مهاجرانی، بهنود و سناریوی آشنای «سفیدسازی» / چه کسانی به دنبال رسمیت بخشیدن به مسعود بهنود هستند؟ + تصاویر
اگر مواضع و اظهارات بهنود را در یک سال اخیر مرور کنیم، آنگاه به سرنخهایی میرسیم که انتشار رسمی یادداشت عنصر نشانداری چون بهنود در روزنامه «اعتماد» بدون طراحی و برنامهریزی قبلی نبوده است.
سرویس سیاست مشرق - روز 28 مرداد، در سالروز کودتای 28 مرداد 32 که با طراحی و هدایت سرویس اطلاعاتی بریتانیا و سازمان سیا، و صحنهگردانی رادیو بی بی سی فارسی منجر به سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد، روزنامه «اعتماد» به بهانه این روز، یادداشتی اختصاصی از «مسعود بهنود» منتشر کرد.
این که اعتماد برای سالروز یک کودتای انگلیسی، یادداشت اختصاصی خود را به یکی از حقوقبگیران نشاندار انگلیس و کارمند رسمی بی بی سی میسپارد، از آن طنزهای تلخ عالم رسانه است. صاحبامتیاز و مدیر مسوول اعتماد، الیاس حضرتی، نماینده مجلس دهم، از فرماندهان اسبق سپاه و «بازرس ویژه» وزارت نفت با حکم بیژن زنگنه، مدتی است که بر سر سفیدسازی از استعمار و وابستگان استعمار کورس رقابت با دیگر روزنامه اصلاحطلب، یعنی «شرق» گذاشته است.
درباره محتوای یادداشت بهنود در اعتماد، مشرق پیشتر گزارش منتشر کرد، لیکن در این مقال، قصد داریم به ریشه یابی این عملیات «تطهیر» و «رسمیتبخشی» به حضور همزمان یک چهره سیاسی در رسانه ضدانقلاب خارج از کشور و رسانه مجوزدار داخلی بپردازیم، عملیاتی که دامنه و تبعات مترتب بر آن، در ذهن طراحان پشتپرده قطعا فراتر از انتشار یک یادداشت از یک چهره مسالهدار است.
در این زمینه بیشتر بخوانید:
بهنود: در سیاست فرشته و دیوی در کار نیست! / مواجب بگیر ملکه انگلیس در تهران چه میکند!؟
این ریشهیابی در وهله نخست، مستلزم مرور سوابق «مسعود بهنود» است. مسعود بهنود، متولد 1325 در تهران (از پدری گیلانی و مادری تهرانی)، بدون داشتن تحصیلات دانشگاهی (ظاهرا آخرین مدرک او دیپلم است)، در 21 سالگی (سال 46)، زمانی که تنها کار جدی روزنامهنگاری او، کار کردن برای مجله «روشنفکر» (که بر خلاف اسم پرطمطراق خود، یک مجله زرد برای پوشش اخبار ستارههای موسیقی و ورزش آن دوره بود)، توسط داریوش همایون (بعدها قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز) به روزنامه تازه تاسیس «آیندگان» دعوت شد.
او که کار خود را از طراحی جدول در این روزنامه آغاز کرد، در مدتی کوتاه با حمایتهای پشتپرده، خبرنگار پارلمانی این روزنامه، سپس بعد از 6 ماه دبیر سیاسی و بعد از یک سال «سردبیر» سومین روزنامه بزرگ کشور (و به روایتی پرتیراژترین روزنامه آن دوره) شد. کسانی که با فضای مطبوعاتی آن دوران آشنایی دارند، میدانند که فضای رشد در روزنامههای حکومتی آن مقطع، جز با چتر حمایتی امثال امیرعباس هویدا، یا دفتر فرح پهلوی و البته تایید اداره سوم ساواک امکانپذیر نبود.
رییس اداره سوم ساواک (امنیت داخلی) کسی جز پرویز ثابتی بهاییتبار نبود که در پیوند تنگاتنگی با امیرعباس هویدا (نخست وزیر بهایی 13 سال از حکومت پهلوی دوم)، یک حلقه مطبوعاتی مثلا «روشنفکر» وفادار به هویدا راه انداخته بود.
پرویز ثابتیشاید از همین جهت بود که در یکی از معدود مصاحبههای تصویری به جا مانده از پرویز ثابتی (معروف به مقام امنیتی)، بهنود جزو خبرنگارانی است که اجازه سوال کردن مییابد و البته از جنس سوال و پاسخ ثابتی میتوان فهمید که ماجرا کاملا هماهنگ شده است.
البته ثابتی در گفتگوی بلندی که تحت عنوان خاطرات از او منتشر شده (با نام «در دامگه حادثه») سعی می کند اشارهای به رابطه و پیوند خودش با بهنود نکند، اما با این حال اشاره میکند که بهنود روزنامهنویسی بیسواد و خبرچین ساواک بود که به اصطلاح رفیق فابریک سرهنگ «سیف الدین عصار» بود که با هم جلسات دود و دم به راه میانداختند. لازم به توضیح است که سیف الدین عصار، آخرین رییس زندان قزل قلعه در زمان شاه، مامور ارتش در ساواک و به روایتی همان افسری بود که در 13 آبان سال 43 مامور بازداشت حضرت امام شد.
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند. فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/mp4یا خود بهنود ادعا کرده که سالها خبرنگار سوگلی امیرعباس هویدا بوده است و حتی ویدیوهایی از مصاحبه اختصاصی بهنود با هویدا وجود دارد که این دو با هم شوخی میکنند (که نشان از رابطه نزدیک این دو دارد).
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند. فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/mp4به واسطهی همین اعتماد کاملی که دستگاه و البته هویدا و ثابتی به بهنود داشتند، او در 25 سالگی، جزو انگشتشمار افرادی در رادیو و تلویزیون دوره پهلوی بود که برنامههایش بدون متن مکتوب و «بازبینی» و «تایید» در رادیو و تلویزیون برنامه اجرا کند. فرج سرکوهی، نویسنده ضدانقلاب ساکن آلمان که سالها با بهنود محشور و همکار بوده درباره او در کتاب خاطرات خود (داس و یاس) می نویسد:
" در تلویزیون دولتی نیز برنامه ساز و مفسر سیاسی مورد اعتماد بود. شامهای قوی داشت در تشخیص قدرت. سازش با قدرت را استلزام حضور مدام خود در رسانهها میدید. "
اما این پیوند عمیق بهنود با چهرههای ذینفوذ وابسته به فرقه ضاله بهاییت، پس از انقلاب هم ادامه یافت. طبق اخبار و گزارشهای اطلاعاتی از پرونده قتلهای زنجیرهای، مسعود بهنود با تیم «سعید امامی»، متهم ردیف اول قتلهای زنجیرهای در ارتباط بود. محفلی که عامل یکی از مهمترین پروندههای امنیتی تاریخ جمهوری اسلامی با هدف بدنامسازی نظام، ایجاد شکاف در حاکمیت و ضربه از درون به نظام بود (با محوریت سعید امامی معروف به اسلامی).
این محفل، در یکی از همین مجموعه عملیات بدنامساز، قصد داشت اتوبوسی حامل 21 نفر از اعضای کانون نویسندگان را در راه سفر به ارمنستان به دره بیاندازد (16 مرداد 75)، تا با اجرای این سناریو و لو رفتن عامدانه آن، نظام را با یک رسوایی بزرگ بینالمللی مواجه سازد. نکته بسیار مهمی که در این میان وجود دارد، این است که مسعود بهنود، به عنوان یکی از چهرههای محوری و شناختهشدهی کانون نویسندگان، طبعا می بایست یکی از مسافران اصلی این اتوبوس باشد، بعدتر معلوم شد که بهنود از سوی محفل طراح و اجراکنندهی این نقشه شوم، از ماجرا باخبر شده بود و با این که در ابتدا مسافر اتوبوس بود، دم خروجی تهران، یک خودروی سواری از طرف محفل اجراکننده نقشه به دنبال او می رود و او را از اتوبوس پیاده می کند و با خود می برد!
فرج سرکوهی، از دوستان و هممحفلیهای قدیمی بهنود و همکار او در نشریه «آدینه» و از سرنشینان همان اتوبوس، سالها بعد در مقالهای هم بهنود و هم عطاالله مهاجرانی را (که در مقطع آن رویداد، معاون رییس جمهور، هاشمی رفسنجانی بود) به ارتباط تنگاتنگ و همکاری با همان محفل نفوذی در تشکیلات اطلاعاتی و عامل قتلهای زنجیرهای متهم کرد. [1]
جالب اینجاست که در جریان رسیدگی به پرونده قتلهای زنجیرهای معلوم شد که سعید امامی (که از سال 70 تا 76 معاون امنیت وزارت اطلاعات بود و توسط سعید حجاریان وارد تشکیلات امنیتی شده بود)، ریشههای مشکوکی داشت. جالبتر این که همین چندی قبل، شبکه ماهوارهای «من و تو»، وابسته به فرقه ضاله بهاییت، در گزارشی مدعی شد که «سعید امامی» از «نخبگانی» بود که چون حاضر به همکاری با جمهوری اسلامی نشد، قربانی گردید! اینجاست که این نوع رابطه متقابل میان مثلث هویدا، ثابتی و امامی بسیار قابل تامل و بررسی می شود.
فرج سرکوهیبهنود دستکم یکبار اذعان کرده که با سعید امامی دیدار داشته، گرچه با رندی می خواهد اینگونه وانمود کند که دیدار مهمی نبوده و حتی قیافه امامی در یاد او نمانده بود:
" من ماجراهایم با سعید امامی را نوشتهام. در گزارشهای پیامامروز. یک گزارشی نوشتم به اسم «نفوذ». در آنجا برخوردهایی که با شخص من کرده را نوشتم. ما هیچکدام از اینها را به اسم نمیشناختیم. من حتی بعد از این که عکس سعید امامی چاپ شد هم تطبیق ندادم که این همان است. در گزارش پیام امروز هم پیداست. تا این که رفتم زندان. در زندان دو سه روزی همبند شدم با مصطفی کاظمی معاون سعید امامی. آنجا مصطفی کاظمی آمد به من گفت: «آقای بهنود شما که دیده بودید حاج سعید را» گفتم: «من کجا حاج سعید را دیده بودم؟» گفت: «مگر آن روز شما یادتان نیست. شما کراوات داشتید. او گفت شما اتاق خواب هم که میروید کراوات میزنید؟» گفتم: «آن آقا در هتل هما» گفت: «آره دیگر». ماجرا این بود که چند ماهی قبل از دوم خرداد ما را دعوت کرده بودند به هتل. فکر کردم مثل همیشه باز یک اطلاعاتی میخواهد حرف بزند. رفتم. دیدم همهی سرانشان هستند. ده نفر آدم نشستهاند. من با کراوات رفته بودم. اینها خیلی بهشان بر خورد که نترسیدهام از اینها. سعید امامی نشسته بود ردیف دوم. از رفتار بقیه معلوم بود که این رییسشان است. لهجهی غلیظ شیرازی داشت. بعد گفت: «شما در رختخواب هم که میروید کراواتتان را باز نمیکنید؟» گفتم: «نه، من از مجلس ختمی میآیم.» بعد یکیشان که با من یک خرده مهربانتر بود بلند شد گفت: «آره، کراوات مشکی پوشیده. "
منظور بهنود از «مصطفی کاظمی»، متهم ردیف دوم قتلهای زنجیرهای است که بیشتر با اسم «موسوی» شناخته می شد.
بهنود که در اواخر دولت اصلاحات و در سال 2002 از ایران خارج شد، نقش کلیدی خود را در شبکهسازی از خبرنگاران اصلاحطلبی که در نیمه نخست دهه 1380 از کشور خارج شدند حفظ کرد. او به همراه هوشنگ اسدی، نوشابه امیری، حسین باستانی و ابراهیم نبوی، وبسایت «روزآنلاین» را با حمایت بنیاد صهیونیستی «هیفوس» هلند و با دلالی فردی به نام «فرح کریمی» (از اعضای سابق سازمان منافقین و نماینده پارلمان هلند در آن مقطع) راهاندازی کردند که تبدیل به تریبونی برای هجمه روزنامهنگاران به نظام شد. ذکر این نکته لازم است که هم هوشنگ اسدی، هم باستانی و هم ابراهیم نبوی به مانند بهنود، زمانی که در ایران بودند، پیوندهای «امنیتی» مشکوکی داشتند.
از راست: نوشابه امیری، مسعود بهنود، ابراهیم نبوی، حسین باستانی (موسسان وبسایت «روزآنلاین»)بهنود در آستانه انتخابات سال 88، عضو کلیدی در راهاندازی شبکه فارسی بی بی سی بود و نقش مهمی در جذب نیرو و آموزش برای این شبکه داشت. گرچه حضور جلوی صحنه بهنود تنها به برنامه «دیدبان» با اجرای فرناز قاضیزاده و کارشناسی بهنود محدود می شد، اما همان برنامه نقش مهمی در خطدهی و اصطلاحا ارکستراسیون شبکه مرتبطین با او در رسانههای داخلی ایفاء می کرد. گرچه نقش اصلی بهنود در سیاستگزاری بی بی سی فارسی بود.
در زمان وقوع فتنه 88 و تحرکات ضدامنیتی جریان موسوم به «جنبش سبز»، بهنود در کنار شرکای قدیمی خود در در دوران حضور در ایران، یعنی اکبر گنجی، عطاالله مهاجرانی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عبدالعلی بازرگان و یکی دو نفر دیگر، تلاش کردند «اتاق فکر» یا به زعم خود «شورای انقلاب» مستقر در لندن برای هدایت فتنه تشکیل دهند. طیف مهاجرانی، علیرضا نوریزاده، مسعود بهنود، احمد سام (نماینده روزنامه اطلاعات در لندن) و مرتبطین ایشان در مراکزی چون «کانون توحید» در لندن، طیف مرموزی با پیوندهای مشکوکی در داخل و خارج هستند که عملکرد و سوابق آنان مجالی مستقل برای بررسی می طلبد.
نوریزاده و مسعود بهنود در مراسم یادبود پرویز اصفهانی (موسس سایت ضدانقلاب نیمروز در لندن)برای دانستن میزان نفوذ بهنود (به عنوان یک سرپل یا بارانداز برای وصل شدن به رسانههای خارجی) بر خبرنگاران یک جریان خاص، ذکر یک مصداق نسبتا اخیر، خالی از فایده نیست. سال گذشته، بهنود در برنامهی «دیدبان: مرور مطبوعات با مسعود بهنود» در بی بی سی فارسی، در کمال تعجب از یک نویسنده منسوب به جریان انقلابی که از قضاء قلم بسیار تند و گزندهای هم دارد، تعریف کرد و قلم او را «شیرین» خواند.
مدتی بعد، درکمال تعجب آن نویسنده (که اصلاحطلبان بسیار تند و رادیکالش می دانستند)، در روزنامه یکی از احزاب اصلی و ذینفوذ اصلاحطلب، یک ستون یادداشت دریافت کرد! گفتنی است سردبیر این روزنامه، از ارادتمندان بهنود بود و حتی در گذشته، شیوه قلم زدن او را با شیوه نوشتن بهنود مقایسه می کردند.
اما اگر مواضع و اظهارات بهنود را در یک سال اخیر مرور کنیم، آنگاه به سرنخهایی می رسیم که انتشار رسمی یادداشت عنصر نشانداری چون بهنود در روزنامه «اعتماد» (که رسمیت بخشی به حضور و مواضع او در فضای رسانهای رسمی کشور است) بدون مقدمه و برنامهریزی نبوده است.
در جریان جنایت بزرگ آمریکاییها در ترور سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی و همراهان، به ناگهان، مسعود بهنود شروع به انتشار مواضعی در توئیتر کرد که ظاهرا با خطمشی بی بی سی در این مورد، هماهنگ نبود. او برخلاف مشی حاکم بر بی بی سی در پوشش این جنایت، از لفظ «ترور» برای جنایت آمریکا استفاده می کرد. یا با نمایش صفحات اول روزنامههای کشور که در تیتر یک خود، تشییع باشکوه سردار سلیمانی را به تصویر کشیده بودند، خود را تحسینگر این حضور نشان داد.
او در صفحه شخصی خود در توییتر بیمحاباتر عمل کرد و مطالبی را بارگذاری میکرد که رسما با محتوایی که بیبیسیفارسی ارائه میداد تناقض داشت. بیبیسی فارسی در مطالب خود به ترور سردار سلیمانی مشروعیت میداد ولی بهنود اینگونه توییت میزد: «ترور #قاسم_سلیمانی خواهید دید که در سرنوشت #ایران و منطقه تاثیری بزرگ خواهد گذاشت. #ترامپ که زنگ تفریح تاریخ است، اما در سرنوشت او هم اثر خواهد داشت». بهنود در اقدامی جالب مطالب همدلانه را در تأیید سردار سلیمانی بازنشر میداد.
حتی یکی از روزنامههای طیف انقلابی، در مطلبی، با ذوقزدگی آشکار، این اقدامات بهنود را دلیل حذف تدریجی او از بی بی سی و پایان یافتن برنامه «دیدبان» با حضور بهنود خواند.
اما عنصری باسابقهی بهنود را، با پیوندهای آشکار و نهان او از قدیم با «شبکهی مخفی انگلستان»، کسی که مورد تایید و اعتماد عنصری چون پرویز ثابتی بوده، نباید به همین سادگی قضاوت کرد و چند موضع «ظاهرا» ضدجریان او را در بی بی سی علامت تغییر در مواضع و تفکرات او دانست. اهل فن به خوبی با شیوههای معهود و مانوس سرویسها در «واکسینه کردن» و «سفیدسازی» عناصر وابسته به خود آشنا هستند.
این گمانه را نمی توان چندان دور از ذهن نگاه داشت که مسعود بهنود، قدم در جای پای دوست و شریک قدیمی خود، عطاء الله مهاجرانی گذاشته است، چه این که مهاجرانی نیز بعد از رسوایی انتشار سند درخواست کمک او از سعودیها برای بورسیه کردن فرزندش (انتشار اسناد ویکی لیکس در تیرماه 94)، مدتی از حضور رسانهای خود کاست، لیکن وقتی برگشت، به تدریج تلاش کرد چهره دیگری از خود به نمایش بگذارد: چهرهای طرفدار نظام و طرفدار محور مقاومت.
ظاهرا این تغییر فاز و «سفیدسازی» درباره مهاجرانی جواب داد و برخی گزارشها، از رفت و آمد او به کشور حکایت دارد. حال بسیار محتمل است که دوست و شریک و همکار قدیمی مهاجرانی، بازیگر همان سناریویی شده باشد که درباره دوستش جواب گرفته است.
بهنود، مهاجرانی و جمیله کدیور«معاند» سازی از برخی چهرههای منتقد داخلی و سوق دادن آنان به رفتن از ایران (با هدف تشکیل کلونیهای اپوزیسیون در خارج) و «سفید» سازی معاندان بیرونی با هدف بازگرداندن آنان به داخل، از شیوههای آشنای برخی محافل است که در گذشته نیز مصادیق روشنی از این پروژه وجود داشته است.
[1] http://isdmovement.com/2017/0117/012717/012717-Faraj-Sarekuhi.Mohajeranis-denials.htm
[2] https://b2n.ir/584396