دوشنبه 5 آذر 1403

پوست کلفت چون کرگدن

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
پوست کلفت چون کرگدن

علی میرفتاح: «من چون سال‌ها روزنامه‌نگار بوده‌ام و همواره هرچه را خواسته‌ام گفته‌ام و نوشته‌ام، دیگر در نقاشی‌ام ولع حرف زدن و پیام دادن ندارم. در تابلوهام فقط و فقط نقاشی کشیده‌ام. خوب یا بد، زشت یا زیبا، سعی کرده‌ام چیزی بسازم که دیگران از تماشایش لذت ببرند. همین. شاید موفق نشده باشم، شاید باید بیشتر تلاش کنم، اما نیتم این نبوده که پیام سیاسی و اجتماعی را لابلای شاخ و شانه کرگدن تعبیه...

سپیده سعیدی: در همه دوران و در بسیاری از قصه های کهن تا امروز انسان پس از طی کردن مراحل مختلف زندگی، لذت جویی‌ها و حرص زدن‌ها، جهان را بدنبال زیبایی‌هایش پرسه زدن و نهایتا زایش بارها و بارها خسران به مصداق اِنَ الاِنسَانَ لَفِی خُسر که دستاورد اصلی سطحی نگری اوست، اگر مرگ او را تسلیم نکند، خود تسلیم تعمق و تفکر در خصلت‌هایی چون کرامت و خضوع می‌شود و اگر خوش شانس باشد نوری از معرفت بالاخره از روزنه‌ای در روحش نفوذ خواهد کرد. نمایشگاه آثار نقاشی سید علی میرفتاح که این روزها برقرار است ناخواسته ابعاد فراموش شده‌ای همچون کرامت، فروتنی، تاب آوری، صبوری را در مخاطب بیدار می‌کند که بعید است چنین تلنگر کوبنده‌ای را بتوان با دیدن کرگدن‌های دنیای میرفتاح تجربه نکرد. همان‌طور که خود در توضیحات پوسترش نوشته و مرام پوست کلفتی، بخشندگی، صبوری و تحمل، تنهایی کرگدن ستودنیست. اگر بی انصافی نکنم و سابقه آشنایی مان را با آثار شما به نام کرگدن و یا کرگدن نامه بخواهم بیاد بیاورم شاید برگردد به حدود بیست سال پیش ستون کرگدن روزنامه شرق که علی میرفتاح نویسنده‌اش بود و سبکی تازه را در یادداشت نویسی آن روزها رواج داد. این مدل یادداشت نویسی کمابیش در جای جای مطبوعات دیده شد به زعم خیلی‌ها شاید اما ادامه نیافت. اما علی میرفتاح با ستون کرگدن نامه‌اش راه طولانی طی کرد تا هفته نامه کرگدن و امروز آثار تجسمی در این رابطه توضیح دهید درباره اینکه کرگدن اصلا از کجا آمد و چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟ چگونه ادامه پیدا کرد و چطور در شکل های گوناگون ادبی و هنری برجسته شد؟ جای دیگری به تفصیل گفته‌ام که کی و کجا سر و کله کرگدن پیدا شد. اینجا به اختصار عرض می‌کنم که کرگدن از دل هفته‌نامه مهر بیرون آمد و این استعاره بیشتر معطوف به تنهایی کرگدن‌هاست. البته در حیات وحش طبق گفته رفتارشناس‌ها، کرگدن‌ها چندان هم تنها نیستند اما این موجود درشت اندام در ذهن و خیال مردم، تتها و تاحدودی مغموم است. جمله منسوب به بودا را باید به خاطر داشته باشید که همچون کرگدن تنها سفر کن. همین جمله بودا مرا برآن داشت تا برای کار و بارم از این استعاره استفاده کنم. کرگدن‌هایی که در نمایشگاه می‌بینید در واقع خاستگاهشان به همان مهر و ستون‌های روزنامه‌نویسی‌ام برمی‌گردد.

وقتی وارد نمایشگاه آثار نقاشی تان شدم یاد برشی از نمایشنامه کرگدن اثر «اوژن یونسکو» افتادم آنجا که برانژه، صاحب کافه، مرد منطق‌دان، آقای پیر و.... هر کدام جمله‌ای با این مضمون به زبان می‌آورند: ... باز هم کرگدن... عجب کرگدن... چطور کرگدن؟... و جملاتی از این قبیل اینجا قصه گو و راوی نمایشگاه شما، کرگدن هست و باز هم کرگدن به طور کلی چرا کرگدن قلم نوشتاری و قلم نقاشی شما را به روی صفحه سفید به حرکت در می‌آورد؟ و اینکه از سال‌ها پیش تاکنون آیا نام و خلق آثار شما به نام کرگدن می‌تواند به تاثیر از اثر یاد شده باشد؟ یونسکو بیشتر به پوست‌کلفتی کرگدن نظر دارد. حرفی که او در نمایشنامه‌اش می‌زند خیلی مهم است و به نظرم متضمن حقیقتی مهیب. راست می‌گوید؛ آدم‌ها تقدیرشان این است که برای بقا پوست کلفت و کرخت شوند و انسانیتشان را کنار بگذارند. مگر من و شما و دیگرانی که بعدا این مصاحبه را می‌خوانند از این حیث تبدیل به کرگدن نشده‌ایم؟ مگر در برابر اخبار ترسناکی که از شش جهت محاصره‌مان کرده کرخت نشده‌ایم؟ مگر احساسات و عواطف انسانی‌مان را به مرخصی نفرستاده‌ایم؟ این همه جنگ و خونریزی و ظلم و بیداد فراگیر در جهان را مگر با پوست‌کلفتی و بی‌اعتنایی و فراموشی از ذهنمان دور نمی‌کنیم؟ بگذارید صریح بگویم اگرچه می‌دانم دوستانی از حرفم برآشفته شوند. این عکس‌العمل‌هایی که در دنیای مجازی از خود دربرابر حوادث و وقایع تلخ نشان می‌دهیم، خود مصداق بارز کرگدن شدن است. کوری ساراماگو هم همین است. یکی یکی کور می‌شویم یا از سرناچاری خود را به کوری می‌زنیم. از این منظر ما همه اشخاص نمایش کرگدنیم. اما من سعی کرده‌ام از حیث دیگری به این موجود تشبه کنم.

بیشتر بخوانید:

علی میرفتاح کرگدن را به نمایشگاه برد

این مملکت همانقدر که مال بسیجی هاست مال طرف مقابل هم هست / همانقدر که باحجاب ها از آن سهم دارند، طرف مقابل هم حق دارد

دکتر جان، تو هم؟

گفتید از حیث دیگر، به نظر شما کرگدن حیوانی پست مدرن است و شما در این مجموعه آثار حالات گوناگون یک مخلوق کامل را به نمایش گذاشته‌اید که سرشار از همه حس‌هاست؟ و یا القا کننده اثری ابزورد می تواند باشد؟ اینکه خالق اثر از دنیای آدم ها فاصله گرفته و با دنیای کرگدن هایش به پوچی دنیا اشاره می‌کند؟

مدرن و پست مدرنش را نمی‌دانم اما این حیوان جزو معدود حیوانات فرهنگی است. این بار فرهنگی، معنایی و احساسی که روی کرگدن سوار شده به هیچ عنوان روی مثلا اسب آبی یا موش کور یا استر و کانگرو سوار نیست. در ذهن انسانی ما حیوانات حامل معناهایی هستند که خودشان از آنها بی‌خبرند. شیر را تشبیه به سلطان می‌کنیم اما او بعید است چنین دغدغه‌ای داشته باشد. در این میان کرگدن‌ها بیش از بقیه به داستان‌های اسطوره‌ای وراه پیدا کرده‌اند و سر از شعر و قصه و نمایشنامه درآورده‌اند. کسانی که با فرهنگ انس و الفت ندارند و اهل داستان و تئاتر و نقاشی نیستند همواره از من می‌پرسند چرا اسم مجله‌ات را کرگدن گذاشته‌ای؟ حتی بعضی‌ها گمان می‌کنند کرگدن مجله‌ای است مربوط به شکار و طبیعت. ولی نه. کرگدن حامل معناهایی است که وقتی در وجودش تامل می‌کنیم آن معناها را هم درمی‌یابیم. معناهایی مثل تنهایی، درنگ، تاب‌آوری، مدارا و... در واقع در این مجموعه آثار چکیده ای از رخدادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کنونی را به نمایش گذاشته اید؟ یا داستان هر اثر مستقل است و تابلو ها تعاریفی مخصوص به خود دارند؟ من چون سال‌ها روزنامه‌نگار بوده‌ام و همواره هرچه را خواسته‌ام گفته‌ام و نوشته‌ام، دیگر در نقاشی‌ام ولع حرف زدن و پیام دادن ندارم. در تابلوهام فقط و فقط نقاشی کشیده‌ام. خوب یا بد، زشت یا زیبا، سعی کرده‌ام چیزی بسازم که دیگران از تماشایش لذت ببرند. همین. شاید موفق نشده باشم، شاید باید بیشتر تلاش کنم، اما نیتم این نبوده که پیام سیاسی و اجتماعی را لابلای شاخ و شانه کرگدن تعبیه کنم. البته مخاطبانم آزادند که هر برداشتی که مناسب می‌بینند از نقاشی‌ها داشته باشند، اما من حرف‌هایم را در روزنامه و مجله زده‌ام، زیاد هم زده‌ام. اما در چند اثر زمینه با کلاژ روزنامه به چشم می‌خورد، تا چه اندازه دنیای مطبوعات را با خود به همراه آورده اید؟ می‌توان گفت علی میرفتاح قطعا نویسنده و روزنامه‌نگار است و حتی در نمایشگاه نقاشی‌اش از این دنیا فاصله نگرفته؟

به هر حال من از دنیای روزنامه‌نگاری می‌آیم. الآن که بیشتر نقاشی می‌کشم تبدیل به یک شخص جدید نشده‌ام. من همان آدمم که سال‌های سال نوشته‌ام وتیتر زده‌ام و صفحه بسته‌ام. برای همین دلم می‌خواست نقاشی‌هایم اله‌مان‌های آشنایی را به مخاطبم یادآوری کنند. این بود که ابتدا سعی کردم روی روزنامه‌نقاشی بکشم. بعدا در اینستاگرام دیدم که دیگرانی هم این کار را می‌کنند و تا حدودی رسم است. ولی برای منی که حرفه‌ام روزنامه بوده، این سبک کار بی‌تناسب هم نبوده است. بعد از این کرگدن را با خود به کجا خواهید برد؟ و اینکه در توضیحات خود درباره خصلت های کرگدن به گیاه خواری اشاره کردید؟ آیا خودتان هم گیاه خوار هستید و برای ترویجش به این موضوع اشاره کردید؟ همین طوری که می‌دانید این حیوان خصوصیاتی دارد که در ذهن و ضمیر انسان‌ها می‌تواند فضیلت شمرده شود. مثلا اینکه او دشمنی ندارد دشمن موجودی هم نیست، در این روزگار ما قابل تحسین است. یا همین تاب‌آوری‌اش. فراموش نکنیم که او از عصر یخبندان و از بسیاری اعصار پرخطر جان سالم به در برده. یا همین تنهایی و فیگور تاملی که به خودش می‌گیرد. اما علاوه بر اینها گیاهخواری‌اش هم برای من فضیلت است. او برای زنده ماندن و قوی شدن نیاز ندارد که درد و رنجی به دیگر موجودات وارد کند. من شخصا گیاهخوار نیستم اما به نظرم این روند گوشتخواری که آدمیزاد پیش گرفته هم از حیث اخلاقی قابل دفاع نیست و هم از حیث زیست‌شناسی عاقبت بدی دارد. به افراط در گوشتخواری روی آورده‌ایم و به همین دلیل تعادل و تناسب جهان را بر هم زده‌ایم. کرگدن به ما می‌فهماند که قوی بودن و تاب‌آوری ربطی به گوشتخواری ندارد...

5757

کد خبر 1718964
پوست کلفت چون کرگدن 2