکست است و نه قدرت. برای اینکه صف مردم بهویژه جوانانی که نسبت به بسیاری از مسائل و موارد اعتراض به حق دارند، از صف تجزیهطلبان و آشوبگران، جدا شود، مصاحبه جان بولتون در واقع یک شاخص و خط فاصل روشن است.
جوانان ما بهویژه دانشجویان ببینند که چه گرگهایی در کمین ایران قوی و وحدت سرزمینی و ملی ما نشستهاند؛ چنان که درصدد تجزیه سوریه و عراق هم بودند و ناکام ماندند. ایران از مجموعه سوریه و عراق بزرگتر و نیرومندتر است، این بار نیز مانند جنگ هشتساله کشور ایران و ملت ایران نیرومندتر از توفان سربرمیدارد اما با توجه به نکاتی که خواهم نوشت!»
تماشاخانه