جمعه 7 اردیبهشت 1403

هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟

شعر نوآیین سایه، به حال و هوا و تماشا، از شعر دیگران ممتاز است. قریحه توانا، آشنایی و الفت با دیوان‌های قدما در میراث نثر فارسی، زبان و موسیقی خاص شعر ابتهاج را رقم زده است.

دلش نمی‌خواست شناخته شود ولی می‌گفت قسمت زیادی از آن‌چه را می‌خواهد بگوید بلد است بگوید، یعنی راه حلی برای گفتن آن پیدا کرده است؛ «سایه» اما به قول شفیعی کدکنی در چکاد بلندی ایستاده بود که به انکار دیگران نیازی نبود.

«من (امیرهوشنگ) تنها پسر «آقاخان» ابتهاج و «فاطمه رفعت» به‌شمار می‌رفتم. بعد از من سه تا دختر به‌دنیا آمدند و ضمناً یک پسر هم قبل از من، نیامده رفت. خیلی برای خانواده‌ام اهمیت داشتم و خیلی عزیزکرده، خودسر، خودرای، لوس و از خودراضی بار آمده بودم! تا دوازده سیزده سالگی من، اگر کسی حال مرا از مادرم می‌پرسید، زارزار گریه می‌کرد و می‌گفت که یک پسر دارم که آن همه دیوان است. هرچه می‌گفتند: خانم‌جان! پسربچه‌ها این‌طورند و بزرگ می‌شوند، خوب و عاقل می‌شوند، می‌گفت که دگیر کی می‌خواهد عاقل شود؟

خیلی اذیت‌کننده و آزارگر بودم. یک بچه کم کوچک‌تر از خود را با طناب می‌بستم و از درخت آویزان می‌کرذم. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه عنصری که در ضلع جنوبی باغ سبزه‌میدان بود، گذراندم؛ بعد مرا گذاشتند مدرسه قاآنی که پشت خانه ما در سبزه‌میدان و آن طرف در ته کوچه بود، بعد از آن‌جا برای کلاس هشتم به مدرسه شاپور که کلاس‌های چهارم و پنجم متوسطه را آن‌جا خواندم. در مورد من می‌گفتند که: او در پی آموختن و یادگرفتن است اما در درس و کار مدرسه چندان کوشا و ساعی نیست و زیاد به آن توجه نشان نمی‌دهد. آشپزی، گلدوزی، خیاطی، موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، ورزش (کشتی و وزنه‌برداری) هر کدام در دوره‌یی علاقه من را به خود جلب می‌کرد. یکی از آن چیزهایی که خیلی برایم جالب بود، آشپزی بود. در همان هشت - ده سالگی برای غذا پختن و یاد گرفتن حرص می‌زدم و همواره از درس گریزان بودم. چنان‌که هنگامی که به تهران آمدیم و در مدرسه تمدن نام‌نویسی کردم، در آن‌جا کلاس پنجک متوسطه را رد شدم، بعد هم دیگر به مدرسه نرفتم و درس خواندن را رها کردم».

آن‌چه در بالا آمد، بخشی از زیست‌نامه خودنوشت «سایه» است که در سی‌وچهارمین شماره از نشریه «حافظ» (شهریور 1385) با یک شعر از او منتشر شد و ما به رسم الخط خودش منتشر کردیم.

امیرهوشنگ ابتهاج، متخلص به سایه، بامداد چهارشنبه 19 مردادماه 1401 پس از 95 سال زندگی درگذشت.

اما آغاز زندگی شاعری ابتهاج را شاید بتوان از «نخستین نغمه‌ها» دانست؛ او نخستین اثرش را با این نام در آغازین روزهای جوانی و در سال 1325 منتشر کرد. پس از این، «گالیا» دست‌مایه عاشقانه‌های «سایه» شد. او در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام «گالیا» شده بود که در رشت زندگی می‌کرد و این عشق موجب سرودن شعرهای عاشقانه‌ای شد که در آن روزها سروده است. سال‌ها بعد نیز البته ابتهاج شعری را با نام «دیرست گالیا...» با اشاره به‌همان روابط عاشقانه و درگیرودار مسائل سیاسی ایران سرود.

نام هوشنگ ابتهاج یادآور غزل است؛ اما او را یکی از موفق‌ترین شاعرانی دانسته‌اند که به شیوه نیما، اقبال کرده است. شعر نوآیین سایه، به حال و هوا و تماشا، از شعر دیگران ممتاز است. قریحه توانا، آشنایی و الفت با دیوان‌های قدما در میراث نثر فارسی، زبان و موسیقی خاص شعر ابتهاج را رقم زده است. (مجله شعر، بهمن و اسفند 1372، شماره 9)

نقل است که «سایه» در سال 1346 به اجرای شعرخوانی بر آرامگاه حافظ در جشن «هنر شیراز» می‌پردازد که ابراهیم باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت‌کنندگان و هیجان آن‌ها پس از شنیدن شعرهای سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان‌زده شوند.

اما خوانده شدن شعرهای ابتهاج از دهه پنجاه و با حضور در رادیو آغاز شد، تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و شعرهای نیمایی او توسط کسانی چون محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا شده‌اند.

امیرهوشنگ ابتهاج در یکی از واپسین جلساتی که در سال 99 با مخاطبان خود سخن گفت، گفته بود: در حدود 80 سال است که من با این زبان شعر آشنایی دارم و خیال می‌کنم قسمت زیادی از آن‌چه را می‌خواهم بگویم بلدم بگویم، یعنی راه‌حلی برای گفتن آن پیدا کرده‌ام. ولی رساترین شعری که تا امروز داشته‌ام و خیال می‌کنم که از آن راضی هستم در حدود 20درصد از آن چیزی است که در درون من هست که این به نظرم حداقل است. برای درون آدمیزاد هنوز این وسیله را پیدا نکرده‌ایم.

«سایه» به این‌که در هنر ایران اغلب هنرها یک هنر تنها نیست، بلکه ترکیبی از هنرهای دیگر است، اشاره و بیان کرده بود: کاش گوینده و شنونده رازهای بیان را با هم شریک شوند.

یکی از مشهورترین سروده‌های او، «ارغوان» است که توسط علیرضا قربانی نیز اجرا شده؛ ابتهاج درباره ماجرای سرایش آن گفته بود که درخت ارغوانی در خانه‌ای که سال‌ها پیش در تهران در آن زندگی می‌کرده داشته است و وقتی دیگر در آن خانه نبوده این شعر را به یاد آن خانه و درخت گفته است.

«سایه» درخصوص اجرای قطعه «ارغوان» از رضایت شنونده‌ها می‌گفت و در عین حال باور داشت این شعر برای آواز و تصنیف طولانی است، مقدار زیادی از آن زده شده و یک خرده شعر شَل و کور شده، ولی در مجموع حالتی که این شعر به وجود آورده، تا حدی در خود شعر جا پایش معلوم است.

در سال‌های اخیر، برگزاری شب بخارا برای هوشنگ ابتهاج و همچنین تجلیل از او در «جایزه شعر خبرنگاران» از گرامی‌داشت‌هایی بودند که برای این چهره فقید برگزار شدند.

صدوسی‌وهفتمین شب از شب‌های مجله بخارا برای بزرگداشت ه. ا. سایه با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایرالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار غروب یکشنبه (5 آبان ماه 1392) در کانون زبان فارسی و با حضور سیمین بهبهانی، پوری سلطانی، محمدرضا شفیعی کدکنی، شهرام ناظری، داریوش طلایی، یلدا ابتهاج، محمد افشین وفایی و پیامی از محمود دولت آبادی برگزار شده بود.

در این مراسم، فرزند او، یلدا ابتهاج، بر این باور بود که «سایه» در ایران، در این مقطع تاریخی که ما الان در آن هستیم، شناخته نشده و البته گفت: او کسی هست که دلش نمی‌خواهد شناخته بشود. ولی این وظیفه انسان‌هاست او را در عصری که با آن همزمان هستند بشناسند.

محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در توصیف «سایه» در همین مراسم گفته بود: در طول چهل‌واندی سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک، هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی، از مردم زمانه ما را به چشم انکار نگریسته باشد، در میان صدها دلیلی که به عظمت او میتوان اقامه کرد، همین یک دلیل بس که او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد و این موهبتی است الهی.

همچنین در نهمین دوره جایزه کتاب سال شعر «خبرنگاران» در سال 1393 از یک عمر فعالیت شعری «هوشنگ ابتهاج تجلیل شده بود.

پیش از این البته در اواسط دهه هشتاد، ابتهاج به دعوت حسن خجسته، معاون صدای جمهوری اسلامی ایران به رادیو رفت. او در بخشی از سخنان آن روز گفته بود: چندی پیش برخی تعجب کردند از این اصطلاحی که من به کار بردم؛ گفتم: شعری ساختم. تعجب کردند که چرا ساختن را به کار میبرید. به گمان من این حرف درست است. حتی شعرهایی که بیاراده به وجود میآیند، ساخته شدهاند؛ چون در ذهن انجام گرفتهاند. اگر شما دقت بکنید میبینید که چه زمینه قبلی داشته است که چیزهایی مثل ابر و باد و مه و خورشید و فلک کارهایی کردند تا این شعر بیاراده شما دوباره ریخته شود بیرون. متأسفانه من اسم این قضیه را گذاشتم «پایان» و تا حالا که چند سال گذشته، همینطور مانده و هنوز صدق میکند. من گاه گاهی به سرم میزند که حتماً شعری بسازم که فردا نگویند فلانی پیشگویی کرده است که آخرین شعرش بود و از این کرامات برای من بشمارند. جامعه مستعد این حرفها هست. میگویند بله میدانسته و به او الهام شده بود. (مجله چامه، شماره نهم، دی و بهمن 1398)

در سال‌های اخیر همچنین مسئه تخریب خانه مادری این شاعر در رشت نیز بارها خبرساز شد؛ او در واکنشی به احتمال تخریب خانه مادری‌اش در رشت (که پس از مدتی در فروردین‌ماه 98 تخریب شد) گفته بود با این‌که آدم‌هایی که در این خانه زندگی می‌کردند برایش اهمیت داشتند، حالا هر بلایی می‌خواهند سر این خانه بیاورند و البته در عین حال باور داشت: این خانه حیف است و یادگاری است و اگر مرکز فرهنگی شود بهتر از این است که به یک اداره تبدیل شود.

البته شهرود امیرانتخابی، مدیرکل وقت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان گیلان، در آن زمان در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به یکی از علت‌های تخریب این خانه گفته بود: این را هم بگویم که به‌خاطر گرایش‌های سیاسی آقای ابتهاج دست ما بسته بود. نباید همه تقصیرها را هم به گردن شهرداری انداخت. آن‌طور که به ما گزارش داده‌اند، گفته‌اند آقای ابتهاج در آخرین اظهاراتش هم گفته و پافشاری کرده که «من کمونیست هستم و سر ایده‌هایم هم هستم.» گفتند کسی که کمونیست است چطور می‌خواهید آثارش را ثبت کنید؟ ما حتی مجوز سردیس او را هم را نتوانستیم بگیریم تا در میراث روستایی‌مان بگذاریم. این حرف نهایی‌شان بود که حتی اگر شهرداری هم خانه را می‌خرید این گیر وجود داشت.

انکار ناپذیر است که «سایه» چپ بود و چپ دانسته می‌شد، با این حال در جایی از کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» درباره این‌که او باورها و حتی سروده‌های مذهبی نیز داشت، به روایت میلاد عظیمی می‌خوانیم: «امروز هشتم محرم بود و عصر به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشم‌هایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت: «بازم شیطونی کردین؟» سایه خندید. پرسیدم «اتفاقی افتاده؟» - نه! شما می‌دونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که می‌زنم داره روضه و نوحه نشون می‌ده. من هم گوش می‌کنم و خب گریه‌ام می‌گیره. می‌شینم با اینها گریه می‌کنم. (لبخند می‌زند.) پس از چند دقیقه گپ و گفت، سایه می‌گوید: «سال‌ها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم.» با تعجب اصرار می‌کنم شعر را بخواند و می‌خواند: «یا حسین بن علی خون گرم تو هنوز از زمین می‌جوشد هرکجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه خون می‌نوشد. کربلایی است دلم»»

سایه همچنین در مصاحبه‌هایی، ار اعتقادات شدید مذهبی مادرش سخن گفته بود که طبعا بر تربیت او نیز تاثیر داشت.

وقتی رفت، «یلدا» نوشت: «بگردید، بگردید، درین خانه بگردید / درین خانه غریبید، غریبانه بگردید»؛ او اما چندی پیش در گفت‌وگویی غیرخبری درخصوص وضعیت پدرش (پس از بستری شدن در بیمارستان) گفته بود که «سایه» پس از درگذشت همسرش در اسفندماه 1400 بیش از گذشته گرفتار بیماری شد. تا آن‌که سرانجام شب گذشته خبر کوچ ابدی‌اش را در 95سالگی به گوش‌ها رساند.

وضعیت خاکسپاری پیکر هوشنگ ابتهاج تا ظهر روز چهارشنبه (19مردادماه) هنوز مشخص نشده است. آیا «سایه» از آلمان به ایران بازمی‌گردد؟

تماشاخانه

ببینید | وقتی میمون‌ها مثل گانگسترها دزدی می‌کنند / هماهنگ و برنامه‌ریزی شده

ببینید | ماجرای درخت ارغوان در شعر‌های «سایه»

فیلم های دیگر کانال عصر ایران در تلگرام
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 2
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 3
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 4
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 5
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 6
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 7
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 8
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 9
هوشنگ ابتهاج (سایه) که بود؟ چه کرد و چگونه زیست؟ 10