چهارشنبه 7 آذر 1403

نگاهی نقادانه به شعر جواد محمدزمانی | جدال شعر منطقی با منطق شعر

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
نگاهی نقادانه به شعر جواد محمدزمانی | جدال شعر منطقی با منطق شعر

اغلب ابیات کتاب "دلواپسی‌های اویس" در خودآگاه شاعرش شکل گرفته نه در ناخودآگاهش! جناب شیخ در نیل به اهداف والایی هم چون انتقال پیام و اندیشه‌های معصومین، اندکی افراط کرده‌است.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرگزاری تسنیم، جواد محمدزمانی در سال 1356 در تهران به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا دیپلم در تهران به پایان رساند. در سال 1374 برای تحصیل علوم دینی به قم مهاجرت کرد و به تحصیلات حوزوی پرداخت. او اکنون مشغول به تحصیل درس خارج فقه و اصول است و تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی‌ارشد رشته ادیان به پایان رسانده است.

محمدزمانی سرایش را از دوازده سالگی آغاز کرد. در تهران به کلاس‌های حوزه هنری می‌رفت و از استاد براتی‌پور کسب فیض می‌کرد. در قم نیز با انجمن ادبی محیط ارتباط دارد. از سوابق او می‌توان به دبیری علمی کنگره‌های ملی صائب تبریزی، عمان سامانی، وحدت اسلامی، همکاری با مؤسسه تنظیم و نشر آثار مقام معظم رهبری، رادیو معارف و ریاست نخستین هیئت مدیره انجمن شعر طلاب سراسر کشور را اشاره کرد. از وی مجموعه شعری با عنوان «دلواپسی‌های اویس» منتشر شده است.

در ادامه یادداشتی با نگاهی نقادانه به شعر این شاعر اهل بیت را می خوانید:

جدال شعر منطقی با منطق شعر

نقدی بر کتاب دلواپس های اویس | اثر جواد محمدزمانی

شتربانی در یمن با مادر سالخورده و نابینایش روزگار می‌گذراند. برای زیارت پیامبر لحظه شماری می‌کرد؛ اما پرستاری از مادر مانع سفر به مدینه بود. تا این که از مادر رخصت سفر گرفت به این شرط که فقط یک نصف روز در مدینه بماند راهی دیار دلدار شد. به خانه حضرت در مدینه رسید؛ اما ایشان از شهر خارج شده بود. به ناچار به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. چون پیامبر اسلام (ص) مراجعت کرد، فرمود:

این نور کیست که در این خانه می نگرم؟

گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به این سرا آمد و باز شتافت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و برفت.

نام اویس قرنی با این داستان در تاریخ اسلام ماندگار شده است. لکن کمتر کسی به ابعاد دیگر زندگی او مانند شهادتش در جنگ صفین و در رکاب امیرالمومنین اشاره می‌کند. حالا پس از گذشت چهارده قرن از حیات روحانی او، نامش به همراه دلواپسی‌هایش، عنوان اولین مجموعه شعر حجت الاسلام جواد محمدزمانی شده است. به جز نام کتاب، تنها نشانه‌ای که از اویس قرنی در این مجموعه به چشم می‌خورد یک بیت است که به احوالات شاعر نسبت به سیدالشهدا (ع) اشاره دارد:

با فطرت اویس دل آمد به سوی تو

از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت

بنابراین حجت الاسلام زمانی با شیوه‌ای نامحسوس نام اویس را به مثابه تخلصی برای دلواپسی‌های خویش انتخاب کرده و 33 غزل را به همراه 2 قصیده و 2 مثنوی در دفتر شعر "دلواپسی های اویس" به همت انتشارات جمهوری به زینت طبع آراسته است. البته پیش و پس از انتشار این کتاب در سال 1393، آثار دیگری در قالب پژوهش‌های ادبی و تاریخی و جمع آوری و تدوین گزیده‌های ادبی توسط ایشان به چاپ رسیده است. اما تنها مجموعه شعر مستقل او همین کتاب است.

ارادت قلبی نگارنده به آقای زمانی به حوالی سال 82 و 83 برمی گردد. آن سال ها مجلس روضه‌ای به نام محفل اشک با حضور آقا سید محمد جوادی - شاعر و ذاکر اهل بیت - و شاعرانی هم چون سید حمید برقعی و سید جواد شرافت و هادی جانفدا و... با محور شعر آیینی در شهر مقدس قم برگزار می‌شد. بسیاری از شاعرانی که امروز نام آور عرصه شعر آیینی اند، به محفل اشک می‌آمدند و شعر می‌خوانند. یکی از ارکان آن محفل شیخ زمانی بود که آن روزها هنوز گرد میانسالی به روی محاسنش ننشسته بود. هر ماه اشعار تازه‌اش را با خط خوش روی برگه‌هایی سفید می‌نوشت، کپی می‌گرفت و به دست علاقمندان می‌سپرد. آن روزها در میان شاعران جوان آیینی، زبان و اندیشه سبک هندی، ویژگی منحصر به فرد اشعار او بود. فراوان به استقبال غزلیات صائب تبریزی می‌رفت و جنس واژگان و زاویه نگاهش برای دوست داران ادبیات آیینی به ویژه شعر هیات تازگی داشت. آثارش توسط مداحانی که در جستجوی اشعار تازه و بدیع بودند در جلسات مذهبی خوانده می‌شد؛ تا این که سال 85 ترکیب بندی از او به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) در حسینیه امام خمینی (ره) قرائت شد و مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفت. رهبر انقلاب متن شعر را گرفتند و چندی بعد آن شعر را با تصحیح خودشان برای او ارسال کردند. به عنوان مثال او در بیتی آورده بود: "بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند / حوا و مریم اند نگهبان جان تو". رهبری این بیت را این گونه اصلاح کرده بودند: "غم نیست گر زنان قریشی نیامدند / حوا و مریم اند نگهبان جان تو"

از آن پس فصل تازه‌ای در زندگی ادبی او آغاز شد و به جایگاه ویژه‌ای در میان برخی نهادهای فرهنگی کشور در حوزه شعر آیینی دست یافت. رنگ و بوی اشعارش اندکی تغییر کرد و به گمان برخی از دوستدارانش دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی، میان او و سلوک شعری‌اش فاصله انداخت. آثارش تا پیش از آن میان ذاکران اهل بیت دست به دست می‌شد، اما با این که هم چنان در جلسات مذهبی حضور داشته و دارد، کم کم حال و هوای اشعارش از بدنه شعر هیات ها و سلیقه مخاطبان دور شده و مثل گذشته در جریان سازی شعر هیات تاثیرگذار نیست. او در طول این سال‌ها برای اعتلای جایگاه شاعران مذهبی تلاش های فراوانی کرده است؛ تا جایی که در سال های 90 و 95 با پیگیری‌ها و اجرای خود او، دو دیدار مخصوص به شاعران آیینی با رهبر انقلاب برگزار شده است. حالا دو دهه از فعالیت‌های ادبی‌اش می‌گذرد و فقط یک کتاب شعر مستقل از او به نام "دلواپسی‌های اویس" منتشر شده است. در این نوشتار به نقد و تحلیل این مجموعه می‌پردازیم.

******

شعر از حیث تجلی صاحب اثر در اثر به دو دسته تقسیم می‌شود. برخی اشعار آیینه درونیات شاعرند. با خوانش آنها می‌توان به شخصیت صاحب اثر پی‌برد. گاهی پیش می‌آید که با شاعری مواجه می‌شویم و می‌بینیم چقدر شبیه اشعار خویش است. گاهی نیز اشعار خوش ساخت و قرص و محکمی را مطالعه می‌کنیم، اما هنگام مواجهه با شاعر، می‌بینیم هیچ ارتباط معنایی و معنوی بین اثر و صاحب اثر نیست! شعر از عرفان و درویش مآبی سخن می‌گوید؛ اما شاعرش هر روز از این بانک به آن بانک سرک می‌کشد تا حسابی با سود بیشتر باز کند! اما شعر جواد زمانی راستگوست. آیینه خود اوست. شعری منطقی و اندیشه ورز که بیش از القای احساسات شاعرانه به دنبال انتقال پیام است.

او در یک مصاحبه گفته است: "شعر ما فقط نباید مانند یک گاز اشک‌آور باشد و مستمع را به اشک ریختن وادار کند، بلکه باید علاوه بر عاطفه و ابعاد حماسی، تفکر و اندیشه والای اهل‌بیت را نیز در خود جای داده باشد. برای همین شعر آیینی شعری ترکیبی است از سه عنصر عاطفه، حماسه و منطق. نکته بعدی، لزوم حضور عقل و منطق در شعر است. اگر شعر ما صرفا احساس داشت یا احساس و حماسه داشت، اما منطق و اندیشه نداشت، این شعر و محبت ناقص است."

دلواپسی‌های اویس همانند شخصیت شاعرش منطقی و عاقلانه است. مدیحه است نه مرثیه. حتی آن هنگام که به نقل مصیبات اهل بیت می‌پردازد از مدح حضرات غافل نمی‌شود. در غزلی تقدیم به حماسه‌های علی اکبر (ع) به بدن پر از زخم ایشان نگاهی حماسی دارد و می‌گوید:

جایی برای بوسه به جسمت نمانده است

از بس که تیر خیمه زده در پناه تو

یا در غزلی دیگر با همین موضوع این چنین می سراید:

دست کم بر تنش آهسته قدم بگذارید

آخر این پاره ی قرآن مجید است اینجا

و آن هنگام که به شام غریبان سیدالشهدا می‌رسد، غریبی خواهر را این گونه به تصویر می‌کشد:

حتی در آن شبی که نمازت نشسته بود

پیدا نشد تشهدی از ناتوانی‌ات

مدح در مصیبت یکی از مولفه‌های فراموش شده شعر هیات است که در برخی دیگر از ابیات این کتاب نیز یافت می‌شود. با این وجود شاعر در انتخاب اشعار برای چاپ، دچار خطایی استراتژیک شده است. جناب شیخ بالغ بر 20 سال است که شعر می‌گوید و در بسیاری از مناسبت‌های مذهبی آثار گوناگونی در قالب‌هایی مانند قصیده و ترکیب بند پدید آورده است. از قضا یکی از شاعرانی که اوایل دهه هشتاد در معرفی دوباره قالب ترکیب بند به هیاتی‌ها نقش به سزایی داشت خود اوست. اما در این مجموعه هیچ کدام از آنها را به صورت کامل منتشر نکرده و فقط برخی از بندهای آن ترکیب بندها را به عنوان غزل هایی مستقل به چاپ رسانده است. تکرار وزن مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف (مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل) در 15 غزل از 33 غزل شاهدی بر این مدعاست. حال آن که حال و هوای ابیاتی که برای غزل سروده می‌شود با ابیاتی که به نیت قالب مطولی همچون قصیده یا ترکیب بند خلق می‌شود، از حیث زبان و مضمون تفاوت‌های حائز اهمیتی دارد. از همین روی در میان اشعاری که به عنوان غزل در این مجموعه به چشم می‌خورد، به جز دو یا سه شعر، بقیه اشعار از نداشتن حسن مطلع رنج می برند.

باغ اعتبار یافت ز سیر کمالی‌ات

گل درس می گرفت ز اوصاف عالی‌ات

***

روی عدم ندید وجودی که داشتی

امکان نما نبود نمودی که داشتی

***

در جوشت ای بهار گل باده پا گرفت

برخاستی به جلوه هر افتاده پا گرفت

***

پرواز های تازه و پرهای نو به نو

معراج واژه ها و سفرهای نو به نو

***

از تنگنای دست و دل و دیده خالی ام

من جامع تمام صفات کمالی ام

***

سبز است باغ نافله از باغبانی ات

گل کرد عطر عاطفه با مهربانی ات

شاید هر کدام از این مطلع‌ها برای بیت نخست بندی از یک ترکیب بند یا یک قصیده مناسب باشند. اما برای مطلع یک غزل ماندگار، جذابیت و زیبایی کافی را ندارند. حال آن که شاعر در غزلی خوش ساخت در همین کتاب این چنین آورده است:

به غیر تو که به تن کرده‌ای تماشا را

ندید چشم کسی ایستاده دریا را...

چه آب را برسانی چه تشنه برگردی

تو فتح می کنی آخر تمام دل ها را

و آب مهریه ی فاطمه است، می دانیم

چه ظالمانه ربودند حق زهرا را...

دغدغه شاعر همان طور که خودش نیز اذعان دارد انتقال پیام و اندیشه اهل بیت (س) است، نه مرثیه سرایی اشک بار؛ و این مهم در شعر مدیحه به وقوع می‌پیوندد و قالب کوتاهی همانند غزل از پس آن برنمی آید. اتفاقا شاعر در حین سرایش، قالب‌های درستی را انتخاب کرده اما هنگام انتشار کتاب، عجولانه از میان آثار مطولش بندهایی را به عنوان غزل گلچین کرده!

******

اغلب ابیات "دلواپسی‌های اویس" در خودآگاه شاعرش شکل گرفته نه در ناخودآگاهش! جناب شیخ در نیل به اهداف والایی هم چون انتقال پیام معصومین و بیان اندیشه‌های ایشان، اندکی افراط کرده؛ و آن قدر به موضوعات و داستان ها منطقی نگریسته که از شور شاعری فاصله گرفته و علی رغم خلق تصاویری جدید با زبانی صحیح و سالم، بیت الغزل‌های ماندگاری نیافریده است. به این بیت توجه کنید:

شهرت ندارد عاشقی بی نام معشوق

لیلی تجلی کرد تا مجنون بماند

از شاعر این بیت زیبا توقع آن می‌رود که در هر غزلش یک شاه بیت همانند آن بسراید. اما جای خالی کشف‌ها و مضامینی از این دست در این مجموعه به شدت احساس می‌شود. او در غزلی دیگر با تاسی به محتشم کاشانی و بیت: "از آب هم مضایقه کردند کوفیان / خوش داشتند حرمت مهمان کربلا" با نگاهی طعنه آمیز به حاکم کوفه می‌گوید:

کرم حاکم کوفه است که فرزند علی

تیر باید ببرد سهم ز بیت المالش

در سروده محتشم کاشانی "خوش داشتند" و در شعر شیخ واژه " کرم " با لحنی کنایه‌ای، تلخی واقعه را با زبانی گزنده در ذهن مخاطب ماندگار می‌کند. پس با شاعر توانمندی مواجهیم که اگر بخواهد می‌تواند ابیاتی بیافریند که با دو بال مدح و مرثیه پرواز کنند؛ اما انگار منطق فلسفی او را از منطق شاعرانه دور کرده و به احساسش میدان جولان نداده است. گاهی نیز خودآگاه شاعرانه اش آن قدر درگیر صنایع ادبی و تناسب‌ها می‌شود که برخی واژه‌ها و ترکیب ها به جای ایجاد موسیقی بیرونی و خلق مضامین، مخاطب را از اثر دور می‌کنند. به عنوان مثال در مثنوی حضرت زهرا (س) می‌گوید:

ما را ببر تا سمت سیال فرشته

ای باله های بالشت بال فرشته

روشن است که جناس واژه‌های بال و بالش و باله، مد نظر شاعر بوده است. اما کلمه باله از نظر معنایی در این میان بلاتکلیف است. با مراجعه به لغتنامه‌های دهخدا و معین و عمید درمی یابیم که برای باله معانی زیر آمده است:

1/ رقص یک‌نفری یا دسته‌جمعی همراه با موسیقی و لباس مخصوص که معنی و مفهوم یا داستان یا سرگذشتی را بدون تکلم و فقط به‌وسیله ژست‌ها و حرکات خود ادا می‌کند.

2/ اندام بال مانندی است در ماهیان و برخی جانوران دریازی که جهت شنا و حفظ تعادل به کار می رود.

3/ بال؛ بال کوچک.

قطعا معنای اول مراد شاعر نبوده است. اگر بال کوچک یا اندام بال مانند ماهیان و جانوران دریازی مد نظرش باشد نیز این سوال مطرح می‌شود که مگر بالش حضرت صدیقه بالهای کوچک داشته است؟ در عالم خیال نیز بالهای کوچک بالش که از بالهای فرشتگان باشد چه تصویری را ارائه می‌کند؟ مگر این که این واژه در ادبیات عامه یا گویش‌های محلی معنای دیگری نیز داشته باشد که در لغتنامه‌ها نیامده است. هم چنین در بیت پنجم غزلی در مدح انسیه الحورا (س) زمان افعال به فراخور وزن عروضی در تداوم یکدیگر نیستند:

می رفت آبروی تجمل میان خاک

تا شهره شد حکایت ظرف سفالی ات

فعل "می‌رفت" ماضی استمراری و "شهره شد" ماضی ساده است؛ که با تغییری ساده این اختلال قابل اصلاح بود. به عنوان مثال: "رفت آبروی اهل تجمل میان خاک / تا شهره شد حکایت ظرف سفالی ات". در بیت پایانی غزلی تقدیم به سقای کربلا از زبان حضرت عباس (ع) نیز این چنین آورده است:

حالا در ابتهاج تشرف به باغ یاس

گل های شوق خیمه زده در حوالی‌ام

با توجه به واژه‌های ابتهاج و شوق فعل می‌شکفد پسندیده تر از خیمه زده به نظر می‌رسد: "گل‌های شوق می‌شکفد در حوالی ام"

******

عالمان دینی و طلاب حوزه‌های علمیه از دیرباز نقش تعیین کننده‌ای در تاریخ شعر شیعه داشته‌اند. البته به استثنای برخی از آنان که گرایشات عرفانی داشتند، اشعار بسیاری از علما و روحانیون به خاطر استفاده از لغات و عبارات حوزوی در میان عموم مردم با استقبال مواجه نشده است. لکن دسترسی به منابع دست اول تاریخی و معرفتی آل الله، دلیل روشنی برای غنای محتوایی اشعار اهل حوزه است. اتفاقا ویژگی برجسته بسیاری از اشعار آیینی حوزویان مضامین و مفاهیمی است که هرچند خشک و دور از لطافت‌های شاعرانه بیان شده، در آثار دیگر شاعران آیینی کمتر یافت می‌شود. حجت الاسلام زمانی همیشه برآن بوده و هست که شعرش فقط برای طلاب قابل فهم نباشد و مخاطب عام نیز با آن ارتباط برقرار کند. او در این کتاب به این هدف بسیار نزدیک شده و فقط چند بیت تحت تاثیر ادبیات حوزوی آورده است:

به براهین شهودی سخنش منتج شد

هر که شد منطق او پایه ی استدلالش

***

هر گل به باغ دفتر تقریر فقه توست

هر بلبلی مفسر نهج المعانی‌ات

***

ای روح استقلالی موجود رابط

ای بهت معصومانه انسان هابط

شاعر مانند برخی طلبه‌های شاعر، حوزوی بودنش را به رخ مخاطب نمی‌کشد و به جای واژگان ثقیل و دیریاب به سراغ ترکیب های تازه و بدیع می‌رود. مدح اهل بیت در شعر او در حوزه زبان و خلق تصاویر به سبک هندی (اصفهانی) به ویژه ترکیب‌های بیدلانه شکل می‌گیرد. تلاش جناب شیخ در پرهیز از ادبیات حوزه و خلق تصاویر تازه ستودنی است؛ اما با توجه به فقر مضمونی و مفهومی شعر معاصر آیینی، از شاعری چون او که از یک سو هم به سبک هندی مسلط است و هم مختصات شعر هیات را به خوبی می‌داند، و از سوی دیگر به منابع روایی و تاریخی ناب دسترسی دارد، توقع آن می‌رود که مضامینی بی سابقه بیافریند. البته این توقع در دو مثنوی و دو قصیده‌ای که در این کتاب آمده برآورده شده است. در قصیده‌ای تقدیم به سیدالشهدا (ع) با مطلع "کاروان کاروان شورآور / کاروان اشتیاق سرتاسر" مدح و حماسه و مرثیه، در کنار یکدیگر خوش نشسته‌اند. آرایه‌های ادبی تمام ابیات را آراسته‌اند و به وقایع عاشورا و احوالات اهالی کاروان نیز اشاراتی تاریخی شده است:

همه در حالت سفر از خود

همه بی تاب چون نسیم سحر

همه دلباخته چو پروانه

همه بر پای شمع، خاکستر

هر یکی در مقام خود ساقی

هر یکی در مرام خود ساغر...

در دل و جان کاروان اکنون

می تپد این نهیب، این باور

مرحبا بر سلاله زهرا

هان! فصل لربک وانحر...

و در ادامه، آن هنگام که می‌خواند روضه بخواند، مدح در مرثیه را از یاد نبرده و آرایه‌های لفظی را به خدمت موسیقی کلام در آورده است:

کیست مردی که می رود میدان

که ندارد به جز خودش لشگر

ترسم این داغ شعله ور گردد

مثل آتش که زیر خاکستر...

آه! از روی زین زمین افتاد

پاره ی جان احمد و حیدر

و زنی روی تل برای نبی

صحنه را می شود گزارشگر

که بیا جای بوسه های شما

شده سرشار بوسه ی خنجر!

می برند از تن عزیز تو جان

می برند از تن حسین تو سر

و...

******

فراگیرترین شعر حجت الاسلام زمانی در میان هیاتی‌ها مثنوی حضرت رباب (س) با این بیت معروف است که تعدادی از شعرای آیینی نیز به استقبالش رفته‌اند:

بس کن رباب! شعله به جان ها گذاشتی

قدری خیال کن که علی را نداشتی!

شاعر در این مثنوی همسر مکرمه اباعبدالله (ع) را مخاطب قرار داده و علیرغم بیت معروفش، در فرازهای گوناگون شعر با نگاهی حماسی از او تقاضا می‌کند که از زیر نور آفتاب به سایه بیاید و از طلیعه سفر به سوی کربلا تا شهادت شیرخواره، پرده به پرده ماجراها را شرح دهد:

لختی بیا به سایه ی این نخل‌ها رباب

سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب

لختی بیا و خاطره‌ها را مرور کن

ای راوی حماسه، مرا غرق نور کن

مهمان سفره‌های فراهم نمی‌شوی؟

عیسی شده‌ست طفل تو، مریم نمی‌شوی؟

بانو! بیا که سایه بیفتد به پای تو

تلخ است اگر چه سایه‌نشینی برای تو

بانو بیا! بیا و ز جانسوزها بگو

از مکه و مدینه، از آن روزها بگو

آن روزها که مژده ی باران رسیده بود

از کوفه نامه‌های فراوان رسیده بود

آن نامه‌ها که از تب کوفه نوشته بود

از باغ‌های سبز و شکوفه نوشته بود

یادت که هست آن سحر نغمه‌ساز را؟

راه عراق رفتن و ترک حجاز را؟...

در برخی کتب تاریخی شیعه آمده است که حضرت رباب (س) پس از واقعه عاشورا تا مدت‌ها زیر آفتاب می‌نشست و بر مصیبت سیدالشهدا و کودک شش ماهه‌اش می‌گریست. شاعر این روایت تاریخی را دستمایه اصلی مثنوی قرار داده و لا به لای آن هرازگاهی به آن اشاره می‌کند. سپس فرازی تازه را آغاز کرده و از او می‌خواهد مرثیه بخواند.

لختی بیا به سایه ی این نخل‌ها رباب

سخت است بی‌قرار نشستن در آفتاب

این گریه‌های بی‌حد کودک برای چیست؟

این گریه‌ها، ز جنس تقاضای آب نیست

این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور

رفتن ز مرز حادثه تا قله‌های نور

«ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود»

«این طفل، یک‌شبه ره صد ساله می‌رود»

این بار، گوش بر سخن هیچ‌کس مکن

گهواره را برای شهادت قفس مکن

مسپر به نیل، آسیه پیدا نمی‌شود

با این ردیف، قافیه پیدا نمی‌شود

این طفل را فقط پی اهدای جان فرست

این هدیه را فقط به سوی آسمان فرست

باید که شعر فتح بخواند، قبول کن

حیف است او به خیمه بماند، قبول کن

برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن

قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن

او با بیانی صمیمی و با استفاده از ویژگی‌های زبان عامیانه و تکیه کلام‌های مردمی و در عین حال با نگاهی حماسی مثنوی را پیش می‌برد؛ اما ناگهان در کمال ناباوری به بانوی مجلله سراپرده حسینی می‌گوید: بس کن رباب! حال آن که بار حسی این تکیه کلام در ادبیات عامیانه، منفی است نه مثبت! اصولا این تکیه کلام آن هنگام به کار برده می‌شود که از رفتار و گفتاری که به تکرار افتاده و ما را خسته کرده است به ستوه آمده‌ایم! آن گاه خسته و بی حوصله به شخص مورد نظر می‌گوییم: بس کن!

بس کن رباب! شعله به جان‌ها گذاشتی

قدری خیال کن که علی را نداشتی!

بس کن رباب! پشت زمین و زمان شکست

با ناله‌های تو، دل هفت‌آسمان شکست

بس کن در آسمان، دل دیدن نمانده است

در هیچ ذره تاب شنیدن نمانده است

بس کن که سوخت در تب و داغ تو آفتاب

از هرم لحظه‌های تو آتش گرفت آب

بگذار از این حکایت خون‌بار بگذریم

نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم...

گویا شاعر بزرگوار هنگام وام گرفتن این عبارت از ادبیات عامه، به لحن آن و موارد استفاده اش توجهی نداشته است. شاید اگر این لحن از زبان مبارک حضرت زینب (س) بیان می‌شد این حس و حال ناپسند انتقال نمی یافت؛ اما شاعر از زبان خودش چندین مرتبه به مادر حضرت علی اصغر (ع) می‌گوید: بس کن... بس کن... مع الاسف همین چند بیت در میان هیاتی‌ها فراگیر شد و برخی دیگر از شعرا نیز با استقبال از آن اشعار و نوحه‌هایی سرودند که دون مقام و منزلت رباب (س) بوده و هست! جناب شیخ در روزگاری که برخی شاعران و متشاعران جوان از سر ناپختگی اشعاری می‌سرایند که ناخواسته وهن اهل بیت از آب در می‌آید، همیشه مراقب رعایت ادب و شان خاندان نبوت بوده و هست؛ لکن لحن این ابیات و ابیات مشابه، مسیر ورود برخی مضامین و تکیه کلام‌ها را به شعر جوان ترها گشوده که نسبتی با حقیقت شعر ولایی ندارند.

******

حجت الاسلام جواد محمدزمانی با توجه به جایگاه ادبی و پایگاه‌های فرهنگی‌اش، فرصت گرانبهایی برای شعر آیینی معاصر محسوب می‌شود که به گمان نگارنده هنوز بالقوه است. او اکنون در آغاز دهه پنجم حیات خود تجربه‌های فراوان علمی، ادبی و مدیریتی فرهنگی را پشت سر نهاده و حالا ابتدای مسیر پختگی و بلوغ شاعرانه است. از سویی دیگر نگارنده در کنار اشعار مطول و ابیات درخشان بسیار، اشعاری کم مایه و عجولانه و مناسبتی نیز از او در حافظه دارد که هیچ کدام در "دلواپسی های اویس" به چاپ نرسیده است؛ انگار صاحب آن همه شعر پر فراز و نشیب، با نگاهی منطقی اشعار بی غلط و کم افت و خیز خود را برای انتشار انتخاب کرده است. بنابراین با مرور این کتاب نمی‌توان به تحلیل جامع و مانعی درباره شعر او رسید. پس باید امیدوار باشیم که به زودی مجموعه‌ای کامل از اشعار ایشان منتشر شود. انشاالله.

یادداشت میهمان | نقدی به مجموعه شعر "کفشداری یازده" یادداشت میهمان | نگاهی به یک غزل عاشورایی یادداشت میهمان | نگاهی نقادانه به شعر مهدی رحیمی یادداشت میهمان | نقدی به "مسمط علوی" محمد سهرابی نگاهی نقادانه به شعر وحید قاسمی؛ بی پیر مرو تو در خرابات

مهدی زنگنه - شاعر و مداح اهل بیت

انتهای پیام /