نزدیک دوست نامه...
نگارسادات معصوم زاده، دانشجوی دکتری ادبیات غنایی و پژوهشگر حوزه نامه و ناداستان در یادداشتی درباره معرفی مجموعه نامههای علامه محمد قزوینی از مفاخر استان قزوین به محمد علی فروغی و عباس اقبال آشتیانی نوشته و آن را در اختیار ایسنا قرار داده است.
او مینویسد: در ایامی که گرفتار کرونا بودم، غروبهای سرد و دلگیر بهمن ماه، دلگیرتر و سردتر از همیشه در نظرم میآمد و با خودم فکر میکردم که اگر کسی محبوس در زندان انفرادی باشد، روز و شب، واقعاً معنای متفاوتی از هم نخواهند داشت و به قول شمس لنگرودی، همه روزها میتوانند فقط یک روز باشند، تکه تکه میان یک شب بیپایان...
در همین افکار بودم که نام رفیقم روی گوشی افتاد؛ خبر داد که تا چند دقیقه دیگر، اسنپ، بستهای را برایم خواهد آورد. با سرگیجه از راه پله پایین رفتم و بسته را گرفتم.
رفیقم بهتر از هرکسی میداند که کتاب حال مرا اگر بد باشد خوب و اگر خوب باشد، خوبتر میکند؛ البته او دقیقاً میداند که این کتاب باید چه موضوعی داشته باشد؛ او از علاقه که چه عرض کنم، از جنون من به ادبیات غیر داستانی با خبر است و میداند nonfiction خوراک روزهای کلافگی و عصیان من است و البته اوست که میداند رساله دکتری من قرار است به چنین کتابهای نفیس و گرانی محتاج باشد!! او همه جوانب را میسنجد و مجموعه نامههای محمد قزوینی به محمد علی فروغی و عباس اقبال آشتیانی را در ایام بیماری، برایم میفرستد تا یادآوری کند: (دوستت دارم)
از رفیقم گفتم چون هسته نامههای محمد قزوینی به محمد علی فروغی بر محور (دوستی و رفاقت) است و حالا بگذریم که رشته مودت ناگسستنی این دو یار قدیمی در اواخر عمرشان گسسته میشود اما به قول دکتر احمد مهدوی دامغانی - که مقدمهای خواندنی و بینظیر بر این نامهها نگاشته است - احتمالاً «این دو بزرگوار در آن عالم بالا در فردوس برین که عالم ارواح است و ارواح مجرده با یکدیگر تزاحم ندارند، کما فی السابق با یکدیگر انس و الفت داشته باشند.» (مقدمه: 21)
انشای این نامهها حد فاصل انشای متون اواخر قاجار است که گویا دارد با مدرنیته و گرایش به سادگی در نثرِ متون پهلوی اول در هم میآمیزد؛ اغلب عبارتها غلو شده و پر طمطراق به نظر میرسد اما این اغراق، یکدست نیست و بعضی جاها همان علامه قزوینی که مصحح دیوان حافظ و تاریخ جهانگشاست از عبارتهایی استفاده میکند که لبخندی بر لب خواننده مینشاند.
لبه تاریک این نامهها، رنجی است که علامه قزوینی از جهت معیشت و گذران زندگی در برلین و پاریس متحمل میشود و شرم زده از رفیقش کمک میطلبد و الحق و الانصاف هم که فروغی در دستگیری و رفاقت سنگ تمام میگذارد. آن هنگام که قزوینی از نسخههای خطی و نقد و نظریاتش درباره متون و نویسندگان مینویسد، نامه تبدیل میشود به منبعی از اطلاعات ناب فرهنگی و ادبی و آن هنگام که از زندگی خصوصی و علاقهاش به دختری نوجوان مینویسد، نامه، وجه غنایی به خود میگیرد و آدم دوست دارد هزار بار بخواند؛ بیجهت نیست که میگویم (از خود نوشتن) قلب تپنده ادبیات است.
نویسنده باید خیلی جرئت و آزادگی داشته باشد که خودش را فاش کند که البته اغلب نامههایی که این روزها در شمایل یک کتاب منتشر میشوند، دربردارنده اسرار زندگی شخصیتهای برجسته فرهنگی هستند؛ آدمهایی که گاه نمیخواهند هیچکس از محتوای آن سوز و گدازها مطلع شود؛ چنانچه قزوینی، بارها در خلال نامهها تأکید میکند که جایی درز نکند....
هرچند من بهعنوان پژوهشگری کوچک در حوزه نامه و ناداستان باور دارم که بعد از گذشت یک قرن، تغییر روابط، تغییر ارزشها و دگرگونی نظامهای سیاسی، انتشار این نامهها نه تنها خیانت نیست بلکه سعادتی است برای نسلهای آینده تا بدانند نویسندگان این نامهها هم آدمهایی هستند متشکل از تمام خواستهها و احساسات بشری و بیشک مطالعه این نامهها کمک میکند تا تصویر کاریکاتور گونه از شخصیتهای برجسته را تصحیح کنیم.
مجموعه نامههای محمد قزوینی به محمدعلی فروغی و عباس اقبال آشتیانی را انتشارات طهوری به کوشش ایرج افشار و نادر مطلبی کاشانی به چاپ رسانده است و کتاب خوبی در حوزه نامه و ادبیات غیر داستانی است که میتواند پیشنهاد فوقالعاده جذابی برای علاقهمندان به این حوزه باشد.
انتهای پیام