میرزای شیرازی گفت و قلیانها را شکستند، علمالهدی گفت اما صفِ فروش سکه نبستند!
سخنانی از این دست تأثیر گذشته را ندارد. اگر داشت لازم نبود خواستار برخورد و مصادره شوند. خود مردم تحویل می دادند. همین که به پلیس و قوه قاهره متوسل می شوند یعنی نفوذ کلام چون گذشته نیست.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - مدتهاست که در نقد سخنی از امامجمعه محترم مشهد مطلبی ننوشتهام و این نوشته هم نه خرق این عادت که به بهانه طرح موضوعات دیگری است. چراکه دیگر نیاز به گوش سپردن به سخنان قالبیِ غالب امامان جمعه نیست. زیرا مشخص است که چه میگویند. برای صدهزارمین بار از حجاب زنان میگویند و غالبا یادشان میرود با زبان دین باید سخن بگویند نه با ادبیات پاسبانی.
درباره اوضاع اقتصادی هم اگر دولت غیر اصولگرا بر سر کار باشد از اهمیت نان میگویند و اگر رفقای خودشان نان چه ارزشی دارد؟ باید ساخت. اگر از مرکز فرمان برسد پرخاش به آلسعود متوقف شود زبان در کام میگیرند و یاد برادری با آلسعود هم میافتند.
مقایسه این اظهارات در دوره های مختلف گاه اسباب انبساط خاطر مردمان هم میشود و شاید این همه بُغض از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به سبب همین یادآوریها باشد چرا که از دیرباز روی کمحافظگی خلقالله حساب ویژه باز کرده بودند.
سخن اخیر سید احمد علمالهدی اما از جنس دیگر است. او ذخیره ارز و سکه را معصیتی همطراز با احتکار دانسته و خواهان مصادره اموال آنانی شده که سکه و ارز نگاه میدارند.
نویسنده این سطور نه دلاری در خانه دارد نه سکه ای و نه با مناسبات دلالی میانه ای و با همین نان تلخ روزگار می گذراند و منکر نقش تخریبی این رویکرد در اقتصاد ملی هم نیست اما 10نکته را میتوان به این بهانه یادآور شد:
1. آقای علمالهدی امام جمعه است و در جایگاه افتا نیست. والی خراسان هم نیست. حتی اگر مرجع تقلید بود حکم او تنها برای مقلدین واجبالاطاعه بود. در حالی که مرجع تقلید هم نیست. کما اینکه آقای مکارم شیرازی سیگار کشیدن را حرام میداند ولی نه تولید سگار در شرکت دخانیات جمهوری اسلامی ایران متوقف شده و نه از شمار 15 میلیون ایرانی سیگاری کاسته شده و نه واردات آن. یا برخی مراجع بهرههای بانکی را حرام میدانند اما در رویه بانکها تغییری حادث نشده است.
2. در دولت مهندس موسوی و در سالهای جنگ راستگرایانی که علمالهدی به آنان تعلق دارد زیر بار احتکار دانستن اقلام مورد نیاز مردم نمیرفتند و میگفتند در شرع تنها چند محصول مشمول احتکار است و هنوز هم خیلیها سازمان تعزیرات حکومتی را شرعی نمیدانند و از حیث مصلحت میپذیرند. چگونه است که زمانی دایره احتکار آن قدر تنگ و مضیق بود و حالا این اندازه موسع شده که طلا و دلار هم در آن جای میگیرد؟
3. حکم ایشان تنها شامل شهروندان میشود یا برخی بانکهای خصوصی و نهادهای اقتصادی را که موجودی خود را به ارز و طلا تبدیل کردند نیز در برمیگیرد؟
4. در این که مصلحت عامه و خیر عمومی را باید ترجیح داد تردیدی نیست. اما این کار باید در پارلمان و با تصویب نمایندگان واقعی مردم صورت پذیرد. در تاریخ آمریکا یک رییس جمهوری تعرفه مالیات بر ارث را چنان بالا برد که نزدیک به مصادره بود اما حمایت قانونگذار را در پی داشت. نمیشود که در بحث حجاب اجباری و ورود زنان هیچ مصلحت و امر مدرنی را نپذیرند و به این موضوع که میرسند تنها حکومتی نگاه کنند.
5. تبدیل نقدینگی ریالی به ارز و طلا همواره به قصد سودجویی نیست. گاه تنها برای حفظ ارزش پول است. به همان دلیل که بستنی و گوشت و مرغ را در یخچال و فریزر نگاه میداریم پول ملی هم در معرض تابش آفتاب تورم مثل یخ آب میشود. جدای این در برخی موارد خرید سکه از بانکهای دولتی کمک به دولت هم هست تا نقدینگی کاهش پیدا کند و بر تورم اثر منفی نگذارد.
6. سکه و ارز مصداق کالاهای متعارف نیستند و ذیل مفهوم پول قرار می گیرند. اگر هم پول را کالا بدانیم مطالبه سود در قبال معامله آن دیگر مصداق بهره یا ربا نخواهد بود. آقای علمالهدی این تعارض را هم روشن نکرده است.
7. اگر سرمایه اجتماعی این قدر نازل نشده بود و داماد ایشان در سردترین و غیر رقابتیترین انتخابات بر کرسی ریاست جمهوری ننشسته بود میتوانست از مردم بخواهد به دولت قرض بدهند. کاری که دکتر مصدق انجام داد و نیازی به تهدید و توسل به تعابیر شرعی نبود. البته نمیتوان همزمان دایره انتخاب مردم را محدود کرد و آنان را صغیر پنداشت و طلب یاری هم کرد. خوب است به این پرسش پاسخ دهند که چه شد مردمی که در دهه 60 طلای خود را به جبههها میفرستادند اکنون طلا جمع میکنند؟ البته بسیاری از باشندگان امروز در آن زمان نبودند ولی چه شد که نسل پیش چنان بود و نسل کنونی چنین؟ پاسخ روشن است: چون پول، معیار همه چیز شده است. پدری که پول دارد بیشتر مورد احترام است یا آن که ندارد؟ شوهری که دارد یا ندارد؟ سکه وارز احتکار نمیکنند بلکه به تصور خود احترام ذخیره میکنند.
8. تورم حاصل از بی کفایتی و شعارهای بیهوده و فربگی دولت و هزینههای غیر ضروری سبب شده که افراد همواره دربیم سقوط به طبقه پایینتر روزگار را به سر کنند خاصه اگر اجارهنشین باشند. تبدیل ریال به ارز و طلا یکی از راهها برای سقوط نکردن است یا چنین میپندارند تا به مثابه تور ایمنی آنان را ایمن نگاه دارد. آیا آقای علمالهدی می تواند موجودی امروز افراد را تضمین کند تا سال بعد همین موقع به همین میزان به آنان تحویل دهد؟
9. اگر آقای علمالهدی یک مقام حکومتی نبود و در مقام یک روحانی سخن میگفت کلام او را شاید کسانی میپذیرفتند اما نمیشود که از موضع قدرت نقش ناصح و خیرخواه مطلق را هم بازی کنیم.
10. مشکل اصلی اما جای دیگر است. انسان مدرن، درنگ نمیشناسد و شتابان و هراسان به این سو و آن سو دوان است. میلان کوندرا در رمان آهستگی می پرسد: چه شد لذت آهستگی را از دست دادیم؟ مشکل اصلی این است که آموزگاران معنویت خود دنیایی شدند و هر قدر هم در مذمت دنیا بگویند به گوش خلقالله نمیرود.
درست است که در اسلام رهبانیت نداریم و بازار و مسجد در کنار هم بودند و حجره هم به محل تجارت تجار اطلاق میشد و هم محل تحصیل طلاب اما نه روحانیون این قدر گرم دنیا بودند و نه حتی تجار.
همین چند سال قبل بود که امام جمعه یک شهر مهم به خاطر مشارکت در پروژه مجتمع تجاری و بدحسابی در واگذاری و اعتراضات مردمی برکنار شد. نمی دانم آقای علمالهدی فعالیت اقتصادی دارد یا نه و اگر آری خصوصی است یا عمومی اما قضاوت جامعه تغییر کرده و به همین خاطر سخنانی از این دست تأثیر گذشته را ندارد. اگر داشت لازم نبود خواستار برخورد و مصادره شود. خود مردم تحویل می دادند. همین که به پلیس و قوه قاهره متوسل می شوند یعنی نفوذ کلام چون گذشته نیست.
اقتدار با قدرت تفاوت دارد. اقتدار آن بود که میرزای شیرازی گفت استعمال تنباکو به دلایل سیاسی و نه شرعی حرام است و در دربار خود ناصرالدین شاه قلیانها را شکستند. اگر آن اقتدار موجود بود امروز باید در مشهد صفهای فروش ارز و سکه شکل می گرفت و خود مردم چنین می کردند بینیاز به داروغه و عسس.
تماشاخانه