نگاهی به فراز و نشیب زندگی مهدی بازرگان
«ای بختیار لر، توبه کن بشو حر» سخنی بود که مهدی بازرگان در دانشگاه تهران و طی یک سخنرانی خطاب به شاپور بختیار، نخستوزیر محمدرضا شاه پهلوی بیان کرد، آنهم فقط چند روز پس از آنکه شورای انقلاب به فرمان امام تشکیل دولت موقت را در 15 بهمن 57 اعلام کرده و بازرگان بهعنوان نخستوزیر آن از امام حکم گرفته بود(خاطره از مهدوی کنی در گفتوگو با سایت جامعه روحانیت مبارز /17 بهمن 1387).
سخنی که بهوضوح تشتت در جبهه ملی را نشان میداد. جبههای که سه نفر از سران آن یعنی «داریوش فروهر»، «کریم سنجابی» و «شاپور بختیار» یکسالونیم قبل در خردادماه 1356 نامهای را به شاه وقت نوشته بودند و خواهان اصلاحات و پیگیری آن، پایان دادن به استبداد و تمکین به مشروطیت شدند و سنجابی و فروهر سالها بعد در پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد اذعان کردند این نامه به قلم «مهدی بازرگان» بوده است. اصلاحطلبانی که یکی نخستوزیر دولت مستعجل در روزهای آخر حکومت پهلوی و آن سه تن دیگر نخستوزیر و وزرای امور خارجه و کار و امور اجتماعی دولت موقت انقلابیون شدند. در سالگرد درگذشت بازرگان نگاهی خواهیم داشت به سیر فعالیت سیاسی و نوع نگاه او در بازههای زمانی مختلف در پیش و پس از پیروزی انقلاب.
شروع تا شکلگیری مشی اصلاحطلبانه
«ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن میگوییم، بعداً دیگران با زبان دیگری سخن خواهند گفت.» این جمله را بازرگان در پس دههها فعالیت سیاسی و تجربه آن در 30 مهرماه 42 و در جریان دادگاه رسیدگی به پرونده مؤسسان و اعضای جریان نهضت آزادی مطرح کرد. همان دادگاهی که بهدنبال امضا و انتشار اعلامیهای انتقادی و مواضع اعضای این تشکل درباره انقلاب سفید (انقلاب شاه و ملت) موجب بازداشت اکثریت آنها شد؛ موضوعی که اولین برداشتش این بود که این گروه همچنان پیگیر اصلاحات هستند. سال 1320، با تغییراتی که در حاکمیت ایران اتفاق افتاد، فضا برای بیان نظرات و فعالیت سیاسی کمی بازتر شده بود و در همین زمان بود که بازرگان هم کمکم در محافل مختلف حضور پیدا کرد و بهدنبال تئوریزهسازی افکار و باورهای خود بود. در اکثر سخنانی که از او در این سالها روایت میشود بازرگان از دیانتی سخن گفته که با اجتماع، سیاست و مردم بیگانه نیست و صرفا به بعضی اعمال فردی و زندگی پس از مرگ بسنده نمیکند. بههرحال روی کار آمدن دولت محمد مصدق را در تیرماه 31 باید شروع فعالیت جدی سیاسی بازرگان دانست؛ وقتی کریم سنجابی، وزیر فرهنگ دولت مصدق او را که مهندس و استاد دانشگاه بود بهعنوان معاون منصوب کرد و چندی بعد خود مصدق این مهندس 45 ساله را به رئیس هیئتمدیره خلعید از شرکت نفت ایران و انگلیس آبادان برگزید تا تأسیسات را در دست بگیرد. اگرچه او پس از مدتی بهدلیل اختلاف با حسین مکی، از نزدیکان مصدق و اعضای هیئت خلعید استعفا کرد اما این تجربه راه او را در دنیای سیاست مشخص کرد و پس از آنکه دولت مصدق در پس کودتای 28 مرداد 32 پایان یافت و نیروهای برجسته سیاسی وفادار به مصدق بازداشت و فعالیت «جبهه ملی ایران»(حامیان مصدق) متوقف شد؛ بعضی از فعالان آن جبهه با تشکیل «نهضت مقاومت ملی» به مبارزه با حکومت ادامه دادند. در این میان این گروه پس از موافقت «سید رضا زنجانی»، از فقها و فعالان ملیگرا با این تشکل، اعلامیهای دستنویس با بیش از 200 نسخه در خیابانها پخش کردند با این عنوان که «نهضت ادامه دارد». در پی این اعلامیه دعوتی از سران احزاب سیاسی و چهرههای سیاسی انجام گرفت که در این جلسه در کنار محمد نخشب (حزب مردم ایران)، خورگامی (نماینده حزب ایران)، عظیما (حزب ملت ایران)، حسن قاسمیه، حسین شاهحسینی، یدالله سحابی، ناصر صدر الحفاظی، احمد توانگر، وفایی از مهدی بازرگان هم دعوت شده بود و او در خانه زنجانی حضور یافت و به این نهضت برای تأسیس پیوست. البته بعدها حسین شاهحسینی تأسیس نهضت مقاومت ملی توسط بختیار و بازرگان را رد کرده است(ص 199 کتاب در تکاپوی آزادی / حسین یوسفی اشکوری). او در روایت خود از نهضت مقاومت ملی با اشاره به اینکه بازرگان در آن دوره رئیس شرکت آب و فاضلاب تهران بوده تأکید داشت که بازرگان تا مدتها بعد از کودتا با مجموعه نهضت مقاومت ملی همکاری نکرد و بختیار هم خیلی بعدتر به نهضت مقاومت پیوست. چندی بعد در شهریور 33 علی امینی، وزیر و نماینده دولت فضلالله زاهدی، قرارداد کنسرسیوم را درباره نفت جنوب امضا کرد که با اعتراض گستردهای در میان چهرههای سیاسی مواجه شد؛ ازجمله مهمترین واکنشها نامهای با امضای بیش از 35 چهره روحانی و دانشگاهی بود که آیتالله محمود طالقانی و مهدی بازرگان به همراه 11 استاد دانشگاه دیگر پای آن را امضا کردند. همین هم موجب شد که این استادان از دانشگاه اخراج شوند و البته همین هم فرصتی برای بازداشت چهرههای برجسته نهضت و قلعوقمع تقریبی آن شد و در پی شناسایی چاپخانه مخفی نهضت مقاومت ملی توسط فرمانداری نظامی تهران، اولین تجربه زندان بازرگان هم رقم خورد. او بهمدت هشت ماه توسط لشکر 2 زرهی ارتش زندانی شد.
جبهه ملی دوم، جمع دوباره ملیگرایان
پایان زندان و فرصتی برای تعمیق افکار سیاسی موجب شد که بازرگان پس از آزادی بههمراه 34 نفر دیگر به تأسیس «جبهه ملی دوم» روی آورد. در اعلامیه تشکیل این جبهه اسامی سیدباقر کاظمی، اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، کریم سنجابی، سجادی، مهدی آذر، اصغر پارسا، ادیب برومند، مهدی بازرگان، کاظم حسیبی، احمد زیرکزاده و محمود طالقانی بهعنوان هیئت مؤسس بهچشم میخورد. در روز 28 اردیبهشت 1340، جبهه ملی ایران میتینگ بزرگی در میدان جلالیه تهران برپا ساخته بود. سخنرانان این میتینگ، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و شاپور بختیار بودند و جمعیت زیاد در این کنگره و زنده کردن نام مصدق موجب شد دولت که حالا در اختیار امینی بود با ادامه تجمعات این جبهه مخالفت کند. اما در نهایت کنگره این جبهه با حضور 170 نفر از منتخبین حوزههای مختلف خود برگزار شد و طالقانی، بازرگان، بختیار، سنجابی و... بهعنوان عضو شورای مرکزی آن انتخاب شدند. اما فعالیت در جبهه ملی دوم نیز با فرازونشیب مواجه شد و بروز اختلافات با تمرکز به نگاه دینی موجب جدا شدن طیفی از آن شد که دست به تشکیل نهضت آزادی ایران در سال 40 زدند.
بازرگان و تشکیل نهضت آزادی
نهضت آزادی در پی اختلافاتی که در میان اعضای جبهه ملی اتفاق افتاد شکل گرفت. آنها چهار اصل اساسی برای خود تعریف کرده بودند: الف) مسلمانیم ب) ایرانی هستیم ج) تابع قانون اساسی هستیم د) مصدقی هستیم. البته طالقانی، بازرگان و یدالله سحابی مؤسسان این تشکل هیچگاه خود را مقابل جبهه ملی دوم نمیدانستند. طالقانی درباره این نهضت گفته بود: «باید مردانی که محیط، آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احساس و مسئولیت در آنها نمرده، دور هم گرد آیند، راه صحیح و اصیل مبارزه علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانی را مشخص نمایند. با متانت، دوراندیشی و با خلوص نیت و قلب برای رضای خدا و مردم قدمهای قطعیتر و محکمتر بردارند تا راه آزادی و آزادمنشی را برای ملت ایران بگشایند. بهحمدالله جمعی که طی سالهای سخت ثباتقدم و پاکینیت را ابراز داشتهاند و در برابر تهدید، محرومیت، زجر و زندان خود را نباخته و در تعقیب هدفهای ملی برای نجات مملکت کوشیدهاند در این هنگام خطیر به تشکیل نهضت آزادی ایران قیام کردهاند. پیدایش و تشکیل چنین جمعیتی مانند دیگر احزاب و جمعیتهای ملی معلول ضرورت تاریخ و بهحسب وظیفه دینی و ملی و برای اثبات کشور و تمرکز نیروهای مردم برای پیشرفت و دفاع از حقوق داخلی و تجاوزات خارجی میباشد. تنها چیزی که با موجودیت آن سازگار نیست، مزاج و طبیعت استبدادی است.» در کنار این طیف درونی نهضت آزادی، گروهی دیگر که عضو جبهه ملی دوم نبودند حضور داشتند مانند «رحیم عطایی»، «عباس سمیعی» و «عباس رادنیا» که بهمرور شروع به انتقاد از جبهه ملی کردند. اگرچه بازرگان وقتی قصد تشکیل نهضت را داشت نامهای به مصدق نوشت و اعلام کرد «که ما میخواهیم یک تشکیلاتی به نام نهضت آزادی درست کنیم ولی این دکانی در برابر جبهه ملی نخواهد بود، بلکه در کنار جبهه ملی وفادار خواهیم ماند.» و در مقابل مصدق هم با تشویق، ترویج و تجلیل از بازرگان تائید میکند که شما این تشکیلات را داشته باشید اما در نهایت انتقادها درباره نوع نگاه جبهه ملی باعث دلخوری آنها شد و آنها شرط حضور نهضت آزادی در این جبهه را خروج این گروه منتقد دانست. این اختلافها پس از ماجرای 15 خرداد 1342 باعث جدایی این حزب از جبهه ملی شد. اگرچه پیش از آن در سوم بهمن 41 نهضت آزادی اقدام به انتشار اعلامیهای در اعتراض به انقلاب سفید کرد که با واکنش تند حکومت همراه شد و باعث دستگیری سران نهضت ازجمله بازرگان و عده دیگری از فعالان نهضت شد. سخن مشهور بازرگان درباره نوع فعالیت سیاسی و نگاه اصلاحطلبانه او که پیشتر آمده بود در همین دادگاه است. در پی برگزاری 31 جلسه بازرگان به 10 سال حبس محکوم شد و پس از دوره کوتاهی در زندان قصر به زندان برازجان در استان بوشهر تبعید شد و در سال 1346، پس از پنج سال زندان و تبعید آزاد شد و فعالیتهای علمی، مذهبی و اجتماعی خود را از سر گرفت. پس از آزادی او با «تشکیل کمیسیون ایرانی دفاع از حقوق بشر و زندانیان سیاسی» به ایفای نقش در فضای سیاسی ایران پرداخت.
بازرگان و انقلاب اسلامی ایران
«اکثر مردان سیاسی به پاریس آمدند، ازجمله مهندس بازرگان که با یک گروه آمد. امام خمینی برای ملاقات با افراد، یک شرط مهم گذاشته بودند و آنهم اعلام نفی سلطنت و رژیم شاه توسط آن افراد بود. مرحوم بازرگان پیشنهاد داد که شاه بماند، ولی فقط سلطنت کند و کاری به حکومت نداشته باشد، که امام این پیشنهاد را رد کردند و پرسیدند: اگر این کار را کردیم و مردم از جوشوخروش انقلابی افتادند و شاه پس از مدتی دوباره همان رویه سابق را در پیش گرفت، شما تضمین میدهید که بتوانید مجدداً مردم را به خروش درآورید؟ که مرحوم بازرگان پاسخ داده بود: نه!» بخشی از گفتوگوی حسین مهدیان 26 خرداد 99 با تاریخ ایرانی از پذیرش بازرگان در تغییر حکومت پهلوی در ماههای منتهی به انقلاب خبر میداد. اگرچه بازرگان طی سالهای گذشته بارها بر اصلاحات و ضرورت آن تأکید کرده بود و امضاکنندگان نامه سه امضایی سران جبهه ملی او را نویسنده این نامه میدانند اما او و کریم سنجابی و داریوش فروهر در نقطه مقابل شاپور بختیار قرار گرفتند و اگرچه خواهان تغییرات مسالمتآمیز بودند اما به جبهه انقلابیون پیوستند. بنا بر اظهارات امیرانتظام پس از پذیرش نخستوزیری از سوی بختیار، او بهعنوان واسطه بین بختیار و انقلابیون (به نمایندگی از مهدی بازرگان) قرار میگیرد تا با امام خمینی دیدار کند و از او تأییدیهای مبنی بر ادامه نخستوزیری دریافت کند. در این زمینه بختیار حتی حاضر به تهیه استعفانامه شد که این امر در پی مخالفت روحانیونی مانند حسینعلی منتظری و صادق خلخالی ناکام ماند (21 بهمن93، محمدتقی ابراهیم خوجین). با فرار شاه و آمدن امام خمینی به ایران در 12 بهمن 1357 و تعیین بازرگان به پیشنهاد مرتضی مطهری بهعنوان نخستوزیر دولت موقت در شورای انقلاب، بختیار و بازرگان هم جریانیها و هم تشکلیهای سابق در برابر هم قرار گرفتند و هر دو در پی اثبات مقام مشروعیت خود و ارائه ادله در خصوص عدم مشروعیت رقیب برآمدند.
دولت موقتی که یکساله نشد
اصلاحطلبی در برابر انقلابیگری تا پایان دولت موقت هم دردسرهایی بههمراه داشت. اول چند تن از وزرا ازجمله کریم سنجابی بهدلیل دخالتهای برخی چهرههای سیاسی در بهار 58 استعفا دادند و پس از آن یعنی با انتشار خبر تسخیر سفارت امریکا توسط جوانان خط امامی این دولت استعفایش را تقدیم امام خمینی کرد. اگرچه تا پیش از این بارها از استعفا سخن بهمیان آمده بود اما تا به آن روز مورد تائید رهبر انقلاب نبود که در این بازه زمانی با آن موافقت شد. اگرچه هاشم صباغیان از اعضای دولت موقت رفتار انقلابی این جوانان را در راستای تحتفشار قرار دادن دولت بازرگان نمیداند (گفتوگو با نسیم بیداری)، اما بههرحال رواداری بازرگان نسبت به امریکا و اخباری مبنی بر دیدار ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت (پس از کریم سنجابی) با برژینسکی، مشاور کارتر در مذاکرات الجزایر از مواردی است که تا سالیان سال بهعنوان سندی برای زیر سؤال بردن بازرگان و همراهی او با انقلاب استفاده میشود. اگرچه بیشترین اختلاف بازرگان با عملکرد خلخالی و محمد منتظری و کمیتههای انقلاب در اعدامها، پاکسازی و تصفیهها بوده است؛ چنانچه گفته بود: «اگر مقصود از انقلاب، عمل کردن و ریختن و کشتن و پاشیدن و پا روی همه اصول و قانون گذاشتن است باشد، البته دولت و شخص بنده این نیستند»؛ همه اینها دستبهدست هم دادند تا بازرگان از ادامه کار دست بکشد یا باز بماند. بههرحال مشکل دیگر بازرگان در کنار بیشتر اعضای نهضت آزادی فعالیت سازمان مجاهدین خلق بود که اگرچه مشی بازرگان و بسیاری از اعضای این تشکل با آنها سازش نداشت اما چون انشعابی از آن محسوب میشوند، اینکه بازرگان آنها را در دعواهای ابتدای انقلاب میان جریانها «فرزندان» خود خوانده نیز ابزاری برای حمله به بازرگان در دهه بعدی شده است.
بازرگان پس از دولت موقت
30 دی 73 در لابهلای خبر شامگاهی مجری از درگذشت «مهندس مهدی بازرگان در سوئیس» خبر داد. تأکید او بر درگذشت بازرگان در سوئیس این را القا میکرد که گویی او سیاست و زندگی در ایران را کنار گذاشته و زندگی در رفاه اروپا را ترجیح داده و اگر شنونده نمیدانست که او تا یک هفته قبلش در بیمارستان دی تهران بوده و اگر بهیاد نمیآورد که او با رأی بالا در مجلس اول فراکسیون اقلیت را تشکیل داد و در سالهای بعد تحت عنوان «نهضت آزادی ایران» در کنار افرادی مانند سحابی، ابراهیم یزدی، محمد توسلی و... یا «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران» و جلسات تفسیر قرآن در انجمن اسلامی مهندسین فعالیت میکرده و در همین سالها در ادامه فعالیتش در ایران کتابهای مؤثری مانند «انقلاب ایران در دو حرکت» نوشته است، شاید تصورش این میشد که بازرگان در همان سال 1364 که به آلمان رفت و رجوی برای او پیغام فرستاده بود بازنگردد و به آنان بپیوندد و بازرگان پاسخ طعنهآمیزی میدهد: «من زنم را دوست دارم!»(اشاره به ازدواج رئیس این گروه با همسر سابق یکی از اعضای ارشد خودشان بهعنوان ارتقای ایدئولوژیک)! در اروپا مانده و در همانجا درگذشته است.
بازرگان و اصلاحات
تا همین امروز بازرگان را اصلاحطلب میدانند و حتی زمانی حمیدرضا ترقی، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه در گفتوگویی با عصر امروز تصریح کرد که «اصلاحطلبان بهدنبال تشکیل دولتی مانند دولت موقت هستند». اگرچه زندگی او همراهی با انقلابیها را تصدیق میکند و او برخلاف شاپور بختیار با تغییر رویکرد بهسمت انقلابیون و همراهی با آنها مسیر جدیدی را برای خود تعریف کرد. اگرچه همه اذعان دارند که او در برابر تندروها در هر دو طرف قرار گرفت اما هم خودش بر انقلابی بودنش تأکید کرد و هم مشیاش این را نشان داد. پس شاید بیش از هر چیز او را باید خشونتپرهیز و خواهان تغییر با کمترین هزینه دانست تا بهدنبال عناوین دیگری که از آن اصلاحطلبی مرسوم یا انقلابیگری بهدست میآید.
منبع: هممیهن
همچنین بخوانید