شنبه 3 آذر 1403

پاسخ یک پژوهشگر فلسفه علم به اظهارات رسول جعفریان

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
پاسخ یک پژوهشگر فلسفه علم به اظهارات رسول جعفریان

به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری فارس، محمد جمالی، پژوهشگر حوزه فیزیک بنیادی، فلسفه علم و طب سنتی، پژوهشگاه دانش‌های بنیادی IPM درباره اظهارات اخیر رسول جعفریان، استاد تاریخ دانشگاه تهران درباره جدایی دین و علم با عنوان «همه طب سنتی، اندازه آزمایش پاستور ارزش ندارد» نوشت:

«جدایی دین از علم را در یکی از رسانه‌ها دیدم. لازم دانستم نکاتی را متذکر شوم. جناب دکتر جعفریان از حوزویان بسیار پرتلاشی هستند که در حوزه تاریخ اسلام کارهای ارزنده‌ای به جا گذاشته‌اند. لیکن در گفت‌وگوی اخیرشان، دچار خطاها و سوءبرداشت‌هایی شده‌اند که می‌تواند خواننده را دچار اشتباه کند.

همانطور که خود ایشان اشاره داشته‌اند، نامبرده هیچ گونه تخصصی در طب جدید و طب سنتی ندارند و مدعی هستند که از حوزه معرفت‌شناسی و روش‌شناسی به آن‌ها می‌نگرند. چند ایراد اصلی به بیانات ایشان وارد است، ابتدا آن‌ها را فهرست‌وار مطرح می‌کنم و در ادامه به توضیح بیشتر می‌پردازم:

ایشان بین سه مقوله طب سنتی، طب اسلامی (با قرائت آقای تبریزیان)، علوم اسلامی و دینی و علوم بومی، خلط نموده‌اند و در جاهای مختلفی از این گفت‌وگو گریزی به هر سه داشته‌اند و البته همه را با یک چوب زده‌اند.

با توجه به این اظهارات این‌طور می‌توان گفت که ایشان از تحولات دو دهه اخیر غرب بی‌اطلاع هستند و این عدم آگاهی موجب سوء برداشت‌هایی شده است. همچنین ایشان دانش کافی از فلسفه علم غرب نداشته‌اند و این باعث سوء برداشت‌هایی از علم شده است.

ایشان در چند مورد میان علم و تکنولوژی (فناوری) دچار خلط مبحث شده‌اند که منجر به سوءتحلیل‌هایی شده است.

ایشان با توجه به مدعای خود، به دلیل عدم احاطه به طب سنتی و طب جدید، در هر دوی آن‌ها دچار اشتباهات معرفتی و علمی شده‌اند و البته تا یک احاطه نسبی نسبت به علمی پیدا نشود، نمی‌توان بدرستی به تحلیل‌های معرفت شناختی راجع به آن پرداخت.

مهم‌ترین اندیشه ایشان همان است که در سطور آخر به آن اشاره دارند، یعنی جدایی علم و دین: علم مسیر خود را دارد و دین هم مسیر خود را. این اندیشه ناشی از عدم دانش کافی در مورد علم و فلسفه آن است که ریشه در دوران مشروطه دارد و متاسفانه هنوز هم گریبانگیر ماست.

به نظر می‌رسد منظور ایشان از طب سنتی، بیشتر طب اسلامی با رویکردهای منسوب به آقای تبریزیان است که به درستی نقدهای بسیار جدی، هم از منظر علمی و هم از منظر کلامی بر آن وارد است. طب سنتی فاصله بسیار زیادی با این رویکرد دارد. طب سنتی که حتی دستاوردها و پیشرفت‌هایی نسبت به طب قدیم نیز داشته است، در برخی امور با طب جدید دارای اشتراکات و در برخی امور دارای مبانی غیرتجربی متفاوت است.

به زبان دیگر، طب جدید بر پایه مبانی فلسفی و متافیزیکی‌ای است که قابل اثبات یا رد تجربی نیستند؛ طب سنتی نیز بر پایه مبانی متافیزیکی خاص خود است و بر این اساس این دو از منظر تجربی ارجحیتی نسبت به هم ندارند. بدون شک طب با انسان سروکار دارد و انسان دارای ساحت‌های مختلفی است؛ از جمله اینکه دارای بدن و روان است. عدم توجه به ساحت روان، منجر به عدم تضمین سلامت انسان است. بدون شک نمی‌توان سلامت جسم و روان و اثرگذاری این دو بر هم را در مسئله سلامت نادیده گرفت.

البته تحقیقات و تحولات اخیر در پزشکی تأییدی بر این موضوع است و امروز در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر جهان این تحقیقات در حیطه علم جدید در حال انجام است و دانشکده‌های مبتنی بر طب قدیم نیز در حوزه‌های بالینی در سراسر جهان برپا شده‌اند و سالانه مقالات علمی بسیاری در این حوزه در مجلات معتبر پزشکی در جهان به چاپ می‌رسد.

در گفت‌وگوی جناب دکتر جعفریان، اگرچه تفاوتی میان طب سنتی در عصر حاضر و تحقیقات به روز آن با طب قدیم گذاشته نشده است، ولی حتی نسبت به دستاوردهای بدیع طب قدیم هم کم لطفی صورت گرفته و این حاکی از عدم اطلاع ایشان از این حوزه است. در اینجا صرفا به چند مورد جزیی اشاره می‌کنم و البته مشت نمونه خروار است:

(الف) در مبحث شناخت مغز و کارکرد آن در یک مقاله مورخ 2007 در مجله بسیار معتبر Brain Research Review می‌خوانیم که اولین بار، نسبت دادن کارکردهای ذهنی به نواحی‌ای از مغز، توسط ابن سینا صورت گرفت و این مهم، بعد از حدود 800 سال توسط علم جدید بررسی شد (EC Azmitia, 2007). در تأیید این مطلب می‌توان به کتاب «تاریخچه علوم اعصاب» نوشته رئیس و استاد علوم اعصاب دانشگاه استرالیا رجوع کرد (Bennett,2007)، (Bennett, 2008&Hacker).

آیا چنین کشف بزرگی واقعا صرفا یک سری حدسیات و فرضیات بوده است؟ فکر می‌کنم این عبارت از ابن سینا برای ما اتمام حجت باشد که می‌گوید: بینایی مربوط به عقب چشم و میانه مغز نیست، بلکه مربوط به عقب مغز است، زیرا که هر وقت به آنجا آسیب رسد بینایی از میان می‌رود. همچنین وقتی او در باب مکان حافظه در مغز سخن می‌گوید، علت آن را این می‌داند که وقتی آن ناحیه را تخریب کنی حافظه دچار آسیب می‌شود. آیا این همان علم تجربی نیست؟ چه فرقی از لحاظ معرفت شناختی میان این نوع استدلال و استدلال‌های مدرن آن وجود دارد؟! (Jamali & Golshani, 2019)

(ب) مگر می‌شود فردی علم تشریح ابن سینا در قانون و شفا را بخواند و متحیر نشود؟ از دقت و قدرت و سطح علم پزشکی او درباره تعداد ماهیچه‌ها، تعداد و تنوع اعصاب، محل ورود و خروج آنها و بسیاری از امور دیگر که جای باز کردن آن‌ها در این مقاله نیست. ولی آنچه از لحاظ معرفت‌شناسی با توجه به ادعای جناب جعفریان مهم است، این جمله از ابن سینا در قانون است:

«همچنین طبیب باید اندام‌ها و وظایف آن‌ها را به وسیله تشریح و حس بشناسد...» (ابن سینا - الف، 1037-980)

آیا چنین مواردی حدسیات و فرضیات است؟ جناب دکتر جعفریان به این مسأله توجه ندارند که فعالیت‌های امثال ابن سینا محل رجوع علما و دانشمندان طی قرن‌های متمادی بوده و حتی در عصر حاضر نیز هست.

به نظر می‌رسد جناب دکتر جعفریان میان علم پزشکی، تبحر پزشکی و فناوری پزشکی نیز دچار خلط مبحث شده‌اند. بله پزشکی جدید در بسیاری از تکنولوژی‌ها پیشرفت کرده است و این پیشرفت منجر به تقویت کارهای حرفه‌ای پزشکی شده است؛ ولی این به معنای زیر سؤال بردن علوم قدیم نیست.

اولا طب سنتی نیز می‌تواند از این تکنولوژی‌ها بهره ببرد که می‌برد؛ ولی اگر قرار است طب قدیم را بسنجیم آن را باید در زمان خودش بسنجیم. بگذارید با یک مثال در باب درمان دندان مبحث را باز کنم. ابن سینا در مورد درد دندان می‌گوید: آن، یا مربوط به خرابی لثه است یا دندان و یا ریشه دندان. بعد درمان هریک را باز می‌کند. در مورد درمان ریشه یکی از راه‌ها را این می‌داند که با دریلی ظریف، دندان را سوراخ کرده و با داغ کردن، ریشه آن را بسوزانید (ابن سینا - ب، 980-1037). سؤال من این است که آیا میان طب جدید و طب قدیم به لحاظ ساختاری و اساسی تفاوتی می‌بینید؟ و آیا واقعا طب قدیم، در حد توانایی‌های آن زمان، بر پایه کارهای بالینی و داده محور نبوده است؟!

در مثالی دیگر، ابن سینا در جراحی جمجمه و مغز، با ظرافت تمام از مهندسی اره مخصوصی سخن می‌گوید که باید چگونه باشد که در حین کار به پوسته روی مغز آسیب نرساند وآن را پاره نکند! آیا این‌ها را می‌توان انکار کرد؟!

متأسفانه جناب دکتر جعفریان با گره زدن نام آقای تبریزیان به طب اسلامی و پیوند آن با علم اسلامی، مقوله علم بومی و علم دینی را نیز زیر سؤال می‌برند و این ناشی از عدم شناخت علم جدید است.

هر علمی، چنان که در فلسفه علم معاصر تبیین شده است، حاوی پیش‌فرض‌های متافیزیکی و غیرتجربی است که آن می‌تواند از یک فلسفه مادی و یا الهی وام گرفته شده باشد. در فلسفه علم ثابت شده است که علم در بستر فرهنگ و اجتماعات انسانی شکل می‌گیرد و آن‌ها در شکل‌گیری، جهت رشد، نوع سؤالات و پاسخ‌ها مؤثرند.

فلسفه علم نشان داده است که علم، عاری از متافیزیک نیست و همیشه ما دچار عدم تعین قطعی نظریه‌ها هستیم، یعنی همواره مجموعه‌ای از نظریات علمی وجود دارند که گرچه از مبانی متعددی اخذ شده‌اند، ولی کلیه نتایج و داده‌های تجربی را توضیح می‌دهند. در انتخاب بین این نظریه‌ها، داده‌های تجربی کفایت نمی‌کند و ما مجبوریم دست به دامان متافیزیک شویم؛ زیرا برای کار علمی و ادامه راه و اتصال آن به صنعت مجبور به انتخاب هستیم. پس در مقام نظریه پردازی، داوری، برداشت از داده‌های تجربی، جریان علم و غیره، ما علم سکولار و علم دینی داریم. علاوه بر این، علم، حاوی فرهنگ است و با خودش فرهنگ را منتقل می‌کند، یعنی علم مقوله‌ای خنثی نبوده و نیست، و این را نمی‌توان نادیده گرفت.

بله ما هم موافقیم که قرآن و حدیث دایرالمعارف علم نیستند و کار علمی باید عمدتا با ابزار خاص خودش (تجربه و نظریه‌پردازی) صورت گیرد، ولی در مقام جمع‌بندی‌ها مفروضات متافیزیکی وارد می‌شوند. به همین دلیل در حوزه جهان اتمی بین دو فیزیکدان تراز اول قرن بیستم (اینشتین و بور)، اختلاف نظر بود، و این اختلاف به تفاوت مبانی فلسفی آن‌ها برمیگشت. ما قائلیم که دین الهی، مبانی معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی علم (یعنی جهان بینی) را به ما می‌دهد و علمی که در این چهارچوب بوجود آید، علم دینی محسوب می‌شود.

در مقابل، علمی که در بستر غیرتوحیدی ایجاد شده باشد، ناقص است و منجر به سعادت بشر نمی‌شود. شما بین این همه مکاتب مختلف در پزشکی که در مقام تجربه، همگی پاسخگو هستند، کدام مکتب را برمی‌گزینید؟ بین این همه مکاتب اقتصادی کدام یک را؟

جناب دکتر جعفریان! جنابعالی فرموده‌اید که اساس طب جدید، شیمی است. این از مواردی است که نشان می‌دهد ایشان علم جدید را نمی‌شناسند؛ در حالی که در مورد آن گزاره‌های قطعی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی صادر می‌کنند. اما خوب است که بدانند اساس شیمی، فیزیک است و الان دقیق‌ترین نظریه فیزیکی از لحاظ تایید تجربی مکانیک کوانتومی است. آیا می‌دانید الان بیش از 14 قرائت از نظریه کوانتوم داریم که همگی در سطح تجربه بدیل یکدیگر ولی دارای مبانی متافیزیکی متفاوت هستند؟

رجوعی به تحولات علمی در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که ما در بسیاری از مبانی فکری علمی با چالش‌های عظیمی روبرو شده‌ایم که از پاسخ به آن‌ها عاجزیم. همچنین افکار جدید و غنی‌ای را که در غرب در حال رویش بوده است، نادیده گرفته‌ایم. همچنین در برخی از حوزه‌های اساسی فیزیک، منتظر انقلاب هستیم. بسیاری از افکار جدید یادآور همان مبانی فکری قدیم است که جناب دکتر جعفریان آن را طرد می‌کنند، مثل بحث‌های مربوط به علوم فراماتریالیستی، بالاخص در حوزه‌های روانشناسی، علوم شناختی و پزشکی و بسیاری از مباحث دیگر که در این مقاله فرصت بازکردن آن‌ها نیست. ما در آستانه تحولات بزرگی در علم در سطح جهان هستیم، ولی متاسفانه در ایران هنوز از لحاظ معرفت‌شناسی علمی در قرن 19 زندگی می‌کنیم!

جناب دکتر جعفریان در مقاله خود فرموده‌اند: «در میان ما هم این سال‌ها، علم بیشتر در نظامی‌گری رشد کرده است.» این نشان می‌دهد که ما هنوز تفاوت علم و تکنولوژی را درست نمی‌شناسیم. بله ما در حوزه تکنولوژی‌های نظامی پیشرفت‌های خوبی داشته‌ایم (هرچند که همچنان با تراز مطلوب فاصله داریم) اما نه در حوزه علم! این خلط، آنجا مهم است که وقتی علم و فناوری یکی انگاشته شد، می‌گوییم علم، غربی و شرقی ندارد!

مهم‌ترین نقد وارد به مصاحبه جناب دکتر جعفریان، مسئله تمایز علم و دین است. ایشان می‌گویند: «به نظرم شرایط باید به گونه‌ای باشد که روشن باشد، بدون هیچ ابهام، که حوزه دین مشخص است و علم راه خودش را می‌رود.... این که عده‌ای راه بیفتند و چندین دهه است راه افتاده‌اند و علم را غربی و شرقی کرده و می‌کنند، این مشکلی است که روشنفکرانی مثل نصر و دیگران برای ما درست کردند..... اگر روحانیت، طبیب معنوی مردم است و منابع خودش را دارد، پزشک طبیب مادی و مستقل است و کارش هیچ ارتباطی با منابع طب روحانی و دینی که برای ترویج تقوا در زندگی است، ندارد.»

توضیحات مختصری را در بالا ارائه دادم و پاسخ این شبهه را دادم و برای توضیحات بیشتر خواننده را به کتاب «از علم سکولار تا علم دینی» نوشته دکتر مهدی گلشنی ارجاع می‌دهم. لیکن به طور خاص در مورد طب و پزشکی باید در نظر داشت که ما در مورد انسان و سلامت او صحبت می‌کنیم، هم در مقام پیشگیری و هم در مقام درمان. آیا انسان صرفا بدن و جسم مادی است؟ آیا جدایی بین طبیب معنوی و طبیب مادی که ایشان مطرح کرده‌اند در موضوع کار این دو طبیب که انسان است، صادق است؟ آیا چنین جدایی‌ای بین روان و جسم انسان وجود دارد؟ روان و بدن آنچنان با یکدیگر در تعامل‌اند که هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند اثرگذاری این دو و تنگاتنگی ارتباط شان را نادیده بگیرد. این جدایی میان طبیب معنوی و طبیب مادی، ناشی از یک تفکر علم زده است که میراث ورود علم جدید در دوران مشروطیت است. اما این موضوع امروزه در سطح علم جهانی تقریبا حل شده و تحقیقات گسترده‌ای درحال انجام است.

لازم است توجه کنیم که علم، پاسخگوی همه سؤالات ما نیست و حتی پاسخگوی برخی از سؤالات مطرح در خودش نیز نمی‌باشد. علاوه بر این، علم در مقام انسانی با اخلاق و ارزش‌ها عجین می‌گردد و همه اینها نیازمند چتری عام‌تر است که علاوه بر پاسخگویی به سؤالات، به کار علمی معنی دهد. این چتر عام که ما آن را دین می‌دانیم در تمام مراحل کار علمی اثرگذار است، و اگر فردی دین را کاملا از علم جدا کرد، در حقیقت دین را به گوشه حوزه‌ها و علم را به گوشه دانشگاه فرستاده است. اما بدون شک او این چتر را ازبین نبرده است بلکه چتری غیر از دین را برگزیده است چه بداند و چه نداند. در انتها به دو نقل قول از اینشتین (بزرگترین فیزیکدان قرن بیستم) و جورج الیس (کیهان‌شناس برجسته معاصر) اکتفا می‌کنم:

«اما علم تنها به وسیله آنهایی تولید می‌شود که مشتاق حقیقت و شناخت هستند. این منبع احساس از ناحیه دین نشات می‌گیرد. همچنین ایمان به اینکه قوانین معتبر در جهان هستی عقلانی هستند، یعنی برای عقل قابل درک اند، به این حوزه [دین] متعلق است. من نمی توانم یک عالم واقعی را بدون آن ایمان عمیق تصور کنم. وضعیت را می‌توان با یک استعاره بیان کرد: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور.» (Albert Einstein, 1950)

«الهیات می‌تواند یک مبنای متافیزیکی برای علم فراهم کند.» (George Ellis,1998)

ابن جانب جناب دکتر جعفریان را به خواندن کتاب «علم به کجا می‌رود؟» اثر ماکس پلانک (از بزرگ‌ترین فیزیکدانان قرن بیستم)، ترجمه مرحوم احمد آرام حواله می‌دهم.

انتهای پیام /

علم دین طب سنتی دانشگاه تهران